چند كلمه تركي مربوط به فوت و امور ديني

چند كلمه تركي مربوط به فوت و امور ديني:

مئهران باهاري

تركان باستان به خدا "تنگري"، به مراسم خاكسپاري "يوغ"، به تربه مزار "قورقان"، به مجسمه مزار "بالبال" و خادمان ديني "قام" مي گفته اند. در زير معادل تركي چند كلمه مربوط ديگر در زبان فارسي آورده مي شود. شايسته است نويسندگان و شعرا و اهل قلم، كلمات اصيل تركي زير را به جاي كلمات فارسي دخيل در زبان تركي كه استقلال و هويت اين زبان را تهديد و مخدوش كرده است بكار برند:

مزار: سينSin ، سينهSinə ، سينلهSinlə . در جامع التواريخ قرن هفده گفته مي شود كه در زبان تركي سينله منحصرا براي ناميدن قبر كفار و مزار براي ناميدن قبر مسلمانان بكار مي رود. به نظر مي رسد تشابه كلمه تركي سين به معني مزار با كلمه سينوس لاتين به معني شكاف و شيار حادثه اي تصادفي است.
قبر، گور، مقبره: باساغاBasağa ، يئرچوYerçü ٬ توبلو(ق)Tubluq ، توپلوTuplu ٬ سٶكيSöki ، قومQom ، توكهTükə ، قوموا Qomva
مزار تاريك: تونه ريكTünərik ، تونهTünə ، تونه ره كTünərək ، قارايئرQarayer ، قارا دامQaradam ٬ قارا اورونQaraorun
مدفن: گؤموتGömüt ٬ گؤمه ج Göməc ٬ گؤمگه نGömgən ، گؤمدو Gömdü
تربه: قورقانQurqan
آرامگاه: ياتيرYatır
آرامگاه ابدي: منگي ياتيرMəngi Yatır ، اوركه ن ياتيرÜrkən Yatır (اوركه ن: هميشگي)
مرقد، بقعه: قورقان ائوQurqan Ev
قبرستان: اٶلولوكÖlülük ، سينليكSinlik ، سينلاقSinlaq ، سينلكSinlək ، گٶموتلوكGömütlük .
گوركن: گٶموتچوGömütçü ، سينچيSinçi
گوركني: گٶموتچولوكGömütçülük ، سينچيليكSinçilik
سنگ قبر: سالSal (سنگ مسطحي كه بر روي قبر گذاشته مي شود)
مجسمه قبر: بالبال Balbal
كتيبه سنگ قبر: سين يازيتيSin yazıtı
ستون يادبود، ستون مزار: تيكمه داشTikmə daş ، تيكيلي داشTikili daş
سنگ عمودي مزار: تيكيتTikit
سنگ سر مزار: باش داشيBaşdaşı
سنگ پاي مزار: آياق داشيAyaqdaşı
مرگ: اٶلوم Ölüm
اجل: قارايازيQarayazı ، قارادوهQaradəvə ، قاراچيخينQaraçıxın ، قارايولQarayol
جنازه: اٶلوكÖlük
نعش: اٶلوتÖlüt
مرده: اؤلوÖlü
پارچه ابريشمي روي قبر: ائشيكEşik
تابوت: قاپساقQapsaq ، قابيرجاقQabırcaq
تخته حمل تابوت: سالاجاSalaca
ولادت، متولد ...: دوغومDoğum ، دوغوموDoğumu ، دوغوملوDoğumlu
وفات، فوت: اٶلوموÖlümü ، اٶلومÖlüm
فرزند ....: .... اوغلوOğlu ، .... قيزيQızı
عزا: ياسYas
تعزيه: ياس تٶره نيYas Törəni
مرثيه: ياخيمYaxım ، ياخماYaxma ، آغيتAğıt ، آغي Ağı(آغيت: ذكر محاسن و نيكي هاي متوفي و الم و حرمان ناشي از دست دادن وي به شكل منظوم و طبق مقامي مشخص، بيشتر از طرف زنان در مرگ اشخاص مشهور و يا آفات اجتماعي گفته مي شد. از مشهورترين آغيتهاي تركي، آغيت آلپ ار تونقا است).
نوحه: ساغوSağu (ساغوها كه در مراسم يوغ گفته مي شده اند متناسب با خصوصيات متوفي بوده اند).
نوحه خوان: سيغيتچيSığıtçı ، ساغيتچيSağıtçı
مويه‌گري: اوخشاما Oxşama
مراسم عزاداري: ياس تٶره نيYas Törəni
اعلاميه فوت، آگهي مرگ: اٶلوم دويوروسوÖlüm Duyurusu ، اٶلوم بيلديريسيÖlüm Bildirisi
ترحيم: يوغYuğ ، قوْراقQoraq ، اه يله شيمƏyləşim
مجلس ترحيم: يوغ تٶره نيYuğ Törəni ، اه يله شمهƏyləşmə
شركت كنندگان در مجلس ترحيم: يوغچوYuğçu
مرحوم: سويورقانميش Suyurqanmış
رحمت كردن: سويورقاماقSuyurqamaq
رحيم: سويورقانSuyurqan
مرحوم، مرحومه: اسيرگه نميشƏsirgənmiş ، باغيشلانميشBağışlanmış ، سويورقانميشSuyurqanmış
مغفرت، آمرزش: يارليقاماقYarlıqamaq
مغفور، مغفوره: يارليقانميشYarlıqanmış
مهربان: سئويتليSevitli، پدر مهربان: سئويتلي آتاSevitli Ata
فداكار: اٶزوئريلي Özverili ، يولوقچوYoluqçu
بزرگ‌ خاندان: اوسون بٶيويوUsun Böyüyü ، اوسونون باشيUsunun başı
پدر بزرگوار: اولو آتاUlu Ata
محترم، گرامي: سايينSayın ، سايقيلي Sayqılı
روحت شاد، روحش شاد: تيني، تينين سئوينجلي اولسون! Tini, Tinin Sevincli Olsun
روح: اٶزوت Özüt، سونه Süne، قوتQut ، سور سالقين Sür Salqın، تين Tın، كٶرمٶس Körmös، يولا Yula، اٶزقونوق Özqonuq
آگهي، اعلان، اعلانيه: دويوروDuyuru
اعلاميه، اطلاعيه، بيانيه: بيلديريBildiri
آگهي ترحيم: يوغ دويوروسو Yuğ Duyurusu
ابراز همدردي: باش ساغليغي دويوروسوBassağlığı Duyurusu .
اعلاميه ي تشكر: ساغ اولون دويوروسوSağolun Duyurusu
خانواده: اوسون Usun
خانواده‌هاي داغدار : ياسلي اوسونلارYaslı Usunlar
اقوام: قودالارQudalar
خويشاوندان، فاميلها: ياسونلارYasunlar
بازماندگان: قالانلارQalanlar
نزديكان: ياخينلارYaxınlar
آشنايان: تانيشلار Tanışlar
داغداران: ياسليلار Yaslılar
دوستان: يولداشلارYoldaşlar ، آرخاداشلارArxadaşlar
همسايگان: قونشولارQonşular
وابستگان:
منسوبين:
شادروان:
ناكام:
مجلس ترحيم زنانه: قادينلار اوچون يوغQadınlar üçün yuğ ، قادين اه يله شمه سيQadın Əyləşməsi
وصيت: توتروقTutruq ، توتسوقTutsuq
وصيت كردن: تۇتورماقTuturmaq
ميراث: قاليتQalıt ، آنديرAndır

ايمان آوردن: بۆتمك Bütmək
دين: بۆته م Bütəm
ديني: بوته مسه ل Bütəmsəl
مذهب: كيرتينKirtin
طريقت: سوره ك Sürək
بيدين: بوته مسيز Bütəmsiz
بادين: بوته مليBütəmli
ديندار: بوتگون Bütgün
مٶمن : بۆتگه نBütgən
بنيادگرا: كٶكدنچيKökdənçi
بنيادگراي ديني: كٶكدن بوته مچي Kökdən Bütəmçi
روحاني: بوته م ارBütəmər ، تويينToyın ٬ قارادونلو Qaradonlu
حكومت روحانيان: بوته م اركBütəmərk
ماخذ: چيخاقÇıxaq
الهيات: تانري بيليمTanrı bilim

خطاى شرعى: آرينچيArınçı ، يازيقYazıqlı
گناهكار: يازيقلىYazıqlı
خطاى عرفى، جرم: سوچ Süç
حضرت: ائديزEdiz
كافر: اٶرتگه نÖrtgən

مكان مقدس: يئگ ائوYegev
زيارتگاه: گٶروشگهGörüşgə
زيارت: گٶروشGörüş
مسجد: يوكونله كYükünlək ، يوكونجلوكYükünclük
مناره: سيوره نSivrən
منبر: تومسهTümsə
محراب: سوناقSunaq
امام جماعت: قانشارداQanşarda
وضو: يوآرينYuarın (يو.+آرين.)
وضو گرفتن: يوآرينماق Yuarınmaq
غسل: چيم آرينÇimarın (چيم.+آرين.)
غسل كردن: چيم آرينماق Çimarınmaq
طهارت: آرينيم Arınım
اذان: اۆنده Ündə
موذن: اونده چي Ündəçi
اذان گفتن: اونده مكÜndəmək
امام: باشراBaşra
مرجع تقليد: يانسي چيخاغيYansı Çıxağı
مقلد: يانسيق Yansıq ، يانساقYansaq
نماز: يوكون Yükün، يوكونجYükünc
سجده: يوكنوYüknü
قربان: آداقAdaq

بدعت: قوندارتي Qondartı
بدعتگزار: قوندارتان Qondartan
روسري اسلامي: بورگو Bürgü
تلرانس٬ مدارا، تسامح، تساهل: دؤزونDözün
تلرانت: دؤزونلو Dözünlü ٬ دؤزگونDözgün
سكولاريزم: بونداليق Bundalıq
سكولار: بوندالي Bundalı
لائيسيسم: ائلدنليكEldənlik ، ائلدن اركEldənərk
لائيك: ائلدنEldən ، ائلدنچيEldənçi
تئوكراسي، حكومت ديني: اوغان ارك Uğanərk
تئوكرات: اوغان ار Uğanər

سپيده، شفق، سحر: دان Dan
نماز صبح: ائرته يوكونوErtə Yükünü
نماز ظهر: اٶيله يوكونوÖylə Yükünü
نماز عصر: ايكيندي يوكونوİkindi Yükünü
نماز مغرب: آخشام يوكونوAxşam Yükünü
نماز عشاء: ياتسي يوكونوYatsı Yükünü

غرب: باتيBatı
مغرب: گون باتارGünbatar
غروب: باتسيقBatsıq ، گون باتيشي Gün Batışı
شرق: دوغوDoğu
مشرق: گون دوغارGündoğar
طلوع: دوغسوقDoğsuq ، گون دوغوشوGün Doğuşu

سال شمسي: گونه ش ايليGünəş İli
سال قمري: آيسال ايلAysal İl
سال ميلادي: دوغوش ايليDoğuş İli
سال هجري: كٶچسه ل ايلKöçsəl İl

هفته: يئدديجه Yeddicə
دوشنبه: باشگۆن Başgün
سه شنبه: توْزگۆن Tozgün
چهارشنبه: اوْدگۆن Odgün
پنج شنبه: اوْرتاگۆنOrtagün
جمعه: يئيگۆنYeygün
شنبه: ائلگون Elgün
يكشنبه: آراگۆنAragün

ژانويه: اوْجاق آيي Ocaq
فوريه: بوْز آيي Boz
ژوئن: چيچك آيي Çiçək
جولاي: اوْراق آيي Oraq
مه: كؤچ آيي Köç
مارس: يئلين آيي Yelin
آوريل: قێرآچان آيي Qıraçan
آوگوست: بيچين آيي Biçin
سپتامبر: سيخمان آييSıxman
اكتبر: اكيم آيي Əkim
نوامبر: اۇلوسوْيوق آيي Ulusoyuq
دسامبر: آرالێق آيي Aralıq

عید نوروز در آذربایجان

نوروز در آذربایجان

 

صبر اولسا کونول، قيش دا گئده ر، شخته ده، قاردا

بايرام دا گلر، آرديجا بولبولده، باهاردا

بير آزجا گولوم سن بو غم فرقته دؤزسن

هيجراندا چاتار باشا، گلر نازلي نيگاردا

 

 

عید نوروز نه تنها در آذربایجان، بلکه در تمام ایران و حتی در بعضی از ممالک مشرق زمین عزیز شمرده می شود. و در این موقع ما شاهد جشنهای باشکوه و ملی می باشیم.

در نوروز طبیعت لباس خود را عوض کرده و با آمدن بهار شادابی را در طبیعت می بینیم.

به زعم مورخان تورک نوروز از زمانهای  بسیار کهن در آذربایجان مرسوم بوده است و حتی می توان آن را برابر با دین زرتشت به حساب آورد. بنا به استناد یافته های اخیر باستانشناسی و گفته های مورخان سرشناس خارجی و تورک، قدمت آذربایجان به حدود 8 هزار سال قبل از میلاد برمی گردد. با کنکاشی که از دورانهای کهن آذربایجان به عمل آمده است کشف شده است که نوروز از دیرباز در این سرزمین و دیگر ممالک تورک وجود داشته است.

"نوروز را می توان از اختراعات مربوط به کشاورزان اولیه دانست. از دوره جدید عصر سنگ (یئنی داش دؤرو) با تکامل عقلی انسان، کشاورزی به وجود آمد. به دنبال این اختراع کشاورزان در هر دوره ای از بهار دست به اختراع نوروز زدند."

چنانچه بعدها سلسله هایی مانند اشکانیان که تورک بودند - چند روز قبل از عيد در صحن دربار 12 ستون از خشت خام برپا می کردند و بر بالای هرستون يکی از غلات مانند گندم، جو، ماش، عدس، ذرت و... می روياندند تا بدانند کدام غله در آن سال بهتر می رويد و محصولش فراوان تر است.

پس ازرواج کامل آیین زرتشتی، سه ظرف سبزی به نشانه سه اصل بنیاد ین پیام زرتشت یعنی پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک، درخوان نوروزی جای میگرفتند.

عید نوروز سال ها پیش از میلاد در آذربایجان برگزار می شده و مردم برخی از احساسات بشر دوستانه و جهان بینی خود را با این جشنواره مربوط می دانند زیرا در اوستا کتاب مقدس زرتشتیان نوروز به منزله جشن ستایش رفاه مقدسات محسوب می شود و گفته می شود که نوروز عید فراوانی کشت و سرآغاز تندرستی و برکت و وفور است. در خانه ها نيز گفته اند که هفت نوع سبزی می کاشتند تا آن را که بهتر می رويد بشناسند.

 زردشت خود نیز عامل مهمی در گسترش کشاورزی در آذربایجان بوده است. به اعتقاد "بنیاداف" قید شدن این عید در سالنامه زرتشت به 4هزار سال قبل از میلاد بر می گردد. پيروان آيين زرتشت را عقيده بر آن است که در روز شش ماه فروردين زرتشت توفيق يافت که با خداوند مناجات کند، لذا اين روز را به نام "نوروز" جشن می گرفتند.

در قرن نهم قبل از میلاد دولت تورک ماننا که از ممالک متمدن مشرق زمین بود در کشاورزی به پیشرفتهای فراوانی دست یافته بود. اهالی این دولت با اهالی دول دیگر عید بهار را به صورت باشکوه اجرا می کردند.

نظام الملک (عصر 11) در سیاستنامه خود نوروز را جشنی مردمی و جشن ملت بر می شمارد.

تقویم 12 حیوانی ترکان نیز بر اساس ماههای سال به گردش در می­آمد و نهایتا در عید نوروز این گردش تجدید می شد.

"پائولو دلسول" در کتاب طالع بینی چینی می نویسد: حتی در عصر ما، چینی ها اعتقاد دارند که وقایعی که در هر سال رخ می دهد و افرادی که در آن سال به دنیا می آیند تحت تاثیر خصوصیت حیوانی است که در آن سال به دنیا می آیند تحت تاثیر خصوصیات خیوانی است که بر آن سال حاکم است. بنابراین چینی ها و کلیه ملتهای زردپوست، چه در کار و چه در دوستی و عشق و ازدواج، اهمیت فراوانی برای این سالها قائل هستند.

لازم به ذکر است که چینی ها و ژاپنی ها با تورکان همنژاد هستند. این همنژادی را می توان در آداب و رسوم مختلف، زبان و چنین مواردی مشاهده کرد.

این تقویم که جزء تقویمهای کهن می باشد از قرن هفتم هجری به قلمرو سیاست، علم و فرهنگ ایرانیان وارد شد.

در "دیوان لغات الترک" محمود کاشقیرلی نیز در مورد آداب و رسوم مربوط به نوروز در میان ترکان می توان به وفور مطالبی را مشاهده کرد.

همانطور که قبلا نیز ذکر شد این عید و جشن به عنوان جشن ملی یاد می شود. و یکی از بزرگترین جشنهای ملت تورک علی الخصوص تورکان آذربایجان همین جشن نوروز می باشد. در این جشن ملت تورک لباسهای نو می پوشیدند و به اجرای مزاسمات ملی می پرداختند از جمله می توان به اجرای حرکات پهلوانی، ایجاد آتش در اجاقها، اجرای رقص، طبخ غذاهای متنوع، ایجاد محافل ادبی و هنری، اجرای موسیقی و ترانه های اصیل به وسیله سازهای ملی آذربایجان همچون کمانچه تار قوپوز و... (نوروز گلیر   یاز گلیر  // باهار گلیر   ساز گلیر)، نوشتن نوروز نامه ، یاد کردن قهرمانها و شخصیتهای مختلف ملت تورک، قربانی دادن برای گؤک تانری و الهه های مربوط به آبهای سطحی و آتش و...(مثل آناهیتا که در دوره امپراطوری مادران آنا خاقانلیقی- در عصر سنگ به وجود آمده بود)، تجدید عهد و پیمان با خالق هستی بخش و الهه های مربوط به آب آتش و.. 

به عید نوروز عید علی (ع) نیز گفته می شود چرا که در این روز امام اول شیعیان مسئولیت خلافت مسلمین را به عهده گرفته است. و نيز بر اساس روايتی ديگر در همين روز حضرت محمد امير مومنان را در غدير خم به جانشينی خود برگزيد.

از چیزهایی در سفره هفت سین می گذارند می توان از سمنو نام برد. سمنو تنها به معنای سرسبزی و طراوت نیست بلکه به معنای برکت نیز می باشد. سمنو به عنوان لذیذ ترین غذا در عید نوروز می باشد. و بعد از طبخ، آن را در میان خویشاوندان و همسایه ها تقسیم می کنند سمنو در میان ملت تورک به عنوان عامل تداوم بخش نسلها شناخته می شود. در نمونه هاي باقي مانده از ادبيات شفاهي يا فلكلور ، اشعار و داستان هاي بسياري وجود دارد كه به طور مستقيم يا غير مستقيم، نوروز و ايام آن نقش مهمي در روند ماجرا ايفا مي كنند. رسمی است که در زمان نوروز سمنو را در میان زنانی که دارای اولاد نمی شوند می گردانند و می گویند: "آی بونو گؤیردن تانری، بو گلینی ده گؤیرت، آرزوسونا کاما یئتیر. مطلبینه، مورادینا چاتدیر. عهدینی اومیدینی بیتیر" (ترجمه: ای خدایی که این سمنو را بارور کردی این عروس را هم بارور کن، آرزویش را اجابت کن، به خواسته اش برسان، به امیدی که دارد برسان)

مراسم سمنو نیز در آذربایجان اجرا می شود. و در مورد آن ترانه و ماهنی خوانده می شود و متناسب با آن رقص نیز اجرا می شود.

پس از دوره صفويه در زمان افشاريه و قاجاريه نوروز همچنان گرامی و محترم ماند و حکومت ها نه تنها سر ستيز با آن نداشتند بلکه در رونق آن سعی می کردند.

 

 

مراسم چهارشنبه سوری

مراسم چرنبه آخشامی (چهارشنبه سوری) از مراسمات کهن آذربایجان می باشد که در اسفند ماه آن را اجرا می کنند. بنا به اعتقادات کهن تورکان نسبت به آب و آتش و.. در این ماه ما با چهارشنبه مختلفی از جمله "سو چرشنبه سی" ، "اود چرشنبه سی" و... مواجه بودیم ولی در حال حاظر ما عموما شاهد اود چرشنبه سی (چهارشنبه آتش) هستیم.

"شال ساللاماق" يا «باجالئق» از جمله سنت‌هاي قديمي آذربايجاني‌ها در چهارشنبه‌ي آخر سال محسوب مي‌شود.

جوانان و نوجوانان آذربايجاني با برداشتن شال يا توبره‌اي در چهارشنبه سوري خود را براي اجراي اين رسم قديمي آماده مي‌كنند و اغلب با تاريكي هوا به خانه‌ي دوست و آشنا و فاميل و حتا ديگران مي‌روند و شال خود را آويزان مي‌كنند؛ به طوريكه ديده نشوند. در گذشته اكثر خانه‌ها در سقف دريچه‌اي براي تهويه داشتند و معمولا شال از آن قسمت آويزان مي‌شد؛ تا صاحبخانه هديه‌اي را در آن بپيچد. اما امروزه اين رسم حالتي ديگر يافته است. براي مثال در را مي‌كوبند و وقتي صاحبخانه در را باز كرد بدون ديده شدن بخشي از شال را به داخل خانه در حاليكه‌ي گوشه‌ي شال را در دست دارند، در را به روي صاحب‌خانه مي‌بندند و بعد از گرفتن هديه شال را برداشته فرار مي‌كنند. هديه‌ي گذاشته شده در داخل شال مي‌تواند چيزهاي مختلفي باشد كه از آن جمله مي‌توان به انواع شيريني و آجيل چهارشنبه سوري و ميوه و ... اشاره كرد. شهريار نيز در اثر ماندگار حيدربابايه سلام خود به اين آيين سنتي اشاره داشته است: بايرامي دي گئجه قوشي اوخوردي آداخلي قئز بيك جورابين توخوردي هر كس شالئن بيرباجادان سوخوردي آي نه گوزل قايدادي شال ساللاماق بيك شالئنا بايراملئقئن باغلاماق شال ايسته‌ديم منده ائوده آغلادئم بيرشال آلئب تئز بئليمه باغلادئم غلام گيله قاشدئم شالي ساللادئم فاطمه خالا منه جوراب باغلادي خان ننه‌مي يادا سالئب آغلادي

آذربايجاني‌ها چهارشنبه آخر سال را جشن مي‌گرفتند

در دهه‌هاي گذشته ساكنان شهرها و روستاها، چهار چهارشنبه اسفندماه را جشن مي‌گرفتند و براي هر يك نامي داشتند كه امروزه فقط شاهد برگزاري جشن آخرين چهارشنبه سال هستيم.
برطبق سنت‌هاي قديم چهارشنبه اول را ”چيله قووان يا يالانچي چارشنبه يا قره چارشنبه” دومين چهارشنبه را ”كول چارشنبه” سومي را ”‌موشتولوق چي” و چهارمي را ”آخرچهارشنبه” مي‌گويند.
زنان ترك چند روز قبل از چهارشنبه آخر سال به بازار مي‌روند و براي سال جديد آيينه، كوزه سفالي، لباس نو و همچنين تنقلاتي از قبيل نخود، كشمش،‌ مغز گردو و بادام و غيره را خريداري مي‌نمايند.
در شب چهارشنبه گروهي از جوانان در كوچه‌ها يا پشت‌بام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش مي‌كنند و سپس از روي آن پريده و مي‌گويند:
اتيل باتيل چارشنبه
بختيم آچيل چارشنبه
باش آغديم ديش آغديم
بوردا قالسين”
بعد از آن مراسم شال‌اندازي و به عبارت محلي ”شال ساللاماق” يا ”‌كجاوه ساللاماق” و يا ”بئلي بئلي” آغاز مي‌شود.
كجاوه ظرفي سه گوش و مثلثي شكل از جنس حلبي بوده و به جاي شال مورد استفاده قرار مي‌گرفت.
در اين مراسم جوانان به پشت بام منازل دوستان و آشنا و همسايگان رفته و از مقابل پنجره‌ها يا روزنه پشت بام اتاق‌ها شال و دستمال خود را به نيت و آرزويي كه در سر دارند روانه پايين مي‌كنند.
صاحبخانه طبق رسم معمول مقداري تنقلات يا پول، يكي دو دانه سيب سرخ يا تخم ‌مرغ ب پز شده كه در ميان پوست پياز آن را به رنگ سرخ در اورده‌اند را داخل شال گذاشته و با دعاي خير وتكان دادن شال يا ريسمان دستمال ان‌ها را روانه مي‌كنند.
در همين شب گروهي از دختران دم بخت و آرزومند از روزنه بام‌ها يا كنار پنجره‌ها به فال گوش ايستاده و بعضي نيز بر سر چهار راه ها مي‌آيستند تا به صحبت‌هاي عابرين گوش داده و نيت و حاجت خود را با توجه به گفته‌هاي آن‌ها تفسير و تعبير نمايند.
صبح روز چهارشنبه دم دماي طلوع آفتاب مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا افراد كوچك، دسته دسته بر سر انهار و چشمه‌سازها رفته و ضمن شادي سه يا هفت بار از روي آب مي‌پرند و براي خود در سال جديد آرزوي سلامتي مي‌كنند.
گروهي نيز با اعتقاد بر اين كه آب‌ها هنگام تحويل سال از نو متولد مي‌شوند، كوزه‌هاي كهنه خود را شكسته و كوزه‌هاي تازه را با آب پر مي‌كنند تا بعدا در سال جديد به كنج اتاق‌ها بپاشند يا در مشك بريزند يا چايي دم كنند و به اين ترتيب ضمن دور كردن قضا و قدر الهي براي آنها در سال جديد مايه بركت باشد. امروزه با ارتباطات اجتماعي مردم با يكديگر و تغييرات فرهنگي كه در جوامع شهر و روستايي به وجود آمده، مراسم شال‌اندازي و آب پر كردن كوزه‌ها تا حدودي رنگ و روي خود را باخته و به دست فراموشي سپرده شده است

 

آداب و رسوم فعلی در نوروز:

خانه تکانی

خانه تکانی از دیگر آئین‌های نوروز است. ده پانزده روز مانده به نوروز خانه تکانی شروع می‌شود. در این آئین، همه وسایل خانه گردگیری و شستشو می‌شود و پاک و پاکیزه می‌گردد.

چنان زوایای خانه را می روبند که اگر تا یک سال دیگر هم آن زوایا از چشم خانم خانه پنهان بماند یا فرصت پاکیزه سازی آنها به دست نیاید، قابل تحمل باشد.

وسواس برای این پاکیزه سازی تا به حدی است که در و دیوار خانه اگر نه هر سال، هر چند سال یکبار نقاشی می‌شود.

پس از خانه تکانی، نوبت سبزه کاشتن می‌شود. مادران حدود یک هفته مانده به نوروز، مقداری گندم و عدس و ماش و شاهی در ظرف‌هایی زیبا می ریزند و خیس می دهند تا آهسته آهسته بروید و برای سفره نوروزی آماده گردد.

 

کارت شادباش

کاری که پس از شکل گیری روش‌های جدید ارتباطی مانند نامه‌نگاری، یا شکل جدیدتر آن نامه‌های الکترونیکی رواج یافته، ارسال کارت شادباش است؛ یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارت‌های شادباش فرا می‌رسد، فرستادن کارت شادباش برای همه دوستان و آشنایان، و اقوامی که در دیگر کشورها یا شهرها زندگی می‌کنند، البته کاری پسندیده است، امروزه و بعد از رواج تلفن بیشتر به یک تلفن برای گفتن تبریک سال نو پس از تحویل سال بسنده می‌کنند.

 

دید و بازدید

دید و بازدید رفتن تا پایان روز ۱۲ فروردین ادامه دارد. اما معمولاً در همان صبح نوروز به دیدن اقوام نزدیک، مانند پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، پدر و مادر زن یا شوهر، عمه، عمو، خاله، دائی و... می روند.

روزهای بعد نوبت اقوام دورتر فرا می رسد و سر فرصت به دیگر اقوام و دوستان سر می زنند و دیدارها تازه می‌کنند. حتی اگر کسانی در طول سال به علت کدورت‌هایی که پیش آمده از احوال پرسی یکدیگر سر باز زده باشند، این روزها را فرصت مغتنمی برای رفع کدورت می شمارند و راه آشتی و دوستی در پیش می گیرند.

 

 

مسافرت نوروزی

از آنجا که مدارس در ایام نوروز تا ۱۴ فروردین تعطیل است، فرصت خوبی برای سفر کردن به دست می‌آید. پس گروه کثیری از مردم به شهرهای دیگر و نقاط خوش آب و هوا ی کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل برخوردار است، سفر می‌کنند. اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست. مردم به دیدار یکدیگر می روند و دیگران را به شام و ناهار دعوت می‌کنند. سفرهای زیارتی نیز که از دیرباز مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به قم یا مشهد می روند و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز می گردند.

 

طبیعت گونو(سیزده بدر)

روز سیزدهم فروردین مردم به دامن طبیعت رفته و به بازی و گردش می پردازند. در عهد  باستان عدد سیزده همچنین روز سیزدهم (سیزده فروردین) نحس و بدشگون شمرده می‌شد به همین دلیل مردم در این روز به دامن طبیعت پناه می‌برند.

 

نوروز دیگر ممالک تورک­زبان

نوروز در جمهوری آذربایجان

مردم جمهوری آذربایجان به واسطه اعتقادات شدید به آیین و مراسم نوروز برای با شکوه تر انجام شدن جشن نوروز برای این مراسم تدارک ویژه ای می بینند از قبیل سرودن ترانه ها پیش از نوروز تدارک بساط شادی ایام نوروز- تهیه لوازم و مواد مورد نیاز سفره نوروز تهیه چیستان های نوروزی ستایش و نفرین های نوروزی پند و امثال نوروزی اعتقادات نوروزی عادات نوروزی تماشای نوروزی آزردنی های نوروزی انجام آیین و مراسم نوروزی

درمیان مردم آذربایجان رسم بر این است پیش از رسیدن نوروز پوشاک نو خریده به خانه و حیاط سر و سامان داده فرش و پلاس نو بافته و به استقبال نوروز می روند، در رابطه با عید نوروز جای مهمی به اعتقادات و فال ها داده می شود به طوری که در شب چهارشنبه سوری دختران نو رسیده در ته دل فالی گرفته و و مخفیانه پشت درنیمه باز به انتظار ایستاده و اگر در این هنگام حرف خوب وموافقی بشنوند آرزویشان برآورده شده و اگر حرف نامناسبی می شنیدند نیتشان علمی نمی گشته است.بنابر این برمبنای آیین عید مردم از بد گویی و حرف نامناسب دوری می جویند.

در میان عادات نوروزی مراسم خاطره انگیزی همچون ارسال خوان سمنو، انداختن کلاه پوستین به درها آویزان کردن کیسه و توبره از سوراخ بام در شب عید و درخواست تحفه عید در این سرزمین موسوم است.

 

نوروز در قزاقستان

مردم قزاقستان نوروز را اعتدال بهاری می دانند و بر این باورند که در این روز ستاره های آسمانی به نقطه ابتدایی می رسند و همه جا تازه می شود و روی زمین شادمانی بر قرارمی شود. همچنین قزاق ها معتقدند که نوروز آغاز سال است و در میان آنان عبارات زیبایی دربارۀ نوروز وجود دارد . نوروز روزی است که یک سال منتظرش بوده اند نوروز روزی است که خیر بر زمین فرود آمده و بالاخره نوروز روزی است که سنگ نیلگون سمرقند آب می شود:

در شب سال تحویل تا شب قزیر صاحبخانه دو عدد شمع در بالای خانه اش روشن می کند وخانه اش را خانه تکانی کرده و چون مردم قزاق عقیده بر این دارند که تمیز بودن خانه در آغاز سال نو باعث می شود افراد آن خانه دچار بیماری و بدبختی نشوند آنان بر این مساله ایمان دارند و آن را هر ساله رعایت می کنند.

در شب نوروز دختران روستایی قزاق با آخرین گوشت باقیمانده از گوشت اسب که سوقیم نام دارد غذایی به نام اویقی آشار همراه با آویز می پزند و از جوان هایی که دوستشان دارند پذیرایی می کنند . آنان نیز در قبال آن به دختران آینه و شانه و عظر هدیه می کنند که آن را سلت اتکیتر می نامند و به معنی علاقه آور می باشد.

در عید نوروز جوانان یک اسب سرکش را زین کرده و عروسکی که ساخته دست خودشان است با آویز زنگوله ای به گردنش درساعت سه صبح که ساعتی معین از شب قزیر است رها نموده تا از این طریف مردم را بیدار نمایند. عروسک در حقیقت نمادی از سال نو است که آمدن خود را سوار بر اسب به همه اعلام می کند.

نوروز برای قزاق ها بسیار مقدس بوده و اگر در این روز باران یا برف ببارد آن را به فال نیک گرفته و معتقدند سال خوبی پیش رو خواهند داشت. در عید نوروز مردم لباس نو و سفید به تن می کنند که نشانه شادمانی است. دید و بازدید اقوام دراین ایام با زدن شانه ها به یکدیگر از آیین و رسوم مردم قزاق در ایام عید نوروز می باشد، همچنین پختن غذایی به نام نوروز گوژه(کوژه = آش) که تهیه آن به معنی خداحافظ با زمستان و غذاهای زمستانی است و از هفت نوع ماده غذایی تهیه می شود در این ایام جزو آیین و رسوم این سرزمین می باشد.

مسابقات معروفی نیز در ایام نوروز در قزاقستان برگزار می شود که از مهمترین آنان می توان به «قول توزاق» اشاره  نمود که بین گروههای مرد و زن برگزار می شود. اگر برنده زن ها باشند  قزاق ها معتقدند آن سال خوب و پربرکتی است اگر مردها پیروز شوند آن سال نامساعد خواهد بود. از دیگر مسابقات می توان به کوکپار برداشتن بز از مکانی مشخص توسط سواران، آودار یسپاق، قیزقوو و آلتی باقان اشاره نمود.

در عصر نوروز نیز مسابقه آیتیس آغاز می شود که مسابقه شعر و شاعری است.

 

نوروز در ترکمنستان

در کشور ترکمنستان طبق رسم قدیم و جدید دوبار در سال جشن نو گرفته می شود. یکی از این جشن ها با استناد به تقویم میلادی که به تایید سازمان ملل رسیده به عنوان جشن بین المللی (سال نو) شناخته می شود و دیگری برگزاری عید نوروز به نشانه‌ی احیای دوبارۀ آداب و رسوم دیرینه مردم ترکمنستان است.

مردم ترکمنستان دراین ایام با پختن غذاهای معروف نوروزی مانند : نوروز کجه، نوروز بامه، سمنی (سمنو) و اجرای بازی های مختلف توسط جوانان ترکمن حال وهوای دیگری به این جشن و شادی می دهند.

در ایام نوروز مسابقات مختلفی در ترکمنستان برگزار می شود که می توان به مسابقات اسب دوانی، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی، خروس جنگی، شاخ زنی میش ها، شطرنج بازی، مهره بازی، تاب بازی اشاره نمود.

دید و بازدید در ایام نوروز در میان مردم ترکمن از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار می باشد.

 

 نوروز در قرقیزستان

عید نوروز در قرقیزستان تنها یک روز آن هم در روز اول یا دوم فروردین ماه است که به 29 روز یا 30 روز بودن اسفند بستگی دارد. اگر اسفند 29 روز باشد اول فروردین و اگر 30 روز باشد در روز دوم فروردین برگزار می شود. تا قبل از فروپاشی  شوروی سابق این مراسم به دست فراموشی سپرده شده بود ولی پس از فروپاشی دوباره حیات یافت و هر ساله با شکوهتر از سال قبل برگزار می شود.

مراسم جشن این روز را در شهرا دولت تدارک می بیند و در روستاها بزرگان و ریش سفیدان در برگزاری آن دخالت دارند.  در شهرها در میادین بزرگ و در روستاها در بیابان های اطراف این جشن برگزار می شود.

