جنگ ملازگرد

 

                 نگاهی به تاریخ سرزمین آذربایجان

 

مقدمه :

در این مقاله سعی خواهیم نمود تا با نگاهی به بخشی از تاریخ سرزمین آذربایجان و دنیای تركان،‌ یكی از بزرگترین و سرنوشت سازترین جنگهای طول تاریخ جهان را شرح دهیم. جنگ ملازگرد را می توان بزرگترین جنگ قرن یازدهم و نیز یكی از نبردهایی كه تأثیری بسیار شگرف بر زندگانی اجتماعی ـ سیاسی شرقیان و غربیان نهاد، نامید. این جنگ رویارویی سنتی شرقیان با غربیان، اسلام با مسیحیت و تركان با رومیان بود. حتی می‌توان گفت كه حوادث و نتایج پیش آمده در این جنگ یكی از عوامل اصلی شروع جنگهای صلیبی از سوی مسیحیان به شمار می‌رود.

 

آذربایجان در زمان جنگ ملازگرد:

سرزمین مقدس آذربایجان با پیشینه‌ای هزاران ساله، ‌همیشه تاریخ به خاطر موقعیت سوق‌الجیشی خود محل برخورد قدرتهای بزرگ نظامی و فكری دنیای بشری بوده است و این موضوع هر جند صفحات تاریخ آن را بسیار پربار و قطور نموده، ‌لیكن صدمات بسیاری را نیز متوجه آن گردانیده است. بعد از تابیدن نور درخشان و آزادی‌بخش اسلام و گرویدن داوطلبانه تركان آذربایجان بدان دین و رهایی این ملت ستم كشیده از زیر نوع حكومت دسپوتیستی و نژاد پرست ساسانیان كه در حكومت چندین صد ساله خود ارمغانی جز فقر، فلاكت،‌ عقب‌ماندگی و بیچارگی برای مردم شرق نزدیك و خصوصا آذربایجان با آن همه سوابق درخشان تمدنی، نداشت، ‌آذربایجان باز روی آرامش به خود ندید. آذربایجانیان كه امید داشتند با پذیرش اسلام ضمن آزادی از زیر یوغ ستم ساسانیان، خواهند توانست بر سرنوشت خویش مسلط باشند،‌با نوع دیگری از حكومت نژاد پرستی مواجه گردیدند. خلفای عرب اموی و سپس عباسی بر خلاف تعالیم اسلام راستین كه برابری و برادری را تبلیغ می‌كرد و آذربایجانیان نیز دقیقا به همین دلیل با آغوش باز آن را پذیرفته بودند، ‌نوعی حكومت نژادپرستانه عربی به سان ‌حكومت نژادپرست پارس‌گرای ساسانی بنیان نهادند. هر چند آذربایجان به رهبری قهرمان ملی خود بابك خرم دین به مبارزه با این تبعیض و ستم پرداخت لیكن به وضعی بسیار فجیع قیام آزادیخواهانه آنان به خون غلتید. بعد از ان افول قدرت عباسیان و تبدیل حكومت آنان به یك خلافت صوری و نمایشی نیز اكثرا بیگانگان بر آذربایجان حكومت راندند و این وضع تا بر آمدن حكومت مقتدر و بزرگ تركان سلجوقی كه هم‌نژادان و هم‌زبانان آذربایجان بودند، ‌ادامه داشت.

مقارن ظهور سلجوقیان حکومت آذربایجان در دست روادیان عرب نژاد بود. آنان عده ای از یمنی‌های ساکن بصره بودند که در زمان خلافت ابو جعفر عباسی به وسیله یزید بن حاتم سلمی والی آذربایجان به این سرزمین کوچانیده شدند و از آنها رواد بن مثنی ازدی حکومت تیریز تا نواحی رود ارس را صاحب گردید.

