عمارتهای تبریز (عمارت شهرداری-ائل گلی-خاعت پوشان-ربع رشیدی-خانه مشروطیت و ...

عمارت های شهر تبریز (عمارت شهرداری-ائل گلی-خاعت پوشان-ربع رشیدی-خانه مشروطیت و ...


عمارت شهرداری تبریز...

 

image033.jpg


عمارت شهرداری تبریز در سال 1314 شمسی در محل گورستان متروک و مخروبه کوی نوبر با نظارت مهندسان آلمانی در زمان ریاست شهرداری حاج ارفع الملک جلیلی   بنا گردید. این ساختمان دارای یک برج ساعت چهار صفحه ای است که با طنین موزون  زنگ هایش هر 15 دقیقه یک بار، گذشت زمان را به گوش مردم تبریز می رساند . نمای خارجی تالار شهرداری تبریز از سنگ تراشیده بوده ونقشه ساختمان آن با نمونه ساختمان های کشور آلمان قبل از جنگ جهانی دوم مطابقت دارد.
این بنا در وسط شهر تبریز و در میدانی موسوم به میدان ساعت واقع شده و در حال حاضر تمام امور عمرانی شهر و امور اداری شهرداری تبریز در این تالار و عمارت متمرکز است.

 

عمارت ائل گلی...

 

shahgoly-0608-1-az.jpg


شاه گلی ( استخر شاه ) سابق و ایل گلی ( استخر مردم ) فعلی از گردشگاه های زیبا و دلکش تبریز و ایران است که در جنوب شرقی تبریز، بر دامنه تپه ای واقع شده است .
ایل گلی، استخری بزرگ است که مساحت آن 54675 متر مربع می باشد. در جنوب آن    تپه ای است که آن را از بالا تا پایین همسطح استخر پله بندی  کرده و نهر آبی از آن به طرف پایین روان است. از سمت جنوبی و از وسط استخر خیابانی کشیده شده که استخر را به صورت شبه جزیره ای درآورده است و در مرکز استخر، عمارت باشکوه دو طبقه ای ساخته شده است. در پیرامون استخر از روزگاران قدیم، درختان کهنسالی سر به هم آورده که انعکاس عکس آنها در آب، به زیبایی آن محوطه می افزاید. تمام تپه های جنوبی استخر به شکل بسیار زیبایی چمنکاری و گلکاری شده در روزهای گرم تابستان استراحتگاه مردم تبریز و مسافران سایر شهرها می باشد. نادر میرزای قاجار می نویسد:
« این آبگیر در اوایل حکومت قاجار، ملک یک سلسله از مساوات تبریز و انباشته از خاک و ریگ بود. قهرمان میرزا پسر هشتم عباس میرزا نایب السلطنه که در آن هنگام حکمران آذربایجان بود. آن ملک را در مقابل سالی سی و پنج خروار غله بخرید. سپس در آبادی و عمران آن همت گماشت».
و از اعتمادالسلطنه نقل است که :
« عمارت دریاچه عبارت از کلاه فرنگی دو طبقه بسیار آبادی است و بزرگی این دریاچه به درجه ای است که به قدر دو آسیا سنگ آب در آن وارد می شود ولی مدت شش ماه از آب پر می گردد.»
در مورد تاریخ بنای این عمارت اطلاعات مستندی در دست نیست. عمارت فوق در سال 1346 به علت کثرت رطوبت و فرسودگی تخریب شده و به جای آن در سال 1349 بنای عمارت زیبای دو طبقه ای با همان طرح قبلی ساخته شد. در روزهای پیروزی انقلاب این بنا به علت آن که در زمان رژیم شاه مورد استفاده  غیر شرعی و غیر اخلاقی داشته ، تعطیل شد ولی در سال های اخیر مجدداً بازگشایی و مورد بهره برداری قرار گرفته است. 

 

 

خلعت پوشان...

 

9567818.jpg

 


در ده کیلومتری جاده تبریز ـ تهران در کنار جاده، برج آجری منشوری شکل قرار دارد که به برج خلعت پوشان مشهور است. این بنا در اواخر دوره صفویه احداث شده است.
در زمان قاجار خلعت اهدایی شاهان برای حاکمان آذربایجان در این برج بر دوش آنها انداخته می شد. برج سه طبقه است. طبقه اول و دوم سرپوشیده و طبقه سوم بدون سقف است. آخرین مراسم خلعت پوشان در سال 1330 هجری قمری در زمان حکمرانی صمد خان مراغه ای انجام گرفته است. در سال های اخیر دانشگاه تبریز این بنا را مرمت کرده است.

 

عمارت ربع رشیدی...


خرابه های ربع رشیدی باقیمانده عمارات عظیمی است که در زمان ایلخانیان و به همت رشید الدین فضل الله وزیر سلطان محمود در محله ولیانکوی باغمیشه تبریز ساخته شده بود. این بناها به اصطلاح امروزی، یک شهر علمی و دانشگاهی بوده است. در حال حاضر به غیر از چهار پایه عمارت و پشته های خاک و سنگ چیزی از این عمارت باقی نمانده است و گسترش روزافزون خانه سازی در پیرامون آن بر روند تخریب این نشانه ها نیز می افزاید و اگر به همین منوال ادامه یابد. دیری نخواهد کشید که تمامی خرابه های باقیمانده از ربع رشیدی کلاً از بین برود.
محلات قدیم تبریز عبارتند از: خیابان مارالان ، باغمیشه ، پل سنگی ، ششگلان ، سرخاب ، سید حمزه، شتربان، نوبر، مهادمهین، چرنداب، لیلاباد، اهراب، امیر خیز، ویجویه، چهارمنار، سنجران ، گجیل، قره اغاج، چست دوزان، درب سرد، کوچه باغ و ....
امروز، شهر تبریز از جمله شهرهای پر تراکم با کوی ها و شهرک  های تازه احداث و خیابان های متعدد است و هر روز به وسعت آن افزوده می گردد.

 

خانه های قدیمی شهر...


بافت معماری شهری چون تبریز در واپسین زلزله ویرانگر آخرین شب سال 1193 درهم می ریزد و شهر به تلی از ویرانه ها مبدل می شود اما بناهای محتشمی چون ارک علیشاه، مسجود کبود،  مسجد استاد شاگرد، بازار تبریز و ده ها بنای دیگر باز می مانند تا استواری تبریز را به اثبات رسانند. این ویرانی مصادف است با آغاز حکومت قاجار و آغاز معماری قاجار براساس تحقیق مهندسین مشاور عرصه به میراث فرهنگی آذربایجان شرقی. در آن زمان تبریز ولیعهد نشین به دروازه اصلی ارتباطات و فصل مشترک داخل و خارج کشور بدل می شود. در زمینه آجر کاری بناهای آن دوره به جرأت می توان تبریز را دروازه ورود و سپس بسط نوعی از آجر کاری در بناها دانست که نمونه های آن را در تهران و دیگر شهرها نیزمی توان جستجو می کرد.
خانه های قدیمی تبریز که در ترکیب باهم، بافت دلپذیری را پدید آورده و مجموعه های با ارزشی را در اختیار می گذارد. براساس مصوبه 28/9/69 شورای عالی شهرسازی و معماری ایران که شش شهر را مرکز اصلی فرهنگی – تاریخی کشور اعلام می کند اهمیت ویژه خود را به اثبات رسانده و از سوی مسئولین میراث فرهنگی استان مورد اقدام واقع می شوند به طوری که ظرف این مدت، اقدامات زیادی در جهت شناخت و معرفی این آثار صورت گرفته است. خانه مشروطیت احیاء شده و میراث فرهنگی استان در آن مستقر است. خانه شربت اوغلی به فرهنگسرای تبریز بدل گشته، خانه قدکی برای دانشکده معماری دانشگاه سهند اختصاص یافته و در جوار خود دو خانه قدیمی دیگر را به یک مجموعه دلپذیر علمی بدل کرده است.
معماری خانه های قدیمی تبریز، معماری ایرانی بومی شده است. انطباق خارق العاده اقلیمی آن را کاملاً تبریزی می سازد. این معماری متفاوت با معماری کویری و دیگر نقاط است. سر در خانه های قدیمی تبریز مبین این ادعاست. به تعبیری خانه قدیمی از سر در آغاز می شود که تنوع آن در تبریز اعجاب آور است. این خانه ها  اگرچه رو به درون دارند و دیوارهای بلند آنها را از بیرون جدا می سازد. دیوار بیرونی قاب بندی شده است و سر در نیز به بهترین شکل ممکن تزیین شده است تا عابر و گذرنده محترم داشته شود. اینک از آن خانه های پر احتشام 600 باب شناسایی شده و تخمین زده می شود که با کنکاش های رفته به 800 باب بالغ شود که بهترین آنها: خانه میرزا مهدی خان فراشباشی در محله« سرخاب قاپوسی» خانه شربت زادگان در سرخاب قاپوسی. خانه حیدرزاده در کوچه پشت ساعت شهرداری. خانه حاج محمد آقا حبشی در کوچه صدر، خانه دکتر گنجه زاده، در مقصودیه ، خانه میرزا محمد حسین مجتهد در پشت استانداری، خانه میرزا حسین واعظ در شریعتی جنوبی، خانه مستشارالدوله، کوچه امام جمعه، خانه دکتر فرزام در مقصودیه، خانه امیر نظام گروسی در ششگلان، خانه تاجر باشی در کوچه صدر، خانه سلطان القرانی در شتربان و ... دیگر خانه های قدیمی تبریز.

 

 

 

خانه مشروطیت ...

 

8_8805290295_L600.jpg



خانه کوزه کنانی ها که بعدها برای زنده نگهداری خاطرات نهفته در آن « خانه مشروطیت» نامیده شد. در سال 1247 شمسی توسط حاج مهدی کوزه کنانی ( ابوالمله ) بنا نهاده شد. به سبب موقعیت ویژه این خانه در جوار بازار قدیمی تبریز و مرکز بافت قدیم شهر و شور و علاقه بانی آن به نهضت مشروطه، این خانه به محل تجمع دوستداران مشروطه تبدیل گشته و تصمیمات بسیار مهمی در آن اتخاذ شده است. غیر از بار عظیم  تاریخی، خانه مشروطیت از ویژگی های معماری ایرانی نیز بهره ها دارد و به همین لحاظ در سال 1354 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده. این خانه در محله قدیمی راسته کوچه تبریز واقع شده و هم اینک به عنوان مرکز اداری میراث فرهنگی استان از آن استفاده می شود و تعمیرات آن به طور مستمر ادامه دارد.