در قرقیزستان در این روز پختن غذاهای معروف قرقیزی مثل «بئش بارماق» مانته برسک و کاتما مرسوم است که به صورت رایگان بین حاضران در جشن توزیع می شود.

در قرقیزستان در این روز علاوه بر جشن برگزاری یکسری مسابقات از قبیل سوارکاری و غیره نیز مرسوم است و به نحو چشمگیری در این روز مسابقات دنبال می شود و جوایز ارزنده ای به نفرات برتر داده می شود.

 

خبرها:

یونسکو نوروز را نپذیرفت!

ثبت نوروز در فهرست شاهكارهای شفاهی و میراث ناملموس درحالی به تعویق افتاد كه هنوز دلیل آن برای مسؤولان كشورمان نامشخص است.

محمد میرشكرایی ـ رییس پژوهشكده‌ی مردم‌شناسی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ـ در گفت‌وگو با ایسنا، با تاكید بر این‌كه پرونده‌ی ثبت نوروز پیش از ارایه به اجلاس یونسكو با حضور یكی از نمایندگان همان سازمان بررسی و تكمیل شده بود، گفت: در آن پرونده بر ابعادی از نوروز كه در معرض خطر است و باید از آن حفاظت شود، ازسوی هر كدام از كشورهای ارایه‌كننده‌ی پرونده تاكید شده بود.

وی با اشاره به این‌كه پرونده‌ی ثبت نوروز شامل كتابی تقریبا 300 صفحه‌یی به‌همراه دو فیلم است، اضافه كرد: براساس اطلاعات رسیده، پرونده‌ی ثبت نوروز كامل‌ترین پرونده مطرح شده در شورای داوری میراث معنوی یونسكو بوده است.

او اظهار نظر بیشتر را در این‌باره به كسب اطلاعات بیشتر از یونسكو موكول كرد.

امروز، دبیر كل یونسكو ضمن قرائت سومین بیانیه‌ی شاهكارهای شفاهی، ناملموس و میراث معنوی بشری، اعلام كرد كه 43 پرونده برای ثبت در یونسكو ارایه شده است.

نمایندگان كشورهای ایران، آذربایجان، قزاقستان، تاجیكستان، هند، پاكستان، افغانستان، قرقیزستان، ازبكستان و تركیه كه در اوت 2004 در ایران با یكدیگر دیدار كردند، تصمیم گرفته بودند نوروز را به‌عنوان شاهكار میراث فرهنگی - معنوی به یونسكو معرفی كنند.

 

مراسم چهارشنبه سوری در گوتنبرگ سوئد

به دعوت کمیته ی تدارکات چهارشنبه سوری بیش از پانصد نفر از آذربایجانیان مقیم گوتنبرگ سوئد در کنار دریاچه ی svarte mosse آخرین چهارشنبه سال 1382 را جشن گرفتند.

آذربایجانیان مقیم گوتنبرگ سوئد با تجمع بزرگ خود در این روز سنتی با پرش از روی آتش و رقص و آواز های ترکی گرمای خاصی به این مراسم داده بودند. از بلندگوهای قوی ساعتها موسیقی شاد آذربایجانی پخش گردید .علیرغم اینکه مراسم مشابهی از طرف تشکلهای ایرانی (بخوان فارسی ) در منطقه ی دیگری برگزار شده بود آذربایجانیها در کنار هم بودن ، دست در دست هم پاس داشتن کولتور و فرهنگ خود را ترجیح داده بودند.این سومین سالی است که آذربایجانیها چهارشنبه سوری را بطور مستقل در گوتنبرگ برگزار می کنند . قبلا بدنبال تشکل های ایرانی خواهان پخش موسیقی خود دراین مراسم ها شده بودند که بارها با عدم اعتنای آنها روبرو شده بود . اذا با تصمیمی قاطع مستقلا به اجرای مراسم سنتی خود روی آوردند و نتیجه ی آن، هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ فرهنگی بسیار مثبت بود .نقش تبلیغی رادیو اویانیش (که چهار ساعت در هفته پخش می گردد ) در تبلیغ مراسم چهارشنبه سوری در گوتنبرگ بسیار موثر بود

 

 

 

 

 

****

عید نوروز و مراسمات مربوط به آن در طول تاریخ دگرگونیهای مختلفی را شاهد بوده است. این دگرگونیها را می توان ناشی از ادیان مختلف و نگرشهای این ادیان نسبت به مراسمات مذکور، روی کار آمدن سلسله های مختلف و به طبع آن محدود کردن یا بسط دادن این مراسمات و عواملی مختلف دیگر باعث تحولاتی در باب این مراسمات شده اند.

در ایران ما تا زمان به روی کار آمدن حکومت پهلوی شاهد تغییراتی بودیم که ناگزیر باید در طول زمان بوجود می آمد. بطوری که اکثر فولکلور شناسان بر این باورند که فرهنگ غنی باید در حال پویایی باشد- ولی مطمئنا تحول سازگار با تغییرات نابجا تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. ما بعد از روی کار آمدن پهلویها با سیاستهایی مواجه بوده ایم که نوک پیکان این تغییرات شوونیستی فرهنگ اقوام غیرفارس را نشانه گرفته بود لذا سردمداران حکومت پهلوی سعی در تغیر فرهنگ متکثر ایران به سوی فرهنگ فارسی داشتند و اعیاد باستانی همچون عید نوروز- نیز جزء این سیاستها بود. آنها با جعل تاریخ و تحریف مراسمات مربوط به این عید، آن را اختراع  پارسیان! و آریاییها (آریاییهای موهوم)!! می دانستند. و حتی با جعل چیزهای به کار برده شده در سفره هفت سین آن را نشانه ای از این دلیل موهوم خود می دانستند. در حالی که ما با مطالعه تاریخ می بینیم که دلایل ایشان کاملا موهوم می باشد.

نهایتا امیدوارم ملت بزرگ آذربایجان همچون سایر ممالک تورک نگذارند دست جنایتکاران فرهنگی چنین ثروتهای معنوی ما را به تاراج ببرند. و با حفظ مراسمات ملی و باستانی خویش این یاوه گویان را ناکام گذارند.

 

یاشاسین آذربایجانین قایغی کش اوغلانلاری و قیزلاری

 

منابع:

 

1.      یادداشتهای شخصی نگارنده و تحقیقات مئیدانی در این مورد

2.      بنیاداف، نوروز بایرامی نین تاریخی کؤک لری، یازیچی نشریاتی، باکی، 1989

3.      هفته نامه نوید آذربایجان، شماره 217 (مقاله: نوروز بایرامی نین تاریخی کؤک لری نوشته: مهندس عبدالاحد بهراد)

4.      دیوان لغات الترک، محمود کاشقرلی

5.      خبرگزاری ایسنا

6.      خبرگزاری شریف نیوز

7.      دایره المعارف اینترنتی ویکی پدیا

8.      www.aytan-tabrizli.blogfa.com

9.      www.tribun.com

10.  www.BBC.com

 

 

 

 

باهار گلير   کپنکلر  گولدن گوله   قونورلار باهار گلير  پنجره ني   باغلاما بنؤشه لر  کرديميزه   دولورلار بولاغ آخير سن گؤزه ليم آغلاما   يئنه قالدي اوز قاراليق کؤموره ظاليم شاختا ساراييندا گول بيتير ايليق يئللر اسير سزاق يئرينده ياز چمنده آچيب چيچکدن چتير   گول!  درديميز  بوزا دؤنوب      اريسين خزان وورموش آرزي باغي گول آچسين ياز  گتيرسين     يئنيليگين     نغمه سين کؤنوللرده    اومود دالي     زوغ آتسين   گول! اوچوشسون دوداق دوداق درديميز سئوگي سئلي سارسين عؤمور يوللارين کؤلگه لرده     سارالماسين     گولوموز اسير تورپاق   دادين آلسين     باهارين                   اسماعيل جميلي

برخی از آیین‌ های مردم آذربایجان در ماه محرم

برخی از آیین‌های مردم آذربایجان در ماه محرم

 

کربلا مسلخ عشق و محرم فصل عشق‌ورزی به اسوة جوانمردی، آزادی، عزت، کرامت و شجاعت است. محرم زنگار دل‌ها را شست‌وشو می‌دهد و دل را به عشق حسین(ع) پیوند می‌زند.

فرا رسیدن ماه محرم و عزاداری حسینی در اقصی نقاط جهان عشق و ارادت به سالار شهیدان را به نمایش می‌گذارند؛ مردم مناطق مختلف ایران نیز در این ماه در قالب هیأت‌های عزاداری، زنجیرزنی و سینه‌زنی سر از پا نشناخته و با اشک و آه و ماتم با برگزاری مراسم سوگواری یاد و خاطره امام حسین(ع) و یاران باوفایش را گرامی می‌دارند.

پرچم ماتم حسینی قرن‌هاست که با وجود فراز و نشیب‌های بسیار به همت عاشقان امامت در دیار آذربایجان هم‌چنان در اهتزاز است. مردم منطقة آذربایجان همه‌ساله مراسم عزاداری محرم و صفر را به صورت گسترده و به شیوه‌ای سنتی و خاص برگزار می‌کنند. در ذیل به برخی از این عزاداری‌ها اشاره می‌کنیم.


مراسم «فهنه»
روضه‌خوانی در منازل و تکایای آذربایجان در غیر از ماه‌های محرم و صفر نیز برگزار می‌شود اما از دهة پایانی ذی‌حجه آذربایجان یک‌پارچه چهرة حسینی به خود می‌گیرد، به طوری که اکثر شهروندان چند روز قبل از فرا رسیدن ماه محرم لباس‌های مشکی پوشیده و دستار سیاه به نشانة عزا بر سر خویش می‌بندند و پرچم‌های عزا را در کوچه و بازار نصب می‌کنند.

در بازار بزرگ و قدیمی تبریز نیز مراسم عزاداری با شور و شوق خاصی برپا می‌شود؛ گروهی از عزاداران بازار با پوشیدن کت و شلوار مشکی به صورت یک‌دست و متحدالشکل آیین‌ها و عزاداری‌های خاصی را برگزار می‌کنند.

می‌گویند چادر سیاه زنان در فرهنگ شیعی به معنای عزای حسینی است. در نزدیک به دو دهة اخیر رواج این رنگ از چادرها ابتدا از شهرهای بزرگ آغاز شد و سپس در مناطق شهری کوچک و روستاها نیز متداول گشت.

بعضی از زنان این دیار هم که با مانتو پوشش اسلامی دارند، معمولاً در ایام محرم چادر سیاه بر سر می‌کنند. پوشیدن لباس سیاه در برخی موارد تا روز اربعین حسینی ادامه می‌یابد و برخی دستارهای سیاه بسته شده به سرشان را تا سوم امام نگه می‌دارند.

برخی مردان هنگام عزاداری پیراهنی بلند تا پایین‌تر از زانو بر تن می‌کنند و برخی حتی نوعی دامن سیاه را به همراه پیراهن سیاه مردانه می‌پوشند.

گفته می‌شود در تبریز علم‌ها و کتل‌های قدیمی و ارزشمند زیادی وجود دارد که حتی برخی وقف شده توسط شاهان قاجاری است.

فریادهای «شاخسی واخسی»، حیدر، صفدر، حسینیم وای، حسینیم وای، مظلوم اؤلن حسین وای و ... از تمامی نقاط شهر به گوش می‌رسد و اکثراً مراسم عزاداری روزهای اول تا هشتم محرم در شب انجام می‌پذیرد و در روزهای تاسوعا و عاشورا این مراسم در روز نیز برپاست.

تبریز شهر ام‌الهیئات است، چرا که بیشترین تعداد هیأت‌های محب اهل‌بیت(ع) را داراست و تقریباً در تمامی ایام سال مردم این شهر به یاد خاندان اهل‌بیت(ع) بوده‌اند و اوج این محبت در دهة اول محرم جلوه‌گر می‌شود.

عاشقان خاندان نبوی(ص) و دلسوختگان مکتب اباعبدالله الحسین(ع) در آذربایجان هم‌زمان با فرا رسیدن ماه محرم با انجام آیین‌ها و رسم‌های ویژة سوگواری واقعة جانگداز کربلا را برپا می‌دارند.

احسان دادن و ادای نذر در این ماه گرامی از جملة این سنت‌‌هاست؛ آذربایجانی‌ها اعتقاد ویژه‌ای به اطعام از سفره اباعبدالله الحسین(ع) دارند و معمولاً از غذاهای نذری در این ایام برای بیماران خود به تبرک می‌برند؛ حتی برخی معتقدند که غذا پختن در روز عاشورا کراهت دارد و حتماً باید از غذای نذری استفاده کرد.

در این روزها در برخی مساجد و خانه‌ها سفرة حضرت سیدالشهدا(ع) باز است و مردم به اطعام از این سفرة مبارک می‌پردازند؛ بیشتر غذاهای طبخ شده برنج است که با خورشت‌های مختلفی جهت پذیرایی از عزاداران حاضر می‌شود.

آش از دیگر غذاهایی است که مردم در ایام محرم طبخ می‌کنند. آش‌ها معمولاً بنا بر نذر و حاجتی تهیه می‌شود و در بین همسایگان و آشنایان پخش می‌شود.

از دیگر نذرها در ایام ماه محرم می‌توان به مواردی چون پوشیدن لباس سیاه یا سبز در ایام عزاداری حضرت امام حسین(ع)، انداختن شال سیاه یا سبز بر گردن، بستن پارچة سبز بر مچ دست، سوار کردن کودکان بر اسب نمادین ذوالجناح، گذاشتن کودک در گهوارة نمادین حضرت علی اصغر (ع)، دادن نوزاد به آغوش تعزیه‌خوان نقش حضرت علی اکبر(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) و ... اشاره کرد؛ حتی بعضی نذر می‌کنند تا در تعزیة امام حسین (ع) بازیگری و شبیه‌گردانی کنند.

برخی دیگر از مردم در صورت قبولی نذرشان دسته‌ها و هیأت‌های عزاداری را به خانة خود دعوت می‌کنند و از عزاداران پذیرایی می‌کنند؛ خانة درگذشتگان، خانة بیماران، گلزار شهدا و قبرستان‌ها از دیگر محل‌هایی است که دسته‌های عزاداری در آن حضور می‌یابند.

قربانی کردن گاو و گوسفند در مقابل دسته‌های زنجیرزنی و سینه‌زنی، پخش غذا و شیر و شربت و شله‌زرد در مراکز درمانی، مراکز بهزیستی، شیرخوارگاه‌ها، خانه‌های سالمندان، بستن پارچه بر علم‌های دسته‌های عزاداری و دادن خون به بیماران نیازمند به جای قمه‌زنی از دیگر احسان‌ها و نذرهای ستوده در ایام سوگ حسین بن علی(ع) است.

مرثیه‌ها و نوحه‌های خوانده شده در تبریز به زبان ترکی و با همان لحن و سبک قدیمی است؛ بازار هم‌چنین محل پخش احسان‌ها و نذورات نیز هست، برخی از مغازه‌ها با پخش چای و دیگر نذورات از عزاداران امام حسین(ع) پذیرایی می‌کنند.

زن‌ها اجازة ورود به مراسم عزاداری بازار را ندارند و این مراسم صددرصد مردانه است. دسته‌های عزاداری پس از طی بخش‌های مختلف بنای سرپوشیدة بازار تاریخی تبریز از آن خارج می‌شوند و همة دسته‌ها جز چند دستة عزاداری مشخص اجازة ورود به بازار را ندارند.

معنویت و روحانیت خاصی بر بازار تبریز در شب‌های محرم حاکم است که حاجتمندان شهر را نیز بدان‌جا می‌کشاند و آنان در مقابل دسته‌های عزاداری دست به دامان حضرتش می‌شوند؛ سه نوع از دسته‌های عزاداری سنتی در بازار حضور می‌یابند. دسته‌های عرب، عجم و زنجیر که تا چند روز بعد از عاشورا همچنان سوگواری می‌کنند.


پولکه
مراسم سنتی ـ مذهبی پولکه در واپسین روزهای دهة نخست ماه محرم با شکوهی هرچه تمام در بخش‌هایی از جنوب استان آذربایجان شرقی برگزار می‌شود.

این مراسم در مناطقی چون روستاهای شهرستان عجب‌شیر (مانند شیشوان و هروان) و شهرستان بناب با شور و شوق خاصی برپا می‌شود.

«
پولکه» نام نوعی توپ آتشین ساخته شده از پارچه است که آن را با سیمی می‌بندند و بعد از نفت‌اندود کردن آتش می‌زنند. در شب‌های نزدیک به تاسوعای حسینی و شب تاسوعا ده‌ها «پولکه» آتشین در میان عزاداری‌های دیگر و در فضای تاریک شب چرخانده می‌شود و این‌چنین بر ظلمت و تاریکی شب‌هایی چنین غم‌افزا غلبه می‌شود.

پولکه‌ها در تاریکی شب می‌چرخند و یاد ۷۲ خورشید فروزان دشت کربلا را گرامی می‌دارند و اشک دلسوختگان اهل‌بیت(ع) را بر گونه‌ها جاری می‌گرداند.

گروه کثیری از مردم از سایر شهرها و روستاهای آذربایجان جهت مشاهدة مراسم پولکه در ایام محرم به مناطق جنوب استان آذربایجان شرقی سفر می‌کنند؛ پولکه از منحصر به فردترین مراسم‌های عزای حسینی بخشی از مناطق آذربایجان است که نظیر آن در سایر مناطق شیعه نشین جهان برگزار نمی‌شود.


پرده‌خوانی و پرده‌داری
پرده‌خوانی یکی از هنرهای سنتی ایرانی است که با باورها و اعتقادات مردم این مرز و بوم آمیخته شده است. از ذکر جنگ‌ها و دلاوری‌های حضرت امیرالمومنین علی(ع) گرفته تا مصیبت‌های اهل‌بیت (ع) در سرزمین خون و تشنگی کربلا همه و همه بر سینة پرده‌های رنگارنگ نقش می‌بندد و از سینة پرده‌خوانان شیرین‌سخن به بیرون می‌تراود و آن‌گاه شیعه به مدد هنری اصیل و سنتی تولی و تبری می‌کند.


گرداندن ذوالجناح
بازگشت بدون سوار ذوالجناح از صحرای کربلا یکی از غم‌انگیزترین صحنه‌های واقعة عاشورا بوده است و بیانگر اوج اندوه و غم فرزندان خاندان اهل‌بیت(ع) در فراق حضرت حسین بن علی(ع) است.

این صحنة اندوهبار در ایام عزاداری حسینی و علی‌الخصوص در روز عاشورا در مناطق مختلف به صورت نمادین باز آفریده می‌شود؛ تزئین اسبی به عنوان نماد ذوالجناح یکی از آیین‌های ویژة عزاداری روز عاشورا در مناطق مختلف آذربایجان است.

مردم این منطقه معمولاً در این روز اسبی سفیدرنگ را با پارچه‌های سفید و سبز و آغشته به رنگ سرخ تزئین می‌کنند و در کوچه و خیابان‌ها می‌گردانند؛ گاه چندین کبوتر خونین‌بال نیز بر زین اسب نهاده می‌شود تا فضای حزن‌انگیز و معنوی مراسم را دوچندان نماید.

در برخی مناطق آذربایجان در برابر ذوالجناح اشعار و مرثیه‌هایی نیز خوانده می‌شود و عزاداران از او سراغ سرور و آقایشان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را می‌گیرند.

سر و گردن اسب را به آغوش می‌کشند و اشک حسرت و ماتم سر می‌دهند و هم‌زمان بر سر و روی اسب کاه می‌پاشند.

مردم نیز اعتقاد و علاقة ویژه‌ای به ذوالجناح نمادین نشان می‌دهند و نذر می‌کنند و فرزندان‌شان را بر پشت این اسب نمادین می‌نشانند.

حضور اسبی سفید و خونین در میان جمعی عزادار و سر تا پا سیاه جلوة ویژه‌ای به شهرها و روستاهای سوگوار آذربایجان می‌دهد و بر حال و هوای عاشورایی عزاداران می‌افزاید.

 

آداب و سنن عزاداري ماه محرم در آذربايجان شرقي

 

اشاره:‏
‏   عاشورا اگر چه یک روز و حتی کمتر از آن، یک ظهر تا غروب بیشتر نبود. اما به تغبیر شاعر معاصر دکتر علی موسوی گرمارودی این زمان کوتاه، کلاس فشرده تاریخ و منظومه بزرگ هستی است و در این کلاس فشرده تاریخ سراغ هر فصل و کرامت و هنر و معرفتی را می توان گرفت و جلوه های آن را در این منظومه بزرگ به تماشا نشست.‏
و اینچنین است که هر انسان آزاده ای کمال مطلوب خود را در این منظومه بزرگ می تواند بیابد و در بین هنرمندان و خصوصاً شاعران نگاه ویژه ای به عاشورا و حماسه جاویدان حسینی داشته اند.‏
شاعران آذربایجانی نیز از این قافله عقب نمانده و اشعار بسیار ناب و نغزی در شجاعتها و دلاوریها و ذکر مصیبت های ائمه اطهار (ع) سروده اند که از این میان می توان به شعرایی مانند صراف ـ قمری ـ دل ریش ـ صحاف ـ راجی ـ ذهنی ـ غمگین ـ هندی ـ حجةالاسلام نیر و سید حسین کهنمویی و استاد عابد اشاره کرد.

 ‏


‏               زائران قبر من این شام عبرت خانه است                           ‏
‏                                                                               مدفنم آباد و قصر دشمنم ویرانه است
‏               من به دیوار خرابه می نهادم روی خویش                          ‏
‏                                                                                 او چه مردی کز غرورو سلطنت دیوانه است‏
‏               محو شد آثار او پاینده شد آثار من                               ‏
‏                                                                              ذلت او عزت من هر دو جاودانه است‏
‏( اشعار فوق از جمله آثار نغز استاد کهنمویی است که در کنار ضریح مقدس حضرت رقیه (س) حک شده است.)‏
سید محمد مسعود نقیب از جمله نویسندگان و شاعران معاصر است که آثار قابل توجهی در منوگرافی و بیوگرافی آذربایجان به خصوص راجع به « محرم در آذربایجان » دارد. به پای صحبت های وی نشستیم تا در خصوص آداب و سنن عزاداری ماه محرم در آذربایجان اطلاعاتی کسب کنیم. که مشروح این گفتگو را به نظر خوانندگان گرامی می رسانیم.‏

‏                                                              ****‏
‏* به نظر شما اولین مرثیه خوانان و نوحه گران برای حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) چه کسانی بوده اند و عزاداریها به چه نحوی بوده است؟
قبل از تولد حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)، پیامبر اکرم (ص) موضوع عاشورا و شهادت امام حسین را با یک بیان خاص مطرح کرده و گریه کرده بودند.‏
بعد از جریان عاشورا ــ اولین نوحه گران که برای حضرت امام حسین (ع) و شهیدان عاشورا نوحه سرایی کردند حضرت زینب (س) و رباب مادر علی اصغر، ام البنین مادر حضرت ابوالفضل و حضرت سکینه بودند که در حین حرکت قافله اسرا در مسیر کربلا تا شام گریه می کردند و در جاهای لازم با سخنرانیهایشان به افشاگری می پرداختند.‏
حتی در این مسیر یک راهب مسیحی و حتی بعضی از کوفیان نیز نوحه گفته و عزاداری کردند. قبیله بنی اسد نیز در جریان دفن بدنهای شهدا به نوحه خوانی پرداختند. ‏
امام زین العابدین علیه السلام نیز تا آخرین لحظه حیاتشان هر وقت آب می نوشیدند نوحه سرایی و گریه می کردند.‏
بعد از این ایام بنی امیه به شدت نوحه گری و مرثیه خوانی و عزاداری برای شهدای کربلا را ممنوع کردند و عزاداری توسط شیعیان به صورت مخفی انجام می پذیرفت تا در سال 325 هجری قمری شخصی بنام معزالدوله از حکام آل بویه بعد از مسلط شدن به بغداد عاشورا را تعطیل عمومی اعلام کرد و مردم لباس عزا تن کرده و به صورت علنی به عزاداری پرداختند و از آن به بعد شیعیان در جای جای دنیا مخصوصاً در ایران که یک کشور شیعی است به عزاداری ماه محرم رونق دادند و به غیر از ایران عزاداری اهالی کرخ و در افریقا به خصوص در مصر و بعضی جاهای دیگر انجام می گرفت.‏
در زمان متوکل خلیفه بغداد دوباره عزاداری ممنوع شد و به دستور وی متأسفانه قبر شریف حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) را به آب بستند تا اینکه در قرن ششم در نفر واعظ سنی مذهب بنام علی ابن حسین غزنوی حنفی و امیرعبادی روضه خوانی و مرثیه سرایی کردند.‏



تا در دوره ی صفویه، که رسماً اعلام کردند و دستور دادند که برای ابا عبدالله الحسین عزاداری و نوحه سرایی با عظمتی ترتیب داده شود و از آن تاریخ بعضی از علم ها و کتل ها و بیرق های مخصوصی ساخته شده و از آنجائیکه صفویه از آذربایجان به پا خاسته بود مراسم عزاداری در آذربایجان خصوصاً در تبریز و اردبیل شکوه خاصی داشت و از چند روز مانده به محرم، مردم با نصب پرچمهای سیاه در سر منازل و محل کارشان و حسینیه ها و مساجد و تکیه ها و پوشیدن لباس سیاه و انداختن شال عزا به گردن خود به پيشواز ايام عزاداري اباعبدالله الحسين مي رفتند. در دوره قاجار اين عزاداري رونق به سزايي يافت به طوريكه در بعضي از منابع و مأخذ وجود دارد در سال 1269 قمري فقط در تهران به غير از حسينيه ها و مساجد فقط 54 باب تكيه وجود داشت كه تعداد اين تكيه ها در كشور به 200 باب مي رسيده است.که از آن موقع به بعد در جای ایران اسلامی و شیعی این عزاداریها متداول بوده است. ‏

‏ *آداب و سنن عزداری ماه محرم در آذربایجان شرقی چگونه است؟
آذربایجان از دیر باز خاستگاه شعرای اهل بیت (ع) و عاشوارا بوده و مخصوصاً تبریز که به شهر « ام الهیات » معروف است. در تبریز بیش از 1700 هیدت حسینی وجود دارد که در اصطلاح محلی با این هیأتها «سیره» می گویند. ‏
این هیأتها در طول هفته به یاد و نام حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و یاران و اصحاب آن حضرت برنامه های ختم قرآن ــ مرثیه خوانی ــ مصیبت سرایی و سینه زنی برگزار می کنند. مردم آذربایجان معمولاً از دو سه روز بعد از عید غدیر به استقبال ماه محرم رفته و بیرق های سیاه در سر مغازه ها و تیمچه ها و حجره ها نصب می کنند و مردم با پوشیدن لباس عزا به استقبال ماه محرم    می روند. در اکثر خیابانها و کوچه ها و محلات، چادرها و خیمه های مخصوص نصب کرده و براساس سنت حسنه احسان و نذر، اطعام می دهند و در بعضی از تکابا اطعام دادن از محل موقوفه مخصوص عزاداری برای امام حسین شایان توجه است. ‏
البته در پیشواز از محرم در سالهای اخیر بدعتی از سوی عده ای معاند برای لوث کردن و تحت شعاع قرار دادن عید سعید غدیر که عید امامت و ولایت است. سه چهار روز مانده به این عید سعید مثلاً به پیشواز از ماه محرم رفته و بزرگترین روزیرا که عید امامت و ولایت است و باید جشن گرفت به ورطه فراموشی می سپارند.‏
از فرمایشات امام صادق علیه السلام است که فرمودند: «شیعتنا خلقوا من فاضل طیبتنتا: یفرحون فی فرحنا و یحرنون فی حزننا» در ایام شادی ما شاد و در ایام عزاداری ما غمگین باشید و لذا نبایدکاری کرد که غدیر را که عاشورا تتمه و حاصل این روز غدیر است به فراموشی سپرده شود.‏
بازار تبریزکانون عزاداریهاست، این بازار از دهه اول تا 2 محرم حالت تعطیلی پیدا کرده و تیمچه های بازار که بالغ بر 60 تیمچه است سیاه پوش شده و در اکثر تیمچه ها بعد از احسان صبحانه هر روزچند روحانی بالای منبر رفته و از فلسفه محرم و عاشورا و اهداف قیام ابا عبدالله الحسین سخن گفته و روضه خوانی و مرثیه سرایی می شود. محلات مختلف تبریز دارای پرچمهای مخصوصی هستند که قدمت بعضی از این پرچمها به 120 سال پیش می رسد.‏
در مراغه در محل دروازه این شهر توسط هیأت حسینی مراسم علم بندی برگزار می کنند و از پارچه های سبز، سرخ، سیاه علم مخصوص را تزئین نموده و عزداری می کنند. ‏
در هشتم محرم که به تاسوعای کوچک یا روز عباس معروف است دسته جات این شهر عباس گویان از خیابانها می گذرند و به حسینیه خود که رسیدند در آنجا بکا می گیرند. و نوحه سرایان معروف هر کدام نوحه می خوانند.‏
در این شهر همچنینی در روز عاشورا خیل عظیم جمعیت بعد از نماز صبح و قرائت زیارت عاشورا به یاد حضرت سیدالشهداء که مراسم حج را نیمه تمام گذاشت، یا حسین گویان تا مرکز شهر رفته و در آنجا بعد از سخنرانیهای روحانیون به مرثیه خوانی و سینه زنی می پرداختند.‏
مراسم ديگري كه در دو سه سال اخير در بعضي از شهرهاي آذربايجان شرقي و غربي مثل مراغه،تبريز و اروميه به تبعيت از اردبيل رايج شده است مراسم طشت گذاري است، كه از 22 تا 28 ذيحجه انجام مي پذيرد.در اين مراسم 10 الي 15 طشت مسي را كه در دور اين طشت ها نوشته هايي از سخنان اباعبدالله الحسين (ع) و رجزهاي ياران آن حضرت حك شده را پر آب مي كند و در مقابل مسجد دور مي گيرند و بچه هاي كم سن و سال با جامه هاي مخصوص به ياد تشنگان صحراي كربلا العطش گويان از داخل اين طشت ها آب برمي دارند و از شهامت و شجاعت حضرت عباس اشعاري خوانده  مي شود و نوحه سرائي مي كنند. با برنامه ريزي دقيق و با فرهنگ سازي قوي چنانچه اين مراسم به سوي تحريفات نرود به صورت يك نماد تجسمي و ترسيمي قابل تأمل است.‏
البته اصل اين مراسم در شهرستان اردبيل با ابهت بسيار بالا توسط دستجات محلات معروف در بيست و ششم يا بيست و هفتم ذيحجه انجام مي گيرد.‏
اين دستجات به طرف مسجد جامع اين شهر حركت مي كنند و در اين مسجد توسط وعاظ و شاعران فلسفه قتل اباعبدالله الحسين و اهداف قيام عاشورا گفته مي شود سپس ذكر مصيبت شده و مداحان معروف حد امكان و فرصت به نوحه سرايي مي پردازند و بكا مي گيرند. ‏

‏* نحوه عزاداري دسته ها در اين منطقه به چه شيوه هايي است؟در تبريز هر محله اي 4 الي 5 دسته عزاداري دارد كه بعضي ها در بازار و بعضي ها در محله خود و بعضي ها نيز در فضاي باز خيابان هاي شهر حركت كرده و به عزاداري مي پردازند. ‏
دسته عجم- سينه زنان و دسته زنجير زنان و دسته پيوسته كه هريك از اين دستجات به سبك خاص و اشعار مخصوصي عزاداري ميكنند. ‏



شاه حسين گويان ‏كه در اصطلاح محلي «شاخسي» معروف است يكي از دسته جات منحصر به فرد تبريز است كه معمولاً 200 الي 1000 نفر با يك دست كمر همديگر را به نشانه وحدت گرفته و با مشت كردن و بالابردن دست ديگر بر عليه دشمن رجزخواني مي كنند و شعارهايي در آمادگي براي جانبازي و جان نثاري در راه حضرت امام حسين(ع) سر مي دهند.‏
تا پيش از يكي دو دهه قبل، مرسوم بود كه دسته جات شاه حسين گويان با يك دست كمر يا دوش يكديگر را گرفته و با دست ديگر قمه يا شمشير برگرفته و با تكان دادن آن در بالاي سر به نشانه آمادگي در جنگ با دشمنان اسلام رجزخواني كرده و شعار مي دادند كه گاهاً نيز شمشيرها را بر سر خود مي زدند، كه با پيام شجاعانه مقام معظم رهبري خوشبختانه اين  امر منسوخ شد و شمشير گرفتن موضوعيت ندارد.‏
از ديگر بدعت هاي وارده در بعضي از دسته جات شاخسي ، داشتن 72 عدد طبل كه طبل ها از شماره 1 تا72 كوچك و كوچكتر مي شوند. ‏
طبل شماره 1 كه به ياد حبيب بن مظاهر است با چرثقيل كوچكي حمل و حدود پنج الي 10 نفر به اين طبل مي كوبند و طبل آخري (هفتادودومين طبل) به ياد حضرت علي اصغر سرباز شش ماهه اباعبدالله الحسين توسط يك پسر پنج و شش ماهه نواخته مي شود و معمولاً مراسم عزاداري اين دسته جات شبها از ساعت 10 به بعد شروع مي شود كه تا پاسي از شب ادامه دارد.و باعث رنجش كودكان و پيران و مريض ها و ترافيك بسيار در خيابان مي گردد و در اين ميان عزاداران خسته و كوفته بعد از نيمه شب به منزل خود بازمي گردند به دليل كم خوابي نمي توانند نماز صبح را اقامه كنند و روساي هيئت ها بايستي به اين موضوع كه امام حسين براي نماز قيام كرد توجه خاصي داشته باشد.‏
                      روز و شب گر به حسين ابن علي گريه كني    ‏  شرط اول كه دهد سود نماز است، نماز


دسته عرب هاعرب ها در دو يا در يك دسته كه لباسهايشان عيناً به مانند لباس عربهاست و از نوحه و شعر خاص استفاده مي كنند و در مسير مشخص شده حركت مي كنند و معمولاً به صورت سئوال و جواب شعار مي گويند. يعني بعد از خواندن بيت اول توسط دسته اول دسته دوم پاسخ شعر دسته اول را مي دهند. ‏

دسته سينه زن ها
نوع حركت و روش اين دسته ها به مانند دسته عربهاست و اينها به آرامي به سينه مي زنند و آهنگ اشعارشان متفاوت از عربهاست.