روادیان در سال 370 ه.ق (حدود 960.م) به رهبری « ابوالهیجا » با زندانی و اسیر گشتن ابراهیم بن سالار آخرین بازمانده سالاریان (حاکمان دیلمی آذربایجان) به وسیله امیران زیر دست، به حکومت رسیدند و تا سال 438 هجری قمری ( 1046.م) که سلجوقیان به آذربایجان آمدند، حکومت مستقلی داشتند و بیش از یک دهه نیز تحت انقیاد آنها حکومت کردند. بعد از ابوالهیجا، مملان و پسرش وهسودان روادی به حکومت آذربایجان رسیدند. (ناصر خسرو در سال 438 .ق در زمان امیر وهسودان به آذربایجان آمده است.) در زمان این دو امیر روادی، ارامنه و گرجیان مسیحی نیرومند گشته و امپراتوری روم شرقی نیز به بسط نفوذ خویش در سرزمین‌های شرقی خویش پرداخت. ارامنه پا را از سرزمین خویش فراتر نهاده به منظور بسط و گسترش سرزمین و دین خود به آذربایجان و خصوصا شهرهای مرزی آن هجوم آغازیدند و این عوامل موجبات ضعف و سستی حکومت وهسودان را فراهم آورد و باعث شد تا او با طیب خاطر گردن به اطاعت پادشاه بزرگ ترکان یعنی توغرول بیگ بنهد. (1054.م، 446.ق) پس از توغرول بیگ جانشینش سلطان آلپ ارسلان در سال 1064 با تسخیر قلعه آنی در کنار رودخانه آراز (ارس) ضربه‌ای کاری بر ارامنه و هشداری بزرگ به امپراتوری روم داد.

از تواریخ چنین بر می آید که بین سالهای 1046 تا 1064 که مقارن ضعف روادیان و هجوم ارامنه بود مردم آذربایجان که امیدی به امیران نداشتند، خود به تجهیز سپاه پرداخته، در مقابل دشمنان متجاوز ایستادگی می‌کرده‌اند. کمک نظامی چشمگیر مردم خوی به سلطان آلپ ارسلان برای تسخیر گرجستان و قلعه آنی نشانگر آمادگی جنگی مردم آذربایجان در آن سالهاست.

 

سلجوقیان :

در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم میلادی سوباشی (فرمانده قشون) دولت اوغوز فردی به نام « دوقاق » از طایفه قینیق بود. او در بین تمامی ترکان دشت خزر به تئمیریالیق ( دمیر یایلی ـ کمان آهنین ) مشهور بود. بعد از او پسرش « سلجوق » که به هنگام فوت پدر 17-18 ساله بود بر جایش نشست. در اثر اختلافی که با خاقان بزرگ پیدا نمود، به همراه اوغوزهای تابع خویش روی به جنوب شرق نهاد و در ساحل سیحون علیا در شهر جند (نزدیک پروسک فعلی) سکنی گزید. با درک شرایط اجتماعی ـ سیاسی آن دوران، سلجوق بیگ با تمام افراد و خاندانش به دین اسلام گروید. در اثر تلاش ها و مبارزات فرواوان، دول همسایه نیز او را به رسمیت شناختند و او توانست اساس و پایه حکومت سلجوقیان را در آن دیار پایه گذاری کند.

سلجوق بیگ در حدود صد سالگی به سال 1009 درگذشت و پسرش ارسلان به عنوان یابقو به جای وی نشست. سلجوق بیگ چهار پسر داشت با نامهای میکاییل، ارسلان، یوسف و موسی .

میکاییل در سال 998 در جنگی کشته شده بود و پسران او چاغری و توغرول را پدربزرگشان بزرگ کرده بود. یوسف نیز که به یینال (یینال در ترکی قیرقیزی یعنی پادشاه) مشهور بود قبلا در گذشته بود. موسی نیز پس از ارسلان به عنوان یابقو (خاقان بزرگ) دست یافت. لیکن تنها چهار سال توانست این مقام را مالک باشد.

سلجوقیان که هنوز به عنوان دولتی بسیار کوچک شناخته می شدند، در برابر سه حکومت بزرگ قاراخانی‌ها (قاراخانلی لار)، سامانی‌ها (سامان اوغوللاری) و غزنویان (قزنه‌لی‌لر) کاری بس دشوار برای رسیدن به قدرت داشتند که سرانجام توانستند با اتحاد و یکپارچگی بدان دست یابند. قاراخانی ها در سال 999.م سامانیان را که از فرزندان « یاسامان کوتای ترک » بودند و از سال 847 بر قسمت بزرگی از سرزمینهای شرقی اسلام حکومت می کردند، از قدرت ساقط ساختند.

چاغری و توغرول فرزندان میکاییل، دو برادری بودند که اولی شخصی دارای قدرت نظامی بسیار، دومی دارای  قدرت اداره سیاسی بود و همدلی ایندو باعث قدرت  یافتن سلجوقیان می شد.