 

 

موزه آذربایجان...

 

9_8701030082_L600.jpg

 

از دیگر نقاط دیدنی شهر تبریز موزه آذربایجان را باید نام برد. این موزه در مساحتی قریب به 3000 متر مربع در سال 1341 مورد بهره برداری قرار گرفته است و مشتمل بر3 سالن نمایش 2300 قطعه شیء ثبت شده می باشد. آثار به نمایش گذاشته شده شامل اشیاء باستانی از دوران های مختلف تاریخی ، آثار مردم شناسی و آثار مشروطیت می باشد. این موزه در جنب مسجد کبود واقع شده است.

 

 

ربع رشیدی...

 

rab.jpg


ربع رشیدی که امروزه فقط آثار مختصری از آن باقی مانده از بناهایی است که توسط خواجه رشیدالدین فضل الله، وزیر سلطان محمود غازان ایجاد شده است. بنا در زمان آبادانی شامل 24 کاروانسرای وسیع و 1500 دکان و 30000 خانه و تعدادی حمام و باغ و کارخانه های پارچه بافی و کاغذ سازی و دارالضرب و تولید رنگ و نظایر آن بوده است.
حدود200 قاری قران از کوفه و بصره و شام دایما" و به نوبت در این تاسیسات قرآن را تلاوت می کرده اند و 400 فقیه و 100 فقیه و 1000 طلبه در مدارس آن سکونت داشته و به کسب علم مشغول بوده اند .تعداد 50 پزشک حاذق از کشورهای مختلف در دارلشفای آن به معالجه بیماران اشتغال داشته اند. به این ترتیب معلوم می شود كه ربع رشیدی در زمان خود یك شهر علمی با كتابخانه ای حاوی هزاران جلد از كتب معروف زمان و آزمایشگاه های متعدد کشاورزی بوده که در این آزمایشگاهها انواع گیاهان دارویی کشت و تکثیر و آزمایش می شده است. پس از قتل خواجه رشیدالدین فضل الله که در سال 718 هجری ق اتفاق افتاد دشمنان او هر چه را که داشت غارت کردند و این شهر را با تمام تاسیساتش ویران کرده و همه چیز را به غارت بردند. چهار پایه برج ویک پشته خاک و سنگ به جای مانده کنونی از آثار ربع رشیدی نیستند، بلکه پایه های برجهای قلعه ای هستند که در سال 1020 هجری قمری به امر شاه عباس، با تخریب و حمل مصالح ساختمانی بناهای عظیمی چون شنب غازان ، بقایای ربع رشیدی، قلعه ها و سراهای رومیان و قبور شعرا و عرفا و امرای مدفون در مقبره الشعرای سرخاب و دمشقیه آنها را بنا کرده اند .

 

آرامگاه دو کمال...


در محله بیلانکوه تبریز در میان باغی مشجر و بنایی متین و زیبا دو تن از بزرگان ادب و هنر کشورمان آرمیده اند. کمال الدین مسعود خجندی از شعرای معروف قرن هشتم و نهم هجری و کمال الدین بهزاد معروف ترین نقاش مینیاتوریست قرن دهم هجری.
مقابر یاد شده در سال 1338 توسط فرهنگ دوستان کنجکاو شهر تبریز کشف و بعدها به همت انجمن آثار ملی مرمت و لوحه یادبود در آن نصب گردید. در سال های اخیر نیز اقدامات استحفاظی از طریق سازمان میراث فرهنگی استان در مقابر یاد شده انجام گرفته است.

 

 

 

 مقبره الشعرا تبریز....

 

maghbaraoshoara[1].jpg

 


در مأخذ ومنابع از مقبرة الشعرا یا آرامگاه شاعران در سرخاب تبریز تا قبل از قرن هشتم نامی برده نشده و قدیمی ترین تذکره فارسی، یعنی لباب الالباب محمد عوفی که ظاهراً در سنه 618 تألیف شده و شرح حال شاعران قرن هشتم مانند خاقانی و ظهیر را که در مقبرة العشرا دفن شده اند، نگاشته است. نامی از مقبرة الشعرا نبرده و از این روی قدیم ترین کتابی که نام مقبرة الشعرا سرخاب را به صراحت دارد نزهة القلوب حمدالله مستوفی است که در سال 740 هجری قمری تألیف شده ودیگر تاریخ گزیده اوست که در سال 730 هجری قمری تألیف شده است.
در حال حاضر مقبرة الشعرا در خیابان ثقة الاسلام جنب خیابان عارف و تقریباً حوالی تکیه حیدر واقع شده است. اگرچه زلزله ها وسیل های بنیان کن اثری از مزار بزرگان آرمیده در این مکان بر جای نگذارده است باری قداست مکان موجب بنیاد بنایی شد که امروزه به مثابه سمبلی نمایه ای است از تبریز کهن.
از واپسین مشاهیری که در این مقبره دفن شدند، ثقة الاسلام شهید شهدای والامقام مشروطه در صدر مشروطیت و استاد سید محمد حسین شهریار شاعر بلند آوازه معاصر را  می توان نام برد.
معروف ترین آرمیدگان مقبرة الشعرا به شرح زیر می باشند: اسدی طوسی ، قطران تبریزی ، مجیر الدین بیلقانی ، خاقانی شیروانی،  ظهیر الدین فارابی ، شاهپور نیشابوری ، شمس الدین سجاسی ، ذوالفقار شروانی ، همام تبریزی ، مغربی تبریزی، مانی شیرازی، لسانی شیرازی، شکیبی تبریزی،  سید محمد حسین شهریار.

.

زبان تركی و موقعیت گذشته و كنونی آن در ایران

زبان تركی و موقعیت گذشته و كنونی آن در ایران


زبان تركی و موقعیت گذشته و كنونی آن در ایران !/نویسنده : حسن راشدی در این جزوه به موضوع هایی چون بحران هویت در بین جوانان ترك زبان ایران , تحریف تاریخ تركان در زمان خاندان پهلوی , و موقعیت كنونی زبان وفرهنگ تركی در كشور به صورت خلاصه پرداخته شده است.

  بحران هویت درمیان جوانان آذربایجان !   