دسته زنجيرزنانزنجيرزنان تبريز روش زنجير زدنشان با نقاط ديگر ايران فرق مي كند.در تبريز زنجيرزنان معمولاً سه نفره و به طور موازي در پشت سر هم ايستاده و با برداشتن سه قدم به جلو و سه قدم به عقب به حركت ادامه مي دهند و در هر قدم يك زنجير به دوششان مي زنند و با ريتم پاهايشان اشعار مخصوصي را مي خوانند. ‏

دسته پيوسته
كه معمولاً از كمر هم مي گيرند و به همديگر مي چسبند و به صورت دو بعدي حركت مي كنند و اشعارشان به صورت ديكلمه است و حالت بسيار پژمرده و يأس و افسرده حركت مي كنند و با حزن و اندوه بسيار عزاداري مي كنند. ‏

دسته عجم ها
از دسته جاتي كه مختص به تبريز است و من نوع آن را در هيچ كجاي ايران نديده ام، دسته عجم هاست كه معمولاً اين دسته جات تعدادشان بيش از 200 نفر است.عزاداران اين دسته ها كه معمولاً از طبقات مرفه جامعه هستند، كت و شلوار و پيراهن و جوراب و كفش مشكي به تن كرده و با انداختن شال سياه به گردن خود در حالي كه دوش به دوش هم چسبيده اند با حركت دستها به صورت پنج ضربي به ارامي سينه زني نموده، اشعار خود را كه معمولاً به فارسي و تركي است مي خوانند.‏
دسته هاي عجم در اربعين حسيني به صورت هيئت هاي عزاداري به جوار حضرت امام رضا(ع) مي روند و مورد توجه مردم قرار مي گيرند. ‏

شبه خوانياين نوع عزاداريها از نوع هنرهاي تجسمي و ترسيمي و هنر تءتر است كه افراد بدون وجه اجتماعي در نقش ائمه و اصحابش ظاهر نشوند و در ديكلمه هاي خود با اشعار من درآوردي موجب هتك حرمت معصومين نگردند و واقعه عاشورا تحريف نشود در نوع خود جذاب است.‏

‏* نحوه عزاداريها در تبريز در ايام تاسوعا و عاشورا چگونه است؟
همچنانكه قبلاً به آن شاره شد بازار تبريز همواره و در تمام  دوره ها كانون عزاداران تبريزي ها بوده و هست. ‏
پنج روز از هشتم تا 12 محرم بازار ميزبان عزاداران دستجات مختلف مي شوند،به اين گونه كه دستجات به ترتيب قرعه كشي از مقابل مسجد مقبره (مسجد معروف آيت الله شهيد قاضي طباطبائي)حركت كرده و در تيمچه مظفريه به اوج خود رسيده و خاتمه مي يابد. در صبح عاشورا بعد از اقامه نماز و قرائت زيارت عاشورا از اكثر مناطق، محله ها و مساجد و تكيه ها و حسينيه ها، عزاداران با سبك هاي مختلف كه قبلاً در مورد آنها گفته شد به سوي مصلي تبريز به گونه اي حركت مي كنند كه ضمن عزاداري در خيابانهاي اصلي شهر يك ساعت به اذان ظهر در مقابل مصلي اجتماع كرده و به سخنراني يكي از روحانيون شهر در خصوص فلسفه عاشورا و قيام اباعبدالله الحسين (ع) و ذكر مصيبت هاي ائمه اطهار(ع) (با توجه به اينكه يكي از اهداف مهم قيام حضرت امام حسين (ع) احياء نماز و امر به معروف و نهي از منكر بوده است) نماز جماعت ظهر عاشورا به صورت دسته جمعي در مصلي و خيابانهاي منتهي به آن اقامه مي شود كه مخصوصاً در يكي دو سال اخير اين موضوع اهميت و رونق خاصي در اين شهر پيدا كرده است. ‏
و از زمان گذشته روشن كردن شمع در شب عاشورا در مساجد محلات مختلف تبريز مرسوم بوده است كه خوشبختانه امروزه مراسم خاصي به جاي شمع به ياد 72 تن از شهداي كربلا به 72 مسجد يا حسينه يا تكيه لامپ اهداء مي شود. ‏

از تحريفات - بدعت ها- خرافات وارده در مراسم عزاداريها برايمان بگوئيد؟آقاي مايكل برانت مرد شماره يك سابق سازمان سيا مطرح كرده بود كه اگر مي خواهيد با ايرانيان مبارزه كنيد 2چيز را از دست آنها بگيريد. يكي مراجع و مجتهدين و ديگري امام حسين را و براي تحقق اين امر و بدبين كردن مردم مخصوصاً جوانان، تحريفات و بدعتها و خرافات را با عناوين مختلف به دستگاه امام حسين و مراسم عزاداريها وارد كرد. ‏
اباعبدالله الحسين(ع) در آن ظهر عاشورا با ذات احديت عشق بازي مي كرده و همه چيز براي لقاءالله و براي وصل به ذات باري تعالي بوده ولي متاسفانه بعضي از شعراي نادان ان را با اشعار ضعيف خودشان تا سطح يك عشق مجازي پايين آورده اند.مگر مي شود كه در آن بحبوحه جنگ حضرت قاسم(ع) در فكر معشوق و ازدواج بوده باشد كه اشعاري در خصوص حنابندان و نرسيدن دست قاسم به عروس خود سروده اند، در بعضي از اشعار آمده است كه وجود مبارك حضرت اباعبدالله الحسين به اندازه ستارگان آسمان زخم وارد شده، كجا حضرت زينب معجرش را دريد، كجا حضرت سكينه پيراهنش را پاره كرد. ‏
بعضي ها كه نمي شود به آنان شاعر اهل بيت خطاب كرد و در حدي نبوده و نيستند كه مسايل و واقعه عاشورا را به خوبي درك كرده باشند مطالبي را به صورت اشعار تحريف شده به شعر آورده اند كه در نوحه ها و مرثيه ها خوانده مي شود و متاسفانه بعضي ها اين اشعار را آهنگ و ريتم ترانه هاي مستهجل قبل از انقلاب مي خوانند و دسته جات موزيك در صف اول عزاداريها مي نوازند. مداحان و نوحه گران بيشتر به بعد عاطفي مي پردازند و بعد ولايت به كلي فراموش شده است. در حاليكه اصل، بعد ولايت و رهبري امام حسين (ع) است بطوري كه از سوي شمر معلون براي حضرت عباس كه امان نامه آمد تا از برادرش بگذرد و به دشمن بپيوندد ،ولي حضرت عباس مي گويد واي بر تو،من از امام و ولي خود بگذرم. اگر خوب به اظهارات حضرت عباس(ع) توجه شود مي گويد آيا من از امام و ولي خود بگذرم، و نمي گويد از برادر خود بگذرم. و بدين وسيله مي خواهد بر ولايت امام تكيه كند. ‏
ولذا اطاعت ابوالفضل از ولايت امام حسين(ع) نه از روي جبر و تسليم بوده و نه صرفاً از سر احساس تكليف و نه از روي برادري، بلكه از روي عشق و ارادت به امامت و ولايت بود.‏
در اين اواخر تمثالها و شمايل ائمه معصومين به صورت بنرها در مقابل حسينيه ها و مساجد نصب مي شوند در حالي كه هيچ پشتوانه و سند معتبري وجود ندارد كه عكسي از اين والامقامان بدست آمده باشد كه اين تمثالها از روي عكسها كپي شده باشد.‏
از بدعت هاي ديگر متأسفانه مجالس خانمهاست كه در سالهاي اخير بعضي از خانمها روضه سرايي و نوحه خواني را با ريتم و آهنگ مي خوانند كه گاهاً با بلندگو به بيرون از مجالس هم پخش مي شود و از همه بدتر اينكه شنيده شده از اين مراسم فيلم گرفته و به خواص داده مي شود. آيا اين حركت ها زينب گونه است؟ ‏
و از آنجائي كه وحشت استكبار جهاني از اين است كه فرهنگ عاشورا در ساير ملتها رسوخ كند و از آنجائي كه گسترش و پويايي فرهنگ نهضت عاشورا در جامعه، انقلاب را در مقابل توطئه ها و دسيسه هاي دشمنان بيمه كرده است.‏
و عاشورا فرهنگ خيزش مجاهدان و عرصه حفظ دين و مكتب انقلاب گرديده و نقش موثري در اتحاد و يكپارچگي ايجاد نموده است. دشمنان اسلام و نظام،نوحه ها و اشعاري براي دامن زدن به قوميت گرائي و اختلاف اندازي در اختيار بعضي از افراد جريان ساز قرار مي دهند، بر مسئولين ذيربط است تا با نظارت دقيق و توجه كامل جلوي اينگونه اعمال ناپسند و بدعتها و تحريفات را بگيرند تا دشمنان اسلام نتوانند به اهداف شوم خود برسند.‏

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران - آمول Amul

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( آمول Amul ) / مهران بهاری
 

آمل

آمل شهری در جنوب دریای خزر، و از شهرهای بسیار قدیمی تبرستان ائتنیك (طبرستان، در استان مازندران فعلی) است. این شهر در دوره ساسانیان و سالهای نخستین دوره اسلامی در اسپهبد آذورپاد و یا كوست آتورپاتگان و به عبارت دیگر در كشور آزربایجان قرار داشته است. نام آمل كه در شاهنامه به عنوان تورانی و انیرانی (غیرایرانی) توصیف شده، به احتمال بسیار زیاد كلمه ای تركی-آلتائی است.

ریشه شناسی:

"آمول" (آمیل) كلمه ای تركی به معانی آرام، ساكن، بی صدا، ملایم، متعادل، صلح طلب، خوشخو، طمانینه، آرامش روحانی و درونی است. بنابه كلاوسن در كتاب "لغتنامه ریشه شناسی تركی قبل از قرن ١٣" این نام كه معمولا در باره اشخاص بكار می رود گاها در مورد مكانها نیز بكار رفته است. فرمها و مشتقات گوناگون این كلمه در زبان و لهجه های تركی چنین است: آمول Amul (تركی قدیم، قاراخانی، اویغوری)، آمیل Amıl (تركی قدیم، قاراخانی)، آمیرAmır (خاقاسی، تووا)، آمراقAmraq ، آمیراقAmıraq ، آمرانAmran ، آمریل Amrıl، آمریتماقAmrıtmaq ، آمریلماقAmrılmaq ، آمیراماقAmıramaq ، ایمیلImıl ، اومولUmul ، ایمراImra ، هاوول Havul (خلجی). كلمات "همیل" در تركی آزربایجانی (به معنی شخص ساكن و آرام، خوش اخلاق و ملایم و سربزیر؛ حیوان خانگی)، "آموز Amız" (به معنی شرف، در تركی قرقیزی)، آمیرAmır ، آمیراAmıra ، آماراخAmarax ، آمیراخAmırax و كلمه آنقولAñul در تركی عثمانی نیز از همین ریشه اند. "آموللوق Amulluq" فرم اسم مصدری آن است. این كلمه تركی باستانی در تركی آناتولییائی قدیم در تركیبات "ایمیل ایمیل"، "اومول اومول" (به آرامی، با ملایمت) مصطلح بوده است، فرم متحول آن در این زبان و لهجه "آمور Amur" به معنی آرام، ساكن، ساكت، دوست داشتن، هوس كردن، مودب بودن، محبوب، … است.بای بک

كلمه آمول در فرمهای زیر به زبانهای گوناگون موغولی نیز وارد شده است: "آمور" (صلح، آرامش، استراحت. مغولی، مقدمه الادب، اوردوس، خالخا)، "امرا" (محبوب)، آمورلی. (آرام بودن، در آرامش. تاریخ مخفی مغولان)، "آمورا" (دوست)، "آمراق بول." (عاشق شدن)، "آمارا." (عاشق شدن)، آمر (قالموقی، استراحت)، آمار (بوریات)، آمول (رفاه، تنعم. داقور)، خامورا (مونغور، استراحت كردن). از این فرم، مصدر آمراماق در زبان موغولی درست شده است، و به شكل "آمیر" دوباره به زبان تركی داخل شده است. مصادر آمتاش. در زبان موغولی نیز از همین ریشه است (آمیتاندو: خوش طعم، آمتاژو: خو، عادت).

عده ای، نام رودخانه آمو (آمی دریا) را نیز در ارتباط با این ریشه دانسته اند. قابل توجه است كه شهر آمل كه در زمان اشكانیان (با تباری مباحثه دار) معمور و آبادان بوده "همو" نامیده می شده است.

وجه تسمیه

تبرستان و گیلان به شمول آمل در شاهنامه به عنوان سرزمینهائی انیرانی (غیر ایرانی) و تورانی توصیف شده اند. به واقع نیز در دوره حاكمیت ساسانیان بر این اراضی، قلمرو این دولت به چهار واحد اداری و یا فاذوسفان (پادوسپان) تقسیم شده بود و آمل در واحد آزربایجان تورانی و انیرانی قرار داشت. حدود و ثغور مملكت آزربایجان كه همواره در طول تاریخ متغیر بوده در گسترده ترین حد خود از شمال به روس و سریر و خزران و داغستان و كارتلی و كاخئتییا (شامل بخشهائی از این دو)، از شرق به دریای خزر و جیل و تارم و دیلمان و تبرستان (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب به جبال و عراق عجم (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب غرب به عراق عرب و جزیره (شامل بخشی از آن) و از غرب به روم (تركیه مركزی) و دریای سیاه محدود بوده است.

در قلمرو دولت ساسانی، جهت شمالی اسپهبد آذورباد، كوست آتورپاتكان و یا مملكت آزربایجان، شامل ایالات آزربایجان و ارمنستان با حیّز آن و دماوند و طبرستان با حیّز آن، یعنی گیلان و دیلمان بود: "انوشروان بر هر یك از این ناحیه‌ها اصبهبذ (اسپهبد، سپهبد)ی تعیین كرد كه فرماندهی سپاه آن ناحیه را داشت، اصبهبذ شمال بر سپاه آزربایجان و آن سوی آن، یعنی بلاد خَزَر ریاست داشت" (طبری، اول ٨٩٢،٨٩٣). به گفتة ابن خرداذبه (ابن خرداد به) نیز، ساسانیان اصبهبذ شمال را به زبان خود آذرباذگان اصبهبذ می‌گفتند. در این اسبهبد بسیار پهناور و با اهمیت، ایالات ارمنستان و آزربایجان و ری و دماوند (دنباوند) كه مركز آن شلنبه بود و طبرستان و رویان و آمل و ساریه (ساری) و شالوس (چالوس) و لارز و شرز و طیس و دهستان و كلار و جیلان (گیلان) و بدشوارجر و ببر و طیلسان (طالشان، تالشان) و خزر و لان (اران، ارّان) و صقالب (اسلاور، اسلاوها) و اَبَر (ابر) قرار داشتند (ص ١١٨). اطلاق آذرباذگان اصبهبذ بر این ناحیة بسیار پهناور غیر ایرانی، دلیل اهمیت سوق الجیشی مملكت آزربایجان در آن روزگار بوده است. در این دوره دو شهر آمل و ری از غربی ترین شهرهای آزربایجان در جنوب دریای خزر بوده اند.بای بک

"بنا به تاریخ پژوه فارس، ناصر پورپیرار، ری و آمل دو شهری بوده اند كه شاهنامه آنها را شهرهائی تورانی یعنی از شهرهائی غیرایرانی و از آن تركان قلمداد كرده است:

"كز ایران اگر زال زر با دو مرد
بیایند و جویند با او نبرد
گران مایه اغریرث نیك پی
سپه واگذارد از آمل به ری

اغریرث (اغرئرت) بنا به متن شاهنامه، یك سردار تورانی و سپهدار لشگر توران است و زال زر حاكم نشینی در سیستان كه فردوسی در مقاطعی آن را ایران نیز خوانده است. بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری دو شهر تورانی است." [بخش اول نام آغر.یرث و یا اغر.ئرت، كه فردوسی از وی با صفت گرانمایه یاد كرده است، یعنی "اغر" احتمالا كلمه "آغیر" تركی به معنی گرانمایه و سنگین و بخش دوم آن "یوروت" از مصدر حركت دادن و به پیش راندن است. در اوستا این اسم به شكل كسی كه گردونه اش در پیش می رود معنی شده است]. بنا به روایات تاریخی گوناگون، نخستین جنگ منوچهر و افراسیاب تورانی نیز در طبرستان رخ داده و با شكست منوچهر و بدنبال آن كشته شدن جانشین وی نوذر، تمام خاك ایران (در مقابل توران) به زیر حاكمیت افراسیاب تورانی در آمده است.

ریشه شناسی های نادرست

١-ابن اسفندیار در تاریخ خود نوشته که "معنی آمل، آموش است و در تبری آموش به معنی مرگ مبادا بود. چون آمل در منطقه ای حاصلخیز و جنگلی و خوش آب و هوا و پر از گلهای رنگارنگ ساخته شد آن را آمل یعنی (ترا هرگز مرگ مباد) نامیدند، از این جهت اسم با مسمایی گردید زیرا بر اثر حوادث طبیعی چند مرتبه ویران گردید و دوباره به سرعت ساخته شد". این وجه تسمیه و ریشه شناسی عامیانه است، اساسا بدان سبب كه زبان تبری زبانی از خانواده زبانهای ایرانی (ایرانیك) است، اما نام آمل، كلمه ای غیرایرانی و مربوط به دوره پیش ایرانی-انیرانی این سرزمین است. با توجه به تورانی و انیرانی شمردن آمل در متون تاریخی و این واقعیت كه این شهر در دوران باستان در قلمرو كشور آزربایجان بوده است منطقی تر آن است كه ریشه این نام را كه قبل از ایرانی شدن زبان مردم آن نیز وجود داشته، در زبانهای پیش ایرانی، انیرانی و تورانی منطقه جستجو نمود. به واقع دلایل و شواهد نشان می دهند كه نام آمل، به احتمال زیاد نامی توركی-آلتائیك و به معنی آرامبخش و استراحتگاه است.بای بک

٢-ابن اسفندیار آملی، مؤلف كتاب تاریخ طبرستان نام شهر آمل را برگرفته از نام دختری افسانه‌ای به نام آمله می‌داند كه دختر یكی از امیران دیلمی بنام اشتاد و همسر فیروزشاه، حاكم بلخ بوده است. در این باره داستانی نیز نقل شده است. در این داستان گفته می شود كه "پادشاه پس از دیدن دختر [در بلخ] ، متوجه شد که او نظیر ندارد. پس از گفتگوی زیاد از دختر پرسید: زنان ولایت شما را چشم ها خوبتر و دهن خوشبوتر و اندام ملایم تر است، سبب چیست؟ دختر به زبان محلی جواب داد: آنچه شاهنشاه جهان پرسیدند که چشمان شما چرا سیاه است؟ علت آن است که هر روز صبح که برمی خیزیم چشمان ما به سبزه ها می افتد و نرمی بدن از آن است که در زمستان پارچه ابریشم و در تابستان کتان می پوشیم و خوشی بوی دهن از آن است که علفی هست به نام مادر جوینه (ترخون و ریحون) که خورش غذای ماست. پادشاه گفت: ای دختر شاد باش و خواسته خویش را بیان کن. دختر گفت در ولایت ما آبی است که هرهز نام دارد. خوب است به دستور پادشاه کنار آن رود شهری ساخته که آن را به نام من موسم کنند. شاه دستور داد مهندسین رفتند و در آنجا شهری بنا کردند. … و این شهر را بنام دختر که اسمش آمله بود نامیدند. با گذشت زمان آمله، آمل گردید که عربها آن را آمنه خواندند، چون معرب به عربی شد عربها دختر خود را آمنه یعنی: تو را مرگ مبادا می نامیدند. که از جمله آن دخترها مادر حضرت رسول الله بنام آمنه بنت وهب می باشد".

در این ریشه شناسی مردمی، نام شهر آمل منتسب به دختری بنام آمله شده و كلمه آمله احتمالا به زبان تبری، به معنی تو را مرگ مباد معنی شده است. همانگونه كه در بند شماره ١ گفته شد، انتساب این معنی به نام شهر آمل و بر اساس زبان تبری نمی تواند درست باشد. اما نكته قابل توجهی در این داستان وجود دارد، آنجا كه شاه پس از دیدن آمله، از وی در باره "ملایمت" اندام و "خوشبوئی" دهان زنان ولایتش می پرسد. در این سوال، دو واژه "ملایم" و "خوشبو" بسیار مهم و مفیدند زیرا آشكارا اشاره به معانی كلمه "آمول" در زبان تركی دارند. بنابراین می توان گفت كه حتی در این داستان نیز نام آمله، نامی تركی است (حتی فرم آمله نیز، یادآور فرم اصلی تركی آمولا-آمورا است). افزون بر آن در این وجه تسمیه نیز (با ذكر پادشاه بلخی) بر ارتباط نام گذاری این شهر با آسیای میانه تاكید شده است (آیا جابجائی ای انجام گرفته و در اصل "آمله" از بلخ و شاه از تبرستان بوده است؟).بای بک

٣-یكی از ریشه شناسیهای قابل تامل برای نام شهر آمل، انتساب آن به قوم آمارد می باشد: "آمل از اسم یک قوم آریایی به نام آمارد که در آنجا مسکن گزیدند، گرفته شده است. آماردها اولین گروه مهاجرین قوم آریایی بودند که به ایران کوچ کردند و به فلات ایران رسیدند و در سواحل جنوبی دریای خزر مسکن کردند. نام شهر آمل یادگار و دگرگون‌شده همان نام قوم آمارد است".

آنچه در باره این وجه تسمیه می توان گفت این است كه اولا، مارد، آمرد و یا آماردها كه نام شهر آمل بدانها نسبت داده می شود، بی هیچ تردیدی قومی غیر ایرانی و غیرآریائی، از مردمان آسیانی و غیر سامی بودند که پیش از کوچ ایرانیها به سرزمین ایران كنونی در کرانه جنوبی دریای خزر بین محل استقرار اقوام تپور (تیپرها) و كادوس (غرب مازندران و شرق گیلان) زندگی می‌کردند. این قوم پس از آمدن اقوام ایرانی به سرزمین شان در آنها حل شدند و زبانشان از میان رفت. ثانیا این وجه تسمیه توضیحی در باره نام این قوم غیرایرانی و غیرآریائی نمی دهد. علاوه بر آن این واقعیت كه قوم مذكور در آغاز در جوار مرو در آسیای میانه-تركستان ساكن بوده و پس از رانده شدن توسط مرویان به تبرستان آمده است، غیرایرانی بودن نام آمارد را تائید و احتمال تركی-آلتائی بودن آن را تقویت می كند.

نتیجه

نام شهر آمل در تبرستان ائتنیك، نامی توركی-آلتائی به معنی استراحتگاه، محل و یا شخص آرام و مطبوع است. این نام منعكس كننده تاریخ و هویت پیش ایرانی، انیرانی و مولفه تورانی تبرستان پیش از اسلام می باشد.

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران - سوغورلو Suğurlu

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( سوغورلو Suğurlu ) / مهران بهاری
 

تخت سلیمان
در دامن سبز و وسیع دره "ساروقSaruq " (نك. ساروق) در میان كوههای آتشفشانی "آلاداغAladağ " در جنوب غربی آزربایجان، در شمال شهر "تیكان تپهTikantәpә " (نك. تیكان تپه-تکاب) و در جنوب شرقی دریاچه "اورموUrmu " (نك. اورمو-ارومیه) بر بالای تپه "سوغورلوSuğurlu "، محوطه جهانی و مجموعه تاریخی "سوغورلو" واقع شده است که در زبان فارسی موسوم به "تخت سلیمان" می باشد.

سوغورلو (تخت سلیمان) و مجموعه آثار باستانی و تاریخی آن یكی از مهمترین و مشهورترین مراكز تاریخ و تمدن آزربایجان و یکی از نمادهای باشکوه معماری آزربایجانی محسوب می‌شود. در این مجموعه تاریخی كه دارای ارزش سمبلیك مهمی است، بقایای آثاری از دوران ماقبل تاریخ، دولت و تمدن ماننائی (اولین دولت آزربایجانی)، تاریخ سامی-عبری-مسیحی، عهد ماد و اشكانی (هر دو با تباری مناقشه دار)، سازه های مربوط به دوره ایرانی-ساسانی-زردشتی و تمدن توركی-موغولی-ایلخانی موجود است. طراحی آتشكده، قصر و طرح كلی‌ محوطه بر ایجاد و گسترش معماری اسلامی تاثیر گذاشته است. در اطراف سوغورلو (تخت سلیمان)، ایسسی سوها (آب گرم‌ها)، قاینارجاها (چشمه های جوشان) و بولاق های سردی (چشمه‌ها) وجود دارند كه بسیار جالب توجه اند. دریاچه اسرار آمیز "بوركو Bürkü" و شكاف بزرگی كه در اثر زلزله پدید آمده، از دیگر نكات دیدنی سوغورلوق (تخت سلیمان) است.

كلیه آثار این مجموعه كه در سال ١٣٨٢ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید، بر روی یك بلندی طبیعی به ارتفاع ٢٠ متر از سطح دشتی گسترده و درون حصار و دیواری بیضی شكل بنا شده است. حصار از سنگ‌های لاشه‌ای به ابعاد مختلف و به ضخامت ٥ متر، ارتفاع ١٤ متر و با محیط بیرونی ١٢٠٠ متر بنا شده است. لایه بیرونی حصار از سنگ‌های تراش‌دار نما‌سازی شده و دارای ٣٨ برج دفاعی مخروطی شكل است. برخی از آثار مجموعه مانند زندان مربوط به دوره ماقبل تاریخ، ماننائیها، دوره مادها، پایه دیوارها از دورة اشكانی و حصار بیرونی متعلق به عهد ساسانی است. بخش‌هایی از این محوطه در قرن سیزدهم میلادی در دوره آباقاخان، دومین پادشاه امپراتوری ایلخانی و برادر زاده هلاكوخان مرمت شد، پاره‌ای از قسمت‌های فرو ریخته بازسازی گردید، دروازه جدیدی در مجاورت دروازه جنوبی عهد ساسانی احداث و قصر، عمارت، سالن شورا، ایوان (شرقی)، ساختمانهای هشت و دوازده ضلعی و شهركی صنعتی در کنار آن بنا شد. (امرای مغول هیچكدام از آثار پیش از خود را تخریب نکردند و ساختمان های خود را در کنار و یا بر روی این آثار قبلی بنا نمودند). تاكنون قسمت‌های مختلف بافت صنعتی شهرك ایلخانی ‌سوغورلو (تخت‌سلیمان) مانند بازار، كارگاه، حمام و خانه مسكونی شناسایی شده اند. پس از انجام تعمیرات وسیع و چشمگیر و احداث بناهای جدید، از این مكان مدتی بعنوان پایتخت تابستانی، كاخ شكار و تفرجگاه امپراتور ایلخانی استفاده شده است.بای بک

ریشه شناسی

سوغورلو نام قدیمی و تركی محوطه ای تاریخی در آزربایجان است كه در زبان فارسی تخت سلیمان نامیده می شود. این نام به معنی محلی كه در آن سوغور فراوان وجود دارد و یا زمینی كه از قابلیت سوغور كردن برخوردار است می باشد:

١- سوغورSuğur : نوعی از خرگوش شبیه مارمولك كه از پوست آن برای ساختن كت بارانی استفاده می شود از تلفظهای این كلمه در زبانهای توركی: سوغور (قاراخانی)، سوویر (تاتاری)، هیویر (باشقیری)، سیغیرغان (نوعی موش)، سئوئر (چووواشی)، (در تركی معاصر تركیه: آدا تاوشانی، به عربی الوبر). در تركی قدیم "سوغورلوق تاغ Suğurluq Tağ" به معنی كوهی پر از سوغورها بوده است (كاشغری). "سوغورلو" معادل سوغورلوق تركی قدیم بوده و به معنی محلی كه در آن سوغور فراوان می باشد است. ("سوغور" را نمی بایست با "سغر" كه به معنی نوعی خارپشت كلان است اشتباه نمود. گرچه نام این حیوان نیز كه به اشكال اشغر، اسغر، سغرمه، سغرنه، سکرمه، سکرنه، سَكَر، سُكَر نیز ثبت و در لغتنامه های فارسی به صورت کرپی کوهی، روباه ترکی، ارمجی کوهی، خورکای جبلی معنی شده، تركی است).

٢-در تركی كلمه دیگری به شكل "سوغورSoğur " از مصدر "سوغورماقSoğurmqa " به معنی گرفته شدن آب توسط زمین وجود دارد. "قوم سوو سوغوردوQum suv soğurdu " (شن آب را در خود كشید، جذب كرد)، "اول قوروت سوغوردوOl qurut soğurdu " (او آب كشك را بیرون كشید)، با گسترش معنی به معنی بیرون كشیدن. در این معنی با فعل "سییرماقSıyırmaq " در هم آمیخته شده است. مانند بیرون كشیدن شمشیر از غلاف، تیر از زخم و یا مو از شیر. فرمهای گوناگون آن: سوغور Soğur، سوور Suvur، سور Sur، سویر Suir، سوویر Suwir. از همین ریشه اند مصادر سوغالماقSoğalmaq به معنی فرو رفتن آب بر زمین و خشك شدن آن و سوغالتماقSoğaltmaq به معنی خشك كردن آب. (فرهنگ لغت تركی به فارسی سنگلاخ، تالیف میرزا مهدی خان استرآبادی منشی نادرشاه افشار). این مصدر در زبانهای ادبی و لهجه های معاصر تركی آزربایجان و تركیه هنوز رایج است. مثلاً در شهر باهار آزربایجان (نك. قاراتكین-بهار) Soğolmaq یعنی خشك شدن آب چیزی (وقتی گوشت را برای كباب كردن روی آتش قرار می دهند و پس از مدتی آب آن در اثر حرارت از بین می رود می گویند اَت سوْغوُلدوُ Ət soğuldu یعنی آب گوشت زایل و كشیده شد). بنابر این ریشه شناسی، "سوغورلو" مركب از "سوغور+-لو" بوده و به معنی محل و زمینی كه قابلیت جذب آب را داراست می باشد، به سیاق "گئچه رلیGeçәrli " (گئچ.+-ه ر+-لی) به معنی چیزی كه قابلیت تداول داشته و معتبر است.

٣-از سه شهر تركان قومان (قیپچاق) در ساحل رود دونه چ یكی نیز "سوغور" نام داشته است. محتملا این نام در ارتباط با معنی دوم سوغور است.

٤-"سوغور" به عنوان نام شخص نیز بكار رفته، چنانچه نام یكی از سرفرماندهان تركان قومان بوده است.بای بک

وجه تسمیه:

در متون تاریخی از این منطقه به نام "ستورلیق" یاد و به ریشه تركی آن اشاره شده است: "مستوفی از محل مذكور كه در زمان او در ناحیة ایج رود (در متن انجرود) واقع بوده است یاد می‌كند و می‌گوید در این ولایت قصبه‌ای است كه مغول آن را "ستوریق" می‌‌خوانند و بر سر پشته‌ای است. پس از آن از سرای و چشمة جوشان سخن به میان می‌آورد. سپس می‌افزاید كه اباقاخان آن سرای را عمارت كرد (آثار كاخ آباقاخان در كاوشهای باستان‌شناسی به دست آمده است). كلمة "ستوریق" در نزهه‌القلوب محرف "سغورلیق" یا "سوغورلوق" است كه در زمان مغول به این محل اطلاق می‌شد و از ییلاقهای معروف ایلخانان بوده است و امیر ارغون گنجهایی در آن نهاده بود… این كلمه تركی می‌نماید، ولی استعمال آن از دورة مغول است" (مقاله آذربایجان، عباس زریاب خویی)

نام سوغورلو به سبب وفور نوعی از خرگوش در این ناحیه و به احتمالی كمتر به سبب نوع خاك آن محوطه كه قابلیت جذب آب فراوان را داشته به آن داده شده است.

ریشه شناسی و وجه تسمیه های نادرست

١-هرچند نام خود محل آتشكده و كوههای مجاور آن در كتب بسیار قدیمی ذكر نشده اند، با اینهمه بسیاری از نخستین نامهائی كه برای آنها ذكر شده تركی اند. اما منابع فارسی و دولتی نه تنها نام محل مذكور را با عبارت فارسی "تخت سلیمان" عوض نموده اند، بلكه اغلب پدیده های مربوط و پیرامون آن مانند تپه، كوه، چشمه و شهرك و ….. را نیز "تخت سلیمان" نامیده اند. در حالیكه هر كدام از این پدیده های جغرافیائی و طبیعی دارای نام مشخص تركی است:

-سوغورلوSuğurlu (سغورلق): نام تركی تپه هائی كه به فارسی تخت سلیمان نامیده می شوند.
-آلاداغAladağ (الاطاغ): كوههای اطراف سوغورلو كه امروزه به فارسی تخت سلیمان نامیده می شوند. این منطقه به همراه قاراداغ (با نام فارسی سیاه كوه عوض شده است)، قرارگاه تابستانی آباقاخان بوده است.
-بوركوBürkü (بركه): چشمه ژرف و جوشان مجاور سوغورلو (تخت سلیمان). از ریشه بوركBürk (مصادر بوركمه كBürkmәk و بوركورمه كBürkürmәk به معنی جوشیدن و فوران كردن آب، پاشیده شدن آب، ریزش بسیار شدید آب در حین باران است).بای بک
-آباقاAbaqa (آباقا ایلخان): شهرك صنعتی و كاخ دوره ایلخانی. كلمه ای مغولی به معنی پدربزرگ و عمو، از ریشه تركی "آبا" به معنی جد، پدربزرگ، مادربزرگ، …. به علاوه پسوند تركی "-قا" كه به ندرت بكار رفته است (مانند كلمات قورتقا، آویچقا).

٢-مجموعه باستانی سوغورلو با تمدن، تاریخ و افسانه های سامی در هم آمیخته است. چنانچه نام مجموعه و همچنین زندان موجود در آن با پیغامبر سامی سلیمان نبی، تختی در آن با نام ملكه بلقیس و دریاچه مجاور آن در متون گوناگون مسیحی با دوران كودكی عیسی مسیح مرتبط شمرده شده است. "سلیمان" نامی سامی است، با اینهمه تركیب "تخت سلیمان"، همانگونه كه از ظاهر آن پیداست، به لحاظ ساختاری و دستوری فارسی است. بر خلاف فارسی، در زبان تركی مضاف پس از مضاف الیه می آید. یعنی اینكه این نام به تركی می بایست "سولئیمان تختی" خوانده می شد، مانند نام روستا و قلعه"خان تختی Xantəxti" در جنوب شرقی سلماس در ٧٦ كیلومتری جاده ارومیه- سلماس، كه به معنی "تخت خان" می باشد (در ارتفاعات كنار این محل، بر روی قطعه سنگ بزرگی نقوش حجاری ‌شده‌ای به نام حجاری‌های خان تختی وجود دارند كه نقش دو سوار شاهانه را با دو پیاده نشان می‌دهند. ادعاهائی كه این دو سوار را اردشیر اول، شاهپور اول و غیره دانسته اند همه حدس و گمان اند، زیرا كتیبه‌‌ای همراه این نقشها نیست)؛ "داش قالا Daşqala" (در ٢٨ كیلومتری شرق عجب شیر در ساحل شرقی دریاچه ارومیه در ٩٥ كیلومتری جنوب تبریز، نام دولتی-فارسی آن قلعه ضحاك است)؛ نام "باز قالاسی Baz Qalası" (نك. باز قالاسی-بذقالاسی، نام دولتی-فارسی آن قلعه جمهور است).

٣-استرابن تاریخ نگار برای كشور "آتروپاتنه" دو پایتخت ذكر كرده كه یكی آز آنها "فراده اسپه" بوده است. ماركوارت و راولینسون (ماركوارت، ١٠٨) فراده اسپه را با سوغورلوی كنونی (تخت سلیمان) و شهر باستانی "شیز" كه در حوالی آتشكده آزرگشسب واقع شده و شهری مناسب برای اقامتگاه تابستانی بوده یكی دانسته‌اند. برخی با این تثبیت مخالفت نموده و گفته اند كه "شیز نمی‌تواند سوغورلو (تخت‌سلیمان) كنونی باشد، بلكه باید محل آن را كه همان جَنْزه است، در نزدیكیهای مراغه جست. كزنا یا جنزه یا گنزك قسمتی از شیز و نام شهری بوده كه مقر تابستانی شاهان بوده است" (عباس زریاب خویی در مقاله آذربایجان).

نتیجه

نام قدیمی و تركی محوطه و مجتمعی كه در زبان فارسی "تخت سلیمان" نامیده می شود، "سوغورلوSuğurlu " بوده و به معنی محلی كه دارای سوغور (نوعی خرگوش) فراوان است و یا زمینی كه قابلیت جذب آب را دارد می باشد. این مجتمع در دره "ساروقSaruq "، احاطه شده با كوههای "آلاداغAladağ " واقع شده است. چشمه جوشان آن "بوركوBürkü " و شهرك صنعتی وكاخ ایلخانی آن "آباقاAbaqa " نام دارد.