به دلیل فشار و تهدید بیش از حد قاراخانی ها و برای یافتن سرزمینهای جدید برای اسکان و چراگاه برای دامها، چاغری به همراه سه هزار تن از افراد جنگجویش سفری را به آذربایجان و آناتولی انجام داد. در این سفر جنگی  ـ شناسایی توانست قشون دولت ارمنی واسپورگان را شکست دهد. سپس با رفتن به سوی شمال و بعد از سر باز زدن قشون گرجی از حنگ با ترکان، اردوی بزرگ « باساک » والی ارمنی آنی را مغلوب ساخته، او را به هلاکت رساند و پس از مدتی اقامت در سال 1021 به ماوراالنهر برگشت. در منابع آن دوران از سواران چاغری بیگ به صورت « ترکمنهای موبلند، کماندار و نیزه داری که بر اسبان بادپا سوار بودند» یاد شده است.

  آرسلان یابقو در سال 1205 بر اثر همدستی قاراخانیان و غزنویان به دست سلطان محمود غزنوی در سمرقند دستگیر شده، به هندوستان تبعید گردید و به سال 1032 در زندان درگذشت. پس از دستگیری آرسلان و درگذشت او، سلجوقیان در سال 1035 با گذشتن از رود جیحون وارد خراسان گردیدند و طی پنج سال توانستند با شکست دادن قشون سلطان مسعود غزنوی، حکومت بزرگ سلجوقی را بنیان گذاری کنند. آخرین جنگ سرنوشت‌ساز بین سلجوقیان و غزنویان در مقابل قلعة « دانداناقان » در نزدیکی مرو به سال 1040 روی داد و موجبات ضعف و سستی حکومت غزنوی را فراهم آورد. بر تخت پادشاهی ترکان، توغرول بیگ نشست. او هرچند برادر کوچکتر بود ولی چون در کارهای اداری و سیاسی دارای هوش و ذکاوت بیشتری بود، به اصرار برادر بزرگتر بر تخت خاقانی نشست. چاغری بیگ نیز همچنان به عنوان فرمانده قشون در کنار برادر ماند. شاید اگر آن روز بین دو برادر بر سر به دست آوردن تاج و تخت کشمکش در می گرفت، مطمئنا نائلیت های بعدی نصیب آنان و فرزندانشان نمی شد. شاید اگر دیگر امیران ترک در طول تاریخ به سان این دو برادر رفتار می کردند، سرنوشت فرزندان آنان در این روزگار اینچنین نبود و نهایت اینکه « گوج بیرلیکده دیر. » (قدرت در یکپارچگی است)

بعد از این واقعه، تمامی سرداران سلجوقی برای بسط حکومت خود و به زیر سلطه درآوردن امیران محلی به سفرهای جنگی به نقاط مختلف سرزمین های اسلامی دست زدند و بر همین اساس ابراهیم یینال بعد از فتح شهرزور، به دستور توغرول بیگ به آذربایجان لشکر کشید.. (1046م ـ 438.ه) در سال 1048 ترکان توانستند اردوی پنجاه هزار نفری روم را که گرجیان و آبخازیان نیز در آن شرکت داشتند، شکست دهند و دهها هزار اسیر و غنایم فراوان به دست آورند. در میان اسیران والیِ (کرال) گرجستان یعنی لیپارت نیز دیده می شد. بعد از این واقعه امپراتور روم مونوماخوس حاضر به مصالحه شد. هرچند او راضی به پرداخت مالیات به سلجوقیان نشد، ولی مسجد خرابه استانبول را مرمت نمود و اجازه داد تا در آنجا نماز خوانده شود و به نام توغرول بیگ خطبه خوانده گردد و این کار در آینده بسیار به نفع ترکان مسلمان تمام شد.

توغرول بیگ در سال 1054 به آذربایجان آمد و حاکم بومی! آنجا ـ وهسودان ـ را به تبعیت خویش درآورد و سپس با تصرف ارجیش و مرادیه، ملازگرد را به محاصره درآورد. لیکن به خاطر نزدیکی زمستان دست از محاصره برداشته، به پایتختش « ری » برگشت. لیکن سفارش حملات جنگی به آناتولی را به یاکوتی فرزند چاغری بیگ کرده بود و این برای شناسایی منطقه و مانع تراشی برای قدرت یافتن حکام محلی لازم بود.