یكی از معضلات اجتمای جامعه روشنفكری و جوان آذربایجانی امروز بحران هویت است. به‌جز جوانان و پیشقراولان حركت ملی آذربایجان هنوز هم جوان عادی و دانشگاهی آذربایجان از ترك نامیدن خود ابا دارد ! چرا كه در طول دوران حكومت پهلوی كه آثار شوم آن هنوز هم بر جامعه سنگینی می كند ناجوانمردانه‌ترین ضربه‌ها بر شخصیت تركان ایران وارد آمد !
در طول حاكمیت 53 ساله رضاخان و فرزند وی، تركان ایران از توهین‌ها و بی احترامی‌های آشكار و مستقیم تا تحقیرهای مدون و كلاسیك در رادیو و تلویزیون و كتابهای درسی مدارس و دانشگاه‌ها در امان نبودند .  امروزه هم گویی كلمه ترك كابوس وحشتناكی است كه بر سینه جوان آذربایجانی و جوانان ترك دیگر مناطق كشور سنگینی می كند !
دردوران حاكمیت پهلوی، صحنه جامعه را آنچنان بر تركان و حتی كلمه تُرك تنگ كردند كه آن عده از جوانان آذربایجانی كه زندگی را نه در مبارزه برای رهایی از ظلم و ستم مضاعف پهلوی بر علیه تركان، كه در به دست آوردن نان و آبی بی دردسر می‌دیدند تنها راه رهایی از كابوس دردناك "تُرك"را در جایگزین شدن این كلمه با واژه‌ای دیگر جستجو می‌كردند!  
 در حقیقت تمام صحنه‌ها برای اجرای نمایش تغییر هویت برای افرادی كه تاب تحمل تحقیرها و توهین‌ها را نداشتند  و توان مقابله و مبارزه با آن را در خود نمی دیدند و مستحیل شدن در زبان و فرهنگ حاكم و غالب را آسان‌ترین راه فرار از اهانت‌ها و بی احترامی‌ها می‌دانستند ،حاضر و مهیا بود !
"آذری" آنهم از نوع غیر تركی واژه‌ای بود كه كشف آن ! بیشتر از سقوط امپراتوری هزار ساله تركان ایران، رضاخان و پان‌آریائیست‌‌ها را خوشحال كرد تا فراریان از هویت تركی را نشان ودرجه‌ای بس زیبا و افتخارآمیز از نوع "پارسی" ارزانی دارند !
آری چنین شد كه جوان تبریزی ، زنجانی ،ارومیه‌ای ، اردبیلی ،      آستارایی، همدانی ، ساوه‌ای و ... با دو نوع هویت تحقیر شده تركی ، و افتخار آفرین آذری از نوع پارسی ! روبرو شد كه این دومی را نمی‌دانست چگونه جایگزین اوّلی كند ؟!
به تركی سخن می‌گفت امّا خود را آذری می‌نامید ! تازه آذری  او با آذری كسروی فرق داشت ، او آذری را فقط برای رهایی از كلمه ترك بر خود گزیده بود ! وقتی از او می‌پرسیدی تو تركی یا آذری ؟ می‌گفت ،آذری . وقتی می‌پرسیدی آذری یعنی  چه و منظور از آذری چیست  ؟ چیزی برای گفتن نداشت ، حتی تئوری كسروی را هم نمی‌دانست ، فقط می‌خواست ترك نباشد ، تركی كه در طول دوران حكومت پهلوی به بدبخت‌ترین ، تحقیرشده‌ترین و كم ارزش‌ترین عنصر جامعه تبدیل شده بود !!
ولی همین آذری وقتی پای از ایران بیرون می‌نهاد و دل به فرنگستان می‌داد ایرانی بودن خود را انكار می كرد و خود را ترك اصیل ، آنهم نه از نوع ایرانی‌اش, ! می‌نامید .
ترك ستیزی و تحقیر تركان از زمانی كه امپراتوری هزار ساله تركان با سقوط دولت قاجار پایان یافت و حاكمیت نژادپرستانه رضاخان بر كشور كثیرالمله ایران تحمیل گردید آغاز شد .
از روشنفكران نژادپرست این دوران محمود افشار بود كه با نزدیكی به دربار رضاخان ثروت و مكنت هنگفتی بهم زد و از تئوریسین‌های شوونیستی دربار پهلوی بشمار می‌رفت . وی از جمله كسانی بود كه هیچگونه حق وحقوق فرهنگی به تركانی كه نصف جمعیت كشور را تشكیل می دادند قائل نبود و حتی با تدریس 5 دقیقه‌ای زبان تركی در مدارس و دانشگاهای آذربایجان هم مخالف بود !! (زبان فارسی در آذربایجان ،گردآوری ایرج افشار ،تهران-1368،ص 288)
محمود افشار با تشكیل "بنیادافشار" تنها قسمتی از ثروت بادآورده و هنگفت خود را كه شامل "32 رقبه" می‌شد و یكی از رقبات آن یعنی                " باغ‌فردوس‌شمیران " به مساحت كلّ 10239 (ده‌هزارودویست‌وسی‌ونه) متر مربع عرصه ، مشتمل بر : 1- دوازده دستگاه آپارتمان مسكونی و چهار باب مغازه  2- ساختمان تولیت خانه كه دفتر مجله آینده است  3- ساختمان متولی خانه  4- دو باب دكان در قسمت جلوی كتابخانه [علاوه بر 4 باب مغازه قبلی ] 5- دو ساختمان و دو باغ مجزّا  6- 18 شماره‌تلفن 7- 5ساعت و 53قیقه از آب قنات فردوس  (پنج وقفنامه،مجموعه انتشارات ادبی تاریخی موقوفات ...افشاریزدی- شماره 16- یادبود نخستین سال در گذشت واقف،28/آذر/1362،صص 12-13)  را طبق مفاد وقفنامه در جهت پیشبرد اهداف واقف كه همانا شوونیسم و پان‌فارسیسم است قرار داد !
محمود افشار وصیّت كرده بود علاوه بر موقوفاتی كه در حال حیات وی در نظر گرفته شده است و 32 رقبه می‌باشد، یك‌سوم از ثروت باقی مانده از وی نیز بعد از مرگش به 32 رقبه قبلی موقوفات افزوده شود !
" هم اكنون به موجب همین سطور وصیّت می‌كنم كه بعد از من یك‌سوم از "ماتَرَك" به عنوان "ثلث" شرعی بر این موقوفات افزوده شود . هر گاه در آخرین وصیتنامه شرایط و مصرف خاصی برای ثلث معیّن نكردم منظور این است كه عملاً و قانوناً یك‌سوم نامبرده نیز زیر نظر متولیانی كه معیّن كرده‌ام قرار گیرد ..." (پنج وقفنامه،ص23 )
"موقوفات افشار" با سرمایه نجومی هم‌ اكنون نیز در راه رسیدن به اهداف شوونیستی فعّال می‌باشد. كتابهای نژادپرستانه‌ای كه توسط این بنیاد منتشر و با قیمت ارزان در اختیار خوانندگان گذاشته می شود مؤید اهداف این بنیاد است !
محمود افشار در وصیتنامه خود نوشته است:
"بعد از تعمیم زبان فارسی و وحدت ملّی [!]كه باید هدف اصلی باشد منظورهای دیگری كه این موقوفات برای آنها بنیاد یافته و اساسنامه آن نوشته شده توجه خاص به نسل جدید از راه آموزش و پرورش كودكان به‌وسیله كودكستان شبانه‌روزی نمونه و تربیت اجتمای و سیاسی جوانان...خواهد بود...كه بر اینها اضافه شود         " مدرسه‌های مادرانه " در آذربایجان [!!]كه شرح آنرا بعد در مجله آینده خواهم آورد.". (پنج وقفنامه،صص 27-28)
آنچه از زبان محمود افشار به عنوان "مدرسه‌های مادرانه در آذربایجان" جاری می‌شود همان چیزی است كه از طرف همفكر وی جواد شیخ‌الاسلامی یكی دیگر از نژادپرستان  دوره‌ی پهلوی و یكی از اعضای شورای تولیت  "بنیاد افشار" جهت رسیدن به اهداف شوونیستی عرضه گردید.
وی غیر انسانی‌ترین تفكر عصر خود را كه در هیچ دوره‌ای از تاریخ بشریّت و در هیچ نقطعه‌ای از دیكتاتورترین و  بدوی ترین مناطق جهان دیده نشده است به معرض نمایش گذاشت !
جواد شیخ‌الاسلامی تئوری جدا كردن اجباری نوزادان شیرخوار آذربایجانی و نوزادان دیگر مناطق ترك ایران از مادرانشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاهای مخصوص كه تا هفت‌سالگی تماس و ارتباطی با والدینشان نداشته و كلامی از زبان آنها نشنیده باشند را تقدیم دیكتاتور زمان و همفكران خود كرد !
تكرار و پیگیری این تفكر قرون وسطایی از طرف وی ، بعد از انقلاب‌اسلامی همچنان ادامه داشته است !!  (زبان فارسی در آذربایجان،ص 445/ مجله‌آینده سال هفتم-1360،شماره‌های سوم و چهارم)
از دیگر باصطلاح روشنفكرانی كه در دوران ستمشاهی پهلوی پشت به هویت خود كرده و هضم شدن در زبان وفرهنگ حاكم را افتخاری بزرگ برای خود دانست احمدكسروی بود . وی با حمایت رضاخان به مخالفت آشكار علیه دین اسلام و انكار امام دوازدهم پرداخت و پا به میدان مستحیل شدن در زبان وفرهنگ تحمیلی رضاخانی گذاشت و تئوری "زبان‌آذری" را باصطلاح به صورت علمی تقدیم وی كرد !
تئوری خود ساخته كسروی آنچنان بر مذاق نژادپرستان خوش آمد كه سر از پا نمی‌شناختند . در تئوری كسروی ساكنان روستاهایی كه تعداد آنها كمتر از انگشتان یك دست یعنی چهار روستا بود و این روستاهادر منطقه قره‌داغ و اطراف مرند و زنوز قرار داشتند و زبان آنها غیر تركی بود دلیلی شد بر اینكه ساكنین اصلی و بومی آذربایجان ترك نباشند !
كسروی وقتی با اهالی این چهار روستا، یعنی روستاهای هرزند و گلین قیه در اطراف مرند ، حسنو در قره‌داغ و تات‌‌نشینهای اطراف خلخال روبرو شد و از زبان آنها پرسید ، آنها نام زبان خود را هرزندی ، تالشی و تاتی نامیدند ؛ ولی كسروی با اصرار تمام آنها را " آذری" نامید !  گر چه زبانی كه در هرزند و گلین‌قیه صحبت می‌شد با زبانی كه تاتهای خلخال صحبت می‌كردند از هر جهت متفاوت بود و حتی  قابل فهم برای هم نبود ، اما كسروی نام مشترك " آذری" از نوع زبانهای پهلوی را بر آنها نهاد كه فقط بر روی صفحات كتابها ثبت شد و اهالی این روستاها هیچوقت نام زبان خود را آذری ننامیدند !
كسروی با استناد به نظریه زبان‌شناسان مبنی بر اینكه روستائیان خالص‌ترین و دست‌نخورده‌ترین زبانها را دارند و زبان آنها زبان اصلی و بومی منطقه است و زبانی است دست نخورده؛ وجود این چهار روستا در آذربایجان را دلیلی بر غیر تركی و باصطلاح آذری بودن زبان بومی مردم آذربایجان دانست ، غافل از اینكه اگر مردم چهار روستا در آذربایجان به زبان غیر تركی صحبت می‌كنند ، در مقابل اهالی هزاران روستا و به بیان دیگر به‌جز این چهار روستا بقیه مردم ساكن در تمام روستاهای آذربایجان از دور افتاده‌ترین نقاط آن و از میان كوه‌های سر به فلك كشیده سهند و ساوالان گرفته تا دشتهای پهناور مغان و زنجان و همدان تا اطراف تهران،كرج ، ساوه ، اراك ، قم، تفرش , دماوند و فریدن اصفهان به تركی تكلّم می‌كنند؛ لذا بومی بودن زبان تركی در آذربایجان و دیگر مناطق یاد شده ایران مدلل‌تر و مستند‌تر است .
از طرف دیگر, اگر دلایل كسروی را بر كل ایران تعمیم بدهیم در این صورت می توان ادعا كرد كه نزدیك به 90% (نود درصد) مردم ایران ترك هستند و زبان اصلی وبومی فارسهای ساكن در استانهای مختلف كشور نیز در اصل تركی بوده است !! چرا كه كمتر استانی را در ایران می توان پیدا كرد كه در آن چند روستای ترك نباشد.
در باره تركان ایران دكتر م . پناهیان تحقیقاتی انجام داده و بر اساس ده جلد     " فرهنگ جغرافیای ایران " از انتشارات ستاد ارتش , سال 1328-31      مجموعه ای در چهار جلد به نام " فرهنگ جغرافیای ملی تركان ایران زمین "  همراه یك جلد حاوی نقشه , فراهم آورده ودر سال 1351 در خارج از كشور به چاپ رسانیده است (سیری در تاریخ زبان ولهجه های تركی , دكتر جواد هئیت- چاپ سوم , سال1380,ص307)  كه ما در اینجا به نقل از این كتاب به تعداد روستاهای ترك زبانی كه خارج از چهار استان آذربایجان شرقی , آذربایجان غربی , اردبیل و زنجان     ( كه تقریباً همه روستاهای این چهار استان ترك هستند ونیازی به آوردن آنها در این لیست نمی باشد )  هستند اشاره ای می كنیم : 
                         