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران - طارم Tarəm

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( طارم - Tarəm ) / مئهران باهارلی

طارم-طرم-ترم


ناحیه ای از آزربایجان جنوبی كه در تقسیمات كشوری فعلی ایران بین استانهای زنجان، قزوین (نك. قازوین-قزوین) و گیلان تقسیم شده است و نام رودخانه ای در این ناحیه. بنا به جغرافیای سیاسی كیهان در ناحیه قزوین آزربایجان دو تاریم وجود دارد. یکی طارم علیا [یوخاری تاریم] و جزء خمسه و دیگری طارم سفلی [آشاغی تاریم] که جزء قزوین محسوب میشود. بلوک طارم سفلی در شمال غربی قزوین و جنوب منجیل واقع شده و اراضی آن حاصل خیز و زراعت آن دیمی و از آب چشمه مشروب میشود (جغرافیای سیاسی کیهان ص٣٧٣).

ریشه شناسی

تاریم كلمه ای تركی به معانی زیر است:

١-از مصدر "تاریماق" به معنی كاشتن زمین و تخم افشاندن، معادلCultivate (در مقابل اكمه ك=Sow ، دیكمه ك=Plant ). كلمه "تاریم" مركب از بن مصدری تاری. به علاوه پسوند اسم ساز از فعل "–یم" می باشد و به معنی عمل پاشیدن تخم در كشتزار است. این ریشه در فرمهای گوناگون در دیگر زبانهای اورال آلتائی از جمله مانچو، مغولی، مجاری و … نیز موجود است (تارییا-تالای-دالا: زمین و كشتزار). از همین ریشه است تارامانTaraman (كشاورز)، تاراقایTaraqay (نوعی پرنده مزرعه)، تارانTaran (اراضی وسیع)، تارانچیTarançı (محافظ مرز، كشاورز)، تارینجTarınc (مرز، سرحد)، تارینقTarıñ (زراعت)، "تاریق تاریماقTarım Tarımaq " (اكین اكمه¬ك)، "داریDarı "، تاریقTarıq (كشت، جو، گند، دانه، تخم، ….)، تاریقچیTarıqçı (زارع، كشاورز)، تاریقلاقTarıqlaq (كشتزار، مزرعه)، تارقیلانماق Tarqılanmaq، تاریقلیقTarıqlıq ، تاریقلیق ائوTarıqlıq Ev ، تاریقلیق یئرTarıqlıq Yer (هر سه به معنی انبار محصول)، تاریلماقTarılmaq ، تاریمسانماقTarımsanmaq ، تارینماق Tarınmaq، تاریرقوTarırqu (جای كم علف)، تاریتقانTarıtqan تاریتقوTarıtqu ، تاریتیقلی Tarıtıqlı، تاریتیقلیقTarıtıqlıq ، تاریتیقساقTarıtıqsaq (كسی كه علاقه مند به كشاورزی است)، تاریتماقTarıtmaq . كلمه "تارلای Tarlay" در تركی تاتاری و "تارلاTarla " به معنی مزرعه در تركی تركیه، مخفف "تاریقلاق" (تاریق+لاق) در تركی قدیم است.

٢- تاریم به معنی شاخه های یك رود كه به دلتا ریخته و در آنجا به خاك فرو می روند است. كاشغری آنرا به شكل شاخه های رود كه به شنزارها و دریاچه ها می ریزد معنی كرده است. تاریم با بسط معنی به عنوان محلی كه شاخه های رود به هم می پیوندند و مجازا به منطقه پرآب، حاصلخیز و گرمسیری است. به نظر می رسد كه وجه تسمیه اصلی ناحیه تاریم آزربایجان بدین نام همین است. در این معنی یعنی شاخه های رود و شاخه شاخه شدن احتمالا با كلماتی مانند تاراماق-داراماقTaramaq (شانه كردن)، تاراق-داراقTaraq ، تاراقاTaraq (آلتی برای جدا كردن چیزهای در هم رفته) همریشه است.بای بک

٣- تاریم نام محلی در تركستان در مرز اویغور با قوچا است. نام رودی كه در آنجا روان است نیز تاریم می باشد (كاشغری). (در آزربایجان و تركستان نامهای جغرافیائی مشابه بسیاری، احتمالا با ریشه واحد وجود دارند، مانند اورمو و اورومچی، بالاساقون و ورزقان، خییوو و خیوه، تاریم و طارم، قوشاچای و قوشوچایدام، باروق-باریق، ….)

۴- محمود كاشغری در اثر خود مصدری به شكل "تاریملاماقTarımlamaq " به معنی عبور كردن از عرض رودخانه با پریدن از روی یك سنگ به سنگ دیگر را ذكر نموده است.

۵- یاقوت در اثر خود "تاریم" را به شكل "طرم" [تاریم] آورده و می گوید كه "اهالی، آن ناحیت را در زبان بومی خود "ترم" [تریم] تلفظ می كنند". "تریم" مورد اشاره یاقوت می تواند اسم از مصدر ترمه¬كTәrmәk به معنی محل جمع شدن (در اینجا آب) باشد (نك. سرده ری-سردرود). از همین ریشه است ترینگTәriñ (عمیق و وسیع، فقط در مورد آب)، ترینگوكله نمه كTәriñüklәnmәk (عمیق شدن آب)، ترینگه كTәriñәk (نشد آب، بركه آب، چشمه)، تریگTәrig (چیده شده)، ترگهTәrgә (نك. دره گه ز-درگز، دره گه زین-درجزین، دره)، ترگه لیرمه كTәrgәlirmәk (جمع شدن)، ترگه شمه كTәrgәşmәk (پشت سر هم آمدن و جمع شدن)، ترگیTәrgi (سفره و خوراكیهای روی آن)، ترقوچیTәrqüçi (جمع كننده)، درمهDәrmә ، تریگسه كTәrigsәk ، تریلگه نTәrilgәn ، تریلمه كTәrilmәk ، تریمسینمه كTәrimsәnmәk ، ترینمه كTәrinmәk ، دریشمه كDәrişmәk ، ترگه كTәrgәk (بقچه)، تركه نTәrkәn (كسی كه همه از او اطاعت می كنند)، تركینTәrkin (جمع و جور).

۶- حمدالله مستوفی ضمن اشاره به تركی بودن نام تاریم، معنی آنرا در ارتباط با كلمه طلا در زبان تركی دانسته است: "گویند در ته این رود گاهی طلا یافت شده و اسم قریه و رودخانه به ترکی دلالت بر وجود طلا دارد". اما كلمه ای معادل و یا مربوط به طلا در زبان تركی به شكل تاریم و یا نزدیك به آن وجود ندارد. احتمالا وی "تاریم" را با "تلیمTәlim " به معنی فراوان و بسیار زیاد كه به عنوان صفت در مورد سكه طلا و پول و … بكار می رفته اشتباه نموده است. چنانچه در تركی قدیم گفته می شود "تلیم یارماقTәlim Yarmaq " (درهم و سكه فراوان). نیز ممكن است كه وی نظری به اصطلاح "آلتین تاریمAltın Tarım " تركی باستان داشته باشد (نگاه كنید به پاراگراف پائین). به همه حال اشاره حمدالله مستوفی به این مطلب، نشانگر گستردگی و عمق فرهنگ تركی در منطقه تاریم و طبیعی شمرده شدن آن از سوی وی است.بای بک

٧- به گفته كاشغری "تاریمTarım " و یا "تریمTәrim "، به معنی لقبی است كه به شاهزاده ها و خانمهائی كه از نسل افراسیابند و نیز كودكان و فرزندان آنها داده می شود. "آلتین تاریم" به معنی تاریم طلائی، سمبل زنان اشراف می باشد. عده ای این لقب را مخفف "تنگریمTәñrim " دانسته اند.

٨- تاریم به عنوان نام شخص بكار رفته است. به عنوان نمونه نام یكی از امیران مغول در دوره ایلخانی و نیز یکی از اجداد ایسن قتلغ (اسه ن قوتلوƏsәn Qutlu ) از امراء عصر سلطان محمد خدابنده (نك. خارابانتو-خدابنده) تاریم (طارم) بوده است.

وجه تسمیه

منطقه تاریم آزربایجان به سبب مصب رودهای فراوان پرآب بودن، پرآبی، گرمسیری و مناسب بودن آن برای كشت بدین نام تركی خوانده شده است. چنانچه یاقوت نیز به این نكته با كلمات "گیاهناك" و "پرآب" اشاره می كند. وی این کلمه را صورت طرم (تاریم) آورده و می گوید: "ناحیه ای است بزرگ در کوههای مشرف بر قزوین طرف بلاد دیلم. زمین این ناحیت گیاهناک و پر آب و دارای دیهای فراوان است. اهالی، آن ناحیت را در زبان بومی خود «ترم» تلفظ کنند".

حمداﷲ مستوفی گفته طارمین ولایت گرمسیر است. صاحب «مرآت البلدان» می گوید: "طارم اسم دو بلوک است یکی موسوم بطارم علیا [یوخاری تاریم] و دیگری از بلوکات خمسه است و آن را طارم سفلی [آشاغی تاریم] گویند، … این دو بلوک مشتمل بر پنجاه پارچه قریه کوچک و بزرگ است و حدودش متصل به ولایت قزوین و گیلان و خمسه است و غالب این بلوک کوهستان است. رودخانه قزل اوزن [قیزیل اؤزه ن] از مقابل این قری میگذرد، گویند در ته این رود گاهی طلا یافت شده و اسم قریه و رودخانه به ترکی دلالت بر وجود طلا دارد".بای بک

میرزا طاهر دیباچه نگار كه در سال ١٢۶٧ ه. ق. به تاریم [طارم] رفته، قطعه ای در عجایب آن دیار گفته كه در آن اشاره به رودهای موجود در منطقه نیز كرده است:

همچو پیوستن دجله بفرات
شاه رود و قزل اوزن [قیزیل اؤزه ن] دیدم.

نامهای جغرافیائی هم ریشه

١-تاریم در تركستان چین: تاریم نام محلی در تركستان شرقی در مرز اویغور با قوچا است. نام رودی كه در آنجا روان است و وادی آن نیز تاریم می باشد (كاشغری).

٢- طارمات: در متون تاریخی از یوخاری تاریم و آشاغی تاریم (طارم علیا و سفلی) به شكل "طارمین" و از ناحیه تاریم به عنوان "طارمات" نام برده شده است. کیهان، بلوک طارم علیا را ذیل ناحیه زنجان بعنوان "طارمات" آورده و می گوید: در شمال زنجان و در اطراف دره سفیدرود واقع شده، آب و هوای آن گرمتر از زنجان و محصولات آن گرمسیری و دارای ١٠۴ قریه میباشد. … طارم رودیست که از طارم علیا (تابع زنجان) میگذرد. گرچه كلمه "طارمات" ظاهرا جمع عربی "طارم" است، اما به احتمالی ضعیف می تواند به صورت جمع مغولی طارمین نیز قبول شود، مانند بایات جمع بایان (ثروتمندان)، بالاقات جمع بالاقاسون (شهرها)، مركیت جمع مرگه¬ن (شكارچیان)، تیگیت جمع تیگین (شاهزاده ها)، آرات جمع آران (مردم)، ……..

٣- تاریم خره گهTarım Xәrәgә : تركیبی تركی به معنای خانه زمستانی كه به شكل "خرگاه طارم" به زبان فارسی وارد شده است. چنانچه در این بیت آمده است:

چه بهتر ز خرگاه و طارم کنون
به خرگاه طارم درون آذران .منوچهری (دیوان ص٦٧)

طارم در این تركیب همان تاریم تركی به معنی گرمسیر است. خرگهXərgə -خره گهXәrәgә نیز كلمه ای تركی به معنی خانه و نوعی چادر است كه به صورت خرگاه به زبان فارسی وارد شده است. ریشه این كلمه خرXər ، معادل كلمه مونقولی گرGer به معنی خانه، چادر و یورت تركی است. فرم اولیه خرگه در تركی باستان به شكل كره كوKerekü - كره گوKərəgü و سپس گره گهKәrәgә ، خره گه Xәrәgә می باشد. كلمه "گرده كGәrdәk " به معنی حجله نیز از ریشه "گر" بوده و تركی است. این كلمه ربطی به "گِردَك" فارسی ندارد.

نتیجه

تاریم كلمه ای تركی به معنی محل التقا رودهای فراوان و پرآب و زمین حاصلخیز حاصله است. منطقه تاریم آزربایجان به سبب مصب رودهای فراوان پرآب بودن، پرآبی و مناسب بودن آن برای كشت بدین نام تركی خوانده شده است. در متون تاریخی دوره اسلامی تركی بودن این نام ذكر و به ریشه شناسی تركی آن اشارات متعددی شده است.

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران - قوشاچای Qoşaçay

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( قوشاچای Qoşaçay ) / مهران بهاری
 

میاندواب

شهر قوشاچای سر چهار‌راهی میان شهرهای تبریز، مراغه، اورمو (اورمیه) و سنندج واقع شده و استانهای آزربایجان غربی و شرقی و كردستان را بهم وصل می‌كند. هلاكوخان امپراتور مغول روستای حسین‌آباد (نام اصلی ؟) را كه در چند كیلومتری جنوب قوشاچای قرار دارد به پایتخت تابستانی خود انتخاب كرده بود.

ریشه شناسی

قوشاچای نامی تركی مركب از صفت "قوشا" به معنی جفت و اسم "چای" به معنی رود است.

قوشاQoşa : "قوش+-ا" به معنی جفت، دوتا، اسم از مصدر "قوشماقQoşmaq " به معنی پیوستن، یكی شدن. فرمهای گوناگون این مصدر در زبانهای تركی چنین اند: قوش Qoş (تركی قدیم، قاراخانی، میانی، تركیه، آزربایجانی، قاقاووز، تركمنی، سالار، قیرقیزی، بالقار، قوموق، تووا-توفالار)، قوس Qos (ساری اویغور، قزاقی، نوقای، قاراقالپاق، ازبك، اویغور، باشقیر، آلتائی)، قوش Quş (تاتاری، باشقیر)، قیویش Qıwış (باشقیر)، خوس Xos (خاقاسی، یاقوتی)، خوش Xuş (چاووشی)، خوهوی Xohuy (یاقوتی)، خوهون Xohun (یاقوتی)، كوهون Kohun (دولقان). از زبان تركی به اشكال قوشی Qoşi به زبان مغولی، قوس Qos به مغولی غربی و خوش Xoş به قالموقی وارد شده است. برخی از تركی شناسان ریشه "قوشماق" را مصدر "قو.ماقQomaq " به علاوه پسوند مشاركتی "–ش" دانسته اند. (مانند "باشماقBaşmaq " كه از مصدر "باماقBamaq " به معنی بستن، بند زدن به علاوه پسوند مشاركتی "–ش" حاصل شده است. "باشماق" در زبان تركی به معنی نوعی كفش بنددار است. نام عمومی كفش در زبان تركی "آیاق قابیAyaqqabı " است). ریشه "قو" در زبان مغولی نیز وجود دارد: "قوجار" (دو)، "قورین" (بیست)، "قوس" (جفت)، "قوسمالچین" (دوگانه، دوقلو)، "قوسمان"، "قوقورؤ (میان دو چیز)، ….

قالب "بن مصدری+-ا": كلمه "قوشا" با استفاده از پسوند "-ا، -ه" كه به بن مصدر قوشماق افزوده شده حاصل گردیده است. پسوند "ا-ه"، پسوند اسم ساز از فعل در تركی است، این پسوند در تركی باستان و قدیم بسیار رایج بوده و این قالب در نامهای جغرافیائی قدیمی تركی به وفور بكار رفته است: مانند پسوند "-آوا" در نامهای جغرافیائی (نك. آبا-آوه، و آواجیق)، "قوشاQoşa " (از مصدر قوشماق)، "ساواSava " (از مصدر ساوماق، نك. ساوا-ساوه)، "درهDәrә " (از مصدر درمه ك)، "قالاQala " (از مصدر قالاماق). این قالب را در كلمات "یاراYara " (از مصدر یارماق)، "دوغاDoğa " (به معنی طبیعت از مصدر دوغماق)، "دؤنهDönә " (به معنی دفعه و بار، از مصدر دؤنمه ك)، "سورهSürә " (به معنی برهه و مهلت، از مصدر سورمه ك)، "دوراDura " (به معنی نقطه از مصدر دورماق)، "هاچاHaça " (دوشاخه، از مصدر آچماق)، "چكهÇәkә " (به معنی ویرگول از مصدر چكمه ك)، "سیغاSığa " (به معنی ظرفیت، از مصدر سیغماق)، "ائورهEvrә " (به معنی مرحله از مصدر ائویرمه ك)، "چئورهÇevrә " (به معنی محیط از مصدر چئویرمه ك)، …. نیز می توان مشاهده كرد.بای بک

در گذشته خود كلمه "قوش" بدون افزودن پسوند "-ا" نیز به صورت اسم و به معانی جفت، یكی از جفت، دو پیاله پیاپی شراب، … بكار رفته است: "قوش آتQoşat " (اسب شاه)، "قوش بیچه كQoşbiçәk " (قیچی. قیچی و یا قایچی كلمه ای مغولی است).

چایÇay : كلمه ای تركی به معانی اولیه رودخانه، رود كوچك، رود كم آب، ماسه، سیل، كم عمق، …. احتمالا از ریشه "سایSay " باستانی. معنی اولیه "سای" ناحیه ای از زمین پوشیده با سنگ بود، با بسط معنی به بستر خشك رودخانه و سپس رودخانه ای كم آب و كم عمق فصلی، رودخانه ای كه در زمستان جاری و در تابستان خشك است گفته شد. از همینجا "سای" در طول زمان معنی كم عمق را پیدا كرده است. ("سای سو" به معنی آب كم عمق است). لغت "سایدامSaydam " (سای+دام) به معنی شفاف نیز از همین ریشه است، یعنی چیزی كه درون آن به راحتی دیده می شود.

فرمهای گوناگون كلمه چای در زبانهای مختلف تركی: چای (تركی میانه، آزربایجانی، تركمنی، بالقار، یاقوت)، سای (باشقوردی)، شاییق (شور)، چایرام (آلتایی). (علاوه بر چای، در زبان تركی كلمات زیر نیز برای رودخانه بكار می روند: اؤگوزÖgüz : رودخانه، اؤگه نÖgәn : نهر، اؤزه نÖzәn : رودخانه، موره نMürәn : رودخانه (مغولی)، درهDәrә : رودخانه، …). از همین ریشه است لغت "چاییرÇayır " به معنی آبگیر رودخانه و یا گیاهی كه در كناره آب می روید.

وجه تسمیه:

نام "قوشاچای" از سوی مردم و در اعتراض به اسم دولتی و تحمیلی "میاندوآب" كه نامی به زبان بیگانه فارسی بوده و صرفا به منظور ترك زدائی از چهره و تاریخ آزربایجان و تحقیر ملت ترك از سوی دولت ایران جعل گردیده، بر این شهر آزربایجانی ‌گذارده شده است.بای بک

انتخاب و تحمیل نام فارسی "میاندوآب" از سوی دولت ایران برای نامگذاری این شهر ترك و آزربایجانی، به منظور القای این اندیشه است كه ملت ترك لیاقت و حق نامگذاری اماكن جغرافیائی در وطن خویش و زبان تركی نیز قابلیت و توانائی بكار برده شدن برای این منظور را ندارد. و از اینرو نامگذاری شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان می بایست توسط فارسان و به زبان فارسی انجام پذیرد.

نامهای جغرافیائی مشابه:

"قوشا"، به عنوان صفت در نامهای جغرافیائی آزربایجان و مناطق تاریخی حضور تركان در ایران بكار رفته است. مانند نام روستای "قوشابولاقQoşabulaq " (قوشابلاغ)، كوه "قوشاداغQoşadağ " (قوشه داغ) در شمال شهر هریس و غرب رشته كوه ساوآلانگ (نك. ساوآلانگ-سبلان) و جنوب غربی پیشگین (نك. پیشگین-مشكین شهر)، تالاب قوشاگؤلوQoşagölü (قوشاگلی) در ٣١ كیلومتری جنوب غربی هشده¬ری (نك. هشده-ری-هشترود)، "قوشاتپهQoşatәpә " در استان اردبیل.

كاربرد این نام به تنهائی در نامهای جغرافیائی نیز دیده می شود، مانند نام روستای "قوشه" (قوشا-كشا) در جنوب شرق "تویه دروار" (نك. تویسركان-توی سرگه ن) در ٣٥ کیلومتری جاده ی دامغان – سمنان (محل "صد دروازه ی" قدیم).

چای نیز رایجترین كلمه برای نامیدن "رود" در تركی آزربایجانی معاصر است و به وفور برای نامیدن رودخانه ها و نهرها و آبادیها و روستاهای مجاور آنها در سراسر ایران بكار رفته است.

همچنین "قوشو چایدام" نام دریاچه ای در وادی اورخون در جنوب دریای بایكال در آسیای میانه نیز میباشد.بای بک

نتیجه

"قوشاچای" تركیبی كاملا تركی به معنی دورود، و مركب از صفت "قوشا" به معنی دو، دوگانه، و اسم "چای" به معنی رودخانه است و اشاره به قرار داشتن این شهر در میان دو رودخانه "تاتائو" (سیمینه‌رود) و "جیغاتی" (زرینه‌رود) دارد.

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران - قاراقان Qaraqan

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( قاراقان Qaraqan ) / مهران بهاری
 

قاراقانQaraqan
خرقان- قره قان
قاراقان (خرقان) منطقه ای وسیع از آزربایجان جنوبی است كه در راستای سیاستهای آزربایجان زدائی، بین استانهای آزربایجانی همدان، مركزی و قزوین تجزیه شده است. امروز بخشی از آن كه در شهرستان رزن استان همدان قرار دارد "دهستان خرقان"؛ بخشی از آن كه در استان قزوین قرار دارد "خرقان شرقی" و "خرقان غربی"؛ و بخشی از آن كه در شهرستان ساوه استان مركزی قرار دارد "بخش خرقان" نامیده می شود. قسمتی از اراضی خرقان از رودهای خررود و کلنجین و آوه و رودک و قسمت عمده بوسیله چشمه سارهای متعدد مشروب میشود. سرزمین خرقان در مجموع ناحیه ایست كوهستانی كه دو سلسله جبال معروف آن یكی "خرقان داغ" در حد فاصل خرقان و دهستان درجزین و خلجستان ساوه و دیگری رامند میان خرقان و رامند و دهستان زهرا قرار دارند. سلسله خرقان داغ در طول منطقه‌ای كه در داخل آن واقع است در هر محل بنامی خوانده می‌شود. دو گردنه معروف این سلسله كوه یكی "سلطان بلاغ" و دیگری "آوه" نام دارد. در گذشته (و امروز؟) کوههای خرقان ییلاق ایلات ترك شاهسئوه ن بغدادی بوده است.

دهستان خرقان: در قسمت جنوب غربی قزوین قرار دارد و از شمال به رودخانه خررود و دهاتی از دهستانهای دودانگه، نواحی افشاریه، زهرا و …. استان آزربایجانی قزوین، از شرق به دهستان خلجستان شهرستان آزربایجانی ساوه، از جنوب قسمتی به دهستان درجزین استان آزربایجانی همدان و از مغرب به ناحیه خمسه استان آزربایجانی زنجان محصور است. در معجم البلدان آمده است: "خرقان نام قریتی از قرای همدان که بعدها از مضافات قزوین شده است". این همان خرقان نزدیک قزوین است که به نام سه طائفه عمده ناحیه، به سه بلوک خرقان افشار [آوشار]، خرقان بکشلو [بكیشلی] و خرقان قتلو [قوتلو] تقسیم میشده است. در حال حاضر جاده آسفالته قزوین ـ همدان، دهستان خرقان را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می‌نماید. مركز بخش خرقان غربی "آوه" (نك. آبا-آوه) است كه در ١١٠ كیلومتری جنوب قزوین بر سر راه قزوین ـ همدان قرار دارد. مركز خرقان شرقی، قصبه كلنجین است كه در ٢٤ كیلو متری شرق آوه قرار دارد. كلنجین در گذشته اعتبار بیشتری داشته و مركز تمامی خرقان بشمار میرفته است.

نامهای جغرافیائی مشابه:
به نام خرقان در سرتاسر آزربایجان برخورد می شود. علاوه بر ناحیه خرقان، در بخش آوج استان آزربایجانی قزوین برج‌های دوقلوی مشهوری بنام برجهای خرقان كه شاهكار معماری تركی دوره سلجوقی می باشند وجود دارند. با این نام همچنین در دیگر مناطق ملی تركان ایران، در قاشقای یورد در جنوب ایران، افشار یورد در شمال شرقی ایران و همچنین در آسیای میانه نیز مواجه می شویم:بای بک

١-خرقان: "نام شهری بوده به نزدیکی تبریز به آزربایجان و اصل آن ده نخیرجان بوده منسوب به نخیرجان صاحب بیت المال کسری" (معجم البلدان).
٢-قاراقان-قاراغان: در سقز، كردستان فعلی (در متون تاریخی دوره اسلامی، شهر ساققیز-سقز شهری در جغرافیای تاریخی آزربایجان شمرده می شود. نك. ساققیز-سقز).
٣-قاراقانلی، قاراقانلی مامان (ماوی قیشلاق): در میانه (نك. مویانجی-میانه).
٤-قره خان: دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد
٥-ده قره خان: دهی از دهستان گوهر بخش بافت شهرستان سیرجان. در شمال باختری بافت. ساکنین آن از طایفه ترك افشار هستند.
٦-خرقان: "نام قریتی در چهار فرسخی بسطام بر راه استرآباد، در دامنه کوه و با درختان میوه نیکو بوده است. این شهر در قرون هفتم و هشتم هجری محلی با اهمیت بوده و از مزار اکابر، تربت شیخ ابوالحسن خرقانی در آن موضع قرار دارد".
٧-قره خان بندی: دهی از دهستان گرم خان بخش حومه شهرستان بجنورد در شمال خاوری بجنورد و سر راه شوسه بجنورد به قوچان در افشاریورد.
٨-خرقان طویل: دهی از دهستان درزاب بخش حومه شهرستان مشهد واقع در شمال باختری مشهد.
٩-کال قره خان: نام کانالی است به مشهد.
١٠-خرقان: نام قریتی از قراء سمرقند بر هشت فرسنگی آنجا.
١١-خرقان: نام یکی از رودهای بخارا و نام یکی از روستاهایی بوده که قبل از بنای بخارا بوجود آمده است.

١٢- در نزدیكی شهر مراغه آزربایجان، ناحیه ای به اسم "ساروقرغان" كه در دوره امپراتوری تركی آزربایجانی صفویه دارای اهمیت بالنسبه بوده و با ناحیه دیگری به نام گاورود حكومت نشین بوده، وجود داشته است. در گذشته در این ناحیه قلعه ای بنام "ساروقورقان" وجود داشته كه امروز در حوالی آن دهی بنام "ساری قورخان" واقع شده است. به نظر می رسد هر سه این نامها یعنی "قرغان"، "قورقان" و "قورخان" تلفظهای گوناگون كلمه تركی "قورقان" بوده و با كلمه "قاراقان" بی ارتباط اند. "قورقانQurqan " كلمه ای تركی است كه برای نامیدن پشته های كوچك بر مزارهای مرسوم در میان اقوام اوراسیا در ٥ هزار سال پیش و تركان باستان بكار می رفته است. این كلمه بعدها معنی استحكامات و قلعه و … را نیز پیدا كرده است (نك. قورقان-گرگان).

ریشه شناسی و وجه تسمیه

"خرقان" و "قره قان" كلماتی تركی به معانی زیر اند:

١-نوعی از درخت و یا بوته، اقاقی (به تركی همچنین "آغ سالخیم آغاجیAğ Salxım Ağacı " نامیده می شود)، گل ابریشم. بنا به كاشغری نوعی درخت كوهستانی، بوته بیشه. فرمهای گوناگون آن قاراقان (قاراخانی، تركی میانه، تركمنی، خلجی)، قاراقانا (تركی میانه)، كاراگان (قیرقیزی، آلتائی)، قاراغان (قزاقی، باشقوردی، شور)، خاراغان (خاقاسی، تووا-توفالار). این كلمه تركی در اشكال قاراغانا Qarağana، قاراغونا Qarağuna، قارغانا Qarğana به زبان مغولی وارد شده است (پسوند –غانا، -گنه در زبان مغولی برای ساختن اسم گیاهان و حیوانات بكار می رود: كگورجی گنه =گؤیه رچین تركی، قاییراغانا= مرغ نوروزی)بای بک

٢-به معنی رود كوچك و یا باریكه آب كوهستانی، معادل Qôroxan قرخان مغولی.

٣-قاراقان و یا قاراخان نام برخی شخصیتهای تاریخی واقعی و یا افسانه ای ترك بوده است، از جمله پدر اوغوزخان؛ یكی از چهار فرزند چنگیزخان؛ نام خانی مشهور از اویراتها و … این نام همچنین در نام نخستین دولت تركی پس از اسلام، یعنی دولت قاراخانلی (در متون اسلامی خانیه، قاراخانیه، آل افراسیاب، آلپ ایلیگ خانلار، آرسلان بوغرا خانلار، …) برگرفته شده از نام پدر بزرگ ساتوق بوغراخان موسس سلسله قاراخانی نیز مشاهده می شود.

٤-در تاریخ سیاسی و اجتماعی ترك، قاراخان به عنوان لقب و رتبه ای دولتی و ندرتا به معنی بزرگ قوم بكار رفته است. در نظام دولتی تركی، قاراخان مقام بلندپایه ای بوده است كه دارنده آن از طبقات پایین مردم و غیراشرافی به حكومت و حاكمیت رسیده باشد.

٥-"قاراخان" در میتولوژی تركی، به معنی خدای خدایان و معادل زئوس یونانیان است.

٦-در برخی از نامهای اماكن جغرافیائی، "قاراقان" را می توان تركیبی از "قارا" به علاوه پسوند-اسم تركی-اورال آلتائی "-قان-قانا" كه دلالت بر مكان، …. دارد دانست. در زیر در باره واحدهای "قان" و "قارا" به اختصار توضیحاتی داده می شود:

قان-قانا:
پسوندهای قانqan و قاناqana و مشتقات آنها (كانkan ، گانgan ، جانcan ، وانvan ، غانğan ، انan ، … و نیز خاناxana ، خانهxanә ، خنهxәnә ، خوناxona و ….) كه دلالت بر جای و مكان دارند، به حد وفور در نامهای جغرافیائی سراسر آزربایجان و ایران بكار رفته اند. ریشه این پسوندها را می توان همزمان در زبانهای گوناگون اورال آلتائی مانند توركی و موغولی، و زبانهای پروتوتوركی مانند سومری تعقیب نمود. احمد كسروی نیز متوجه وجود همچو پسوند-كلمه ای در نامهای جغرافی آزربایجان شده بود، اما آنرا به نادرستی پسوند-كلمه ای فارسی-ایرانی-آریائی پنداشته بود: "کلمه وان که اینان بر آخر این شهرها میگذراند کلمه ای است که در آخر نام های آبادیها بسیار معروف میباشد چنانکه در این نامها: شیروان نخجوان، هفتوان، ایروان، کردوان …. ان، گان، ران، لان، رام که در آخر نامهای آبادیها فراوان می آید همه از یک ریشه می آید و بمعنی شهر یا جای یا بوم میباشد". بر خلاف نظر كسروی، نه تنها مرتبط شمردن پسوند-كلمه "قان" تركی در نامهای جغرافیائی با زبانهای ایرانی، مطلقا نادرست است، بلكه هر نام جغرافیائی كه دارا پی افزوده قان-گان و …. باشد به احتمال بسیار زیاد نامی تركی و یا اورال آلتائی است:

الف- قان-قانا در زبان سومری: در زبان سومری كه از سوی برخی از صاحبنظران زبانی پروتوتورك شمرده می شود اسمی با فرمهای قانا Qana، قانQan و كانKan به معنی محل، موضع، مكان، جا؛ جایگاه، چهارچوب، تكیه گاه، گنجه؛ ناحیه، قلمرو، عرصه، منطقه؛ بسته، دسته، قوطی و …. وجود دارد. فرم مصدری آن به معنی به پیش راندن و تحمل كردن است. در این زبان همچنین كلمه ای به شكل قانا Qâna، قانQân و به معنی بخشی از مزرعه، قسمتی از خاك، كشتزار، سطح مسطح، واحد سطح، …. شكل موجود است. بی شك بسیاری از نامهای جغرافیائی مختوم به "–قان"، "-گان"، "-جان"، "-وان" و … در آزربایجان و نواحی مجاور آن، و همچنین محتملا اسامی بسیاری از مكانهای جغرافیائی كه دارای كلمه "خانا" می باشند (نك. خانا-پیرانشهر، خونا-خلخال)، نامهائی بسیار قدیمی مشتق شده از همین ریشه و یا دارای ارتباط با آن می باشند.بای بک

ب-قان در زبان تركی: پسوند ائتنوتوپونیم ساز "-غان-ğan " "-قان-qan "، "-گان-gan "، "-كه ن-kən " نشان دهنده جا، مكان و محلهای جغرافیائی در زبان توركی است. این پسوند در زبان موغولی نیز موجود بوده و بویژه پس از عناوین، نام رودخانه و كوهها آورده می شود. به این پسوند در توپونیمهای باستانی مانند كورقان-قورقان (پشته ای كوچك بر مزار مرسوم در میان اقوام اوراسیا در ٥ هزار سال پیش. بعدها به معنی استحكامات و قلعه و …)، قادیرقان، بارسیغان-بارسقان، قارقان (قاراقان-خرقان، معادل قوراخان مونغولی. رود كوچك، باریكه آب كوهستانی)، قاتقان (خم، انحنا، كج و مورب)، یارقان، یارلیقان (از اسامی جزائر دریاچه اورمیه. محل پرتگاه، كناره دره، شكستهای كنار رودخانه)، بارقان (زمین سست، محل باتلاقی)، چالاغان (از اسامی جزائر دریاچه اورمیه. محل زندگی طائفه چالا-چلا از توركان قیپچاق)، اؤتوكه¬ن (به معنی محل دعا و نام الهه مكان، فرم اولیه آن "اؤتوك+-كه ن") و … بكار رفته است. این پسوند در توپونیمهای بیشماری در سرتاسر سرزمینهائی كه روزگاری تحت حاكمیت اقوام آلتائی، پروتوتورك و تورك بوده اند بویژه در ایران و آزربایجان بیادگار مانده است، از آن جمله اند نامهای جغرافیائی زیر: آزربایجان، بلاسجان-بلاشگان، داخرقان-توفارقان، بیلقان-بایلاقان، مغان-موغان، زنگان-زنجان، سیساقان-سیسجان، كوشگان-جوشقان، یئكه¬ن، شانجان، سدقان (صدقان)، چادگان (چادقان)، چؤهره¬قان، دلیجان، اندیجان، دیلمقان، نوشیجان، كمیجان، ورزقان، گوگان، گرگان-جرجان، واسپورقان، ارزینجان، اوجان، ترجان، مزلقان، چاپاقان-چپقان، جنقان-جنگان، و… گفته شده است كه پسوند "-قان-qan " از طریق قوم و یا اتحادیه اقوام پروتوتورك ساكا به زبان پارتیان و از آنجا به زبانهای ایرانی پیش از اسلام وارد و پس از استیلای عرب و نفوذ فرهنگ زبانی عربی، تبدیل به "-جان-can " شده است.

قارا [قرا، قره، خره، خارا]
كلمه "قارا" در زبان تركی (و "خره-خارا"، در زبان مغولی و برخی دیگر از زبانهای آلتائی و التصاقی باستانی در منطقه) به معنی سیاه (قاراگئجه) است. علاوه بر آن، این كلمه در تركیبات گوناگون دلالت بر بدیمنی (قاراگون، قاراخبر)، یاس (قارا گییمه ك) ، مردمی بودن (قارابودون، قاراخالق)، شدت (قاراقیش) و بزرگی (قاراچئریك: ارتش معظم؛ قارادایاق: گرز بزرگ، قاراگؤز: چشم درشت) دارد. كلمه "خارا" در زبان فارسی در تركیب سنگ خارا، به معنی سنگ درشت، نیز همین كلمه تركی است. صفت قارا در نامهای جغرافیائی و امكنه در اكثر موارد به معنی رنگ سیاه است. اما این صفت علاوه بر رنگ سیاه، ممكن است كه بسته به مورد، نشان از انبوهی و متراكم بودن (در مورد گیاهان و جنگلها، مانند قارااورمان، قاراچیمه ن)، جهت شمال (قارایئل، قارادنیز)، مرتفع بودن (قاراداغ، قاراقایا، قاراتپه، قاراآغاج) داشته باشد. قارا در نام رودخانه ها (قاراسو، قاراچای) به معنی رودخانه ای می باشد كه آب آن به آرامی روان است.بای بک

با دو مقدمه فوق، واژه "قاراقان" در برخی از نامهای جغرافیائی را می توان به عنوان نامی مركب از دو كلمه "قارا" و "قان" و در مجموع به معنی مكانی بزرگ و یا محلی مرتفع دانست (برای قارا، نك. قاراچیمه ن).