سرانجام توغرول بیگ در سال 1063 به سن هفتاد سالگی درگذشت و در مقبره‌اش در ری به خاک سپرده شد و به علت نداشتن فرزند ذکور، به جایش آلپ ارسلان فرزند چاغری بیگ پس از غلبه بر مدعیان سلطنت بر تخت نشست و همانطوری که قبلا اشاره رفت، قلعه مستحکم آنی را از ارامنه گرفت و موجبات ترس و وحشت دنیای مسیحیت را فراهم آورد. بعد از آن در مرو پسرش ملکشاه را به ولیعهدی برگزید و ماوراءالنهر را به زیر سیطره خود درآورد. در این مدت سرداران او از قبیل آغشین، سوندوک، احمدشاه، تورکمن، دیلماج اوغلو، محمد، ساوتکین، آی تکین، دودو اوغلو و گوروش تکین پیاپی ضربات کاری بر پیکره روم شرقی وارد می آوردند و موجبات سقوط آن را فراهم می‌گردانیدند.

 

جنگ بزرگ ملازگرد :

امپراتوری بیزانس با احساس خطر قطعی از سوی ترکان، انجام تدابیر لازم را ضروری می‌دانست. به همین دلیل امپراتریس اودوکیا می‌خواست همسری کسی را قبول کند که بتواند حملات پیاپی ترکان را دفع کرده، آنها را به طور کامل از بین ببرد. لذا با قبول پیشنهاد رومن دیوگن یکی از اشراف زادگان بیزانسی، تخت امپراتوری را به او واگذار کرد. امپراتور جدید که فرماندهی با تجربه بود، پس از رسیدن به قدرت شروع به تجهیز قشون و فراهم آوردن نیروهای جنگی از مقدونیه، تراکیا و یونان نمود. تمام مردان قادر به جنگ را وارد قشون نمود. علاوه بر این از ترکان اوغوز (اوز) و پَچَنق نیز استفاده نمود. حتی به وسیله نورمانها، فرانکها، اسلاوها ، آلمانها، وارانکها، ارامنه و آبخازها اردوی خود را بزرگتر نمود. هدف او اخراج ترکان از سرزمین های امپراتوری روم و اشغال سرزمین های اسلامی بود.

در طول این مدت ترکان قلاع اَرجیش، ملازگرد، اخلاط و منبیچ را تسخیر کرده و توانسته بودند دوبار اردوی جنگی امپراتور را شکست فاحش دهند. بنابراین جنگ سوم جنگی سرنوشت ساز می نمود.

امپراتور رومن دیوگن قبل از آغاز قشون‌کشی در کلیسای ایاصوفیه حاضر شده، در مقابل صلیب طلایی دعا نموده، به تاریخ 13 مارس 1071 حرکت آغازید. تجهیزات اردوی روم را سه هزار ارابه حمل می‌کردند که هزار ارابه از آنها حامل سلاح و لوازم نظامی بودند. در میان اردو بزرگترین منجنیق دنیا که به وسیله 1200 نفر حمل می شد و قادر بود سنگهای 500 ـ 400 کیلوگرمی را پرتاب کند، وجود داشت.

امپراتور چنان بر پیروزی خویش مطمئن بود که بر سرزمینهای اسلامی والی تعیین کرده و دستور تخریب مساجد و احداث کلیساها به جای آنها را صادر کرده بود. در این زمان سلطان آلپ ارسلان در شام بود و مقدمات سفر مصر را فراهم می آورد که سفیر (ائلچی) بیزانس بر او وارد شد و خواستار بازگرداندن قلاع ارجیش، اخلاط و ملازگرد شد و فرستاده شدن هدایا از سوی سلطان ترکان را خواستار شد. در اصل این عمل برای فریفتن سلطان آلپ ارسلان ترتیب داده شده بود، چرا که قبل از رسیدن ائلچی، اردوی روم حرکت خود را آغاز کرده بود.

اردوی روم تا شهر سیواس پیش آمد و هرچند ژنرالهای بیزانس جلوتر رفتن را مصلحت ندانستند، لیکن امپراتور روم قرار را بر پیشروی نهاد و تصمیم گرفت هر جا با اردوی اسلام روبرو گشت به مبارزه پردازد. بنابراین اردویی سی هزار نفری را برای تامین امنیت به سوی اخلاط گسیل داشت و خود به سوی ملازگرد حرکت نموده، قلعه آنجا را متصرف شد.