نام شهرستان     روستاهای ترك وابسته      نام شهرستان      روستاهای ترك وابسته
.....................         ..........................       .....................         ........................
تهران                   209  روستا         شهرضا                19   روستا
قزوین                 441   //             شهركرد               30      //
اراك                    334  //            فریدن                 82       //
ساوه                   224   //              بیجار                 135     //
دماوند                 28     //             تویسركان            9         //
قم                      17     //           شاه آباد(اسلام آباد)  2        //
محلات               12      //           كرمانشاه               8        //
طوالش(هشتپر)       68     //            همدان                452     //
رشت                  39      //           اهواز                    5        //
بندر انزلی            10      //           خرم آباد               65       //
فومن                 4        //            آباده                   65       //
لاهیجان             4        //          بوشهر                  57        //
آمل                   2        //          شیراز                   29        //
ساری                 7        //          فسا                     47        //
شاهرود               15      //          فیروزآباد (فارس)     12        //
گرگان                107     //         كازرون                 53        //
نوشهر (1)             1        //          سیرجان (2)                 4         //
اصفهان               7         //                 سبزوار            109      //
 لار                   10        //                  بجنورد           193      //
(1) در اطراف كلاردشت چالوس چند روستای ترك ازجمله ده "بازارمحله" موجود هست كه اینجا نیامده است
(2) دركتاب "جغرافیای انسانی " (زمان رضاخان)روستاهای پیچاقچی و افشاركرمان2000 خانوار قید شده است

 

نام شهرستان      روستاهای ترك وابسته     نام شهرستان    روستاهای ترك وابسته
....................         .............................        ......................    ...........................
سنندج                83     روستا                  درگز            99    روستا              
مشهد                25        //                   قوچان          330       //                 
نیشابور              46         //    
..........................................................................................................................        

كسروی  در رساله 56 صفحه ای كه در زمان رضاخان به چاپ رسانده از زبان غیر تركی با نام آذری درآذربایجان صحبت به میان می آوَرَد كه در طول تاریخ هیچگونه آثار و نشانه ی ادبی و مكتوب هر چند اندك از این زبان دیده ویا شنیده نشده است و خود كسروی هم به آن اعتراف می كند :
" چنانكه باز نمودیم آذری زبان گفتن بوده و همیشه در پیش روی او زبان همگانی روان , و برای نوشتن جز این یكی بكار نمی برده اند . از این رو  نوشته ای به زبان آذری در دست نبوده و یا اگر بوده از میان رفته . " ( آذری یا زبان باستان آذربایجان – احمد كسروی – ص 35 ).
 بعد از امپراتوری هزار سالة ترکان ایران , یعنی بعد از سقوط دولت قاجار و از زمان شروع حاكمیت رضاخان که حکومت نژاد پرستانه پارسی را بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل کرد, افرادی از میان مردم آذربایجان که تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی رضاخان قرار داشتند, بر علیه هویّت و موجودیت خود عصیان كردند !
علّت این عصیان, احساس حقارت و بی
¬هویّتی بر اثر عدم آگاهی از پیشینة زبان, ادبیات , فرهنگ , تاریخ , موسیقی و در یک کلام موجودیت خود , و خالی شدن از فرهنگ خودی که منجر به از خود بیگانگی و یا بقول دکتر شریعتی الینه شدن می
¬گردید بود .
وقتی انسان اِلینه گردید و از خود بیگانه شد , احساس پوچی و بی
¬هویّتی می¬کند و برای رهایی از این حقارت و دربدری معنوی به دنبال هویّت جدید است, حال این هویّت را هر کس با هر نیّت و مقصد به او بدهد با آغوش باز می¬پذیرد .
چنین شخص مثل فردی می
¬ماند که در منجلاب سیلاب خروشان در حال غرق شدن است و برای نجات خود چنگ به هر خار و خاشاکی می¬اندازد تا خود را نجات دهد !
 در چنین شرایطی اطلاعات آسان, بی
¬زحمت و بدون هزینه از سنین کودکی تا بزرگسالی از خانه و مدرسه و دانشگاه گرفته تا کوچه و خیابان و در هر زمان و مکان از افتخارات ساختگی زبان, فرهنگ و تاریخ قدرت حاکم در اختیار اوست؛ یعنی پر شدن از فرهنگ تحمیلی.
طبیعی است افرادی که قدرت مقاومت در مقابل فرهنگ مهاجم را ندارند و بدست آوردن معلومات و اطلاعات واقعی از افتخارات ملّت خویش را توأم با سختی
¬ها, ممانعت¬ها, دردسرها و هزینه¬های زیاد می¬بینند راحت¬ترین و بی دردسرترین راه را هضم شدن در فرهنگ حاکم می¬بینند و پشت به هویّت خویش می¬کنند.
اینها به سربازانی در جبهه می
¬مانند که بجای مقابله و مبارزه با دشمن و کشته شدن یا پیروزی, راه اسارت آسان را برمی¬گزینند !
سیاست اِلیناسیون و یا هویّت
¬زدایی ایرانیان غیر فارس نیز از زمان رضاشاه آغاز گردید , در این دوران گویی در ایران هیچ قوم و ملّتی جز با هویّت فارسی حق حیات ندارد و هر آنچه از تمدّن و گذشته درخشان است مخصوص       فارس زبانهاست و دیگران اگر تمدّنی برایشان منتسب است از اعقاب فارسیان هستند, در غیر اینصورت محکوم به بی¬تمدّنی و بی¬فرهنگی هستند !
بدینسان تاریخ جدیدی برای ایران نوشته شد و افتخار بر کوروش و داریوش و نژاد موهوم آریایی و قوم  پارس که سر آمد همة ملّتهای جهان باشد سرلوحه تبلیغات رضاخانی قرار گرفت و در این میان اگر کسی می
¬خواست برای خود هویّتی که بتواند بر آن ببالد دست و پا کند, چاره¬ای جز چسباندن خود به پارس و پارسیان نداشت و این در حالی بود که تاریخ واقعی حقایق را به شکل دیگری آشکار می¬کرد ! : [«. . . پارسیان در نزد یونانیان, که معمولاً آنها را ماد می¬نامیدند, وحشیانی بیش نبودند . یونانیان در قدرت و سلطة بلامنازع شاهنشاه بر دست نشاندگان, استبداد مخوف و دهشتناک می¬دیدند و در وفاداری ساتراپ¬ها نسبت به خاندان شاهی, حالتی کورکورانه و محض را مشاهده می¬کردند».
« من, [داریوش] هم
¬ بینی و هم گوش و هم زبان او (فرورتی سردار استقلال¬طالب ماد) را بریدم و یک چشم او را هم کندم (به همین حال) او را به در کاخ بستم تا همه او را ببینند, سپس او را در همدان به¬ دار زدم و تمام یاران برجستة او را در دورن دژ حلق آویز کردم "  ( شارپ, فرمانهای شاهان هخامنشی, کتیبة بیستون 2, بند 13).
«. . . کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها, که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد . کوروش در ایام جوانی به کارهای پَست اشتغال می
¬ورزید و از این جهت مکرّر تازیانه خورد. . . . »
«. . . . در ماه تیشری وقتی کوروش در اوپیس واقع در ساحل دجله با ارتش بابل نبرد کرد , مردم اکد عقب نشستند , او به تاراج و کشتار مردم پرداخت . اینک یهودیان به عنوان تنها سروران بین
¬النهرین عازم خانه خویش¬اند و امپراتور جدید به قلع و قمع  و تصرّف ثروت, هویّت و هستی تاریخی مردمی می¬پردازد که در ایران کهن, به ازای2000 سال پیش از او, در نهایت آرامش گرد آمده بودند . مردمی که از درون به توطئه یهود پوک می¬شدند و از بیرون نیز اقوام مهاجم [پارس] بر آنان می¬بارید . این¬جاست که برای نخستین بار مردم ایران, این قوم بی¬نشان و ناشناخته و خون¬ریز را, «پارسه» خواندند, لقبی که در ایران کهن و ایران کنونی و در فرهنگ ماد و عیلام «گدا, وِلگرد, مهاجم» معنی شده است . از این لقب مشتق «پرسه¬زدن» در فارسی آمده است ؛ وحتی صدای عصبانی سگ را مردم ایران، به قیاس , صدای "پارس" شناختند .".] (دوازده قرن سکوت, ناصر پورپیرار , صص 25, 42, 217,   بر    218برآمدن هخامنشیان نشر کارنگ 1379 تهران ).
بر این اساس پروژه
¬های کوتاه مدت و طولانی مدت با هزینه¬های سرسام آور براه افتاد و زبان¬سازی و هویّت¬تراشی برای ایرانیان غیر فارس رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و فرهنگهای غیرفارسی بخصوص ترکی در اولویت این برنامه¬ها قرار داده شد .( کثرت قومی و هویّت ملّی ایرانیان- دکتر ضیا صدر   ص 62- 64).
با گردآوری چند بیتی از زبانهای مهجور تاتی, تالشی و گیلکی در کنار- گوشة آذربایجان و گذاشتن نام ساختگی «آذری» بر آن که هرگز اثر و نشانة ادبی و مکتوب از این زبان در هیچ دوره
¬ای از تاریخ بدست نیامده, زبان قانونمند, موزون و آهنگدار ترکی مردم آذربایجان با میراث ادبی و کم نظیر هزارساله و منحصر به فردش انکار گردید و زبانِ ساختگی و موهوم «آذری» دستپخت کسروی زبان مردم آذربایجان قلمداد گردید !
در دوره ی حاكمیت نژاد پرستانه ی رضاخان , پروژه انکار زبان و فرهنگ مردم آذربایجان و دیگر ترک زبانان ایران تا بدانجا پیش رفت که بعد از زبان ادبی (فارسی), نام زبانهای افغانی یا پشتو, کردی, بلوچی, ارمنی, بنی
¬اسرائیلی, زرتشتی, و لهجه¬های مازندرانی, گیلکی, سمنانی, بروجردی و کاشی در لیست زبان و لهجه¬های رایج مردم ایران آورده شد و از برده شدن نام زبان ترکی, ترکمنی و عربی که نصف جمعیت ایران بدان تکلم می¬کردند به طرز احمقانه¬ای امتناع گردید! (جغرافیای انسانی ص  251, چاپ در دوره رضا خان )
از اوایل حاکمیت رضاخان و به دستور او تدریس در مدارس کشور به جز زبان فارسی ممنوع گردید و سیاست حاکمیّت مطلق و بی
¬چون و چرای زبان فارسی در کشوری که در طول تاریخ چند هزارساله¬اش حتی

نفوذ زبان ترکی در سایر زبان ها

نفوذ زبان ترکی در سایر زبان ها

 

چون ترکان جهان در طول هزاران سال تمدن، مرزی برای حکومت نداشته اند، پس به جرات میتوتنیم بگوییم : هیچ زبانی در دنیا نیست مگر انکه رد پایی از زبان ترکی در ان وجود داشته باشد.