٦-در ریشه شناسی كلمه خرقان، نام تركها و ایلات منسوب به دولت قاراخانی نیز پیشنهاد شده است. بنا به این ریشه شناسی برخی از نامهای جغرافیائی بویژه روستاهائی كه اسامی آنها به شكل قاراخانلی می باشد، به معنی منسوب به تركان و یا دولت قاراخانی می باشند. قاراخانیان ویا خاقانیه و ایلیگ خانلار، دولتی تركی است كه از طرف تركهای قارلوق، چیگیل، یغما، توخسی و غیره تاسیس شده است (دو شاخه شرقی و غربی، ١٠٤٢-١٢١٢). قسمتهای جنوبی آزربایجان (مناطق ترك نشین استانهای قزوین، مركزی و تهران، قم، همدان) از جمله نقاطی میباشند كه طوائف تركی تشكیل دهنده قاراخانیان به شكل انبوه در آنجا ساكن شده اند. به علاوه برخی از نامهای خرقان-قره¬قان؛ اسامی چگین، قارلوق و غیره در این نواحی بازمانده این طوائف میباشد. در استان قزوین و مناطق ترك نشین جوار آن در استان تهران به نام چگین-چیگین-چیگیل چیگیل برخورد میشود. چیگیلها طائفه ای از تركهای قاراخانیان اند كه در این نواحی از آزربایجان ساكن شده بودند. چیگیلها به همراه تركهای "قارلوق" و "یغما" دولت قراخانیان (قاراخانلی) را بین قرون ١٠-١٢ در آسیای میانه تاسیس نموده اند. سلطانهای قراخان=قاراخان همیشه از بین این طائفه چیگیل انتخاب میشده اند. (كلمه "چگین" به معنی شاهزاده بوده معادل كلمه تركی "تكین" میباشد. در استان آزربایجانی قزوین و بخشهای مجاور آن به هر دو نام "چگین، چگینی" و "تكین" (تكین داغی) برخورد میشود. ایل چگنی امروزه عمدتا لرزبان، گروههائی از آنها كه در استان آزربایجان قزوین ساكنند تركی زبان و گروههائی كه در شمال كشور عراق مسكن گزیده اند كردزبانند).

ریشه شناسیهای نادرست:

١-نهادها و مقامات دولتی ایران به موجب سیاست تركی زدائی از چهره جغرافیای آزربایجان و ایران، در حال تعویض سیستماتیك و گام بگام تمام اسامی جغرافیائی و تاریخی تركی در ایران و آزربایجان با نامهائی فارسی اند. آنها در این راستا، بسیاری از نامهای دارای كلمه "قارا" را نیز بدون توجه به معنی آن در تركیب مورد نظر، با كلمه "سیاه" فارسی جایگزین ساخته و می سازند. چنانچه نام "قاراقان" (قاراغان) در شهرستان سقز از استان كردستان را به نادرستی به "سیاه دشت" تغییر داده اند. حال آنكه در اینجا قاراقان و یا قاراغان به معنی اقاقی و یا محلی كه دارای اقاقی فراوان می باشد است. (شهر ساققیز-سقز بنا به متون دوره اسلامی همواره در جغرافیای آزربایجان قرار داشته است. نك. ساققیز-سقز).بای بک

٢-در عكس العملی افراطی به تعویض نامهای تركی و جانشین ساختن همه كلمات "قارا"های تركی در نامهای جغرافیائی با كلمه "سیاه" فارسی از سوی دولت و نهادهای دولتی ایران، عده ای از تركان ادعا می كنند كه هیچكدام از كلمات قارا در نامهای تركی به معنی سیاه نبوده و همه قاراها در نامهای جغرافیائی در واقع به معنی بزرگ اند. این ادعا مقرون به حقیقت نیست، زیرا به واقع معنی قارا در اكثر نامهای جغرافیائی رنگ سیاه بوده كه صرفا در ردیف رنگهای دیگری (آغ، ساری، گؤی، قیزیل، یاشیل، آل، آلا، …) برای نامیدن آنها بكار برده شده است. البته موارد دیگری نیز وجود دارند كه كلمه قارا به معانی انبوه، متراكم، مرتفع، بزرگ … می باشد. به عبارت دیگر كلمه قارا در نامهای جغرافیائی همواره به معنی بزرگ نیست، همانگونه كه همواره به معنی سیاه نیز نمی باشد. چنانچه "قاراچای" و یا "قاراسو" به معنی رودسیاه و یا رود بزرگ نبوده، به معنی رودی كه به آرامی جریان دارد؛ "قاراداغ" به معنی كوه سیاه و یا كوه بزرگ نبوده، به معنی كوه مرتفع؛ و "قاراچمه ن" به معنی چمن سیاه و یا چمن بزرگ نبوده، به معنی چمن متراكم و انبوه است.

٢-در مقاله "اطلاعات آبادیهای میانه" نام روستای "قاراقانلی" به معنی "بسیار محزون" آمده است. این معنی نادرست است، زیرا قاراقانلی در نامهای جغرافیائی به معنی محلی كه دارای قاراقان (اقاقی و یا نهر) بوده و یا محلی كه منسوب به قاراخان (شخص و یا طائفه) می باشد است.

نتیجه:
قاراقان (خرقان) نام منطقه ای از آزربایجان جنوبی است كه امروزه بین استانهای قزوین، همدان و مركزی تقسیم گردیده است. در ایران و آزربایجان جنوبی اماكن جغرافیائی متعدد دیگری با نامهائی مشابه و نزدیك وجود دارند. نام منطقه قاراقان، كلمه ای تركی به معنی محل و سرزمینی بزرگ می باشد. برخی از دیگر نامهای قاراقان (بویژه آنها كه به شكل قره غان و قره قان اند) برگرفته از كلمه تركی "قاراقان" به معنی اقاقی و گل ابریشم، و یا مكان و امكنه بزرگ و بخشی از آنها (كه به شكل خرقان اند) به معنی نهر، بخش كوچكی از این نامها نیز منسوب به امرا و والیان دولتهای تركی در تاریخ كه در آن مناطق رحل اقامت گزیده و یا بر آنها حكومت كرده و دارای نام قاراخان بوده اند می باشد. در اینگونه نامها قاراخان به معنی خدای خدایان و برگرفته شده از میتولوژی تركی است. در نظام دولتی دول تركی نیز، قاراخان به معنی حاكم مردمی، حاكمی از توده مردم و غیرمنتسب به طبقه اعیان و اشراف است كه به حكومت می رسد.

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران - سونقورSunqur

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( سونقورSunqur ) / مئهران باهارلی
 

سونقورSunqur
سنقر
سونقور كلمه ای تركی است كه به تنهائی و یا در تركیبات گوناگون در نام شهر و روستاهای متعددی وجود دارد مانند سنقر (دهی از دهستان میان کوه بخش چپیشلی (چاپشلو) در شهرستان ترك نشین دره گز افشار یورد در شمال شرقی ایران)، سونقور اووا (سنقر آباد، در اطراف كرج، باخزر، كندوان،…)، سونقوراق (سنقرك)، سونوقورا (سنقره)، … یكی از مشهورترین آنها شهری از آزربایجان به همین نام است كه امروزه در تقسیمات كشوری در تركیب استان كرمانشاهان در غرب ایران قرار داده شده و مركز شهرستان سنقر و كلیائی است. كلیائی نام بخش كردنشین این شهرستان است. از آنجائیكه این شهرستان از دو قسمت ترك نشین و آزربایجانی سنقر و كردنشین و كردستانی کلیایی تشکیل یافته بود، به نام سنقر و کلیایی نامیده شد. شهرستان سنقر و کلیایی از شمال به شهرستان آزربایجانی قوروا (قروه) در استان كردستان، از شرق به شهرستان آزربایجانی اسدآباد در استان همدان، از جنوب به شهرستان صحنه و از غرب به شهرستان کامیاران محدود می‌شود. شهرستان سنقر و كلیایی از نواحی جالب توجه و زیبای استان كرمانشاه است كه در جلگه هموار و زیبایی واقع شده و اطراف آن را رودخانه، سبزه زار، باغات و بیشه زار فرا گرفته است و قله‌های كوه‌های آن تا اواخر تابستان از برف زمستانی می‌درخشد.

در دوره صفویه اسدآباد و سنقر آزربایجان یك واحد اداری شمرده می‌شده ‌اند. پس از آن تا زمان شاه عباس صفوی این منطقه به همراه بخش بسیار بزرگی از غرب و جنوب آزربایجان ضمیمه قلمرو امپراتوری عثمانی گردید. در دوره افشاریه و زندیه سران ایل کلیایی که خود را از اعقاب صفی خان از خانهای دوره صفوی می‌دانند به حکومت سنقر منصوب شدند. در این دوره نام قسمت کردنشین شهرستان سنقر و كلیائی از اسم این ایل ماخوذ و به کلیایی معروف شد. در زمان فتحعلی شاه قاجار فرزند وی فتح‌الله میرزا به حكومت سنقر گماشته شد. سپس این ناحیه با نواحی كنگاور (نك. كنگه وه ر)، ملایر و تویسركان (نك. توی سرگه ن) كه همه در حاشیه آزربایجان ائتنیك و تاریخی قرار دارند یكی شده و تحت حكمفرمایی شاهزاده شیخعلی میرزا (پسر فتحعلی شاه) قرار گرفت. در زمان ناصرالدین شاه سنقر و كلیایی بار دیگر ضمیمه اسد آباد در آزربایجان شد.

سنقر و نواحی ترك نشین آن، ادامه طبیعی مناطق ترك نشین استان آزربایجانی همدان و به ویژه شهرستان اسدآباد اند. زبان مردم شهر سنقر، قلعه فرهاد و برخی روستاهای پیرامون تركی و زبان ساكنان روستاهای غرب آن كردی است. در دهه ها و سالهای اخیر بویژه حین جنگ ایران و عراق، دهها هزار تن از كردان ایرانی و عراقی به این ناحیه ترك نشین مهاجرت نموده اند. به صورتی كه اكنون تركان در این شهر تاریخا تركی و آزربایجانی به صورت اقلیت در آمده اند. در سنقر همچنین گروه كوچكی از فارسان (عمدتا كارمندان و نظامیان) ساكنند. در نتیجه بسیاری از ساكنین شهر به دو و یا سه زبان آشنائی دارند. در مجموع تركان این ناحیه در مقایسه با دیگر بخشهای حاشیه ای آزربایجان به درجات بیشتری از روند فارسسازی و آسیمیلاسیون ملی متاثر شده اند.بای بک

ریشه شناسی

١-سونقور Sunqur: كلمه ای تركی بوده و به معنی نوعی پرنده وحشی، و مرغ شکاری كوچكتر از توغرول، بزرگتر از قرقی؛ نوعی باز كه از انواع دیگر بازها درشتتر و قویتر است؛ عقاب و یا شاهین درشت و نیرومند است. فرمهای گوناگون آن در زبانهای تركی: سنقر، سونقار، سنقار، سینقور، سونغور. وام واژه ای دیرین در زبان مغولی (با تغییر حرف “س” به “ش”: شینقور): شینقور (تاریخ سری مغولان)، شونخور (اوردوس، خالخا، بوریات، قالموق)، شونقار، شونغار، شومقار، … فرم مغولی در شكل شونقور به زبان تركی داخل شده است. این كلمه از زبان تركی وارد زبانهای فارسی و عربی شده است.

در ادبیات فارسی به تركی بودن نام این پرنده و زیستن آن در مناطق سردسیر شمالی ترك نشین (خزر، بلغار، …) اشاراتی شده است: “پرنده ای است شکاری مثل باز که در هندوستان بواسطه حرارت نزید و این ترکی است” (غیاث اللغات). ویا:

عدلش بدان سامان شده، کاقلیمها ویران شده
سنقر بهندستان شده، طوطی ببلغار آمده (خاقانی)

سنقری را کز خزر یا سردسیر آموخته
در حبش بردن بگرما برنتابد بیش از این (خاقانی)

٢-سونقور پرنده شكاری شاهان ترك بوده است: “سنقر به معنی سنقار و آن مرغی باشد شکاری از جنس چرغ گویند. بسیار زننده میباشد و پیوسته پادشاهان بدان شکار کنند” (برهان).

٣-اسم سنقر در نام یا لقب برخی از شاهان، فرمانروایان و فرماندهان ترك بكار رفته است مانند بای سونقور، آغ سونقور، قارا سونقور، آلپ سونقور و غیره …. “كوذئگوموز آلپ سینقور تكین” (دامادمان آلپ سونقور تكین). این نام قبل از اسلام نیز در میان تركان مرسوم بوده است، چنانچه نام فرمانده هیاطله (آغ هونها) در جنگ با پیروز (فیروز) پادشاه ساسانی كه به شكست و كشته شدن دومی در سال ٤٨٤ میلادی منجر شد، “آخشنوار” و یا “آخشینقار- آق سونقور” بود كه از وی در شاهنامه به شكل “خوشنواز” یاد می شود (پس از این جنگ دولت ساسانی خراجگزار دولت آغ هون هپتالی شد). بعدها در دوره اسلامی بویژه به عهد سلجوقی و بعد از آن، “سنقر” به یكی از رایج ترین اسامی مردان ترك تبدیل شده است، مانند نام سنقر بن مودود بنیانگذار دولت تركی اتابكان فارس یا سلقریان.

٣-در تركی قدیم به هنگام فوت امپراتوران ترك عبارت “سونقور بولماقSunqur bolmaq ” گفته می شد (خاقان سونقور بولدوXaqan sunqur boldu -امپراتور فوت كرد). احتمالا این اصطلاح در رابطه با عقیده تناسخ در میان تركان شامانی و آنیمیست باستان است كه به رجعت خاقانهای خود در قالب پرندگان و حیوانات نیرومند و درنده باور داشته اند.

وجه تسمیه

در استان كرمانشاه و كردستان شهرها و روستاهای دیگری نیز با نام پرندگان و مرغان شكاری موجودند، مانند روستای “دوغانDoğan ” (طوغان) به معنی شاهین در شهرستان قوروا (قروه) در استان كردستان. با این همه به نظر می رسد كه نام شهر سونقور آزربایجان برگرفته شده از نام یكی از فرماندهان دوره امپراتوری تركی سلجوقی به همین نام باشد، مانند نام شهر آزربایجانی بیجار (نك. بیجار-بایجار) در استان كردستان كه باز از نام یكی از امرای ترك گرفته شده است. اكنون بقعه ای كه در محل به بقحه مالك معروف است از این دوره بر جای مانده است و در برخی از منابع احتمال داده شده كه سنقر نامی كه این محل را از سوی شاهان عصر داشته است در آن مدفون باشد. علاوه بر آن گفته می شود كه در دوره امپراتوری تركی سلجوقی، امیران شهر سونقور آزربایجان در استان فعلی كرمانشاهان و پیرامون آن به نام “آق سنقرAğsunqur ” معروف بوده‌اند. بواقع قدیمی ترین متنی که نام سنقر بدین صورت در آن آمده، کتاب تواریخ سلاجقه مربوط به همین دوره است. یكی از دولتهای آزربایجانی پیش از مغول نیز آق سنقریان (آغ سونقورلولارAğsunqurlular -احمد یلیان، ١٢٢٧-١١٠٧) نام داشته است. در میان فرمانروایان این دولت تركی آزربایجانی، آق سنقر نامی دیده می شود كه بیش از دیگران با نواحی جنوبی آزربایجان یعنی همدان و پیرامون آن (كه شهر سنقر در آن جای می گیرد) پیوستگی دارد. در زیر به این سلسله آزربایجانی و سپس به سه تن از فرمانروایان برجسته ترك آزربایجانی كه دارای نام سنقر بوده اند به اختصار اشاره می شود:بای بک

سلسله آق سنقریان آزربایجان: دولت آق سنقری و یا احمد یلیان، دولتی تركی-آزربایجانی است كه پس از فتح آزربایجان توسط تركان سلجوقی، بیش بر یکصد سال بر بخش اعظم آن حکمروایی داشته است. این دولت پس از حمله مغولان به آزربایجان و از جمله به مراغه پایتخت آق سنقریان، منقرض گردید. فرمانروایان خاندان آق سنقری عبارتند از امیر احمد یل، آق سنقر یلیان، ارسلان ابه یلیان (آرسلان آبا، نك. آوه-آبا، نك. آسلاندوز)، فلک الدین بن ارسلان ابه، علاء الدین کرپا ارسلان (نك. قوروا-قروه)، پسر علاء الدین و بانوئی از نوادگان علاءالدین.

آق سنقر احمدیلی: وی از امیران بزرگ سلجوقی در مراغه و آزربایجان بود. در سال ١١٣١ م، سلطان محمود (پسر سلطان‎محمدبن ملکشاه) در همدان آزربایجان درگذشت و آق سنقر كه اتابک داوود ولیعهد و پسر سلطان محمود بود، به اتّفاق ابوالقاسم دَرْگَزینی اَنَس‎آبادی وزیر (نك. درگز-درجزین-درگزین)، داوود را به جای او به تخت نشاند. بسیاری از جنگهای آق سنقر با رقبای خود در نزدیكی همدان امروزی رخ داده است. آق‎سنقر در جنگ میان ملک داوود با طغرل (توغرول-برادر سلطان محمود در آزربایجان كه دعوی سلطنت داشت) در نزدیکی همدان، از فرماندهان سپاه ملک داوود بود. از کسان طغرل، قرا سنقر (قاراسونقور) به زنگان (نك. سینقان-زنجان) گریخت و بیشگین (نك. پیشگین-مشگین شهر) و دیگران نیز به اردبیل رفتند. آق سنقر شهر اردبیل را برای مدت نسبتا” طولانی در محاصره گرفت. سلطان طغرل، قرا سنقر را به جنگ ایشان فرستاد و وی در خارج از شهر اردبیل با سپاه آق سنقر روبرو شد. در این جنگ، قرا سنقر شکست سختی خورد. پس از آن آق سنقر، به جنگ با مسعود برادر دیگر سلطان محمود برخاست و تبریز را محاصره کرد تا اواخر دسامبر ١١٣١، با یکدیگر از در سازش در آمدند. در سال ١١٣٣ نیز آق سنقر همراه مسعود برای جنگ با طغرل روی به همدان نهاد. در این جنگ طغرل شکست خورد و به ری گریخت و مسعود بر همدان آزربایجان و شهرهای اطراف چیره گردید. ولی در همان ایام که شکوه و توانایی آق سنقر بی‏اندازه شده بود، در مرغزار قَرِاتگین (قاراتیگین، نك. بهار-قراتگین)، در نزدیک همدان و در چادر خود، همچون پدرش احمد یل، به دست چند تن از باطنیان و با ضربات کارد کشته شد. ابن اثیر می‏نویسد: “آن کسان را مسعود برانگیخت که او را بکشتند”. ظاهراً این کار به انگیزة ترس مسعود از شوکت و اقتدار آق‎سنقر در آزربایجان و به تحریک وزیر طغرل ابوالقاسم درگزینی انجام یافته است. نظامی گنجوی (١٢١٧م) هفت‎پیکر خود را به نام علاءالدّین یکی از نوادگان آق‎سنقر سروده است.

اتابك سونقور، نیای دولت تركی سالغوریان در جنوب فارسستان: اتابك سونقور نیای سالغوریان كه در اصل از تركمانان كارگزار سلجوقیان بوده اند، میباشد. حكومت اتابكان سالغوری فارس-كرمان یكی از نخستین نمونه های حكومتهای محلی تاسیس شده توسط تركهای آزربایجانی در فارسستان (پرشیا) و در خارج خاك آزربایجان است. سالغوریها مانند اكثر دیگر دولت های تركی به داشتن حكمرانان زن (آبیش خاتون، تركه¬ن خاتون) مشهور بوده اند، پدیده ای كه در میان اقوام ایرانی زبان فوق العاده نادر است. در میان سالورها زنانی مانند بورلا خاتون و سالور بارچین كه به امارت رسیده اند نیز دیده میشوند.

آق سونقور قسیم الدوله، جد خاندان تركی زنگی و اتابكان موصل: وی یكی از یاران و امرای بزرگ جلال‎الدین ملکشاه سلجوقی و والی حلب از ١٠٨٦م به بعد بود. نام پدر او آل‎ترغان از قبیله ترك «ساب‎یو» است. مورخان او را امیری عادل و نیکوسیرت و با سیاست توصیف کرده اند. در ایام حکومت آق ‎سنقر عدل و امنیت و ارزانی در زمینهای متصرفی او حاکم بود. آق‎سنقر حلب را نیز به خوبی اداره کرد و در آنجا امنیت کامل برپا ساخت و پیرامون شهر را از دزدان و راهزنان پاک کرد، تا آنجا که شهر حلب در زمان او مرکز تجارت گردید و بازرگانان از هر سوی روی به ان شهر نهادند.

ریشه شناسی و وجه تسمیه های نادرست

١-در برخی منابع فارسی و دولتی گفته می شود: “سنقر در لغت فارسی به معنی (پرنده) شكاری است”. این بیان صحیح اما ناقص، با ذكر نكردن این واقعیت كلیدی كه سنقر كلمه ای تركی و وام واژه ای در فارسی است، در خواننده ناآشنا این فكر نادرست را القا می كند كه سنقر كلمه ای فارسی است.بای بک

٢-گفته می‌شود كه “سنقر در ابتدا یك اردوگاه مغولی بود كه بعدها به شهر تبدیل شده است”. اما بر خلاف این ادعا به نظر می رسد این شهر آزربایجانی، كه نام خود را از یكی از فرماندهان و امیران دوره امپراتوری تركی سلجوقی برگرفته باشد، بسیار پیشتر از آن موجود بوده است.

٣-برخی ادعا نموده اند: “احتمال می‌رود این پرنده در این شهرستان وجود داشته و به همین جهت این ناحیه به سنقر معروف شده‌است”. البته این احتمال ضعیف وجود دارد، اما احتمال اقوی آن است كه نام این شهر منسوب به یكی از فرماندهان و بزرگان تركی دوره سلجوقی و ترجیحا حكام دولت تركی آزربایجانی آغ سنقر بوده است.

نتیجه

نام شهر آزربایجانی سونقور، مانند بسیاری از شهرها و روستاها و رودها و كوهها در مناطق آزربایجانی و غیرآزربایجانی استانهای كردستان و كرمانشاهان، كلمه ای تركی است. سونقور در زبان تركی به معنی نوعی مرغ شكاری (شاهین و عقاب) كه مرغ شكاری و سمبل سلاطین و شاهان ترك بوده می باشد. نام این شهر آزربایجانی از اسم یكی از امیران دوره امپراتوری تركی سلجوقی برگرفته شده است.

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران - خویXoy

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( خویXoy ) / مهران بهاری
 

شهر خوی یکی از شهرهای استان آزربایجان غربی و مركز شهرستانی به همین نام است. شهر خوی را به علت استقرار در محلی پست "خوی چوخورو" نیز می نامند. شهرستان خوی در دشتى وسیع واقع شده و از شمال به شهرستان ماکو و از جنوب بشهرستان سلماس و از خاور به شهرستان مرند و از باختر با كشور تركیه همسایه و هم مرز می‌باشد. خوی كه امروزه مهمترین شهر استان آزربایجان غربى بعد از اورمیه مى‏باشد از اهمیت نظامی و تجاری ویژه‌ای برخوردار بوده و دارای آثار تاریخی متعددی است. خوى در قرن سیزدهم به علت زیبایی شهر و وجود باغات سبز و روح‏افزا و كثرت مناظر دلبربا و چمنها به لقب دارالصفا و بعد از آن به دارالمؤمنین مشهور بوده است. شهر خوی از قدیمترین و یكی از اولین شهرهای تركی شده آزربایجان است و بدین سبب در متون تاریخی سلجوقی بنام تركستان ایران نامیده شده است. "حمدالله مستوفی" در نزهت القلوب در باره خوی میگوید: "مردمش سفید چهره و ختای نژاد و خوب صورتند و بدین سبب خوی را تركستان ایران خوانند". این شهر از زمان قدیم مورد توجه بوده است. پیش از اسلام شعبه‌ای از بزرگراه معروف ابریشم كه شهرهای آباد و پرنعمت ترکستان و چین در شرق را به غرب و به اروپا متصل می‌نمود، از این شهر آزربایجانی می گذشته است. در صدر اسلام نیز راهی كه بلاد جزیره العرب را به مركز آزربایجان و ماورای خزر وصل می‌كرد، از خوی می‌گذشت.بای بک

خوی علاوه بر آزربایجان در تاریخ تركیه، جهان تورك و مذهب تركی علوی قزلباشی نیز از اهمیت استثنائی برخوردار است. بسیاری از جریانات فكری و فرهنگی تاریخی كه مهر خود را در شكل گیری هویت ملی خلق ترك در تركیه زده اند بلاواسطه با نام شهر خوی آزربایجان پیوسته اند. این شهر پایگاه ارتشهای تركی برای تهاجم به بیزانس و فتح آسیای صغیر توسط تركان بوده است. "آلب ارسلان" در سال ١٠٧١ خوی را مركز تجمع سپاهیان ترك برای حمله به بیزانس-روم (تركیه امروزی) قرار داده بود. "آبدال موسا" موسس طریقت بكتاشی و "اخی ائوره¬ن" بانی جریان اخوت در آسیای صغیر هر دو از شهر آزربایجان خوی برخاسته اند. "پیر سولطان آبدال" شاعر و قهرمان خلقی-ملی تركیه اصلا، و "جهانشاه قاراقویونلو" شاه زندیق -شاعر علوی قرن ١٥ نیز به روایتی اهل خوی است. مزار "شمس تبریز" بنا به بروایتی در خوی آزربایجان (و بنا بر روایات دیگری در شهر قونیه تركیه) قرار دارد. زمره "جاولاقلار" از قزلباشان بلاواسطه با خوی در ارتباط است. جاولاقیلیك از نخستین تشكیلات قلندریه بوده و در قرن ١٣ در خوی آزربایجان ایجاد شده است. در تاریخ لكسیوگرافی تركی آزربایجانی، اولین لغت منظوم بدین زبان بنام تحفه حسام توسط "حسام خویی" نگاشته شده است.

ریشه شناسی:

كسانی كه دنبال ریشه شناسی نام خوی با استفاده زبانهای هند و ایرانی بوده اند ادعا می كنند كه معنی واژه‌ "خوی" و ریشه‌ این نام روشن نیست. این بسیار طبیعی است، زیرا ریشه شناسی این نام و وجه تسمیه آن می باید بر اساس زبانها اورال-آلتائیك و در راس آنها تركی و در ارتباط با زبانهای التصاقی باستانی مطرح در منطقه و در راس آنها زبان پروتورك سومری انجام پذیرد. بر این اساس، نام شهر خوی، كلمه ای تركی است. در زیر به برخی از نظریه های گوناگونی كه در ریشه شناسی این نام تركی مطرح شده اند اشاره می گردد:بای بک

١-کلمه "خوی" فرم باستانی كلمه "قویQuy, Qoy " در تركی قدیم است كه مفهوم "چوخور" (سرزمین پست) را می رساند. در دیوان لغات ترك، "قوی" به معنی دره، بستر و بخش مسطح دره، وادی بزرگ و گود بین دو كوه و ته آمده است. همریشه با كلمات "قویتوQuytu " و "قویاقQoyaq ".

-قویاق Qoyak: به معنی وادی بزرگ و گود بین دو كوه، گودی طبیعی ایجاد شده بین كوهها و صخره ها، گودی طویلی كه در دشتها توسط بركه های آب ایجاد می شود است.

-قویتوQuytu : رد كلمه باستانی تركی "خوی-قوی" را در واژه "قویتو Qoytu - Quytu" كه مركب از كلمه "قوی" به علاوه پسوند "-تو" می باشد نیز می توان مشاهده نمود. در لغتنامه ائتیمولوژیك تركی در مقابل كلمه قویتو Kuytu گفته می شود: "چوخور یئر çukur yer، گونه ش آلمایان یئر، كؤلگه (ترجمه: جای پست، محلی كه آفتاب نمی گیرد، سایه). كلمه كویتوKuytu در تركی عثمانی و تركی مدرن تركیه به معنی جای خلوت، محلی دور از چشم، محافظه شده از باد، است. ظاهرا این كلمه با واژه "قویتو" مغولی به معنی پشت، عقب، شمال و واژه "كوزKüz " تركی به معنی محلی كه آفتاب نمی گیرد در ارتباط است. پسوند –تی، -تو، پسوند اسم ساز از اسم بوده و در تركی آناتولیائی قدیم به شكل –دو موجود است (ائلتیElti ، قویتو Koytu، تورتوTortu ، اكتی Ekti، پیرتیPırtı ، پینتیPinti ). این پسوند تصغیر و تخفیف در تركیب با واژگان تقلیدی كه به –یر، -ور، -یل، -ول و … ختم می شوند بسیار فعال است: فیسیلتی، زونقولتو، فیشیرتی، اینیلتی (تركی آناتولیائی قدیم).

٢-نام شهر خوی از كلمه "خویXuy "، "قویQuy " كه در تركی باستان بسیار رایج بوده و به معنی نقطه و مكان تجرید شده می باشد گرفته شده است. كلاوسن در لغتنامه ریشه شناسی تركی پیش از قرن ١٣ میلادی، این كلمه تركی را مشتق از واژه چینی Kuei كه در آغاز به معنی اقامتگاه زنان، بخش خصوصی یك مسكن بوده دانسته است. وی كلمه "كویتوKuytu " به معنی جای خلوت و محافظه شده از باد در تركی عثمانی و تركی مدرن تركیه را نیز مشتق از این كلمه می شمارد. كلمه "خوی-قوی" امروز نیز در بسیاری از زبانهای تركی شمال شرقی به شكل "كویKuy " و به معنی غار و در تركی خاقاسی به شكل "خویXuy " بكار می رود. در تركی خاقانی، "كوی" به معنی انتهای یك دره است (كاشغری): "تاغیغ آتیپ اوغراسا، اؤزو كویی ییرتیلورTağığ Atıp Uğrasa Özü Kuyi Yırtılur" (هنگامی كه به كوهی تیر بیاندازد، مركز و دره هایش پاره می شوند).بای بک

٣-در تركی باستان دو كلمه به شكل "قویQoy " به معنی محل پائین آوردن و گذاشتن (هر چیز) و "قویو Qoyu" به معنی پائین گزارده شده، واقع شده در پائین وجود دارد. ظاهرا این كلمات از ریشه مصدر "قویماق Qoymaq" به معنی گذاشتن، پائین گذاشتن، پائین آوردن می باشند. كلمه "قویوQoyu " را در تركیب "اوزو قویولوÜzü Qoyulu " به معنی شخص دراز كشیده رو به پائین (بر روی شكم) نیز می توان مشاهده كرد. زبانشناسان این كلمات را همریشه با "قویونQoyun " به معنی آغوش، "قودغورماقQodğurmaq " به معنی به پائین چیزی رفتن و "قویروقQuyruq " به معنی دم، بن (مرتبط با قودورغا Kudurğa مغولی، كفل اسب) دانسته اند.

٤-در زبان تركی كلمه مشابه دیگری به شكل "قویوQuyu " و به معنی چاه، گودی عمیق كنده در خاك وجود دارد. این كلمه اصلا از مصدر "قوذماق-قویماق" به معنی آبی كه بیرون می ریزد است. فرمهای گوناگون آن در زبانهای توركی: قویی، قوذوق، قوذوغ، قویوق، قویوغ، قودوق، قوداغ،…. همریشه با "Kut " مجاری به معنی چاه، قوددوغ Qudduğ ، قودوق Qudug، خودوقXuduq ، خوداقXudaq در زبانهای مختلف مغولی به معنی چاه و گودال آب، و قوتوغور Qotuğur به معنی گودی و گودال (احتمالا نام منطقه سرحدی "قوتور" در شهرستان خوی مرتبط با این كلمه است).

٥- در کتاب "سیمای خوی" (صدرایی خویی) کلمه خوی مأخوذ از کلمه "قویون ـ قوی" ترکی به معنی میش و گوسفند دانسته شده است.

٦-محمدامین ریاحی نویسنده‌ی كتاب تاریخ خوی بر این باور است كه شاید واژه‌ی خوی با جزء آخر نام شهر "اولخو" كه دو هزار و ‌١٠٠ سال پیش در همین جا قرار داشته است بی‌ارتباط نباشد. نامهای مكانهائی چون "اولخو" و "حویه‌وه" در سال‌نوشته‌های آشوری، نیز "حویله" در کتاب مقدس كه محل آنها ظاهرا مطابقت تقریبی با شهر و منطقه خوی دارد، محتاج ریشه یابی های دقیق از سوی لغتشناسان و زباندانان بی طرف می باشند. گرچه واژه "حویه وه" (حوی+ه وه) فوق می تواند مرتبط با "خوی اووا" (وادی پست)، واژه "حویله" مرتبط با "قویلو" (دشت پائین) و واژه "اولخو" نیز مرتبط با "اؤل خوی" (وادی مرطوب) شمرده شوند.

٧-ادعا شده است كه "در زبان سومری که از سوی برخی از صاحبنظران زبانی پروتوتورك محسوب می شود واژه ای مشابه "خوی" وجود دارد كه به معنی سرزمین و دشت کم ارتفاع و پست است. اقوام سومری از آسیای میانه (ترکستان) با گذر از سرزمین آزربایجان به منطقه بین النهرین رفته اند و در طول این مهاجرت، سالها در آذربایجان رحل اقامت افکنده اند و گروههائی از آنها نیز برای همیشه در آزربایجان ماندگار شده‌اند. با توجه به این واقعیت كه منطقه تمدن خیز "آراتتا" ذکر شده در کتیبه های سومری عموما با منطقه خوی و کلا غرب آزربایجان و شرق آناتولی منطبق می شود، احتمال اینکه نام "خوی" یک کلمه سومری به معنی سرزمین و دشت کم ارتفاع و پست باشد زیاد است". با اینهمه در لغتنامه های سومری بررسی شده از سوی اینجانب، به همچو كلمه ای برخورد نشد.بای بک

نامهای مشابه:

١-نامهای روستاهائی مانند "قویجوق"، "قویجوق خان"، "قویجاق" و … و نامهائی چون "قویلار دره سی" مرتبط با ریشه "قوی" به معنی بستر دره می باشند (-جوق و –جاق پسوندهای تصغیراند).

٢-در آزربایجان و تركستان با دو نام دیگر ظاهرا مرتبط به اسم خوی برخورد می شود: "خییوو"، نام قدمی شهر "پیشگین" (مشکین شهر) و دیگری "خیوه"، شهری در ترکستان ـ ازبکستان.

٣-در آزربایجان شمالی شهری بنام قوبا Qubaوجود دارد. اگر نام این شهر مرتبط با "خوی" نبوده باشد (در شكل قوی+اوبا) احتمالا مشتق از كلمه تركی قوبا به معنی خاكستری رنگ پریده، زرد رنگ پریده است. فرمهای گوناگون این كلمه در زبانهای تركی چنین است: قوبا (قاراخانی)، قو Ko (ساری اویغور)، قووا Quwa (تاتار)، قیو Qıw (تاتار)، قی Qі (قیرقیز، آلتائی)، قوو Quw (قزاق، نوقای، قوموق، قاراقالپاق، ازبك)، خیXi (خاقاسی)، خوواXuva (تووا-توفالار)، قوQu (آلتائی). این كلمه به زبان مغولی نیز وارد شده است. قووا Quwa (مانچو)، هوپو Hu-p`o (چینی).