اردوی سی هزار نفری که حامل صلیب طلایی نیز بود، به وسیله امیر سوندوک مغلوب گشت و حتی دسته هایی که برای اطلاع از سرنوشت آنها از طرف امپراتور فرستاده شده بودند، نابود گشتند. صلیب طلایی نیز به نشانه ظفر برای آلپ ارسلان فرستاده شد که او نیز آن را به بغداد نزد خلیفه فرستاد. سلطان آلپ ارسلان به محض شنیدن حرکت اردوی روم، در 27 آوریل 1071 از شام خارج شد و با گذر از رودخانه فرات وارد آذربایجان گشته، در خوی اتراق کرد. این سفر چنان با سرعت انجام گرفت که امپراتور روم اصلا تصور آن را نیز نمی‌کرد. آلپ ارسلان همسر و خانواده و خزانه اش را به وسیله وزیرش نظام الملک روانه تبریز نمود و برای آنکه ولایات ترک نشین از آسیب به دور باشند، از خوی خارج شده، و با حرکت به غرب در دشت ملازگرد (راهوا) اردو زد. همراه او قشونی 54000 (پنجاه و چهار) نفری وجود داشت که قرار بود در مقابل اردوی 200000 (دویست هزار) نفری بیزانس مبارزه کند و این امر هرچند سخت می‌نمود ولی با سرکرده‌ای چون آلپ ارسلان و فرماندهانی شجاع چون سلیمان‌شاه، منصور، پورسوق، بوزان، ساوتکین، آی تکین، تاران اوغلو، دیلماج اوغلو، احمد شاه و دودو اوغلو بعید به نظر نمی‌رسید.

یکی از ظرایف کار اردوی ترکان این بود که تمامی تپه های استراتژیک را متصرف شدند و برای در امان ماندن از بی‌آبی، رودهای کوچک منطقه را تحت نظارت خویش درآوردند. پس از چندی اردوی روم نیز به آن سرزمین رسید و در فاصله 6 ـ 5 کیلومتری آنها اردو زد.

هر چند جنگ و مبارزه قطعی می‌نمود، ولی سلطان آلپ ارسلان به دو منظور سفرایی نزد امپراتور روم فرستاد و خواستار رجعت امپراتور و تعیین شهر خوی به عنوان مرز بین دو امپراتوری گشت. (خوی جزو ممالک سلجوقی می‌ماند و قسمت غربی آن به امپراتوری روم تعلق می یافت.) اول آنکه با برقراری صلح از ریخته شدن خون هزاران نفر جلوگیری می شد و این جزو عادات ملی ـ دینی ترکان بود و دوم آنکه از وضعیت اردوی بیزانس اطلاعات کافی به دست می آمد. به همین منظور سفیر خلیفه ابن المهلبان و فاتح قفقاز ساوتکین برای اینکار انتخاب شدند. در مقابل این عمل سلطان آلپ ارسلان، امپراتور روم سفرای او را با سخره استقبال کرد. چرا که این عمل سلطان را حمل بر ترس و فرار او از جنگ می نمود. به همین دلیل با گفتن اینکه « گفتگوهای صلح را در ری می توانیم انجام دهیم. من بدون تسلط بر اراضی اسلامی و آوردن همان بلاهایی که بر اراضی بیزانس وارد شده است، بر نخواهم گشت! » اطمینان خویش را از پیروزیش ابراز داشت. سپس با پرسیدن اینکه اصفهان زیباتر است و یا همدان و شنیدن پاسخ اصفهان از سوی ابن المهلبان، ادامه داد : « سردسیر بودن همدان را شنیده بودیم. ما در اصفهان و اسبهایمان نیز در همدان قشلاق خواهند کرد. » ساوتکین در مقابل این تحقیرها چنین جواب داد : « قشلاق کردن اسبهایت در همدان درست است، ولی اینکه تو در کجا زمستان را سپری خواهی کرد ؟ نمی دانم! »

پس از برگشتن ائلچی های اردوی ترکان، آلپ ارسلان به همراه فرماندهانش و عالم بزرگوار امام بخاری، بر روی تپه‌ای رفته و اردوی روم را از نظر گذرانید. سپس با همراهانش به مشورت پرداخت. امام بخاری نیز با تاکید بر اینکه ما برای اسلام می‌جنگیم و کمک خداوند همراه ماست، پیشنهاد کرد که فردا جنگ آغاز شود، چرا که روز جمعه است و جمعه روز مقدسی است برای مسلمانان.