از انجایکه ترک ها در طول تاریخ بر اسیا و قسمت هایی از اروپا حکمرانی کرده اند بنابراین باید در زبانهای این مناطق اثراتی از این زبانها یافت شود. مثلا هون ها چند صد صال برل اروپا حاکم بوده اند.یا عثمانی ها بر شرق اروپا تساط داشته اند.

اروپاییان با علم بر این نکته، تحقیقات گسترده ای روی این موضوع انجام داده و نتیجه گرفته اند که 40درصد زبان ایتالیایی، 19درصد زبان انگلیسی، 17 درصد زبان المانی و... از واژه های زبان ترکی تشکیل شده اند. همچنین 92درصد زبان فارسی از عربی و ترکی و زبان های اروپایی(انگلیسی، فرانسوی و....) گرفته شده است. اجازه بدهیداینگونه بگویم اگر ترکی نبود یک پنجم زبان انگلیسی و دو پنجم زبان ایتالیایی حذف میشد.

 

به کلمات انگلیسی زیر توجه کنید که چقدر شبیه کلمات ترکی است و همچنین ارتباط معنایی هم دارند:

 

 "بوکمک"ترکی به معنای تاکردن  کتاب                                  book
"یوغوت" ترکی به معنی ماست

 ماست                           yoghurt

 "جره"ترکی به معنی کوزه  کوزه                                     jar
 "دیب"ترکی به معنی قعرو ته

 عمیق                                deep

 "اوکوز"ترکی به معنی گاو نر  گاونر                                     ox
 "چاپباق"ترکی به معنی بریدن و قطع کردن  قطع کردن و بریدن                 chop
 "تپه" ترکی

 نوک و سر                             top

 "یاشماق" ترکی یاشماق                         yashmak
 "یورت"ترکی قدیم به معنی محوطه و میدان جنگ  حیاط                                  yord
 "یه نگی" و "یه نی"ترکی به معنی جدید و تازه  جوان                                young
 "یه نگی" و "یه نی" ترکی به معنی جدید و تازه

 مردم دنیای جدید(امریکایی)          yankee

 "فرلانماق"ترکی به معنی چرخیدن  پیچیدن و بالا زدن                    furl
 "بل" ترکی به معنی کمر  کمربند                                 belt
 "بولوک"ترکی به معنی تکه"بولمک"به معنی تکه تکه کردن  بلوک،قطعه                         block
 "یاتاقان" ترکی  یاتاقان                            yatagan
 "اردک" ترکی  اردک                                  duck
 "پارلداماق"به معنی درخشیدن  مروارید                               pearl
 "سوپور"ترکی به معنی رفتگر  رفتگر                            sweeper
 "سوپورمک" به معنی جارو کردن  جاروب کردن                      sweep
 "قورماق" به معنی تشکیل دادن  گروه                                 group
 "غاز" ترکی  غاز                                   goose
 "چاکال"ترکی به معنی شغال  شغال                               jackal
 "دان اولدوز" ستاره صبحگاه"و  "صبح دانی" به معنی اول صبح  فلق،نورصبحگاه                   dawn

 

 

به کلمات زیر دقت کنید همگی با"سو"شروع میشودو به نوعی معنی کلمات با "اب" ارتیاط دارند:

"سو" درترکی به معنی "اب" است:

 

سوپ                                              soup

باتلاق                                          swamp

شنا کردن                                       swim

عرق کردن                                       sweat

شستن و بردن،جاروب کردن               sweep

رفتگر                                          sweeper

قو                                                  swan

طغیان اب                                        swell

حرکت موجی                                   swig

حرکت مارپیچ اب یا هوا                       swirl

با کهنه اب چیزیرا کشیدن                  swab

شیرجه رفتن روی چیزی                 swoop

 

 

مولوی تورک یا فارس ؟!

مولوی تورک یا فارس ؟!

مولانا جلال الدین محمد بن بهاالدین محمد بن سحین الخطیبی معروف به مولوی رومی از ترکان خوارزمشاهی بلخ است . وی در سال 604 هـ ق در شهر بلخ دیده به جهان گشود. در اوان کودکی به هماه پدرش به آسیای صغیر مهاجرت کرد و در شهر قونیه ساکن شد و در سال 672 هـ ق در همان شهر به سرای باقی شتافت .

آشنائی مولوی با شمس تبریزی که از عرفای به نام قرن هفتم هجری است نقطه عطفی در تاریخ زندگی این شاعر بزرگ ترکان است . می دانیم که محمد بن علی شمس از اهالی تبریز بوده و تبار وی به ترکان قبچاق می رسید چنانکه مولوی به این موضوع تصریح داره :

زهی بزم خداوندی زهی می های شاهانه       زهی یغما که می آرد شه قبچاق ترکانه

این را نیز می دانیم که ایل قبچاق، ایلی بزرگ ار تاکان است که توانستند پیش از اسلام وحدت قومی ایجاد کرده و این وحدت قومی را به وحدت سیاسی تبدیل سازند و سرزمین وسیعی از ترکستان را به تصرف خود در آوردند. وجود آثار متعدد پیرامون شرح و آموزش ترکی قبچاقی در مصر دلیل  روشنی بر حضور موثر این ایل در کشور مذکور بوده است . به هر حال از اشعار مولوی بر می آید که وی نیز همچون مراد و پیر خود ترک زبان بوده است. به عنوان مثال رباعی معروف زیر را در نظر بگیرید :

بیگانه مگوئید مرا ز این کویم               در شهر شما خانه خود می جویم

دشمن نیم ار چند که دوشمن رویم      اصلم ترک است اگر چه هندی گویم

 

گفتنی است که در بعضی نسخه ها مصراع چهارم به صورت «اصلم ترک است اگر چه دری گویم» آمده است که صحیح تر  بنظر می رسد . به قول سید کمال قاراعلی اوغلو « مولوی این رباعی را در پاسخ کسانی که به او «بیگانه» و مغول می گفته اند، سروده است». به علاوه از رباعی از رباعی فوق بر می آید که گویا این ترک پارسی گوی به علت زبانی که در اشعار خود به کار می گرفت از جانب اهالی شهر خارجی قلمداد می شده و احتمالا به علت اینکه سیه چرده بوده و چهره ای شبیه تاجیکها داشته این حدس تقویت می شده که وی از تبار ترکان نیست  و مولوی در مقام دفاع از خود بر آمده و با بیان «اصلم ترک است» خیال همگان را راحت می کند. به هر حال ترکیبات، استعارات، کلمات و مفاهیم ترکی در اشعار فارسی مولوی به خوبی نمایان است به عنوان مثال به ادبیات زیر دقت شود:

من کجا شعر از کجا؟ لیکن به من در می دمد           آن یکی ترکی که آید گویدم : هی کیمسن؟

 

و یا در جای دیگری در بیان رشادت و جوانمردی ترکان می فرماید :

 

ترک آن بود کز بیم او، ده از خراج ایمن شود       ترک آن نباشد کز طمع سیلی هم قوتسوز خورد

یک حمله و یک حمله؛ کامد شب تاریکی          ترکی کن و جستی کن، نه نرمی و تاجیکی

 

آنچه مسلم است در تسلط مولوی به زبان ترکی شکی نیست. وی حتی در شعر فارسی نیز همچون سایر ترکان پارسی گوی از جمله حکیم نظامی و خاقانی و ... بیان ترکی دارد و بسیاری از تعابیر و اصطلاحات ترکی را به فارسی برگردانده است. به دیگر سخن او گاهی به ترکی می اندیشد و به فارسی می  سراید، مانند مصراع اول بیت :

ای ترک ماه چهر، چه گردد که صبح تو              آیی به کلبه من و گویی که گل برو !

 

در این بیت تعبیر «چه گردد» ترجمه «نه اولار» ترکی است و ساختار بیت حکایت از خط فکری ترکانه ی وی دارد . غریبی، سراینده و نثرنویس سترگ اندیش و خوش قریحه و نیکو بیان آذربایجان در کتاب تذکره «مجالس شعرای روم» که در زمان شاه طهماسب صفوی به زبان ترکی آذری در تبریز تالیف کرده  ذکری از مولانا دارد و پس از توضیحات مفصلی که در باره مولانا ارائه می دهد مطلبی هم در مورد اشعار ترکی وی دارد که ترجمه اش چنین است : «از اشعار ترکی و این مطع و حسن مطلع از ابیاتی است که در اوصاف دوازده امام ع سروده است :

اولار کیم بنده خاص خدادیر                 محب خاندان مصطفادیر

حقیقت کعبه سینین قبله گاهی         امام پیشوامیز مرتضادیر

و این بیت مخصوصا از جهت پند درویشان از بلبل گلستان ارم و نطق جانبخش او آمده است که اهل گفتار اشعار خود را با این بین رونق داده و ترجیح بندهایی با آن ساخته اند.