وجه تسمیه:

در وجه تسمیه خوی كه از قرن ششم میلادی و به همین شکل فعلی در سفرنامه‌ها بمیان آمده، می بایست به دو مساله كلیدی یعنی نامگذاری مردمی "خوی چوخورو" و شرایط طبیعی آن بویژه محصور شدن آن توسط كوههای پیرامونی توجه نمود:بای بک

١- خوی كلمه ای تركی به معنی وادی پست است. این با صفتی که مردم برای نامیدن این منطقه به کار می برند همخوانی كامل دارد. خویی ها شهر خود را "خوی چوخوروXoy çuxuru " می نامند و معنی آن دشتی است که از مناطق همجوار پایین تر است. شهر خوی در سرزمین نسبتا پستی قرار گرفته است، ارتفاع متوسط جلگه ای كه خوی در آن واقع شده در حدود ١١٠٠ متر می باشد كه از همه جلگه های مجاور حتی از دریاچه اورمیه نیز پستتر است. پستی جلگه مزبور و دور بودن آن از دریاهای بزرگ سبب تغییرات ناگهانی در هوای آن می گردد. مقدار باران شهرستان خوی نسبت بسایر نقاط آزربایجان بعد از اورمیه در درجه دوم قرار گرفته و هوای شهرستان خوی اغلب مه آلود می باشد. (هوای قسمتهای کوهستانی و مرزی شهرستان خوی سردسیری و قسمتهای داخلی و جلگه ای آن معتدل و مالاریایی است).

٢-خوی كلمه ای تركی به معنی مكان جدا و محل حفاظت شده از باد است و این با طبیعت آن یعنی کوههائی که حصاروار این شهرستان را فراگرفته اند همخوانی كامل دارد. کوههای مهم شهرستان خوی كه بخط مستقیم در امتداد قله باشکوه و پربرف آغری داغ (آرارات) قرار دارند عبارت است از قله آدرین، کوههای مرزی قطور بنام سلطان سورا، قوچ داغ، کهیر، هران و کوه چله خانه. وجود کوههای حصار مانند فوق مانع نفوذ بادهای سرد زمستانی است و بالنتیجه هوای شهر خوی نسبت به بعضی از شهرستانهای آزربایجان چون تبریز و اورمیه در تابستان گرمتر و در زمستان معتدل تر است. یكی از علل بارانی بودن شهرستان خوی، وجود کوههای بلند مذكور است که در مقابل بادهای رطوبی قرار گرفته و با سرد کردن هوای مجاور و تمرکز بخار آب، شرایط اشباع شدن را فراهم می سازند.

ریشه شناسی و وجه تسمیه های نادرست و دولتی

نهادهای رسمی دولتی ایران ریشه کلمه خوی را در زبانهای پهلوی، فارسی، کردی و یا ارمنی جستجو کرده اند:

١-گویا در زبانهای فارسی و پهلوی كلمه ای به شكل "خی" و به معنی عرق و عرق تن موجود بوده است (در پهلوی Xvai و در شاهنامه فردوسی خَی Xәy). عده ای از ناسیونالسیتهای فارس و فارسگرایان نام شهر خوی را مشتق از این كلمه دانسته اند. حال آنكه صرف وجود کلمه ای مشابه "خوی" در زبان پهلوی و یا فارسی دلیل بر ریشه گرفتن نام شهر خوی از آن كلمه نمی باشد. بلکه این واقعیت می باید با دیگر واقعیتها و خصوصیات تاریخی، فرهنگی و زبانی منطقه نیز همخوانی داشته باشد. درست است که زبان فارسی از قرون پنجم و ششم در آزربایجان و در کنار زبان عربی به عنوان زبانی ادبی به کار گرفته شده است، ولی مردم آزربایجان هرگز به زبان فارسی و یا یکی از منشعبات آن سخن نگفته اند و قوم فارس نیز در هیچ برهه ای از تاریخ، نه در خوی و نه در هیچ منطقه دیگری از آزربایجان سکونت نداشته است. علاوه بر آن در تاریخ سنتی مانند كاربرد زبانهای خارجی از طرف خلق ترك برای نامیدن اماكن جغرافیائی خود وجود نداشته است. از اینرو، ریشه شناسی نامهای جغرافیائی آزربایجان بر اساس زبان فارسی و یا دیگر زبانهای ایرانی معاصر و یا باستانی، از اساس بی پایه، غیرمنطقی و نامعقول است.بای بک

٢-مراكز رسمی و دولتی جمهوری اسلامی و عده ای از ناسیونالیستهای افراطی كرد مطرح می كنند كه "واژه خوی در‌ زبان كردی به معنای نمك و نمكزار است و شهر خوی به واسطه وجود معادن نمك غنی متعددی در این منطقه، به خوی معروف شده است، … از آن‌جا كه كردان بازمانده‌ی مادها بوده‌اند و یا این‌كه به گفته‌ خودشان مادها از آنها هستند و تاكنون زبان باستانی خود را كه گونه‌ای از زبان پارسی باستان است، حفظ كرده‌اند، می‌توان گفت كه ساكنان كنونی خوی از مادها بوده‌اند و آنها مسكن خود را به‌دلیل وجود معادن نمك در این ناحیه ساخته‌اند".

این ادعا كه كردان بازمانده مادها هستند و یا مادها از كردان، ادعائی تماما بی پایه و غیرعلمی است و با حقایق تاریخی همخوانی ندارد. انتساب مادها به اقوام ایرانی زبان و یا آریایی نژاد و ارتباط بر قرار كردن بین زبان كردی و پارسی باستان آنهم با زبان مادان كه از آن حتی یك نوشته و یك سطر در دست نمی باشد نیز، پایه و بنیان درستی ندارد. وانگاه مادها و پارسی باستان و كردی و …. چه ربطی به نامهای جغرافیای سرزمین آزربایجان كه در چند هزاره اخیر مسكن اقوام ترك و آلتائی و پیش از آن هیتی‌ها، هورری ها، قوتتی ها، لولوبی ها، اورارتوها و مانناها و سومرها و… بوده است دارد؟

٣-ارامنه که بر بخشهائی از سرزمین آزربایجان ادعاهای ارضی داشته و دارند، برای خوی نیز مانند بسیاری از اسامی جغرافیایی آزربایجان، ریشه شناسی ای ارمنی ایجاد كرده و آنرا کلمه‌ای ارمنی به معنی قوچ دانسته اند. حال آنكه ارامنه، در طول تاریخ هرگز این شهر آزربایجانی را خوی نخوانده و به جای آن همواره نام "هیر" را بكار برده اند.

نتیجه

خوی نام شهر و شهرستانی در آزربایجان است. این نام بسیار قدیمی از ریشه قوی Qoy, Quy به معنی وادی پست و یا قوی Quy به معنی منطقه تجرید شده و به احتمال كمتری از ریشه قویQoy به معنی در پائین واقع شده می باشد.

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران ( ساوا-Sava ) / مئهران باهارلی

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها ( ساوا-Sava ) / مئهران باهارلی
 

ساوا-Savaساوهساوه: نام شهری مشهور و ولایتی معروف در ناحیه ایراق (عراق) آزربایجان (نك. ایراق-اراك) نزدیک آوه (نك. آوه-آبا، آواجیق). همچنین نام دریای ساوه كه در گذشته شامل حوض سلطان در شمال شرق قم (نك. قوم-قم) و در سمت شرقی آزادراه قم ـ تهران و دریاچه امروز كاشان (نك. قاشانگ-كاشان) بوده است. ساوه شهری قدیم و مرکز شهرستان ساوه است. این شهر در جنوب باختر تهران و شمال باختر شهر آزربایجانی قم (نك. قوم-قم)، در میان ری و شهر آزربایجانی همدان واقع گردیده است. در بسیاری از منابع دوره اسلامی (معجم البلدان، تاریخ قم، مجمل التواریخ، تاریخ گزیده، ….) اطلاعات گوناگونی در باره این شهر آزربایجان داده می شود از جمله اینكه: "حد اول قم از ناحیت همدان است تا میلادجرد که آن ساوه است. شهر نیکوئیست و نزدیک شهر دیگر موسوم به آوه. در بین این دو، دو فرسخ مسافت است. اهالی ساوه سابقا سنی شافعی و اهالی آوه شیعه امامی بوده اند و نهری مابین آنهاست". آب شهر از رودخانه های مزدقان چای و قره چای و قنوات خیرآباد و اسکندرآباد تامین میگردد. شهر قدیم خراب شده ولی آثار قلاع و باروی آن مشاهده میشود.

ساوا (ساوه) در روزگار پارتیان با نام "سواكینه" یكی از منازل مهم میان راهی به شمار می رفته است (احتمالا "ساوا"+"-كینه" به تركی به معنی ساوه كوچك. "-كینه" و یا"-قینا" پسوند تصغیر در تركی باستان و قدیم است). رونق و‌ آبادانی شهر ساوه در روزگار امپراتوری تركی سلجوقیان به اوج خود رسید و به مركز سران قبایل متحد تركان سلجوقی كه لقب اتابك داشتند تبدیل شد. از این روزگار تا دوره امپراتوری تركی خوارزمشاهیان بسیاری از وزرای دولتین تركی سلجوقی و خوارزمشاهی از اهالی ساوه و یا ساوجی بودند كه هر یك در زمان خود در آبادانی و ایجاد بناهای شهری آن كوشیدند. در دوران جانشینان هلاكو خاقان امپراتوری تركی ایلخانان، قسمت عمده ای از خرابی های هجوم مغول بازسازی شد. در دوران امپراتوری تركی-آزربایجانی صفویه بلوكات ساوه یكی از قلمروهای استقرار ایلات وابسته به نهاد حكومت صفویه (تركان قزلباش و بعدها شاهسون ها) گردید. در دوره دولت تركی-آزربایجانی قاجاریه با پایتخت شدن تهران، از اهمیت ساوه كاسته شد. هم اكنون ساوه یكی از شهرهای آباد استان مركزی آزربایجان است.بای بک

وجه تسمیه

آن گونه که از متون تاریخی پیداست "ساوه"، "سابه"، "شابه" نام پادشاهی تورانی و محتملا از گؤی‌تورک‌ها بوده است. در ادبیات فارسی از این پادشاه ترك به شكل "ساوه شاه" یاد می شود. چنانچه در مقدمه شاهنامه بایسنقری (ابومنصوری) میخوانیم: "… و در هنگام که ساوه شاه ترک بر در هری آمذ، کنارنگ پیش او شذ بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند" (مقدمه شاهنامه ابومنصوری از سبک شناسی بهار، ج ٢، ص ٧). "ساوه نام پهلوانی است تورانی، خویش کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند" (برهان). "نام پهلوانی بود کشانی، او را ساوه شاه نیز میگفته اند و در دست رستم کشته شد" (آنندراج). "نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته" (شرفنامه منیری). "ملک ملکان مجوس آمده اند از شرق یعنی زمین پارس از آوه و ساوه تا بیت المقدس". (انجیل متّی ترجمه دیاتسارون. در شاهنامه نیز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبین به تفصیل آمده و تصریح شده که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است (شاهنامه، صص ٤٦٠-٤٦٤):

یکی خویش کاموس بد ساوه نام
سرافراز و بر جای گسترده کام
وز ایرانیان نامور مرد چند
بدژ ماند با ساوه ارجمند.
بیامد ز راه هری ساوه شاه
ابا کوس و پیلان و گنج و سپاه
…..
نخستین سر ساوه بر نیزه کرد
درفشی که او داشتی در نبرد
سران و بزرگان توران زمین
چنان هم سران و سواران چین (شاهنامه، ص ٤٦٤)

چون قصد به ری کرد و به قزوین و به ساوه
شد بوی و بها از همه بویی و بهایی (منوچهری) .

ریشه شناسی

"ساوه" [سوا، ساوا، سابا، سابو]: این كلمه تركی در میان تركان باستان هم به عنوان نام مردان و هم زنان بكار رفته است. چنانچه در یكی از متون مربوط به سال ٧١١ میلادی، نام ملكه خلج به شكل بیلگه ساووهBilga Savoh آمده است. كلمه "ساوا" را می توان به سه صورت ریشه شناسی كرد. "ساوا" كه بن مصدری فعل ساواماق-ساباماق می باشد، "ساو" بن مصدری فعل ساوماق به علاوه پسوند اسم ساز از فعل "-ا" و اسم "ساو" به علاوه پسوند اسم ساز از اسم "-ا":بای بک

١-ساباماقSabamaq (ساواماقSavamaq ): به معنی كوبیدن، زدن، جنگ كردن و دفع كردن است. این مصدر ریشه اسم "ساواشSavaş " به معنی جنگ و مصدر تركی "ساواشماق" به معنی جنگیدن كه در زبانهای تركی بسیار رایج است می باشد. به زبان مغولی نیز وارد شده است.

تبدیل "بb " های كلمات تركی باستان به "وv " پدیده ای به خوبی ثبت شده در تاریخ زبان تركی است. مانند تبدیل "سوبSub " به "سووSuv " به "سوSu "؛ "یالبارماقYalbarmaq " به "یالوارماقYalvarmaq "، "سئبینمه¬كSebinmәk " به "سئوینمه كSevinmәk "، "یابلاقYablaq " به "یاولاقYavlaq " و …

٢-قالب "بن مصدری+-ا": كلمه "ساوا" با استفاده از پسوند "-ا، -ه" كه به بن مصدر ساوماق افزوده شده حاصل گردیده است.

سابماقSabmaq (ساوماقSavmaq ): به معنی متوقف گردیدن، با مانع مواجه شدن، منقطع شدن، پایان یافتن، خلاص شدن، نزول كردن، رفع شدن، پراكنده گشتن. این مصدر در تركی خاقاسی و آلتائی به شكل سوبماقSobmaq ، در تركی مدرن به شكل ساوماقSavmaq و در محاوره آزربایجانی به شكل سووماقSovmaq بكار می رود. در زبان سومری نیز كلمه ای به شكل سوخSux به معنی پراكنده وجود دارد. كلمات زیر از ریشه اولیه سابماق (ساوماق) می باشند: ساووشماقSavuşmaq (در محاوره آزربایجانی سوووشماق)، ساویلماقSavılmaq (در محاوره آزربایجانی سووولماق)، ساوراماقSavramaq (در تركی قاراخانی)، ساوونماقSavunmaq (مدافعه كردن)، ساوارSavar (در تركیب اوچاق ساوارUçaqsavar به معنی ضدهوائی). از همین ریشه است ساوورماق Savur- (عثمانی، جغتائی، كاشغری)، سووورماق (محاوره آزربایجانی)، سؤوؤرماق Sõvõr (چوواشی)، سویرماق Suır (تاتاری) كه به شكل سور. Szór- به زبان مجاری داخل شده است.

پسوند "ا-ه": پسوند اسم ساز از فعل در تركی است، این پسوند در تركی باستان و قدیم بسیار رایج بوده و این قالب در نامهای جغرافیائی قدیمی تركی به وفور بكار رفته است: مانند پسوند "-آوا" در نامهای جغرافیائی (نك. آبا-آوه، و آواجیق)، "قوشاQoşa " (از مصدر قوشماق)، "ساواSava " (از مصدر ساوماق، نك. ساوا-ساوه)، "درهDәrә " (از مصدر درمه¬ك)، "قالاQala " (از مصدر قالاماق). این قالب را در كلمات "یاراYara " (از مصدر یارماق)، "دوغاDoğa " (به معنی طبیعت از مصدر دوغماق)، "دؤنهDönә " (به معنی دفعه و بار، از مصدر دؤنمه ك)، "سورهSürә " (به معنی برهه و مهلت، از مصدر سورمه ك)، "دوراDura " (به معنی نقطه از مصدر دورماق)، "هاچاHaça " (دوشاخه، از مصدر آچماق)، "چكهÇәkә " (به معنی ویرگول از مصدر چكمه ك)، "سیغاSığa " (به معنی ظرفیت، از مصدر سیغماق)، "ائورهEvrә " (به معنی مرحله از مصدر ائویرمه ك)، "چئورهÇevrә " (به معنی محیط از مصدر چئویرمه ك)، …. نیز می توان مشاهده كرد.

٣-قالب اسم+-ا": در زبان تركی پسوندی اسم ساز از اسم به شكل "-ا، -ه" وجود دارد. عده ای این پسوند را مخفف پسوند "-قا، -گه" شمرده اند. بنابر این ریشه شناسی اسم "ساوا" مركب است از اسم "ساو" ("ساب" قدیمی، نك. ساوآلانگ-سبلان) به علاوه پسوند "-ا" و كلا به معنی خبر خوش، مژده. از نمونه های دیگر كاربرد این پسوند در تركی قدیم: "توراTura " (قلعه، سقفی كه با انداختن چوب بر دیوارها حاصل می شود، در دیوان لغات الترك به معنی سپر. نك. توراقایا-طراقیه)، "گؤزهGözә " (چشمه آب)، "تؤرهTörә "، "یالازاYalaza " (شعله). و از كلمات معاصر: "ایلكهİlkә "، "اركهƏrkә " (انرژی)، "تورهTürә " (عدالت)، "توزهTüzә " حقوق"، "قوموتاQomuta " (فرماندهی)، "جورهCürә " (نوع).بای بک

نامهای جغرافیائی هم ریشه:

١-سبلان-ساو آلانگSavalañ : "ساوSav –سابSab " و محرف آن "چاوÇav " با بسط معنی از دفع و پخش كردن، به معنی آوازه، شهرت، صدا، پیغام، خبر … نیز بكار رفته است. به این معنی اخیر این كلمه در نامهای "سبلان" (نك. ساو آلانگ-سبلان) و تركیب "سؤز سوو" باقی مانده است.

٢-سیبری: نام اقوام باستانی ترك "سابیر-سابار" و یا "ساوار" نیز از همین ریشه است. "سابیر" و یا "ساوار" نام اقوامی گوناگون از تركان باستان خزر، كومان، اوقور و بولغار و … همچنین نام یكی از گروههای تركی باستان ساكن در آزربایجان بوده و به عنوان نام اشخاص نیز بكار رفته است. گفته شده است كه نام "سیبری" ماخوذ از نام این قوم باستانی ترك میباشد. (در زبان سومری نیز كلمه ای به شكل "سووار" و به معنی انسان شمالی وجود دارد).

٣-نام روستای ساوراSavra : در غرب سالماس (سلماس) روستایی وجود دارد كه در مکاتبات اداری "سوره" نوشته شده اما در زبان مردم ساورا نامیده می شود. به نظر می رسد این کلمه اسم ساخته شده بن مصدر "ساوراماق Savramaq" (در تركی قاراخانی) و یا بن مصدر "ساوورماق" به علاوه پسوند اسم ساز "-ا"، هر دو به معنی محل محافظه شده باشد. (در زبان سومری كلمه ای به شكل سابرا-ساپرا و به معنی مدیر معبد وجود دارد، از مصدر "ساب" به معنی جمع كردن و "رو" به معنی دادن. تاریخشناس معاصر توحید ملكزاده به احتمال ارتباط این نام با نامهای اورارتویی ساردور، روسا در چهار هزار سال قبل اشاره می كند).

نتیجه

نام شهر ساوا (ساوه) آزربایجان، منتسب به پادشاه اسطوره ای توران زمین كه از او در ادبیات فارسی بنام "ساوه شاه" یاد شده میباشد. فرم اولیه این نام، "سابا" است. این نام به معنی جنگجو (بن مصدر سابا.ماق، ساوا.ماق)، مدافع (از بن مصدری ساب.ماق، ساو.ماق به علاوه پسوند "-ا") و یا مژده (از بن "ساو-ساب" به معنی خبر به علاوه پسوند "-ا") است. "ساوا" (ساوه)، مانند "آوا" (نك. آبا-آوه) و یكی از شهرهای آزربایجانی است كه بی هیچ تردیدی نام آن منتسب به تركان باستان بوده و وجه تسمیه تركی آن به صراحت در متون تاریخی قید شده است.

قوربان بایرامی

قوربان بایرامی


قوربان بایرامی و یا دینی قوربان کسمه بایرامی – ایسلام عالمینده ان مؤحتشم بایرام‌لاردان بیری‌دیر. بوتون موسلمان عالمینده هر ایل اوروجلوق آیی بیتن‌دن 70 گون سونرا قئید اولونور و عادتن اوچ گون داوام ائدیر. مراسیم‌لرده قویون، قوچ، اینک، دانا و یا دوه کسیلیر. قوربانین بیر حیسه‌سین‌دن دین خادیم‌لرینه پای گؤندریلیر، بیر حیسه‌سی ایسه کاسیب‌لارا پای‌لانیر. هامییا برابر پای وئریلیر، قوربان کسن اؤزو ده برابر پای گؤتوره بیلر. عنعنه‌یه گؤره دیلن‌چی و کاسیب‌لار بایرام گونو آج قالماسین‌لار دئیه بو گون مراسیم‌لره دعوت اولونورلار.


گئچمیشی


قوربان بایرامی ان قدیم بایرام‌لاردان‌دیر. دینی قوربان کسمه مراسیمی ایسلام‌دان دا اول مؤوجود اولوب، لاکین او واخت‌لار گوناه دان تمیزلنمک، غضب لنمیش الله ین کؤنلونو آلماق و س. نظرده توتولوردو.

هیجری‌نین (محمد پیغمبرین مککه‌دن مدینه‌یه کؤچمه‌سی‌نین) ایکینجی ایلین‌دن سونرا دینی قوربان کسمه‌نین ایسلام عالمینده باشقا مقصدلری و سبب‌لری یاراندی. بئله کی، دینی قوربان کسمه ایسلام عالمینده بؤیوک روح یوکسک‌لیگی، دیندارلیق، خئیریه‌چی‌لیک، باشقا‌لارینا کؤمک ائتمک کیمی علامت‌لره ییه‌لندی.

دینی قوربان کسمه ایبراهیم پیغمبرین حیاتیندا باش وئرن احوالات‌دان سونرا یارانمیش‌دیر. بئله کی، یوخودا الله ایبراهیم پیغمبره اوغلو ایسماعیلی قوربان وئرمه یی (اونلارین اللها ایمانینی یوخلاماق اوچون) امر ائدیر. ایبراهیم اصل دیندار کیمی اللهین امرینی یئرینه یئتیرمه‌یه حاضر ایدی، ایسماعیل اؤزو ده قوربان اولماغا راضیلاشیر. بو حاقداقوراندا یازیلمیش‌دیر.

اللها قلبن یاخین و صادق اولدوغونو ثبوت ائتمک ایسته‌ین ایبراهیم پیغمبر اوغلو ایسماعیلی قوربان کسمه‌یه حاضر ایدی. لاکین اوجا الله بونو اؤز ائلچی‌سینه روا بیلمه‌دی و قوربان‌لیق اوچون اونا بیر قوچ گؤندردی. بونا گؤره ده قوربان‌لیق بایرامیندا کسیلن قوربانا "ایسماعیل قوربانی" دا دئییرلر.



فرهنگ بازی در آذربایجان

فرهنگ بازی در آذربایجان

 
 
نوزاد در گهواره با بازی و بازیچه هایش تسکین مییابد و وقتی پا بگام مینهد آنگاه همه چیز و همه کس را به بازی میگیرد . با کمی دقت میتوان به این نتیجه رسید که در کنه تمامی این بازیها نوعی تقلیدکاری وجود دارد

03/04/2009

بازی رفتاری است خلاق که با استعداد حرکت و اراده بشری انجام گرفته و خود اساسی متکی بر تقلید دارد . بعبارتی دیگر بازی نسیمی است که از بدو تولد تا مرگ در روح آدمی وزیدن میگیرد .  . دختربچه مادرش را تقلید نموده و با هرچه دم دستش باشد عروسکی درست کرده و در گهواره ای میخواباند. او این عروسک را در آغوش خود خوابانده و به او شیر میدهد ...همه این انواع میتواند نوعی تقلید از رفتارهای بزرگترها را برایمان نمایان سازد . پسر بچه نیز پدر و یا دیگر خویشاوندان مذکر را تقلید کرده و تکه چوبی را لای پاهای خود گذاشته و همانند اسبی میراند .خلاصه کلام اینکه کودک در بازیهای خود از محیط اطرافش کاملا تأثیر میپذیرد . این احساس تقلید بمرور زمان موجب میگردد که فرد بعضی از وقایع اجتماعی را دراماتیزه نماید . آیا تئاتر خود انعکاسی از وقایع و حوادث اطرافمان نیست ؟

کودک برای تداوم رشد و بلوغ خود به فعالیتی مداوم ، مناسب با سن و سال و جنس خود احتیاج داشته و آنرا عملی میسازد . تمامی این نیازها را میتوان در قالب بازی مشاهده نمود .کودک بوسیله بازی میتواند از دنیای حقیقی اطرافش کمی هم که باشد رها شده و احساسات خود را براحتی و آزادانه بیان نماید . احساسات و عقایدی که کودک نمیتواند بدلیل فشارهای خارجی آنها را براحتی نشان دهد در خلال بازیهای مختلف امکان نمایان گشتن مییابند . از اینرو میتوان گفت که بازیها حتی بسیاری از نگرانیهای کودکان را نیز نمایان مینمایند .در این میان شکل گیری شخصیت فرد و قدرت هماهنگی او با محیط اطرافش نیز خود به بازیهائی بستگی دارد که در دوران کودکی انجام داده است . علی الخصوص بازیهای گروهی برای شکل گیری شخصیت اجتماعی کودک در آینده نیز بسیار کارآمد میباشد .

بازی رشد فیزیکی ، اجتماعی و احساسی کودک را تحت تأثیر قرار داده و در عین حال نیز میتواند قدرت ذهنی و اندیشه کودک را توسعه ببخشد . زیرا بازی به کودک اجازه میدهد که دوروبر خود را بهتر شناخته و بتواند مشکلات خود را حل نموده و اشیاء را بررسی نماید . بعضی از بازیها به استفاده از زبان نیاز داشته و از اینرو موجب توسعه قدرت تکلم و کاربرد ادبیات میشود .

با توسعه تکنولوژی امروزه اغلب کودکان بیشتر اوقات خود را در مقابل کامپیوتر ها و یا بازیهای تلویزیونی و خود تلویزیون میگذرانند که همین مسئله آنها را از بازی با هم سن و سالانشان و در عین حال با بزرگترها و تجربه احساساتی همانند موفقیت ، شکست ، همکاری و اعتماد بنفس محروم مینماید . این وضعیت یکی از مهمترین مشکلات کشورهای توسعه یافته بوده و در واقع بزرگترین مشکل کودکان است .

همانند تمامی جهان ترک ، بازی در آذربایجان نیز ریشه در اعماق تاریخ داشته و بسیاری از بازیها از نیاکانمان برایمان به ارٍث مانده اند . در اینجا به ذکر چند نمونه از بازیهای آذربایجان که بیشتر در کوچه و خیابان انجام شده و یا هنوز ترتیب مییابد ،ذکر خواهد شد ...

یئردن اوجا

تعداد بازی کنان این بازی هر چند نفر می توانند باشند در شروع بازی یکی از آن ها به عنوان گرگ انتخاب شده و بقیه را دنبال می کند . بازی کنان باید دویده و یک پای خود را در جایی بلند تر از زمین ( مثل پله – گله دان – جعبه – نردبان و ... ) قرار دهند پای هر که از زمین جدا باشد در امان است و گرگ نمی تواند او را بگیرد . البته ایستادن به آن حال هم مدت معینی دارد و باید که بازی کنان مرتبا» بدوند و تغییر جا دهند به جای او وارد بازی می شود این بازی بسیار متحرک و نشاط آور است و حتی در داخل اطاق هم می توانند انجام گیرد.

زویل داق

این بازی مخصوص هوای برفی و یخبندان است بازی کنان یک قسمت سراشیبی از زمین را با برف کوبیده و سفت می نمایند . سپس بر رویش لیز می خورند . تا سفت تر و لغزنده تر شود . این بازی بر روی رود خانه ها و دریاچه های یخ بسته نیز می توانند انجام شود برنده و بازنده در این بازی نیست مگر این که خود بازی کنان در حد و حدودی معلوم نمایند . سرسره پلاستیکی نیز این ردیف بازی هاست .

توپ عربی

برای این بازی باید که تعداد بازی کنان بیش از چهار نفر باشد بازی کنان به دو دسته تقسیم می شوند و هر دسته در گوشه مقابل زمین بازی یک محوطه یک متری و یا کمتر را خط کشی کرده و به خود اختصاص می دهند یک توپ کوچک نیز مورد نیاز این بازی است دسته ای که بازی را شروع می کنند توپ را از کنار قرار گاه خود به فاصله ای هر چه دور تر پرتاب می نماید ، در این فاصله یکی از بازی کنان همین تیم از قرارگاه خود خارج شده و به طرف قرار گاه طرف مقابل می دود در این فاصله اگر تیم مقابل توپ را بگیرد و نفر دونده را با توپ بزند آن فرد باخته و از بازی کنار می رود اما اگر نتوانستند بزنند که آن بازی کن به قرار گاه تیم مقابل برسد ، در همان جا می ماند تا تمامی بازی کنان بدین ترتیب به قرار گاه طرف مقابل برسند ، و در حقیقت آن را تسخیر نمایند . در زمانی که یکی از بازی کنان توپ بخورد و دو بازی به دست تیم مقابل می افتد و پایان بازی وقتی است که اعضای تیمی بطور کامل قرار گاه تیم مقابل را تسخیر نمایند در این بازی جسما» بازی کنان فعالیت دارند و علاوه بر آن باید که دقت و سرعت عمل و سنجش موقعیت صحیحی را از خود ارائه دهند.

شئرسن خط

این بازی به هیچ وجه بدنی ندارد و بین دو نفر با چند سکه انجام می شود بازی بدین صورت که یکی از بازی کنان سکه را به طرف هوا پرتاب می کند و بازی کن بعدی قبل از رسیدن آن سکه به زمین باید بگوید که سکه با کدامین رو به زمین می افتد اگر حدسش درست باشد برنده است و بر عکس اگر حدسش صحیح نباشد بازنده می شود .

ناققیشلی

تعداد بازی کنان این بازی هر چند نفر می توانند باشند . در شروع بازی یکی را به عنوان گرگ انتخاب می کنند گرگ در حالی که یک پا را جمع کرده و تنها با یک پا به دنبال دیگر بازی کنان می رود و هر که را گرفت وی به جای گرگ می آید گاهی در شروع بازی شروطی هم معین می کنند مثلا» گرگ می تواند موقع خستگی پای دیگرش را به زمین گذاشته و چند ثانیه استراحت کند یا نه و یا آنکه می تواند در حال لی لی کردن پایش را عوض می کند و یا اینکه گرفتن یک بره کافی است یا باید همه بره ها را بگیرد و یا اینکه محدوده دویدن و بقیه کجاست ؟ این بازی فعالیت بدنی و فراوانی دارد و موجب تقویت اراده کودکان می گردد.

 

کباب کباب

برای این بازی تعداد بازی کنان باید دو نفر باشد . این دو نفر روبروی هم می نشینند و یکی کباب می شود و دیگری کباب پز . سپس آنکه کباب پز است دستهایش را باز می کند و کباب هم دستهایش را باز کرده و به روی دستهای کباب پز می گذارد سپس کباب پز سعی می کند دستش را از زیر دست کباب کشیده و در همان حال به روی دست کباب بزند اگر توانست بزند کماکان کباب پز می ماند ولی اگر نتوانست بزند به جای کباب می نشیند . این بازی در هر مکان و در هر زمان و توسط هر بازی کن در مقطع سنی می تواند انجام بگیرد.

گوزو باغلیچی

برای این بازی تعداد بازی کنان هر چند نفر می توانند باشد . در شروع یکی از بازی کنان به عنوان گرگ انتخاب می شود و چشم های او را با یک دستمال می بندند سپس بازی شروع شده و گرگ سعی می کند دیگر بازیکنان را بگیرد . بقیه نیز بدون اینکه صدایی داشته باشند به این طرف و آن طرف می روند هر کس گرفته شود جای گرگ را می گیرد این بازی در داخل اطاق هم می توانند انجام بگیرد . بازی نشاط آور است و کودکان آن را بسیار دوست دارند.

جوجه گوزو

برای این بازی شش نفر یا بیشتر بازی کن مورد نیاز است . بازی کنان به دو دسته تقسیم می شوند . دسته ای که بازی را شروع می کنند در ردیف اول می ایستد و دسته بعد به صورت صف در فاصله ای معین پشت سر آنها می ایستند در این حال بازی کنان اول دست هایشان را به صورت دور بین روی چشم هایشان می گذارند تا اطراف را نبینند و تنها روبرو را ببینند بعد از این مرحله یکی از بازی کنان ردیف عقب به آرامی جلو آمده و یکی از بازی کنان ردیف جلو را گرفته و به سمت جلو پیش می برد در این حال دوستان وی می گویند یولداش سنی کیم آپاردی؟ در اینحال باید بازی کن حدس بزند چه کسی پشتسر اوست اگر حدس او درست باشد به سر جای اول خود بر می گردد ولی اگر حدسش درست نبا شد به عنوان بازنده در کناری منتظر می ماند تا تمام دوستانش ببازند و ردیف بعد به بازی بیایند این بازی در هر مکانی که می تواند انجام بگیرد . نیاز به هیچ وسیله ای ندارد فعالیت بدنی اندکی دارد ولی باعث رشد هوش و استعداد کودکان می گردد.

گیزله ن قاچ

این بازی نام های مختلفی دارد از قبیل : گیزله ن تاپ – گیزله ن باش – گیزله ن باخ – شوبه شوبه . تعداد بازیکنان هر چند نفر می توانند باشد. در شروع بازی یک نفر انتخاب می شود تا چشم هایش را ببندد و بقیه در مدت معین که شامل شمردن عدد و یا خواندن شعر می شود ، می روند و قایم می شوند ، سپس همان بازیکنی که چشم را بسته شمارش را تمام می کند و به دنبال دیگر بازی کنان می گردد هر یک را که پیدا کند باید دویده و دستش را به همان جایی که چشم هایش را بسته است بزند و بگوید شوبه . اگر طرف دیگر سریعتر رفته و شوبه بگوید او برنده مجدد است بعد از اینکه همه بازی کنان یا پیدا شدند و یا برنده شدند ، همگی جمع شده و آنهایی که باخته اند دور هم جمه شده و اسمی برای خود انتخاب می کنند و یکی از آنها برای هر یک اسم میوه – گل – رنگ یا حیوان می گذارند و نام ها را پیش بازیکنی که چشم ها را بسته می شمارند و او یکی از نام ها را انتخاب می کند و صاحب نام باید این بار چشم هایش را ببندد . فعالیت بدنی اندکی این بازی دارد اما از نظر روانی جهت کودکانی که از تنهایی و تاریکی می ترسند بسیار موثر ومفید می باشد و اعتماد به نفس زیادی را موجب می شود.

 

بقيه در صفحه 7 ...

 

دونبالا پستان

تعداد بازی کنان این بازی از نقطه نظر وزن تقسیم می شوند سپس هر دسته بر یک طرف تخته نردبانی که بر روی سطحی کوتاه قرار گرفته است می نشیند و بالا و پایین بردن آن تخته مدتهاست به تفریح می پردازند .