آن شب هیچ کس در اردو نخوابید. سواران ترک با شبیخون زدن به اردوی روم و بر هم زدن آرامش آنها سعی در بهم ریختن آرامش روحی شان کردند. تا صبح صدای کرنا و طبلهای جنگی قطع نمی‌شد و این برای رومیان آزار دهنده بود. هر چند آنان نیز با رقص و پایکوبی خویشتن را برای جنگ فردا آماده می‌کردند.

روز جمعه تمامی سپاه با لباسهای نظامی به نماز جمعه ایستاد. بعد از آن سلطان بزرگ ترکان رو به سوی اردوی بزرگ و فداکارش نموده، چنین داد سخن سر داد : « فرماندهانم، سربازانم! ما هر چقدر کم و آنها هر چقدر زیاد باشند، مهم نیست. در این ساعت تمامی مسلمانان برای پیروزی ما دعا می‌کنند. به همین خاطر می خواهم که خود را بر صفوف دشمن بزنم. یا پیروز شده به هدف می‌رسم، یا اینکه شهید شده وارد بهشت می گردم. آنان که می خواهند با من باشند پشت سر من بیایند و آنان که نمی خواهند، به هر کجا که می خواهند بروند. امروز در اینجا سلطان آمر و سرباز امر شونده وجود ندارد. امروز من یکی از شماهایم. جنگاوری به سان شما و به همراه شما. آنان که پشت سر من بیایند و در راه خدا شهید شوند به بهشت خواهند رسید و زندگان به غنایم دست خواهند یافت. آنان که چنین نکنند آتش جهنم در آخرت و بی‌شرافتی در دنیا انتظارشان را می کشد! » با اتمام سخنان سلطان، تمامی سپاه با فریادها و نعره هایشان حمایت خود را از او اعلام داشتند! و این صداها و نعره ها اردوی روم را به لزره می‌انداخت. پش از آن آلپ‌ارسلان تیر و کمانش را به کناری انداخته، شمشیر و گرزش را برداشت و بدین ترتیب اعلام کرد که در صف اول به مبارزه خواهد پرداخت. دم اسبش را نیز با دستان خود بست و فرماندهان قشون نیز بمانند او کردند. سلطان لباسی سفید پوشیده بود. به عنوان آخرین سخنان اینچنین گفت : « این کفن شهادت من است. اگر در میدان جنگ کشته شدم مرا با این لباس دفن کنید. به جایم پسرم ملکشاه بر تخت می نشیند از او اطاعت کنید! » بعد از این سخنان، خاقان بزرگ ترکان به سوی دشمنان حمله برد و سپاهیان او نیز به دنبالش به سوی دشمن کافر هجوم بردند. دشت ملازگرد در یک آن از گرد و غبار پوشیده شد و جنگ بزرگ ملازگرد آغاز گشت....

در این جنگ نیز تاکتیک جنگی معروف به تاکتیک توران به اجرا گذاشته شد. به همین منظور در راس قوای مرکزی سلطان قرار گرفته بود. در جناح راست سلیمان پسر کوتالمیش و در جناح چپ امیر سوندوک. باقی سپاه نیز به چهار قسمت تقسیم شده، در پشت تپه ها مخفی گشته بودند. اردوی بیزانس نیز بسیار مجهز می نمود. جناح راست زیر فرماندهی ژنرال آلیانتسین بود و اوزها در این جناح قرار داشتند. در جناح چپ ژنرال بیرینوس سرکرده بود و پچنق ها در این قسمت بودند. بخش مرکزی نیز زیرنظر امپراتور اداره می شد. نیروی کمکی نیز به فرماندهی پسر امپراتور آندرونیکو در پشت سر قرار داشت.

با حمله سپاهیان ترک به قسمت مرکزی قشون بیزانس، آنها نیز وارد معرکه نبرد شدند. بعد از کمی مقاومت سپاه ترکان به صورتی منظم عقب نشینی را آغاز کرد. نیروهای رومی نیز به تعقیب آنها پرداختند. نیروهای کمکی ترکان که مترصد این فرصت و موقعیت بودند، عملیات قیسقاج را شروع نمودند. آلپ ارسلان وقتی متوجه شد سپاهیان رومی به قدر کافی از اردوگاهشان دور شده اند فرمان برگشت و حمله را صادر کرد.