دینمه، کوزت، باقما چاپار بوشمه هئچ     رند جهان اول، یوری دوقنما کئچ

بقول دکتر محمدزاده صدیق «از همین اشاره اندک در می یابیم که مولوی رومی دیوان کبیری به ترکی داشته است . این دیوان که بخشی از آن به ذکر مناقب ائمه معصومین علیهم السلام اختصاص داشته است ، حاوی اشعار پرطنین و پرشور جذبه ای نیز بوده است که صوفیان و دراویش، ابیات آنرا به صورت ترجیع بند آورده بودند در محافل خود با جذبات عرفانی اجرا می کردند  متاسفانه این دیوان کبیر و عزیز از دست تطاول ایام مصون نماند و اکنون هیچ نخسه ای از آن موجود نیست و از آن مجموعه گرانبها تنها چند غزل و قطعه و ترانه تک بیتی به دست ما رسیده است که این قطعات اندک نیز به دلیل تنگ نظری متعصبان کوردلی که ترک ستیزی را پیشه ی خود ساخته سالیان متمادی مورد انکار قرار گرفت و دشمنان ما را در امحای آن اندک نیز اهتمام ورزیدند. عدم تلاش برای نثر آثار ترکی مولانا در ایران و سعی در تحقیر و به بوته فراموشی سپردن آنها ، خود لکه ننگی بر دامن نگارندگان تاریخ ادبیات و مورخان ادبی ایرانیان در این مرزو بوم است. غریبی قطره ای از دریاست طیف وسیعی از شعرا و تذکره نویسان تاریخ ادبیات ترکی از دیوان کبیر ترکی مولانا سخن گفته اند و بسیاری از شاعران اشعار ترکی وی را استقبال و تضمین کرده اند که ما اکنون برخی از آن تضمین ها و استقبالیه ها را در دست داریم . حتی شعرای غیر صوفی و سرایندگان رسمی دربار عثمانی نیز به استقبال بسیاری از غزل های ترکی مولانا شتافته اند . چنانکه باقی ، شاعر باقی، شاعر معروف قرن یازده هجری؛ غزل معروف خود به مطلع :

مجنون گیبی واویلا اولدوم یئنه دیوانه             فتنه لی آلاگوزلر چون اویخودان اویانه

را در استقبال از یک غزل ملمع مولوی و با استفاده از مصراع های آن سروده، آن غزل چنین شروع می شود:

ماه است نمی دانم خورشید رخت یا نه          بو ایریلیق اودونا نئجه جیگریم یا نه؟

 

گواه دیگر ما بر وجود دیوان ترکی مولوی پیدایش مکتبی به نام «مکتب مولویه» در میان دراویش و شعرای آذربایجان و ترک زبان است که اینان در آثار و احوال خود از مولانا تاثیر پذیرفته بودند ! در میان این شعرا و شخصیت های بزرگی همچون افلاکی، سد عمادالدین نسیمی، شاه اسماعیل ختایی و ... به چشم می خورد که استاد دکتر حسین محمد زاده شرح حالی و آثاری از آنها را در مجموعه ارزنده «سیری در اشعار ترکی مکتب مولویه» جمع آوری نموده است که خوانندگان محترم جهت مزید اطلاع می توانند به اثر مزبور مراجعه فرمایند. مرحوم نهاد سامی بانارلی در کتاب «رسیملی تورک ادبیاتی تاریخی» بر این باور است که مولوی نخستین کسی است که در آسیای صغیر دیوان بزرگی به ترکی ترتیب داده است . به زغم وی جلال الدین مولوی رومی گرچه اغلب آثار خود را به فارسی سروده است. از نخستین شاعران ترکی گوی آسیای صغیر به شمار می رود. در عصر او، عنصر مسلمان که اغلب ترک زبان بودند در آسیای صغیر فزونی می گرفت. به هر حال آنچه از اشعار گرانبار مولوی به زبان ترکی تاکنون به دست مارسیده است بسیار کمتر از آن چیزی است که در تذکره و دواوین شعرای پیشین به آن اشاره شده است. اما همین اندک نیز حکایت از تسلط ماهرانه و استادانه ی مولانا به دقایق و ظرایف زبان ترکی دارد. اینک نمونه ای از اشعار ترکی مولوی را به نقل از «سیری در اشعار ترکی مکتب مولویه» می آوریم و با عنایت به اینکه اثر مذبور نخستین کار علمی برای جمع آوری آثار ترکی مولوی بوده است. امیدواریم این جریان به اینجا ختم نشده و در آینده شاهد کشف ناشناخته های شعرای ترک زبانی باشیم که به دلایل گوناگون آثار و احوالشان ناشناخته مانده و یا تحریف شده است :

اوسسون وارسا ای غافل      آلدانما غیل زنهار مالا

شول نسنه یه که سن قویوب     گئد ه رسن اول گئرو قالا

 

سن زحمتینی گوره سن      دوره سن دونیا مالینی

آنلار قالیرولار خرج ائدوپ        آنمیالار زهی بلا

 

سنی اونودور دوستلارین      اوغلون، قیزین ، عورتلرین

اول مالینی اوله  شلر          حساب ائدوب قیلدان قیلا

 

و  به عنوان مثالی دیگر غزل زیر را ذکر می کنیم که مولوی در اینجا همچون سایر شاعران ترک زبان از جمله نسیمی و حیران خانم با آمیختن فارسی و ترکی غزلی بدیع پدید آورده که در نوع خود بی نظیر و بسیار زیباست .

دانی چرا به عالم، یالقیز سنی سئور من               چون در برم نیایی، اندر غمت ئولر من

من یار باوفایم، بر من جفا قیلورسان                     گر تو مرا نخواهی، من خود سنی دیلر من

روی چو ماه داری، من شاددل از آنم                       زان شکر لبانت بیر ئوپکنگ دیلر من

تو همچو شیر مستی؛ دانی قانیم ایچرسن             من چون سگان کویت، دنبال تو گزر من

فرمای غمزه ات را، تا خون من بریزد                        ورنی سنین الیندن من یار غویا باریر من

هر دم به خشم گوئی، بار غیل منیم باریمدان          من روی سخت کرده، نزدیک تو دورور من

روزی نشست خواهم، یالقیز سنین قاتیندا      هم سن چاخیر ایچرسن، هم من قمیز چیلر من

آن شب که خفته باشی مست و خراب شاها   نوشین لبت به دندان قی یی- قی یی توتور من

روزی که من نبینم، آن روی همچو ماهت                 جانا نشان کویت از هر کس سورور من

ماهی چو شمس تبریز غیبت نمود، گفتند              از دیگری نپرسید، من سویله دیم، آریر من

بولوت قاراچورلو

بولوت قاراچورلو


بولوت قاراچورلو 1305 ده مراغا شهرینده آنادان اولدو. دوغوم گونونده یاغیشین یاغماسی باعث اولدی آتاسی اونون آدینی ((بولوت)) قویسون، اما پهلوی رژیمینین ثبت احوال اداره سی بو آدی “نامانوس!” بیلیب و اونون سیجیلی سین “بهلود” آدیله وئردیلر.او ایلك شعر تجروبه لرینی 24 – 25 اینجی ایلر ده تبریزده قورولان شاعیرلر مجلیسیندن باشلامیش او 25 اینجی ایلین 21 آذر فاجعه سیندن سونرا دوستاقلارا و بوغونتولارا معروض قالمیش بیر چوخ آذربایجانلی كیمی چارا سیز تهراندا  یاشامیش

بولوت قاراچورلو پهلوی رژیمینین بوغونتوسوندا بوتون تورك دونیاسینین اؤلمز آبیده سی اولان دده قورقود كتابینین التی بویونو گونوموزون شعر دیلیله ((سازیمین سوزو)) آدیندا قوشوب یایماغیلا ایله ایراندا یاساق اولموش تورك دیلینین گوجونو بیرداها اثبات ائدیب و آذربایجان میللتینه چیراغ كیمی یول گوسترن اولدو.

سهندین اثرلری پهلوی دؤورونون دیل و مدنییتیمیزه یاراتدیغی  بوغونتولو گونلرین سولماز تابلولاریدیر او گونلری گؤرمیینلر اوچون :

طالعیمه سن باخ !

دوشونجه لریم یاساق ،

دویغولاریم یاساق ،

كئچمیشدن سؤز آچماغیم یاساق ،

گلجكدن دانیشماغیم یاساق ،

آتا و بابامین آدین چكمگیم یاساق ،

بیلیرسن ؟

آنادان دوغولاندا ، بئله ،

اؤزوم بیلمییه – بیلمییه ،

دیل آچیب ، دانیشدیغیم دیلده ،

دانیشماغیمدا ، یاساق ایمیش ، یاساق ،

 

سهندین شعرلرینده انسانلیق و بیرلیك دالغالانیر، اونون شعرلری وطن عشقی، آزادلیق، میللی حقلر، سئوگی و… نی ترنم ائدیر.

سهند آنادیلینه و آذربایجانلی اولماغینا گوونیردی و بو دوشونجه دن اؤتور پهلوی دؤورونده خوش بیرگون گؤرمه دی و دائما مامورلارین طرفیندن اذیت اولوب و نظر آلتیندا ساخلانیردی، اما اونون اینامی و اؤز وطنینه اولان عشقی بو فشارلارا اوستون گلیب و اولاری مایوس ائدیردی.

سهند 1346نجی ایلین بهمن آییندا شهریاری گورمك اوچون تهراندان تبریزه گلیرآمما شهریار كی بو ایللر دونیادان ال اوزوب و اؤز ائویندن ائشیكه چیخمیردی سهندی گؤرمك ایستمیر . آمما شهریاری گورمك شوقی سهندی مجبور ائدیر اؤز آنا دیلینده شهریارا مكتوب  شعرینی یازیب شهریارا گوندرسین،و بو مكتوب “سهندیه” اثرینین یارانماسینا باعث اولور.

بو آزادایغا حسرت قالان دویغولو و دویوشجول شاعیر 1358 نجی ایلین فروردین آیینین22نده دونیادان گئدیر و اونون وطن عشقینه دویونن اورگی دؤیونمكدن دایانیر و بوتون حق سئون انسانلاری ماتمه بورویور. اونون روحو شاد و یولو داواملی اولسون.