 

بئش داش

همچنان که از نام این بازی پیداست برای بازی به پنج سنگ کوچک است به حدی که همگی در یک مشت جا بگیرد در این بازی از دو نفر الی هر چند نفر می توانند شرکت کنند بازی در فضای باز یا بسته می تواند انجام بگیرد بازیکنان دور تادور نشسته و نفر اول بازی را با پاشیدن پنج سنگ بر روی زمین شروع می کند سپس یک سنگ را برداشته و به هوا پرتاب می کند و تا پایین آمدن آن باید یک سنگ از زمین بردارد در دوره چهارم ، یک سنگ را به هوا پرتاب کرده و چهار سنگ را همزمان روی زمین قرار می دهد و مجددا» با پرتاب سنگ چهار را بر می دارد و دور پنجم به نام قیخلاما است در این دور بعد از پاشیدن سنگها یکی را به هوا پرتاب نموده و با سرعت یک سنگ در مشت باد دور ششم یاغیش است که در این دور اول یک سنگ به هوا پرتاب می کند بعدا» دو سنگ و سه سنگ و چهار سنگ را به هوا پرتاب می کند و بی آنکه به زمین بی افتد سنگ باقیمانده در زمین را بر می دارد دور هفتم این بازی آلما ده ریب سبده سالما . می باشد در این دور بازی کن یک سنگ را به هوا پرتاب کرده و قبل از آنکه آن سنگ را بگیرد باید یک سنگ از زمین با دست راست برداشته و در کف دست چپ خود بگذارد دور هشتم ال اوستی می باشد که بازی کن یک سنگ را روی دست خود گذاشته و بی آنکه آن سنگ بیفتد باید بقیه سنگ ها را روی زمین می پاشد یک یک برداشته و به هوا پرتاب می کند و بقیه را یک به یک از دورازه عبور می دهد . بعد از پایان این دورها بدون سوختن امتیاز بازی کن به یک می رسد در آخر بازی هر بازی کن که امتیاز بیشتری داشته باشد برنده محسوب می شود این بازی کن چندان تحرک بدنی ندارد ولی با نظر دقت و سرعت عمل بخشیدن به بازی کن بسیار مفید است

استوپ

این بازی که برای انجام آن سه و یا چند نفر یاز میباشد ، در هوائی آفتابی و بهمراه دختران و پسران انجام میگیرد . هر قدر تعداد بازیکن زیاد باشد این بازی بهمان اندازه لذت بیشتری خواهد داشت . کسی که در مرکز قرار داشته و توپی در دست دارد ، توپ را بهوا پرتاب کرده و نام یکی از هم بازیهایش را با صدای بلند ذکر میکند . تمامی بازیکنان تا جائی که بتوانند دور میشوند . بازیکنی که توپ را میگرد بلافاصله استوپ میگوید . همه بازیکنان باید هر کجا که قرار دارند بایستند . بازیکنی که توپ را در اختیار دارد نزدیکترین بازیکن را هدف قرار داده و آنرا بسویش پرتاب مینماید .دیگر بازیکنان از جایشان تکان نمیخورند .بازیکنی که مورد اصابت توپ قرار میگیرد دوباره توپ را بهوا پرتاب کرده و نام بازیکنی را ذکر میکند .

مراسم ازداواج در آذربايجان

مراسم ازداواج در آذربايجان
 
 
ازدواج پیوند مقدسی است که در میان مردم آذربایجان از ارزش و احترام والایی برخوردار است و این امر باعث شده است که مراسم مربوط به آن را هر چه با شکوهتر و زیباتر برگزار نماید مراسم ازدواج در سراسر آذربایجان به طور کلی به یک شکل ولی با تفاوت اندکی برگزار می گردد

23/03/2009

ازدواج پیوند مقدسی است که در میان مردم آذربایجان از ارزش و احترام والایی برخوردار است و این امر باعث شده است که مراسم مربوط به آن را هر چه با شکوهتر و زیباتر برگزار نماید مراسم ازدواج در سراسر آذربایجان به طور کلی به یک شکل ولی با تفاوت اندکی برگزار می گردد. در آذربایجان در ماههایی به چند از ماه رمضان عدم ، صفر خصوصا» در اعیاد ملی و مذهبی برگزار می گردد. در آذربایجان مرسوم است که دختر یا از طرف پسر یا طرف خواهر و مادر خود انتخاب می شود. پس از انتخاب خانواده ای مناسب مراسم ائلچی لیک ( خواستگاری ) انجام می گردد. فرهنگ و ادبیات مردم آذربایجان در هنگام ائلچی لیک ترانه های شیرین و دلنوازی به عده نوازندگان محلی از طرف اطرافیان پسر خوانده می شود که در این ترانه ها از دختر خواستگاری می کند. که از ترانه درونی که خوانده می شود ذکر می گردد:

 

ال آلما گلمیشه م شال آلماغا گلمیشه م الا گوز بیگ اوغلانا یار الماغا گلمیشه م

 

پس از انجام مراسم خواستگاری و موافقت خانواده ی دختر بساط شور و شادی چیده می شود در برخی نقاط آذربایجان مرسوم است که با ائلچی پلوسی از میهمانانی که دعوت کرده اند پذیرایی می کنند . پس از آن ریش سفیدان و بزرگان طایفه دختر و پسر را با مشورت در خانه دختر گرد هم می آیند و درباره نحوه برگزاری مراسم ازدواج تبادل نظر می کنند و روز برگزاری بله و برون ( سوز دانیشما ) و عقد و عروسی را تعیین می کنند .

 

در روز تعیین شده عده ای از بزرگان و ریش سفیدان ممانین به خانه ی دختر دعوت می شوند تا بر طبق رسوم و سنت معمول مبلغ مهریه را تعیین کنند. البته در میان عشایر آذربایجان برخی از نقاط آن مرسوم است که خانواده مبلغی را به عنوان باشلیق ( که معادل آن در بین دیگر استانها شیر بها می باشد دریافت می کنند. پس موافقت کله قندی را که از طرف خانواده پسر آورده شده است به وسیله ی یکی از بزرگان شکسته شده در سر کله قند را که هر کس به مادر دختر بدهد از او هدیه ای دریافت خواهد کرد. پس از مراسم بله و برون ( سوز دانیشما ) مقدمات عقد که شامل خرید انواع پارچه های رنگی و طلا جواهر برای عروسی و هدایایی به عنوان خلعت برای خانواده ی عروس می باشد فراهم می گردد در یک روز خجسته با دعوت تعدادی از نزدیکان و بزرگان با حضور روحانی در خانه دختر برگزار می شود در هنگام خواندن خطبه ی عقد دختران دم بخت پارچه ی سفیدی را روی سر داماد و عروس گرفته ( تکه هایی از قند را به علامت طلاوت و شیرینی و دوام زندگی عروس و داماد به یکدیگر می سایند ترانه های محلی شادی را می خوانند در زمانهای گذشته ملاقات دختر و پسر با ترس و لرز در صورت معایه بودن و نزدیکی خانه هایشان در دل شب با یکدیگر ملاقات می کردند. و بایاتی هایی را برای یکدیگر می خواندند که در روستاهای آذربایجان رسوم است که در شب چهارشنبه سوری داماد از روزنه ی بام خانه ی دختر ( قورشاق ) یا شال کمر را آویزان می کند و خانواده ی دختر به آن شال جوراب و دستمال یا هدیه دیگر می بستند که یکی از زیباترین مراسم آذربایجان است و مصدق شعر استاد شهریار است که می گوید:

 

بایرام دی گئجه قوشو اخوردی

اداخلی قیز بیگ جورابین توخوردو

هرکس شالینی بیر باجادان سوخوردو

ای نه گوزل قایدادی شال سال لاماق

بیگ شالینا بایرام سنین باغ لاماق

 

طبق آداب و رسوم آذربایجان دختر تا زمانی که در خانه ی پدر خود هست از طرف خانواده ی پسر در چهارشنبه سوری ( چهارشنبه لیغ ) که شامل آجیل و شیرینی و هدایای دیگر به خانواده ی عروس فرستاده می شود . در آذربایجان مرسوم است که پس از مراسم عقد خانواده دختر یا پسر اقدام به پا گشایی ( ایاق آشما ) می کنند خویشان و نزدیکان عروس و داماد آنها را صرف نهار و شام دعوت کرده و به این ترتیب پای عروس و داماد برای رفت و آمدهای فامیلی باز می شود یکی دیگر از آداب و رسوم جالبی که قبل از عروسی صورت می گیرد ارسال هدایایی به خانواده هایی که عزادار هستند می باشد که معمولا» از طرف خانواده ی دختر یا پسر صورت می گیرد تا هم از آنها اجازه برگزاری مراسم را بگیرند و هم آنها لباس عزای خود را در بیاورند که به این کار ( یاس لاماق ) گویند و به فردی که این کار و یا رسم را بر جای می آورند ( زرن کش ) گویند.

 

پس از توافق طرفین مراسم جشن عروسی برگزار می شود و شور و شوق زیادی در خانواده ی دختر و پسر به پا می شود در خانه ی داماد بعد از آرایش داماد قربانی کردن گوسفندی با گوشت آن غذایی پخته و با شام از میهمانان پذیرایی می شود و پس از شام مراسم جشن و پایکوبی و رقص سنتی آذربایجان شروع می شود و کسانی که در جشن دامادی شرکت دارند به سلامتی داماد و برای خواندن هر ( ترانه محلی ) و رقص جوانان پولهایی را به عنوان ساباش هدیه می کنند که یکنفر از ریش سفیدان آنها را جمع آوری و به داماد می دهد در مراسم جشن عروسی هنوز نوازندگان محلی ( عاشیقلار ) گرمی و شادی و رونق بیشتری به مجلس می دهند و جوانان با رقص محلی هیجان خاصی در مجلس بر پا می کنند و عاشیقها با خواندن بایاتیها این شادی و سرور را صد چندان می کند که گزیده ای از این بایاتی ذکر می گردد:

 

جیبینه توکموشم نوغوللو بادام

تویونو ائله دیم اور گدن شادام

یاشاسین، ای بورا یغیشان آدام

ای بیگ گوروم تویوم مبارک اولسون ساغدوش، سولدوش الین وارالسوم

 

در این مراسم افرادی که رابطه ی دوستانه نزدیکی دارند خود را به عنوان ساغدوش و سولدوش داماد اعلام می کنند و در این مراسم از طرف پدر داماد هدایایی به ساغدوش و سولدوش داده می شود همزمان با این کار ها در خانه داماد ، مراسم جشن و پایکوبی و رقص در خانه ی دختر نیز بر قرار است. شب خانواده ی داماد عده ی زیادی از دوستان و آشنایان را برای بردن عروس به خانه ی عروس می آیند تا عروس را با شادی و سرور به خانه ی بخت ببرند در این هنگام پدر عروس در دم خانه جایی که مردم با هلهله و شادی منتظر عروسی هستند به گوش دختر زمزمه می کند و چنین دعای خیر می دهد : « اوغللو قیزلی اولاسان وارلی دولولی اولاسان قان اتائین، قاین آنانین سوزنده اولاسان خوش گونلر گوره سن ... انشاءالله » . در آذربایجان در موقع بردن عروس ترانه های محلی زیبایی خوانده می شود مانند : « وردیک بیردانا الدیق بیر سونا ای قیز اناسی قال یانایانا ». وقتی عروس به خانه ی داماد می رسد می ایستد و حرکت نمی کند تا پدر بیاید و به عروس یک تحفه و هدیه ی مناسب بدهد و اجازه ی ورود به خانه را بدهد. بر طبق رسوم و سنن آذربایجان درشب عروسی عروس را روی صندلی می نشانند و روی سر او کاسه ای می گذارند تا بر داخل آن پول بریزند در این میان ساغدوش عروس کاسه را برداشته و فرار می کند و عروس او را گرفته و هدیه ای به او می دهد و این مراسم را دوواق قاپماق گویند. در صبح عروسی یا چند روز بعد از آن اقوام و خویشان نزدیک خانواده ی عروس و داماد به عنوان پاتختی به خانه ی عروس و داماد می روند و آغاز زندگی جدید را به آنان تبریک می گویند و هدایایی را به آنها تقدیم می کنند و خانواده ی داماد با ناهار از آنها پذیرایی می کنند این چند سطر گذری کوتاه بر مراسم عروسی در آذربایجان بوده است.

 

«ساری گلین»: ایده هنر رهایی بخش آذربایجان

«ساری گَلین»: ایده هنر رهایی بخش آذربایجان

 
 
رقص ساری گلین یکی از قدیمی ترین و محبوب ترین رقص-های مردمی (folk dances) مردم آذربایجان است. یافته های باستان شناختی در سال 1376 از منطقه سؤنگؤن در شهرستان ورزقان، استان آذربایجان شرقی، قدمت این رقص باستانی را به هزاره های قبل از میلاد می برد.

31/10/2009

 

 

 

اصغر ایزدی جیران

رقص ساری گلین  یکی از قدیمی ترین و محبوب ترین رقص-های مردمی (folk dances) مردم آذربایجان است. یافته های باستان شناختی در سال 1376 از منطقه سؤنگؤن در شهرستان ورزقان، استان آذربایجان شرقی، قدمت این رقص باستانی را به هزاره های قبل از میلاد می برد. بنا به تفسیر محقق برجسته اساطیر و هنر آذربایجان، میرعلی سیدسلامت، این رقص مراسم آزاد کردن خورشید از اسارت است (سیدسلامت 1382). همچنانکه در تصویر سنگ نگاره دیده می شود، انسانی در سمت چپ دستی بر شانه به نشانه ایثار و اهریمنی در سمت راست خورشیدِ اسیر را در دست دارد. رقص ساری گلین، رقص مبارزه برای رهایی خورشیدی است که اهریمن آن را به اسارت برده است. انسانی که برای رهایی آن آمده، چنان شیفته خورشید است که حاضر به فدای جان خویش در راه رهایی آن است.

در بررسی هنر آذربایجان بایستی از «ایده ساری گلین» سخن گفت. ایده ساری گلین در «جهان هنر آذربایجان» حکم جهان بینی هنری را دارد؛ هنری که جهان را چنان می نگرد که در آن نور و روشنایی همواره به پرده اسارت ظلمت و تاریکی می رود. جهان نگری، وظیفه هنر آشکار می گردد: بیدار کردن اندیشه رهانیدن عناصر نوری زندگی. هدف این هنر آن است که معنای گمشده زندگی را بدان بازگرداند. جهان هنر آذربایجانی با محوریت قرار دادن اندیشه ساری گلین، عنصر معنابخش را وجود و حضور خورشید به عنوان نماد روشنایی و به دنبال آن نیکی و خیر، در پرتو شعاع های نوری آن، می داند. اما این حضور میسر نمی گردد مگر با عملی اخلاقی: ایثار. هنر آذربایجانی دعوتی است برای انسان ها جهت آماده ساختن خویشتن برای گذشتن از خود، تا دیگری زنده شود. این دیگری هم منبع نور، خورشید، است و هم مخاطبان آن، جامعه. ساری گلین هنگامی که شکل صدا، در قالب موسیقی، به خود می گیرد، پر از حزن و اندوه است؛ وضعیتی که در آن تیرگی و سیاهی حاکم است: از یک طرف در جامعه (به سبب به اسارت رفتن خورشید) و از طرف دیگر در خود خورشید (به سبب در اسارت بودن آن) چراکه خورشید در اسارت نور ندارد (نورسیز گؤنش یا خورشید بدون نو). تأیل یا برگرداندن چنین برداشتی از جهان زیست، روایت جهانی است که هم اکنون در آن زیست می کنیم. جهانی که به موجب بی توجهی به جلوه های نورانی نیکی در ارتباط انسانی، درگیر روابط تیره گشته و در این تیرگی و ظلمت، جهانی ظلمانی آفریده که در آن یکی از مهمترین ابعاد زندگی انسان، اخلاق، رخت بر بسته است. اخلاقی که اصلی ترین عامل نجات جهان بی نور است. هنر متأثر از ایده ساری گلین فراخوانی است به سوی اخلاق. درک دیگری و فهم موقعیت غیرانسانی آن محور این کنش اخلاقی است. کنش اخلاقی تجلی یافته در این هنر ایثار است. کنشی که منافع خود را وامی نهد و به دنبال برآوردن نیازهای دیگری است. نقطه اوج این ایثار زمانی آشکار می گردد که نه تنها ایثارگر منافع وابسته به خود را رها می کند بلکه خود را نیز در معرض چنین ایثاری قرار می دهد: قربانی.

مناسک قربانی صحنه اصلی هنر رهایی بخش است. نه رهایی خود که رهایی دیگری. هنر آذربایجان در انواع خود این اندیشه رهایی بخشی به دیگری را بازنمود می سازد: هنر صخره ای با نگاره رقص ساری گلین، هنر موسیقی با آهنگ ساری گلین، هنر رقص با رقص ساری گلین، هنر گلیم بافی با طرح های خورشید اسیر. علاوه بر این اساطیر منطقه آذربایجان در اسطوره هایی مانند دده قورقود کیتابی (لوئیس 1379)، اَصلی و کَرَم (قمری 1354) و ... مبانی روایی این ایده رهایی بخش را فراهم می آورند.

در این روایت های اساطیری پسر به خواستگاری دختری می رود که فرزند قاراملیک به معنای پادشاه سیاه (در اصلی- کرم) و قاراتؤکور به معنای کسی که سیاهی می ریزد (در دده قورقود) نمایندگان نیروهای اهریمنی است. خواستگاری پسران از دختران، در حکم رهایی از بند نیروهای تاریکی و شر است. اما در اغلب روایت ها لازمه تحقق چنین ازدواجی مبارزه و ادیسه ای سخت است. در دستان های مختلف اسطوره دده قورقود، قهرمانان دستان ها، همچون قانتورالی (در دستان ششم) و به یه ره ک (در دستان سوم)، بایستی با حریفان و درواقع نیروهای متضاد خود یعنی سیاهی، همچون گاوهای سیاه، مبارزه کنند. قبل از این قهرمانان، همه خواستگاران در مقابل این نیروهای وحشی کشته شده اند و لذا اعلام آمادگی جهت مبارزه با چنین نیروهای سیاهِ وحشی پیشوازی مرگ است. اما خورشید قوم در اسارت است و سرزمین اهورایی آنان در تاریکی است. پیش از این، در برخی از دستان ها، نیروهای اهریمنی به سرزمین حمله کرده و نمادهای خورشیدی، زنان و دختران، را به اسارت برده اند. بنابراین این مبارزه نه برای حمله که برای دفاع از خود صورت می گیرد. مناسک رقص ساری گلین، بایستی اصلی ترین منسک قوم باشد، چراکه بدون کارکرد این مراسم، یعنی آزاد شدن خورشید و برگشتن آن به محل اصلی خود، دیگر امور جامعه نمی تواند روی دهد. همگی حیات و قوام قوم به آن بستگی دارد که قهرمان آن اسیران و خورشید را نجات داده و به محل اصلی آن در جایگاه خورشید (حجله زرین عروسی) برگرداند.

هنرهای دیگری که بر گرد این مناسک آغازین شکل گرفته اند همگی با این ایده مرکزی ایفا می شوند: دعوت به ایثار برای رهایی عناصر نمادین خورشیدی. هنر وسیله ای می شود برای اینکه انسان ها به ایده رهایی و آزادی بیاندیشند و هنرمند تبدیل به شخصیت اصلی این گفتمان می گردد: فردی که خود را قربانی می کند. بنابراین می توان گفت هنر آذربایجان، هنر رهایی بخش است.

آزادی نتیجه این هنر رهایی بخش است. آزادی ای که خود مبنای کنش هنری است.

ترانه ای مردمی که بر ساکنین منطقه آذربایجان تداعی گر هنر رهایی بخشی است که از ایثار به رهایی می انجامد چنین است:

ساچین اوجون هؤرمَزلَر

گؤلی قونچَه دَرمَزلَر، ساری گَلین

بو سِودا نَه سِودادیر

مَنی سَنَه وِرمَزلَر

نِینیم آمان آمان، ساری گَلین

بو دَرَنین اوزونی

چوبان قایتار قوزونی، ساری گَلین

نَه اولا بیر گؤن گؤرَم

نازلی یاریمین اؤزؤنی،

نینیم آمان آمان، ساری گَلین

 

منابع:

- سیدسلامت، میرعلی.، 1382، "ساری گلین" گونشین اهریمن الیندن آزاد اولماسی مراسیمی، تهران، دالغا (نشریه تخصصی موسیقی آذربایجان)، شماره دوم: 4-33.

- لوئیس، جفری.، 1379، کتاب دده قورقود، ترجمه فریبا عزبدفتری و محمد حریری اکبری، تهران، نشر قطره.

- قمری، سیروس.، 1354، اَصلی ائیله کَرَم، تبریز، انتشارات بنیاد کتابخانه فردوسی تبریز.

نگاهي به تاريخچه رسميت زبان تركي در ايران - مئهران باهارلي

 

"نگاهي به تاريخچه رسميت زبان تركي در ايران"- مئهران باهارلي

 
 
زبان رسمي و يا دولتي، زباني است كه از سوي يك دولت بدان موقعيت قانوني ويژه اي مانند كاربرد در امور اداري، مجلس قانونگذاري و سيستم قضائي يك كشور و .... اعطا شده باشد

30/10/2009

(خلاصه مقاله "تاريخچه فشرده رسميت زبان تركي در ايران")

 

زبان رسمي و يا دولتي، زباني است كه از سوي يك دولت بدان موقعيت قانوني ويژه اي مانند كاربرد در امور اداري، مجلس قانونگذاري و سيستم قضائي يك كشور و .... اعطا شده باشد. اين تعريف هرچند مربوط به عصر حاضر است، اما با دقت و صحت كافي مي توانند در باره زبانهاي دولتي در تاريخ نيز بكار برده شود.

 

به گواهي هزاران سند و مدرك تاريخي، زبان تركي اقلا در يك هزار سال اخير - در برخي دوره ها به همراه فارسي و اغلب بدون آن- يكي از زبانهاي رسمي و دولتي دولتهاي توركي حاكم بر اراضي ايران امروزي بوده و در صدور فرمانها، مكاتبات نهادهاي گوناگون دولتي، انتشارات و اسناد و مدارك رسمي دولتي، ديپلماسي بين المللي و ارتباطات ديپلماتيك خارجي، مناسبات رسمي بين سران دولتها، چاپ اسكناسها و ضرب سكه و ... بكار رفته است. برخي از اين دولتها عبارتند از دولت بستام (ويستهام)، بني ساج، سالاريان (كنگريان)، سيمجوريان، سبكري، قاراتگيني، غزنويان (سبك تكيني)، خوارزمشاهي (انوش تكيني)، سلجوقيان كبير، سلجوقيان خراسان، سلجوقيان كرمان (آل قاورد)، سلجوقيان اصفهان، سلجوقيان لرستان (برسقيان)، سلجوقيان همدان-آزربايجان، سلجوقيان عراق-آزربايجان، شوملا (شمله) افشار-عربستان (خوزستان)، قتلق خانيان كرمان (قاراخيتاي)، آق سنقريان (احمد يليان)، اتابكان آزربايجان (ايلدنيزيان)، آل پيشگين، اتابكان فارس (سالغوريان)، اتابكان يزد، ايلخانيان (هلاكوئيان)، جلائريان (ايلكانيان)، چوپانيان (آل سلدوز)، ارغون شاهيان، اينجوئيان (آل مظفر)، تيموريان (كوركانيان)، تيموريان خراسان، تيموريان اصفهان، شيروانشاهان، قاراقويونلوها (بارانلوها)، آغ قويونلوها (بايندريه)، صفويه (قزلباشيه)، افشاريان، خانات آزربايجان (افشار-اورميه، كنگرلو-ماكو، بيگلر بيگي-تبريز، بدير اوغلو-اردبيل، دنبلي-خوي، شقاقي-سراب، گرگر، نمين، خياو، قاراداغ، مراغه، ...)، قاجاريان، حكومت ملي آزربايجان.

 

زبان تركي، زبان رسمي دربار، سلاطين و هئيت حاكمه: مهمترين مصداق رسمي و دولتي بودن يك زبان، كاربرد آن از سوي هئيت حاكمه و در گذشته سلاطين و دربار است. در متون تاريخي بيشماري به كاربرد زبان تركي به عنوان زبان سلاطين و دربار و هئيت حاكمه در دوره اسلامي ايران و در برخي از موارد پيش از آن اشاره شده است. اين كاربرد به تنهائي براي اثبات رسمي بودن زبان تركي در عهد اين دولتها كافي است. زبان كاري سلاطين و پادشاهان ترك، تركي بوده است و بسياري از آنها مانند سلطان سنجر اصلا فارسي نمي دانسته اند و يا مانند ناصرالدين شاه به سختي به آن تكلم مي كرده اند.

 

نخستين نمونه حضور زبان توركي به عنوان زبان رسمي و دولتي درباريان و شاهان در دربارهاي دولتهاي حاكم بر اراضي ايران مربوط به عهد دولت ساساني و دوره هرمز چهارم نوه ايستمي خان خاقان دولت گؤك تورك مي باشد و اوج آن مربوط به دوره صفوي است. در دوره صفوي تركي، زبان دولتي و رسمي اين دولت بود. شاهان، سران دولت و افسران عاليرتبه نظامي قيزيلباششان در دربار و ارتش، چه در تبريز، چه در اصفهان و چه در قزوين، به تركي سخن مي گفتند. دولت بالكل تحت حاكميت تركان قرار داشت و سران دولت همه ترك بودند. آخرين نمونه ها مربوط به دوره قاجار است. در دوره قاجار زبان تركي، زبان دربار و سلاطين و وليعهد و بنابر اين زباني رسمي و دولتي بود، زبان آريستوكراسي و اعيان و اشراف تلقي مي شد و مورد علاقه و توجه توده مردم نيز بود.

 

زبان تركي، زبان رسمي ارتش و نيروهاي مسلح: پس از دربار، عرصه ديگري كه همواره بر حضور كاربرد زبان تركي به عنوان زبان انحصاري آن در تاريخ دولتهاي حاكم بر ايران اشاره مي شود، ارتش و نيروهاي مسلح است. زبان تركي از دير باز زبان ارتشهاي ايران بوده است. مانند عرصه دربار، در اين عرصه نيز كاربرد زبان تركي منحصر به دوره بعد از اسلام و دوره حاكميت تركان بر ايران نبوده به پيش از آن و دولتهاي غير تركي نيز بر مي گردد.

 

از نخستين نمونه هاي كاربرد زبان تركي در ارتش، نمونه بهرام گور فرزند یزگرد یکم پادشاه ساسانی بود كه در سال ۴۲۰ میلادی بر تخت پادشاهی نشست مي باشد. در تاريخ زين الاخبار يا تاريخ گرديزي كه بيش از يك هزار سال قبل در سال 444 هجري تأليف شده، چنين گفته مي شود: "بهرام گور به هر زبان سخن گفتي، به وقت چوگان زدن، پهلوي گفتي و اندر حربگاه، تركي و اندر مجلس، با عامه دري گفتي، ...". آخرين نمونه ها مربوط دوره احمد شاه قاجار است. فرمانده گارد قزاق محافظان احمدشاه، و والي نظامي ايالت آزربايجان، سرلشگر عبدالله خان امير طهماسبي نطقها و گزارشات نظامي خود به پادشاه را به تركي به عرض مي رساند.

 

زبان تركي در مكاتبات ديپلماتيك خارجي: زبان تركي در دوره هاي گوناگون به عنوان زبان رسمي و دولتي در مكاتبات ديپلماتيك خارجي نيز به كار رفته است. مشهورترين اينگونه مكاتبات، مكتوبات تركي سلاطين صفوي به پادشاهان كشورهاي اروپائي است كه در موزه هاي گوناگون جهان نگهداري مي شوند. از اين دسته است نامه شاه تهماسب اول (١٥٧٦- ١٥٢٣) به امپراتور عثماني سلطان سليم (١٥٧٣- ١٥٦٦)، نامه صفي شاه اول صفوي (١٦٤٢- ١٦٢٨) به امپراتور اتريش و پادشاه مجارستان فرديناند دوم، و نامه حسين شاه صفوي (١٧٢٢-١٦٩٤) به دوك ساكسون و پادشاه لهستان فردريك اوگوست نعل شكن، هر سه به زبان تركي آزربايجاني. در اين دوره براي نگارش ديواني تركي اداره و كارمندان ويژه اي اختصاص داده شده بود. زبان دولتي تركي، فارغ از موقعيت جغرافيايي پايتخت امپراتوري تركي –آذربايجاني صفوي، هم در آذربايجان (تبريز و قزوين) و هم در فارسستان (اصفهان) بكار ميرفته است. كاربرد رسمي زبان تركي محدود به عرصه خاصي نبوده و دايره ي گسترده اي از احكام و فرامين و مكاتيب و مراسلات ديپلماتيك تا امان نامه را شامل ميشده است. طيف مخاطبان نه تنها شامل مقامات ايراني و مردم ايران (كه زبان ملي اكثرشان تركي بود) و يا سلطان عثماني و ديگر سلاطين ترك همزبان و همتبار و همدين بوده، بلكه پادشاهان روسيه و مجارستان و اتريش و لهستان و ... را نيز در بر ميگرفته است.

 

زبان تركي در روابط سياسي خارجي: در تاريخ دولتهاي تركي ايران، زبان تركي به عنوان زبان رسمي در روابط سياسي خارجي اين دولتها نيز بكار رفته است. كاربرد زبان تركي به عنوان زبان رسمي سران دولتها و بويژه شاهان در روابط خارجي و ديدار با شاهان و سران دولتهاي ديگر، نه تنها در همه دولتهاي تركي حاكم بر ايران ديده مي شود، حتي در دوره دولت پهلوي نيز شايع بوده است. چنانچه رضاخان در ديدار رسمي با آتاترك طي سفر خود به تركيه، به زبان تركي سليس صحبت كرده است. در طول تاريخ، بسياري از سفراي دولتهاي تركي ايران نيز صرفا زبان تركي را كه زباني رسمي و دولتي بود مي دانسته اند و در روابط خارجي بكار مي بردند. به عنوان مثال سفير شاه عباس موسي بيگ در هند جز زبان تركي نميدانست. محمد رضا بيگ سفير ايران در پاريس (١٧١٥) نيز زبان فارسي را بلد نبود.

 

زبان تركي در ثبت عهدنامه هاي بين دولتها: كاربرد زبان تركي به عنوان زبان روابط خارجي، محدود به ارتباطات شفاهي نبوده بلكه عرصه ديپلماسي مكتوب و ثبت عهدنامه ها را نيز شامل مي شده است. به عنوان مثال متن پيمان قصر شيرين منعقده با دولت عثماني در سال ١٥٣٩ تنها به زبان تركي نوشته شده است.

 

زبان تركي، زبان رسمي در صدور فرامين داخلي: يكي از مهمترين مصاديق كاربرد زبان تركي به عنوان زبان رسمي و دولتي در امور اداري، استفاده از آن در صدور فرامين داخلي است. نمونه هاي متعدد اينگونه فرامين تركي در موزه ها و كتابخانه هاي جهان پراكنده است. به عنوان مثال فرمان شاه اسماعيل (١٥٢٤-١٥٠٢) و امان نامه شاه عباس دوم صفوي (١٦٦٦-١٦٤٢) به منوچهرخان بيگلربيگي شيروان، هر دو به زبان تركي آزربايجاني

 

سكه ها و اسكناسها، گواه دولتي بودن زبان تركي در ايران: از مهمترين عرصه هاي دولتي بودن زبان تركي در تاريخ ايران، كاربرد آن در اسناد رسمي دولتي و در راس آنها سكه ها و اسكناسها است. نوشته هاي توركي بسيار پيشتر از آنكه نخستين كلمات فارسي بر پولها ظاهر شوند، بر پولهاي دولتهاي توركي و آزربايجاني حاكم بر اراضي ايران امروزي بكار رفته اند. كاربرد زبان فارسي بر سكه ها در اراضي ايران امروزي، پديده اي نسبتا جديد بوده و مربوط به قرن شانزده در عصر صفويان و حمله اشرف افغان به فارسستان آنهم در فرم شعر است. پيشتر از آن، و بر خلاف زبان تركي، زبان فارسي هرگز بر سكه ها بكار نرفته بود. قريب به تمام دولتهاي توركي حاكم بر آزربايجان و ايران امروزي، زبان، كلمات، عبارات و نوشته هاي توركي را در پولها (سكه ها، اسكناسها)، مهرها، طغراها، توقيعات، فرمانها، نامه ها و ديگر اسناد رسمي دولت خويش بكار برده اند. خطوط بكار برده شده در ثبت اين نوشتجات توركي، عربي، اويغوري، چيني حتي رونيك گؤك تورك بوده است. به عنوان نمونه دور تا دور نخستين اسكناسها ويا چاوهاي تورك عباراتي به خط توركي ختائي و يا اويغوري درج شده است. بر سكه هاي سلسله هاي موغولي تورك، عباراتي توركي مانند "قوتلوق بولسون" (مبارك باد) چاپ شده است. بر سكه هاي چنگيزخان عبارت تركي "قاآن العاديل، چنگيز خان′ينگ يارليغي" (حكم شاهنشاه عادل، چنگيز شاه) ديده ميشود. نمونه ديگر اسكناس چرمي نادرشاه افشار است كه بر آن جمله  كوتاه توركي "دئمه گؤتور" نوشته شده بود. جمهوري (حكومت ملي) آزربايجان تاسيس شده در سالهاي جنگ جهاني دوم، نخستين دولت توركي و آزربايجاني در ايران و آزربايجان جنوبي است كه اسكناسهاي ملي و ديگر اسناد دولتي خود را، منحصرا به زبان تركي چاپ و نشر داده است.

 

زبان تركي، زبان رسمي قورولتايها (مجالس مشورتي): كاربرد زبان تركي در قورولتايها، نهادهايي كه معادل مجلسهاي موسسين و قانونگزاري معاصر اند، يكي ديگر از عرصه هاي كاربرد اين زبان به عنوان زباني رسمي و دولتي در ايران است. اسناد و مدارك تاريخي موجود نشان مي دهند كه در همه قورولتاهاي دولتهاي تركي حاكم بر ايران، زبان بكار برده شده زبان تركي بوده است. برجسته ترين نمونه، قورولتاي موغان در دوره نادر شاه افشار است. زبان رسمي اين قورولتاي تركي بوده و خود نادرشاه نيز با همه مدعووين و مهمانان داخلي و خارجي، صرفا به تركي صحبت كرده است.

 

زبان تركي، زبان يادمانهاي تاريخي: يكي ديگر از مصاديق رسمي و دولتي بودن زبان تركي در تاريخ ايران، كاربرد آن در يادمانهاي تاريخي برپا شده توسط دولتهاي تركي حاكم بر ايران و سلاطين و مقامات اين دول تركي است. دو نمونه مهم از اينگونه يادمانهاي دولتي با متون تركي، سردر حرم امام علي در نجف عراق و سنگنوشته معروف به كتيبه نادري و يا كتيبه كلات در ايران است. اين دو يادمان به امر نادرشاه افشار و با اشعار تركي برپا گرديده اند.

 

زبان تركي، زبان رسمي نهاد دولتي ملك الشعرائي: در گذشته ملك الشعرائي مقامي رسمي و دولتي بود و از سوي پادشاه اعطا مي شد. زباني كه ملك الشعراها در سرودن اشعار خود از آن استفاده مي كردند، زبان رسمي و دولتي دولت مذكور بوده و سروده هاي آنها نيز داراي ارج و منزلت اسناد رسمي بوده است. زبان تركي–در برخي مقاطع حتي به تنهائي- زباني رسمي نهاد ملك الشعرائي در دولتهاي تركي بوده است. به عنوان نمونه در دوره شاه اسماعيل صفوي، حبيبی شاعر تركي سراي معروف متولد برگشاد، ملک الشعرای دربار امپراتوري صفوي بود و شعری به فارسی از او در دست نيست. اين بدان معني است كه در عهد وي، تركي يگانه زبان رسمي و دولتي دولت صفوي بوده است. در برخي موارد نيز همزمان دو منصب ملك الشعرائي يكي براي تركي و ديگري براي زبان ديگري مانند فارسي وجود داشته است. به عنوان مثال تاثير تبريزي، ملك الشعراي دوره شاه سليمان و شاه سلطان حسين، داراي منصب ملك الشعرائي تركي بوده است. (از سروده هاي رسمي وي: قصيده تركي در مدح شاه سليمان الصفوي، قصيده تركي به مناسبت جلوس به تخت شاه سلطان حسين الموسوي، ترجيع بند تركي، مثنوي تركي عيد سروده شده به امر پادشاه، غزل تركي به مناسبت تشريف فرمائي شاهزاده سلطان اكبر ايبن اورنگ زيب).