بدین ترتیب دشمن به تله افتاده، محاصره گشت و منهزم شد.

جناحهای راست و چپ اردوی روم چون به محاصره در آمدن نیروهای خود را دیدند، شروع به حمله نمودند. در این بین اوزها و پچنق ها چون سپاهیان ترکان را بمانند خود دیدند و هم زبان و هم تبار بودنشان را فهمیدند، به صورت دسته جمعی از سپاهیان روم گسیخته به سپاهیان اسلام پیوستند.

نبردی که بعد از ظهر شروع شده بود، عصر هنگام پایان یافت و اردوی بزرگ روم با همه تجهیزات و لوازمش از هم پاشید. بسیاری کشته شدند و بسیاری نیز اسیر گشتند و منجیق بزرگ نیز بدست ترکان افتاد. امپراتور رومن دیوگن نیز بوسیله سربازی حسن نام دستگیر شده به نزد سلطان آلپ ارسلان آورده شد. حسن سربازی بود که نظام الملک در تبریز قصد اخراج او از سپاه را به دلیل ضعف جسمانی داشت و تنها به خواهش گوهر آیین راضی شده بود تا او در سپاه باشد و حتی به تمسخر نیز گفته بود : در سپاه بماند. شاید امپراتور روم را برای ما بیاورد! و البته نیز این چنین شد.

سلطان آلپ ارسلان این بار نیز بواسطه روح لطیف ترکی ـ اسلامی خود از مجازات امپراتور روم گذشت کرد و در حالیکه او هیچ انتظار آزادی را نمی کشید، پس از عقد قراردادی او را با احترام تمام به همراه محافظانی به سوی قسطنطنیه روانه ساخت. معاهده این چنین بود : امپراتور  یک و نیم میلیون دینار طلا بپردازد. همچنین هر ساله 360 هزار طلا مالیات دهد. علاوه بر این مسلمانان در بیزانس آزاد باشند و در موقع لزوم امپراتور به سلطان کمک نظامی بکند. ملازگرد، اورفا، منبیچ، انطاکیه و قسمت های شرقی قیزیل ایرماق نیز متعلق به ترکان باشد.

چهار عامل را می‌توان از دلایل  پیروزی ترکان بر لشکریان بیزانس دانست : 1. ایمان و اعتقاد اسلامی 2. هوش و ذکاوت و تاکتیک مناسب ترکان 3. غرور و تکبر رومیان 4. نیرومندی و چالاکی و قدت ترکان

« جنگ ملازگرد برای آذربایجان مخصوصا برای شهر خوی حائز اهمیت بسیاری است. زیرا این جنگ به تجاوزات و تاخت و تازهای روزمره ارامنه و رومیان در آذربایجان پایان داد و آرامش در این سرزمین پدید آورد و اوضاع اجتماعی تثبیت گردید و همچنین زورآزمایی و فداکاری و رشادت و مردانگی شخص آلپ ارسلان به طور کلی عالم اسلام را از یک گرفتاری بزرگ نجات داد و خواب و خیال و رویاهای شیرین امپراتور روم را راجع به تصرف بلاد اسلامی از بین برد. » (مهدی آغاسی ـ تاریخ خوی، ص 40)

جنگ ملازگرد آغازی بود برای از بین رفتن امپراتوری بزرگ روم. ضعف و سستی رومیان بعد از این شکست افزایش یافت تا اینکه سلطان محمد فاتح در سال 1453 با فتح قسطنطنیه به عمر دو هزار ساله این امپراتوری پایان بخشید!

 

منابع

 

تورکون قیزیل کیتابی ـ پروفسور رفیق اؤزدک ـ کؤچورنلر : حسین پورگل محمد، واله علیزاده ـ تبریز 1380

تاریخ خوی ـ مهدی غاسی ـ تبریز 1350

کثرت قومی و هویت ملی ایرانیان ـ دکتر ضیا صدر ـ تهران 1377

تاریخ خوی ـ دکتر محمد امین ریاحی ـ تهران 1372

 

·         تاریخ نگارش : 10/ 11/ 1380

·         این نوشته در شماره های 226 و 227 نشریه نوید آذربایجان به چاپ رسیده است.