من دئمیرم اوستون نژاددانام من
دئمیرم ائللریم ائللردن باشدیر

منیم مسلكیمده ، منیم یولومدا
ملت لر هامیسی دوستدور قارداشدیر

چاپماق ایسته میرم من هئچ میللتی
نه دیلین، نه یوردون ،نه ده امگین

تحقیرائله میرم ،هدله میرم
كئچمیشین، ایندی سین ، یا گلجگین

من آییرمیرام، آیری سالمیرام
قارداشی قارداشدان ، آروادی ـ اردن

آنانی بالادان، اتی دیرناقدان
اوره گی ـ اوره كدن، قانادی پردن

پوزماق ایسته میرم من بیرلیكلری
انسانلیق بیرلیگی ایده آلیم دیر

قارداشلیق، یولداشلیق ، ادبی باریش
دونیادا ان بویوك آرزولاریمدیر

آنجاق بیرسوزوم وار، من ده انسانام
دیلیم وار،خلقیم وار،یوردوم یووام وار

یئردن چیخمامیشام گوبه لك كیمی
آدامام،حقیم وار،ائلیم اوبام وار

قول یارانمامیشام،یاراناندا من
هئچ كسه اولمارام ،نه قول،نه اسیر

قورتولوش عصریدیر انسانا بو عصر
اسیر اولانلاردا بوخوون كسیر

بوز چیچگی‌

گلدی‌ چپیش‌ كیمی‌ شن‌، شیطان‌، ورهوو
 نازلانا- نازلانا اوزومه‌ باخدی‌.
 الده‌ نئچه‌ پوتا بوز چیچگی‌، او-
 گوللری‌ هوسلن‌ گولدانا تاخدی‌.

«بونلاری‌ یادگار ساخلارسان‌ مندن‌»
 دییه‌-گؤیرچین‌ تك‌ پیرلادی‌، گئتدی‌.
 غمزه‌سی‌ اوخ‌ كیمی‌ دگدی‌ سینم دن‌،
 اوو ایكن‌ اووچوسون‌ اوولادی‌، گئتدی‌.

گولداندا پوتالار قالدی‌ بیر زامان‌
 گوللری‌ قورودو، تؤكولدو بیر- بیر
 منیمسه‌ ایچیمی‌ دوغرادی‌ هجران‌:
 «بونازین‌، ادانین‌ معناسی‌ نه ‌دیر؟»

منی بیر دفعه لیك آتیردی اگر ،

گئدنده گول نییه وئردی یادیگار ؟

بیلمیردی ، بیلمیردی ، بیلمیردی ، مگر ،

گول نه قدر عؤمر ائدر ، نه قدر یاشار !

اونا سؤیلمدیم ، دئمدیم ندن :

دریلن چیچكدن یادیگاراولماز ،

یوزده گؤزتلسن ، یوزده سو وئرسن ،

كؤكوندن آیریلان سارالار قالماز !

نه بیلیم بلكه ده او آج مارالین ،

گومانی بو گوله گلیرمیش تكجه ،

بیر ده یارامازا نه یارجی – یارین ؟

صاباحین معناسین بیله ایدی نئجه ؟

صاباح سیز كئچمیشدی عؤمرو همیشه ،

كدرلر عؤمورلوك ، سئوینجلر بیر آن ،

صاباحدان نه اوموب كوسجكدی نه ،

سحری سیخینتی آخشامی حیرمان ،

او، سئللر اوزونده‌ اوزن‌ بیر كولون‌،
 پوتاسیندا آچان‌ گوله‌ بنزردی‌.
 هر آن‌ بو دهشتلی‌ طالعین‌، یولون‌،
 داشلی دالغالاری باغرین ازردی.

او، سرت‌ قایالارین‌ قوزو جیرانی‌،
 قورشونلو، پیچاقلی‌ شهرده‌ دوستاق‌.
 بیر قارین‌ منتلی‌ چؤرك‌ قربانی‌،
 هر گئجه‌ بیر قوردون‌ ائوینده‌ قوناق‌.

یاردا- یاراشیقدا پریلر كیمین‌،
 پئشه‌سی‌ یاراماز دیولره‌ خدمت‌
 قوینو بخته‌ورلیك‌ اوجاغی‌ لاكن‌
 نصیبی‌ قارا گون‌، قسمتی‌ حسرت‌.

عشقه‌، محبته‌ سوسوز اور‌گی‌،
 گاه‌ ایكییه‌ باغلی‌ گاه‌، اوچه‌ باغلی‌،
 امیدی‌، آرزیسی‌، عشقی‌، دیلگی‌،
 بیلمز نه‌یه‌ باغلی‌، لاپ‌ هئچه‌ باغلی‌.

شنلیكلر، شادلیقلار، دئییش‌- گولوشلر،
 اونا بیر اؤتری‌ سازاق‌ كیمی‌ ایدی‌.
 ییخیق‌ اورگینده‌، سئوگی‌، سئویشلر،
 آنجاق‌ بیر گئجه‌لیك‌ قوناق‌ كیمی‌ ایدی‌.

نئجه كی ، قلبیندن چیخارتدی ، آتدی ،

بورانلی گئجه ده باش آلدی گئتدی ،

غوبارلی كونلوندن طوفان قوپارتدی

دومانلار ایچینده ایتدی كی ، ایتدی ،

بیر زامان‌ دالینجا دولاندیم‌ خسته‌،
 یئره‌- گؤیه‌   زنجیر  سالدیم‌، تاپمادیم‌.
 آختاردیم‌، قویمادیم‌ داشی‌ داش‌ اوسته‌،
 هر یاندان‌ سوراغین‌ آلدیم‌، تاپمادیم‌.

گون‌ كئچدی‌، آی‌ كئچدی‌، ایلده دولاندی‌،
 غمینی‌ كؤنلومدن‌ آتا بیلمه‌دیم‌.
 منیم‌ده‌ سارامی‌ سئللر آپاردی‌،
 ندنسه‌ الیندن‌ توتا بیلمه‌دیم‌.

اؤزو ایتدی‌ باتدی‌، دوماندا، چنده‌،
 گولوده‌ قورودو، تؤكولدو-اولسون‌،
 غمینی‌ یادگار ساخلارام‌ من‌ده‌،
 غم‌ كی‌، چیچك‌ دگیل‌ سارالسین‌-سولسون‌

اونودان‌ دگیلم‌ دردین‌، نیسگیلین‌،
 سهند طاقتی‌ وار منده‌ ده‌ قاللام‌.
 شرینین‌ اؤزوتك‌ غمی‌ده‌ شیرین‌
 گئدیبسه‌ مهریمی‌ غمینه‌ ساللام‌.
                    2      
 دونن‌ قار یاغیردی‌، باخدیم‌، باغچا، باغ‌
 سون‌ یارپاقلارینی‌دا تؤكوب‌ ساچمیشدی‌.
 یالینجیق‌ پوتالار اسیردی‌ زاغ‌- زاغ‌،
 لاكن‌، بوز چیچگی‌ چیچگ‌ آچمیشدی‌.

بیر آندا  ائله‌ بیل‌ عالم‌ دگیشدی‌،
 دومانلار دانیشدی‌، سس‌ گلدی‌ چندن‌.
 ایچیمه‌ سسلردن‌ ولوله‌ دوشدو،
 «بونلاری‌ یادگار ساخلارسان‌ مندن‌»

یئنه‌ یوماقلانان‌ آرزیم‌، دیله‌گیم‌،
 آچیلدی‌ حسرته‌، غمه‌ دولاشدی‌.
 سازكیمی‌ چالیندی‌ یانان‌ اوره‌گیم‌،
 الهامیم‌ فیشقیردی‌، نغمه‌لر داشدی‌.

بوز چیچگی‌ منیم‌ سئوگی‌ چیچگیم‌،
 آلقیش‌ بو دؤزومه‌، ایلقارا آلقیش‌.
 شاختایا، بورانا كیم‌ دؤزرمیش‌، كیم‌؟
 سنده‌ گؤر نه‌ درین‌ معنا وارایمیش‌!

قیزین‌ اور‌گیمین‌ اودونا، قیزین‌،
 سن‌ منیم‌ عشقیمین‌ سون‌ باهاریسان‌.
 او گناهسیز قیزین‌، پناهسیز قیزین‌،
 خزاندا گول‌ آچان‌ یادگاریسان‌.

سنی‌ اوره‌گیمه‌ اكیرم‌ باری‌،
 كؤكسومده‌ گؤك‌ سالیب‌ بوداق‌ آتاسان‌.
 یاغدیقجا باشیما زمانه‌ قاری‌،
 هی‌ چیچك‌ آچاسان‌، چیچك‌ آچاسان‌.

تهران‌ ـ بهمن‌ 1350

گؤزلــــر

یئنه‌ كمان‌ كیمی‌ چكیب‌ قاشلارین‌،
 قولدور باخیشلاری‌ وای‌ منی‌ گؤزلر.
 داغیدیب‌ گؤنلومون‌ باغچاسین‌، بارین‌،
 یاخیب‌ یاندیرماغا خرمنی‌ گؤزلر.

الیندن‌ كیم‌ قاچدی‌ جانین‌ قورتاردی‌،
 صنعان‌ دینین‌ آتدی‌، دونوز اوتاردی‌،
 هر زامان‌ یئنی‌ بیر فتنه‌ قوپاردی‌،
 او گورجی‌ باخیشلار، ارمنی‌ گؤزلر.

سوزگون‌ باخیشیندان‌ اوركلر شان‌ ـ شان‌،
 هر یاندا مین‌ یانان‌ ،  مین‌ ـ مین‌ آلیشان‌،
 داغیدیب‌ تئللرین‌ ائدیب‌ پریشان‌،
  قلب‌ ائوین‌ ییخماغا شانه‌نی‌ گؤزلر.

حسرتی‌ لاله‌نین‌ باغرین‌ داغلاییب‌،
 شوقوندان‌ گول‌ گولوب‌، بولود آغلاییب‌،
 ییغیب‌ دالیسیندا دسته‌ باغلاییب‌،
 سونبولی‌، نرگیزی‌، سوسنی‌ گؤزلر.