 

زبان تركي در مراسم مذهبي دولتي: زبان تركي از سوي دولتهاي حاكم بر ايران به عنوان زبان رسمي آئينها، مراسم و تبليغات ديني نيز بكار رفته است. كاربرد زبان تركي به عنوان زبان دولتي ديني حتي پس از سقوط دولت قاجار و در اوان دوره پهلوي نيز ادامه داشته است. چنانچه در منابع تاريخي از شركت رضاخان (سرادر سپه) در مراسم عزاداري عاشورا در مسجد تركان (مسجد شيخ عبدالحسين) و خواندن نوحه تركي سخن گفته مي شود

آذربایجان قادینی و وارلیغینین گرکلری

آزربایجان قادینی و وارلیغینین گرکلری


مهسا مئهدیلی

 
 

(قادینلار بیر دیرلی آماجلا قارشیلاشدیقلاری آن، قهرمانلیغادک بو آماجدایوکسه لرلر) استاندال

 

 

 

 آزربایجان میللی حرکتی اورتا دوغونون باشقا میلتلری نین دئموکراتلاشما حرکتلری نین یانی سیرا اؤز جوغرافییاسیندا معروض قالدیغی سییاسال_توپلومسال ایستعمارلارا قارشی کوتله سی ایچریسینده اینسانی کیملیک حاقلارینی تانیتدیریب، منیمسمه گوجونو یاراتماقدادیر. 

 

 دئموکراسییه دوغرو گئدن بیر حرکتین گرگینده اولان اؤزللیکلریندن اؤز ایچریسینده اینسان حاقلارینی تانیتدیریب چئشیدلی یؤنلردن اینجله ییب و اینسانی بیر دوشونجه یاپیسی اوزرینه گلیشمه سیدیر. 

 

 دونیانین مودئرنلشمه سورجیله و اورتادوغو- دا باشلانمیش اولان اینسان حاقلاری نین برابرلیگی و دئموکراسی ایسته می ایله برابر آذربایجان میللی حرکتینی دونیا سییاسال آلان لاریندا اولغون و گلیشمیش بیر بیچیمده اورتایا چیخارماق ایچین کیملیگی تاپتالانمیش میللتیمیزین جینسل كیملیكلریندن دولایی تاپتالانمیش كوتله نین یاریسینین دااؤزل سیخینتیلارینی همد و سورونلارینی تانیدیب اینجله مک گرکلیدیر.  بیزیم توپلوموزداجینسییت ده میللییت کیمی اینسان کیملیگی نین اؤزللیکلریندن اولدوغو ایچین، آذربایجان قادینی نین هم میللی کیملیگی هم ده جینسل کیملیگینی دیرلندیرمک کوتله نین هامیسینی ائییتمکده ان اؤنملی رولو اولان توپلومون یاریسینی تانیماق دئمکدیر.

 

 

 

 1.آزربایجان قادینی نین میللی کیملیگی 

 

 

 

 

 

 آزربایجان قادینی بیر آذربایجان تورک اینسانی اولاراق دوغولدوغو عائیله ایچریسیندن باشلانان حیاتیندان کئچدیگی توپلوما دک سورکلی فارس شوونیزمی نین باسقیلاری نین آماجیدیر. فارس ضیالیلاری نین سویجولوق دوشونجه لریندن قایناقلانان ایران بیرلشمه سی آدلی آسیمیلاسیون سییاستی تورک عائیله سی نین ایچریسینه دک کئچیب تورک اینسانینی کیملیگیندن ائلینه ائتمکده دیر.

 

 

 

 اوشاقلارین تورکجه آدلا آدلاندیرما یاساغی، دوشونجه دونیاسیلا ایلگیلنمه آراجلاری اولان رادیو تئلویزیون، درگیلر و کیتابلار هامیسی فارس و فارسلاشدیرما اینحیصاریندادیر، مودئرن دونیادا آذربایجان بالاسی نین كیشیلیگینین اولوشوموتورك کیملیگینی گوجسوزو تاپتالانمیش گؤرمکله باشلانیر. 

 

, گلیشمه سی و دوشونجه لرینین بسله نیب سوموتلانما سورجینده ، فارسجا دوشونمک، دویولارینی فارسجایا چئویرمک و  تورک کیشیلیگینی سویونوب فارس پالتاریلا توپلومدا گئیینمک زورونداقالیر. بئله بیر توپلومسال دوروم یارادیجیلیق، حاقینی ساوونما هم ده دوشونجه لرینی یانسیتما گوجلرینی اولومسوز ائتکیله ییر. بو آرادا قادینلار بییولوژیک اؤزللیکلریندن قایناقلانان کولتورل ائیتیم قوراللاریندان دولایی اینجه اسنك کیشیلیک یاپیلاری ایچین آسیمیلاسیونون بیرینجی و ان قولای ائلینه اولان سئچنکلریدیر. گلوریا ایشتاینم’ین (قادین درگیلری نین تمل داشین قویان) بو سؤزو آذربایجان قادینی نین گوجله نیب گلیشمه سینی انگلله مه ائتکنلرینه اؤرنک اولا بیلر کی یازیر " قادینلارین گلیشیب گوجلنمه سی نین ان بؤیوک انگللری آتامانلیق و سویچولوقدور. بونلار چوخ تمل و درین بیر یؤنتیم اولاراق ارککلرین قادینلاری و بیر سویون باشقا سویو یؤنلتمک ده باشلانغیج اولان سورکلی یؤنتملردیرلر.[1]

 

 

 

 آزربایجانین بیتؤو اینسان توپلومونون ایکی جینسل قوطبا بؤلونمه سی و قیزا و ارکه یه جینسل روللار وئرمک قادینی فاس آسیمیلاسیونوونا حاضیرلاییجی اولور. قادین دا قادین اولدوغوندان دولایی یؤنتیجی گوجونو تاپتالاماق و ارککلره باغلی بؤیوتمک قادین دوشونجه سینی ائییلیملی ائتمك ، اؤز گوونلی قادینلار یئرینه آسیلی قادینلار بؤیوتمکدئمک دیر. جینسل اؤزللیکلری میللی کیملیک آسیمیلاسیونوندا قوللانماقدیر. آزربایجان قیزلاری نین فارسجا دانیشماغا فارسلاشمادا ارککلره گؤره داها حاضیر گؤرونمه لری جینسل تربییتلردن قایناقلانمیش اولا بیلیر. 

 

 

 

قادینین آنالیق رولو دوغال رولودور یعنی آنالیق یئتنگی قادیندا فیزیولوژیک و بییولوژیک اؤزللیکلری ایچین دوغال اولاراق واردیر، آما بو گونجل قادینی یالنیز آنالیقدا اؤزتله مک آنلامیندا دئییل. مودئرنلشن دونیادا آذربایجان قادینینین آنا اولاراق توپلومساللاشما سورجینده میللی دورومونا گؤره دوشونجسل و سییاسال گلیشمه سی چوخ اؤنملی و گرگینده اولدوغوموز گئرچکدیر. فارس آسیمیلاسیونونا قارشی فارسجا ساوادلانمیش آنالار, اؤز دیللرینده وکیملیکلرینده ساوادسیزلاشمیشوازیلیب حاقلاری تاپتالانمیش بیر میلته نجور آنالیق ائده جکلر؟آنا اوشاغی ائییدیب بسله مکده، بیرینجی گؤرولی ساییلیر یعنی هر قادین بؤیوتدویو اوشاقلاریلا توپلومون دوشونجه یاپیسی نین قوروجوسو و ساغلاملیغی نین قورویوجوسودور. آما آزربایجانین تورک اولدوغوندان دولایی اوغرادیغی سییاسال فارس آسیمیلاسیون سالدیریسیندا اینسانلارین مودئرن توپلومساللاشما سورجینده آ زربایجانلی آنا اولماق ایچین اؤنجه میللی کیملیگینی آنلاییب اونو قازانماغا گوجلنمك و میللی کیشیلیگینی تانیییب توپلوما آشیماسی آنالیغین ایلک گوروی اولاراق تانیلیرسا دئمک کی کیملیگینی منیمسه ین بیر توپلوما اییه اولا بیله جگیک. آییق قادینلارین میللی دیرلرین ده درین بیلگیلی اولوب  آنالیق ائتمه لری توپلومون هامیسی نین آییق اولماسی نین گوونجه سی دئمکدیر. قادینلارین تورک کیملیگیندن دولایی هانسی ائکونومیک کولتورل توپلومسال و تاریخی حاقسیزلیقلارا اوغرادیقلارینی بیلمه لری، دویمالاری و تورک قادینی اولاراق دیرلی اولدوقلارینا گوونمکلری میللی دیرلرینی منیمسمه كده گوجلندیرر. 

 

 

 

 2.آذربایجان قادینی نین جینسل کیملیگی 

 

 

 

 ویرجینیا وولفون دئدیگی کیمی (چوخ یاخشیدی هر بیریمیز نئچه کره بونون اوزوندن یازاق کی قادین و ارکک یئرینه اینسان یئرلشدیرمه لیگیک ). قادین و ارکه یه بیر بیریندن آیری کیملیک وئرن اینسان توپلومونو ایکییه بؤلمک بیرینی بیریندن اوستون توتماقدیر. آذربایجاندا بو آیریمی درینله دن ائتکنلر ایرانین آنا یاساسیندا قادینلار حاقیندا کئچیریلن آیریمجیلیق یاسالار و آذربایجان توپلومونون دینی سننتی بیر یاپیدا اولدوغودور . ایران یاسالاریندا دونیانین قینادیغی ان حاقسیز یاسالار قادینلار حاقیندا کئچیریلیر؛ اؤرنک ایچین بوشانما حاقی نین ارکه یه وئریلمه سی، قیز اوشاغی نین اوغلان اوشاغینا گؤره یاری ایرثییه حاقی، قادی نین قانپولونون یاری ارککجه اولماسی و ان اؤنملی اولان قادینا حیجابلا کیملیک و کیشیلیک تعریفلنمه سی و جینسیت آدییلا قادی نین ووجودونو ارککله فرقلی قوراللارلا اؤرتونمه سی، قادینی توپلومدا بیر جینسل کیملیک وئریبدیر. توپلومدا توخونمازلیق قورالی اولاراق کولتوره و بئیینلره آشینیبدیر. قادین چیلپاقلیغیدا بیر تور جینسللشدیرمه دیر کی بیزده بئله بیر کولتور اولمادیغینا گؤره اوستوندن کئچیریك 

 

 آزربایجانین بو گونکو کولتور و سننتلرینده قادین هر زامان ارکه یه گؤره تعریف اولونور، یعنی اینسان اولاراق دئییل ارکه یه قادین اولاراق تانینیب. بیر ارکگین قیزی باجیسی ائشی ... اولماق ایستر ایسته مز قادینا جینسل کیشیلیک وئریر . دیشیلیک و ارککلیک كیملیگی قادین و اركگی بیربیریندن آیری ایكی توپلومسال قاتابولور و ائله بو آیریمدان دولایی2(ان عادی اركك لر  اؤزلرینی قادینا قارشی یاریم تانری سانیرلار) بو یؤنتم قادیندا قورخاق اسنك و اییلیملی كیشیلیك اولوشدورور. بیزیم سننتلریمیزده قادین ناموسدور، بیر سوره قارداش و دده سی نین ناموسودور، داها سونرا یئنه ناموس اولاراق ارینه عایید اولور بو ناموس آلیش وئریشینده قادین اؤزو اوچون ناموسلو یا ناموسسوز ساییلمیر ارکک ایچین ساییلیر. و ارککلرده اؤز کیشیسل داورانیشلاری ایچین ناموسلو یا ناموسسوز اولمورلار. بیر ارکگین جینسل یاشامی نه قدر کیرلی اولورسا اولسون قادینی و ائشی اونون ناموسو ساییلیر یانی ارککلر اؤز اینسانی کیشیلیکلرینی قوروماق ایچین اؤز اخلاقلارینی قوروماق و اینسانی دیرلری سایماق گرگینده دئییللر و ناموس سینیرلاری اؤز تنلری دئییل قادینلاری نین تنیدیر. بئله بیرتوپلومسال یؤنئتیم نه چیرکین فاجیعه لر کی یول آچیب. ارکگین جینسل داورانیشلاریندا سینیرا گرگی اولمادیغی و اؤزونو اؤزگور گؤرمه سی نین ندنی جینسییت آدینا بیرینی بیرینه آشاغیلاماقدان ایره لی گلیر … مودئرنلشمه و دئموکراتلاشما سورجینده گونجل قادینی بئله جینسل روللارلا توپلومساللاشماسی اونو اؤنملی سورونلارلا قارشیلاشدیریر .قادی نین بو توپلومدا اخلاقی و سوسیال گووه نی یوخدور و سوسیاللاشما سورجینده اونا جینس گؤزوله باخان توپلوما قارشی نجور کیشیلیگینی ساوونا بیلر؟ قادین بیر یاندان فارس دیكتاتورلوغونون سالدیریسیندا بیر یانداندا ارككلرین دیكتاتورلوغونون ان قولای ازیلن سئچنگیدیر...بئله دوشونجسل سوسیال انگللردن دولایی آذربایجان گونجل قادینی سییاستدن و میللی قایغیلاردان قاچیر و اؤزگورلوگونه سایغیلا یاناشان اؤزگه کولتور و توپلوملارا سیغینیر. 

 

 ایدئال بیر یونئتیم کیشی نین کیشیسل کیملیگی نین و باغیمسیزلیغی نین گوونده اولماسینی گؤرستمه لیدیر. آذربایجان ضییالیلاری بو گون کوتله سی نین یاریسی نین ایستکلرینی و موباریزه لرینی گؤروب میللی حرکتلرینه چکمه لیدیر . 

 

 اینسان اؤزگورلوگو اساسیندا اولوشان بیر میلت دئموکراتلاشماسی سورجی اینسان اؤزگورلوگونه سایغیلا یاناشماغی اؤز اینسانیندان باشلامالیدیر. آتامانلیق دیکتاتورلوغا حاضیرلاشمیش بیر توپلوم یاراتماقدیر اوشاق دوغماق و سوت وئرمک بو گون توپلومسال رول ساییلمیر و یؤنتیجی و موباریز قادینلاریمیزین کؤلگه ده ساخلانماسیلا اؤز ایچیمیزدن بؤلو نه جگیك..

 

 

 

سونوج اولاراق،  آذربایجان قادینلاری جینسل کیملیک سینیرلارینی آشیب اینسان اولاراق دیرلرینی اؤزلرینه و توپلوملارینا ایثبات ائتمه لیدیرلر. آذربایجان قادینی یوخاری دا دئدیگیمیز کیمی هم جینسی هم ده میللی آنلامدا باسقی آلتیندانیر. بو باسقیلار سونوجو آذربایجان قادینی اوزونو دوغرو بیر شکیلده تانیماسینا و تانیتماسینا انگلدیر.

 

 میللی و جینسی آیریجالیقلارلا ساواشماقلا اؤزگور گلیشمیش و دئموکرات بیر گله جک بیزیمدیر. 

 
 

[1] گلوریا ایشتایم، قدرت ما زنان، چئویرن: ناهید کتبی(افشار)، سازمان انتشارات گفتمان، 1379، تهران، ص: 14

(2)سیمون دوبوار

افسانه بوزقورد

افسانه بوزقورد

افسانه “بوزقورد”یا “گرگ خاکستری” از افسانه‌های کهن ترکان است و ریشه هزار و پانصد سالهدارد این افسانه در حدود یکصدو نود و یک سال بعنوان ایدئولوژی رسمیامپراطوری “گؤک ترک” یا “ترکان آسمانی” بود و از دریای چین تا دریای سیاهبشکل‌های گوناگون سینه به سینه نقل می‌شد و توسط پیکرتراشان بصورتتندیس‌های مختلف‌ تراشیده و در شهرهای مختلف نصب می‌گردید  . بر اساس اینافسانه روزی دشمنان به سرزمین ترکان حمله کرده و ترکان در مقام دفاع تاآخرین نفر شجاعانه جنگیده و کشته می‌شوند  .آخرین بازمانده زخمی این جنگمهیب پسرکی بود که توسط گرگی از مهلکه نجات داده می‌شود  . طبق افسانه برروی زمین غیر از آن پسرک ترکی نمانده بود  . پس از چندی “نسل جدید ترک” ازوصلت پسرک ترک با گرگ پا به عرصه وجود می‌نهد و در نسل‌های بعدی آنهاعاقبت امپراطوری عظیم “گؤک ترک” یا “ترکان آسمانی” (تركهای آبی)  را از دریای چین تادریای سیاه بنا می‌نهند  .
برای مستند کردنافسانه،‌نظریات “تونگ تین” دائره‌المعارف و سالنامه ‌نویس مشهور چین را کهدر سال 801 یعنی حدود یک قرن پیش از اسلام می‌زیست در اینجا می‌آورم  . “تونگ تین” در بین دائره‌المعارف 199 جلدی خود، جلد 197 را به تاریخ ومنشاء اقوام ترک اختصاص داده و بطور مفصل از آداب و رسوم ترکان آسمانی بحثمی‌کند  . اینجانب به خوانندگان محترم برای اولین بار در تاریخ ادبیات، متنترجمه شده چینی به استانبولی را به فارسی ترجمه کرده و در اختیار محققینقرار می‌دهم  .
بر طبق نوشته تونگتین سرزمین آنان (قبایل ترکان آسمانی)توسط همسایه بالای  ( hsi -hai)دریاچهایستی گؤل در آسیای میانه نابود شد  . زن و مرد و کوچک و بزرگ همگی قتل عامشدند و تنها فرزند ده ساله   از آنان  باقی ماند  . بخاطر خردسالی نخواستنداو را بکشند ولی دست و پاهایش را قطع کرده و به مرداب بزرگی انداختند  .ماده گرگی در آنجا به پسرک گوشت می‌آورد و مانع مرگ او می‌شد  . بعد از مدتیپسرک با گرگ وصلت کرده و گرگ حامله می‌گردد  .   گرگ  تا دریای مغرب می‌رود  .در آنجا  کوهی بود  . بر فراز کوه می‌ایستد  . این کوه در شمال غربی   سرزمین  کائو  چونیک (تورفان  کوچو در ترکستان فعلی چین) بود  . در آنجا غاری بود  .در آنطرف غار (در بین کوههای محصور)سرزمین سرسبز وجود داشت، مساحت اینسرزمین بیش از 200 لی   حدود 200 میل  بود  . گرگ در اینجا ده فرزند پسرزائید، آنها بعد از بزرگ شدن در خارج منطقه   سکونت خود  ازدواج کرده وزنانشان حامله می‌شدند  . این فرزندان قبایلی را بوجود آوردند که بزودیازدیاد نسل کرده زیاد شدند  . بعد از اینکه چند صد عائله شدند در حالیکه چندنسلی از آنها گذشته بود از درون غار بیرون آمدند و به ژوان- ژوان هاپیوستند  .
در منابع دیگر ازغار” به منطقه محصور در بین کوههای سربه فلک کشیده با نام “ارکنکون” نامبرده می‌شود که ترکان بعد از چندین نسل ازدیاد چون نمی‌توانستند از منطقهمحصور سر به فلک کشیده خارج شوند به راهنمایی آهنگری که گفته بود اینکوهها دارای سنگ آهن است از مقادیر متنابهی پوست حیوانات دم و کوره آهنگریساخته و با زدن تونلی از میان کوهها خارج گردیده و آنروز چون مصادف با اولماه حمل (فروردین) بود آنرا “عید ارکنکون”  یا نوروز نامیدند که برای اولینبار دوباره ترکان به صحنه جهانی پای نهاده و به راهنمایی “بوز قورد” اینبار از بین کوههای سر به فلک کشیده‌ی خارج از ارکنکون که گم شده ومی‌رفتند که دوباره نابود شوند با صدای زوزه گرگ به سوی او جلب شده و باراهنمایی گرگ از مهلکه دوباره نجات می‌یابند  . بعدها این “بوزقورد” در شکل“گؤک بؤری” (گرگ آسمانی) نیز در زمانی که اوغوزخان می‌خواست به فتح جهاناقدام کند با ستون نور آبی رنگ بر چادر او وارد شده می‌گوید اگر می‌خواهیدر جنگ پیروز شوی هر وقت من پیش رفتم پیشروی کن و هرجا من ایستادم بایست  .از آنروز “بوزقورد” پیشاهنگ جنگ ترکان می‌شود و با حمله او به دشمنان فتحو ظفر نصیب ترکان می‌شود  .
آنچه از افسانه‌هایفوق‌الذکر استنباط می‌شود این است که در طی قرون و اعصار گذشته “بوزقورد” (گرگ خاکستری) بعنوان سمبل الهی نگه‌دار ترکان و راهنمای آنان تلقی گردیدهو در مواردی که می‌خواستند از یک ترک اصیل و با غیرت و خالص تمثیلی ارایهنمایند او را به  بوزقورد  تشبیه می‌کردند  . در نظرترکان بوزقوردفرشته‌ای از فرشتگان الهی بود که جهت پایندگی نسل ترکان بشکل بوزقورد  بر ترکان ظاهر شده بود  . به نظر می‌رسد بعدها بوزقورد  یک درجه ارتشی  گردیده و به کسانیکه در راه بنای ملت ترکفداکاریهای شایان می‌کردند عطا می‌شد  .
البته غیر از درجهبوزقورد  یا مخفف آن “قورد”  یک درجه بزرگتری نیز در میان درجات نظامی واداری ترکان باستان دیده می‌شود که از همین واژه قورد گرفته شده و آن“آلپاگوت” است  . این واژه بشکل های مختلف از قبیل آلپاغوت و آلپاقوت نیزبکار رفته و در ترکی جغتایی معنی ” انسان اصیل ” را می‌دهد  .
احتمال دارد اینواژه مرکب از دو جزء “آلپ” به معنی  بزرگ و سترگ و قهرمان و پهلوان وقورد ” به معنی گرگ باشد  . این لقب تنها مختص کسانی بود که دوره‌های مختلفبه اصطلاح کماندویی و رنجری وچریکی و دگریلا یی امروزه را باموفقیت گذرانیده و در شکل‌ عملی به رزمندگانی اطلاق می‌گردید که بهتنهایی به لشکریان دشمن حمله کرده، بدون اینکه دستگیر شوند از میان آنانخارج می‌شدند.
واژه قورد  بعنوانصفت جانشین موصوف از زبان ترکی وارد زبان فارسی گردیده و در ادبیات فارسیبصورت” گرد” و جمع آن “گردان” بکار رفته است  . فردوسی در شاهنامه می‌گوید:
گردان دو صد با درفشی چو باد
همیدون به گرگین میلاد داد

در ادبیات فارسی بهکسانیکه می‌توانستند در جنگ گردی(قوردی) را دستگیر نمایند لقب “گردگیر”(قوردگیر) می‌دادند  . فردوسی در مورد پهلوانان گردگیر در بعضی از اشعارشسروده :
چنین گفت کاین مرد جنگی به تیر
سوار کمند افکن و گردگیر
***
دلیر است و اسب افکن و گردگیر
عقاب اندر آرد ز گردون به تیر
***
دریغ آن هژبر افکن گردگیر
دلیر و جوان و سوار و هژیر
امروزه نیز درواحدهای ارتش جمهوری اسلامی ایران به جمع چهار یا پنج گروهان، یک “گردان”اطلاق می‌شود که از حدود 500 -400 نفر سرباز تشکیل می‌شود و نیز بهدرجه‌ای از درجات نظامی امروزی ایران “سرگرد” اطلاق می‌شود که بالاتر ازدرجه سروانی و پائین‌ از درجه سرهنگی است و در حقیقت همان “باشقرد” (باشقورد = قورد باشی) زبان ترکی است  . به هر حال دامنه افسانه‌ی بوزقورد بهدرجات نظامی امروزی جمهوری اسلامی نیز کشیده شده و نشان از ریشه‌دار بودناین افسانه دارد  .

مقاله ی ترکی / " سحر" ين " ماويلر"ي / حمیده رئیس زاده نین شعر لری حاققیندا / علیرضا ذیحق

View Raw Image" href="http://s3.tinypic.com/fxr0qv.jpg" class="thickbox">

 

عليرضا ذيحق

 

 

" سحر" ين " ماويلر"ي

 

ادبي تنقيد

 

" ح.ر . سحر " ين  " ماويلر" آدلي شعر مجموعه سي نين 65- نجي ايلده ياييلما خبري ، اولدوز كيمي نه قَدَر سس سيز آخسادا او قَدَر آرتيق پارلادي و آذربايجان ادبيات سماسيندا يئني بير آيدين ليق و جانلانما يا چئوريلدي.

فيكيرده و دويغو دا تام بير دَييشيك ليك ، باجاريقلي تكنيك و فورم ، گؤزل ، جانلي و الوان تصوير لر ، اونون صنعت و ياراديجيلقي نين گؤزه چارپان ايلك خصوصيت لريندن اولاراق ، بيز بوشعر لرين آرديندا دوشونجه لي ، آييق ، درين ايلهام لي و اينجه دويغولو بير قادين شخصيتي ايله ده تانيش اولوروق.  بو قادين ليغين سرين و گئنيش كؤلگه سي ، تكجه اونون جسارتلي ليريكا سيندا يوخ ، بلكه باشقا جهت لي شعر لرينده ايسه اؤز اُبرازيني يئر به يئر تمثيل ، تشبيه و استعاره شكلينده بيلديرير.

" ماوي گؤيلر چارشابلارين آچان زامان " ، " دريالار اوسكويه دولمايان كيمي " ، " آغزيمدا كي ساققيز سئوينجيم " ، " قان رنگين گؤستر مز دونومو گئييم " ،" قاشي دوشموش اوزو گومو " و داها آيري ميصراعلاردا گلن بئله نكي تشبيه لر ، تكجه قادين احساساتيندان  چاغلانا بيله ن ادبي بديعي تصوير لر اولا بيله رلر . ايجتيماعي موناسيبت لره ياناشماق ، دؤورون موعاصير طلب  و چتين ليك لرينه توخونماق و آچيق گيزلين درد لري دويوب قانماق ، بيليك و آييق ليق دان آسيلي اولماق لا برابر ،او نيسگيل و درد لري ادبي – بديعي بير شكيلده جسارتله يازيب بيان ائتمك ، صنعتكارين داها آرتيق بير وظيفه سينه چئوريلمه ليدي و " سحر " ين پوئز ياسي  حتتا او آنلاردا كي شاعير ، حياتي نين لاپ خصوصي و محرمانه جهت لريندن سؤز آچير بو آغير و چتين ايجتيماعي وظيفه يه صاديق قالاراق ، اومود وئريجي بير واقيف ليك له اوخوجو ايله يانا شير :

 

سارسيلماز داغلارين ذيروه سين دئديم ،

ديزلريم يورولوب بوكولن زامان .

لحظه لر اوستونه

گئجه لر بويو

ظولمت قارقيش كيمي تؤكولن زامان:

صاباحين، گونشين جلوه سين دئديم.

سئوگينين گؤروشه گلمه سين گرك

هاچاناجان دئمك؟

هاچانا قدر؟

بو آييق سالماق ليق و خلقين مينلرجه آدسيز ، سوسموش و گيزلي كدر و غم لريندن حزين – حزين سؤز آچماق نهايتده اوجا بير فرياده دؤنور:

سارلدي غصه دن اوزلر ، آغاردي يول دؤين گؤزلر

نه لازيمدير حزين سؤزلر ، " سحر " فرياد اولان يئرده

بو اَل ده ائديلميش واقيف ليك دير كي آزاد ائديجي ديناميزم لره جان و گوج وئرير و " كؤرپه اَللرين بارماقلاريندا ، قان قوروياندا " و اونداكي " ماويلرقارالير دان اوزاقلاشير" " آد آرزوسون سينه سيندن كؤهنه نيشان كيمين درن ، عشقي قبله ائده ن ايگيت ، گونش يولون گئده ن ايگيت " لر بسله نير لر .صنعتكارين موعاصير ليگي و دؤوره اويغون اولان بير ديلي مهارتله بديعي ياراديجيليقيندا  ايشه آپارديقي ، اونون ليريكاسينا داها دَيَر لي بير گؤزه ل ليك و يئني ليك وئرير.

... پولاد تك اراده ،

بير شوشه گولاب كيمي ساده انسان

ديله ييرم .

پاساژ قاباغيندان ، پاساژ قاباغينا چاتماق،

ساوالان دايانا جاقلي ياشا ماق،

 چتين يولا يولداش ديله ييرم.

چتين يولا

يولداش ...

 

" زامان يو كو كوره گيمده " دئييب " صاباحين يولو هارداندي ؟ " سوران شاعيرين " پاساژ " كيمي بئله نكي اُبراز لاري ايشه آپارماقي ، هئچ ده تصا دفي دئييل بلكه بونلار بوتونلوك له ، موعاصير طلب لري دويوب قانماق دان ايره لي گلن  بير آغير ضرورتين  نيشاني كيمي قييمت لن مه لي دير لر . ايجتيماعي سمبو ليزمين تأثير گوجو و آرادا سيرا دا گؤرونن سوررئاليزمين ايري و قانلي دامار لاري ، ماويلر مجموعه سيني داها زنگين له دير .  نئجه دييه ر لر شاعيرين ياراديجيليق دونياسيندا اَن سيرلي ، تعجبلي و دهشتلي اولان ايشلر و اتفاق لار ، ائله بير عادي و حقيقي ساياقدا جيلوه له نير لر كي بو آرادا تكجه شاعير ايلهامي و ايلهاما باغلي ليق دير كي او اَل چاتماز و سِحيرلي دونيا لارين " زامان توزونا " بورونموش قاپي لارين بيزيم اوزوموزه آچيري :

گئجه دير...

باخيرام آي باجاسيندان

باشقا بير ماوي گؤيه

اوردا دا وار ائله بيل :

گئجه يوردو ن قانا دؤنموش دنيزيندن

نئچه بير غملي بولود ،

چنلي داغ ،

قانلي سؤيود .

گئجه دير ...

باخيرام آي باجا سيندان

باشقا بير ماوي گؤيه

سربست  شعر لرده ريتميك بير وزن و كلامين موسيقيايي ظرفيت لريندن باجارديقجا بهره لن مك ، تكنيك و فورما جهتيندن " سحر " ين شعريني داها اوستون بير سويه يه قالديرير:

ياخينلاشير

 ياواش ياواش

يانار داغا ياناشماقيم ،

ياناشماغين ،

ياناشماقلار .

" سارالان گولو ، بيچيلن ديلي " و " قفس آدلي لانه ني نئيليرم " سؤيله ين شاعير " يئني غربته قووشوم گئديم " دئسه ده غربت پنجه سينده ده وارليقين بوغولان گؤرور . آخي شاعير دئميشكن گئجه دير و بو گئجه ده " شيرينلر آجي دير ، هرنه وار غريب / لحظه لر لاپ اوزون / ديلك لر سورگون / اولدوزلار اوزونه چئويريب بؤركون ..." آمما نه غم كي ظلمت دن زارا گلن و اوره گيني كدر اوزه ن شاعير  صاباحا اينانيري ، اؤزوده بؤيوك بير ايناملا :

تك قاليب ظلمت اَلينده ، باغيريب سوسما " سحر"

چكيلر جهد ائله سك آيري مداره گئجه لر

 

 

15/5/67- تهران

 

--------------------------------------------------

·        ماويلر / حميده رئيس زاده ( ح.ر. سحر ) / بيرينجي چاپ 1365/ انتشارات فرزانه / تيراژ 500نوسخه

 

 

 

 

 

  Download 'عليرضا ذيحق - حميده رئيس زاده ( سحر) و شعر لرينه باخيش.pdf' دانلود:

 

 اینجا را کلیک کنید  Click here to download this file

 

عليرضا ذيحق - حميده رئيس زاده ( سحر) و شعر لرينه باخيش

قلعه بابک

2vt34w0.jpg



قلعه بابک بنای پر شکوه و زیبایی است که درگذشته محل استقرار و سنگر دفاع بابک خرمدین سردار دلیر ایرانی از خاک ایران و بخصوص آذرپادگان در مقابل تهاجم اعراب بوده و احتمالا پیش از او نیز جاویدان فرزند شهرک که مبارزات خود با اعراب مهاجم را از کوهستان های اردبیل آغازکرده بود دراین قلعه سکونت نموده است بابک نیز ابتدا به جمع مبارزان جاویدان پیوسته و پس از مرگ او در سال 200 هجری قمری به عنوان رهبر خرمدینان 22 سال توانست در این قلعه به مبارزات آزادی خواهانه خود ادامه دهد

این بنا احتمالا یک قلعه دفایی می باشد که در دوران اشکانی یا به احتمال قویتر ساسانی ساخته شدهاست و شباهت زیادی به سبک معماری مجموعه سلیمانمربوط به دوران ساسانی دارد اما بابک پس از استقرار در این دژ قسمتهای اصلی آن را ترمیم نموده وبخشهایی را نیز به آن افزود و اکنون کهبیش از 1200 سال از آن دوران می گذرد هنوز بخشهایی از آن دژ پر صلابت پابرجا مانده است و باید تاکید نمود علت اصلی شهرت روز افزون آن , حماسه بابک خرمدین ویارانش در دفاع از میهن خویش در این دژ بوده که در دوران خود تا سرزمین اسلاوها ,مصر و قلمرو رومیان هم گسترش یافته بود.



2286963780105518008S500x500Q85.jpgمشخصات جغرافیایی :

این بنا در 150 کیلو متری تبریز و سه کیلومتری جنوب غربی کلیبر از توابع شهرستان ابهر و بر بالای کوهستانی به نام جمهور و در کوهی به نام بذ واقع شده(که واژه بذ در گویش محلی به مرور زمان به واژه {بز قلعه سی } تغییر شکل داده) مسیر رسیدن به قلعه سه کیلومتربا گذرهای بسیار خطرناکی است که دسترسی به این دژرا دشوار می سازداین کوه جزو ارتفاعات غربی شعبه ای از رود قره سو و ارتفاع آن از سطح دریا 2300 تا 2700 متر است در اطراف قلعه دره هایی به عمق 400 تا 600 متر وجود دارد و تنها راه ورود آن یک راه مالرو باریک بوده که سمت راست آن محل زندگی عشایر شاهسون می باشد , در جنگل های اطراف درختان آلو , آلوچه , فندق, گردو, سیبو انجیر وجود دارد.



2525746500105518008S500x500Q85.jpg




خصوصیات معماری :

مجموع مساحت دژ درحدود ده هزار متر و دارای ساختمان های دو طبقه و سه طبقه است

ساختمان قلعه عموما با سنگهای نتراشیده و ملاط ساروج ساخته شده قبل از ورود به قلعه معبری وجود داردکه از سنگهای منظم شکل گرفته ودر اصطلاح به آن( بز رو) می گویند که تنها گنجایش دو نفر را دارد این دالان 200 متر تا قلعه فاصله دارد و یکی از جایگاه های دیده بانی بر آن مسلط است پس از عبور از دالان حدود یک صد متر را باید از صخره بالا بروید که امروزه قسمتهایی ازآن پله گذاری شده و در قسمت ورودی دو برج به شکل استوانه ای ساخته شده اند که کاملا براطراف مسلط است در داخل دژ یک تالار با هفت اطاق و جایگاه سربازان وجود دارد که به طور جداگانه به تالار اصلی راه دارد و در زیر زمین آن هم بقایای یک اصطبل موجود است در قسمتی دیگری از بنا چند اطاق ویک آب انبار وجود دارد که آب را برای تابستان ویا شرایط محاصره در آنجا ذخیره می کردندسقف آب انبار دارای طاقهای جناغی و گهواره ای و دیواره آن از نوعی ساروج غیر قابل نفوذ آکنده است در اطراف بناچهار برج به شکل نیمه استوانه و دارای چندین بخش وجود دارد که مورد استفاده دیده بانها قرار میگرفته است در قسمت شمال غربی هم یک سری راه پله سرتاسری که به عنوان راه دسترسی به قسمت بالایی مورد استفاده قرار می گرفته وجود داشته که اکنون تقریبا ویران شده است.




2719542130105518008S500x500Q85.jpg