زلفلری‌ قاپ‌ ـ قارا، اوزو آی‌ پارا،
 ناز ـ غمزه‌سیندن‌ اوره‌كلر یارا،
 قدرتدن‌ چكیلیب‌ قاشلارا قارا،
 نئیله‌ییر ـ نئیله‌ییر سورمه‌نی‌ گؤزلر.

باخیشی‌، گولوشو، حیله‌سی‌، فندی‌،
 قاتیب‌ ـ قاتیشدیریب‌ پوسته‌نی‌ ـ قندی‌،
 بیلمیرم‌ ایلك‌ ازل‌ كیمدن‌ اؤیرندی‌،
 چمخمی‌، عشوه‌نی‌، غمزه‌نی‌ گؤزلر.

سوردوم‌، شرمدندیر، بویا  نخوتدن‌،
 باشینی‌ قووزاییب‌ باخماز ابدا.
 دئدیلر، اؤزو ایله‌ دگیل‌، خلقتدن‌
 شیوادان‌ آلیب‌ بو شیوه‌نی‌ گؤزلر.

عشقی‌، اوره‌گیمده‌ تالان‌ قوپاردی‌،
 صبر و قراریمی‌ چاپدی‌ ـ آپاردی‌،
 وورغون‌ اولسایدی‌ نه‌یه‌ یازاردی‌
 سهند بو قوشمانی‌، نغمه‌نی‌، گؤزلر.

1340

 

تراکتورسازی آذربایجان یکی از عوامل اتحاد ملت آذربایجان

تراکتورسازی آذربایجان یکی از عوامل اتحاد ملت آذربایجان


گویی تراختور توانسته در طول چندین سال اخیر تمامی شهرهای آذربایجان را متحدتر از گذشته کرده و پیامی به سیاستمداران آپارتاید فارس بدهد و آن پیام فرا رسیدن مرگ فاشیسم در اذربایجان است.

فوتبال بازی جذابی که اکنون دنیا به چشم صنعت به آن مینگرد توانسته در تمامی دنیا جای خود را باز کند. تاریخ فوتبال در کشوری که هم اکنون ایران نامیده میشود سابقه چهل ، پنجاه ساله داردوبه واقع میتوان گفت که تیمهای آذربایجانی جزء قدیمیترین و ریشه دارترین تیمهای کشور میباشند.

از جمله تیمهای قدیمی و مردمی میتوان به دو تیم ماشین سازی تبریز و تراختور سازی تبریز اشاره کرد.تراختور تبریز پر طر فدارترین تیم آذربایجان و محبوبترین تیم آذربایجان است که متا سفانه در پی سیاستهای فاشیسمی حکومت ایران ۸ سال نتوانسته بود در جمع مدعیان لیگ برتری قرار گیرد. اما سرانجام دشمن خونی اذربایجان نتوانست در مقابل سیل فشار مردم آذربایجان دوام بیاورد و بالاخره چنین شد که تراختور توانست دوباره به جمع تیمهای لیگ برتری بپیوندد


خود این ۸ سال ظلمی که در حق تراختور و سایر تیمهای ورزشی آذربایجان شد و اتفاقات و حوادثی که در سایر عرصه های سیاسی و فرهنگی آذربایجان پیوست ، من جمله قیام خونین خرداد ماه سال ۱۳۸۵ شمسی ، جملگی دست به دست هم دادند و نکته مهمتر اینکه تراختور را نه تنها از نام صرف یک تیم ورزشی خارج کرد بلکه تبدیل به جزئی از حرکت ملی آذربایجان کرد.

لازم به ذکر است که هواداران آذربایجانی قبلا نیز به نوعی اعتراضات مدنی خود را در ورزشگاهها نشان میدادند ولی با توجه به جریانات دو دهه اخیر و آگاهی هر چه بیشتر مردم نسبت به ظلم ۸۰ ساله فاشیسم فارس ، در تمامی عرصه ها سرعت و شدت اعتراضات هواداران بیشتر و بیشتر گردیده . این را میتوان از نحوه شعارهای طرفداران تراختور در ۱۰ سال اخیر به وضوح مشاهده کرد.

فاشیسم سعی میکند در تمامی زمینه ها با سیاستهای شومی هم چون آسیمیلاسیون به صورت آهسته وارد شود و بدیهی است که ورزش نیز به علت توجه ویژه مردم به آن ، از این قاعده مستثنی نیست. با توجه به مدارک فاش شده از سازمان اطلاعاتی رزیم پهلوی ( ساواک ) ، دو تیم استقلال تهران و پیروزی تهران زائیده تفکر فاشیسمی بر مبنای سیاست آسیمیلاسیون فرهنگی ، برعلیه سایر ملل غیر فارس ایران بوده است. اگر به ورزشگاههای سایر شهرهای ایران غیر از تهران مثل اصفهان ، شیراز ، مشهد ، اهواز و …. بنگریم مشاهده میشود که این دو تیم تهرانی در هر بازی نصف بیشتر ورزشگاه را به هواداران خود اختصاص میدهد. در حالیکه در هر کدام از این شهرها ملتهای غیر فارس زیادی موجود هستند.

با این مقدمه میخواهیم وارد بازی اخیر تراختور آزربایجان با استقلال تهران شویم و نکات بسیار مهم این بازی را نشان دهیم. یکی از نکات جالب توجه این بازی که سایر نکات را تحت تاثیر خود قرار میداد حضورطرفداران پر شمار قرمز رنگ پایتخت آزربایجان جنوبی در ورزشگاه بود. به گفته رسانه های حکومتی بیش از ۸۰ هزار نفر و به دیده عینی ما حدود ۱۰۰ هزار نفر آزربایجانی از تمام شهرهای آزربایجان برای تماشای بازی امده بودند. پلاکاردهایی از شهرهای ارومیه ، مرند ، قوشاچای، سولدوز، کلیبر ، زنجان ،اردبیل و حتی شهر همدان و. .. . بسیار جالب توجه بود و خون هر آذربایجانی از دیدن چنین ابهتی به جوش می آمد. اما در نقطه مقابل اندکـ طرفداران آبی رنگ استقلال تهران بودند که باز به گفته رسانه های دولتی شمار آنها به کمتر از ۵۰۰ نفر میرسید. اما چیزی که از آن تعبیر به مرگ فاشیسم فارس در آذربایجان می شود حضور همین اندک تماشاچی استقلال تهران، شعارهای ملی طرفداران آزربایجانی و نیز حضور تمامی شهرهای آزربایجان ، جملگی چنین تعبیری را به یقین تبدیل میکند.

گویی تراختور توانسته در طول چندین سال اخیر تمامی شهرهای آزربایجان را متحدتر از گذشته کرده و پیامی به سیاستمداران آپارتاید فارس بدهد و آن پیام فرا رسیدن مرگ فاشیسم در اذربایجان است. بنابراین میتوان به جرات گفت که آذرباجان کنونی قویترین پتانسیل ۸۰ سال اخیر را برای آزادی داراست و این پتانسیل نیاز به مدیریت و برنامه ریزی بسیار موشکافانه و صحیحی برای رسیدن هر چه سریعتر به مقصد را می طلبد که مطمئنا هم، چنین نیروی مدبری این حرکت را مدیریت میکنند.

یاشار گؤنئیلی
۲۶/۰۶/۱۳۸۸

نظامی گنجوی ، شاعر بزرگ آذربایجان


 

نظامی گنجوی ، شاعر بزرگ آذربایجان

 

حکیم جمال الدین ابو محمد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید ملقب به نظامی گنجوی (1141-1209) از داستانسرایان بزرگ و استادان مسلم در سرودن شعر تمثیلی و بزمی است.

او در 22 آگوست 1141 در شهر گنجه آذربایجان متولد شد و همه عمر را به جز سفر کوتاهی که به دعوت قزل ارسلان به یکی از نواحی نزدیک گنجه کرد، در وطن خود باقی ماند.

 

Boğazımı gör necə düyünləyibdir Gəncə
بوغازیمی گور نئجه دویونله ییبدیر گنجه
Yoxsa İraq xəznəsi mənim olardı, məncə
یوخسا ایراق خزنه سی منیم اولاردی، منجه
Aləm deyir övladsan sən dünyaya, Nizami
آلم دئییر اولادسان سن دونیایا، نیظامی
Sığışmazsan Gəncəyə gen dünyada, Nizami
سیغیشمازسان گنجه یه گئن دونیادا، نیظامی


 

نظامی 63 سال و 6 ماه در گنجه زندگی کرد، در همین شهر وفات نمود و به خاک سپرده شد.
نظامی از تمام علوم عقلی و نقلی بهره مند بود و در وادی عرفان و سیر و سلوک راهنمای بزرگ و در عقاید و اخلاق ستوده پایبند و استوار و سرمشق فرزندان بشر بوده و در فنون حکمت از طبیعی و الهی و ریاضی دست داشته و منشا تغییر و تحول و پیشرفت این علوم شد و در بسیاری از مسایل آن دوره جلوتر از زمان خود بود.
نظامی علاوه بر زبان ترکی که زبان مادری او بود به زبانهای عربی ، فارسی و چند زبان دیگر به طور کامل مسلط بود.


Dünyada nə qədər kitab var belə
دونیادا نه قدر کیتاب وار بئله
Çalışıb, əlləşib gətirdim ələ
چالیشیب، اللشیب گتیردیم اله
Ərəbcə, dəricə, yeri düşərkən
اربجه، دریجه، یئری دوشرکن
Buxari, Təbəri əsərlərindən
بوخاری، تبری اسرلریندن
Oxudum, oxudum, sonra da vardım
اوخودوم، اوخودوم، سونرا دا واردیم
Hər gizli xəznədən bir dürr çıxardım
هر گیزلی خزنه دن بیر دور چیخاردیم

 

در پاکی اخلاق و تقوی، نظیر حکیم نظامی را در میان تمام شعرای عالم نمی‌توان پیدا کرد. در تمام دیوان وی یک لفظ رکیک و یک سخن زشت پیدا نمی‌شود و یک بیت هجو از اول تا آخر زندگی بر زبانش جاری نشده‌است.
نظامی از سنین کودکی قلم به دست گرفت و الهامات قلبی خود را بر کاغذ منتقل نمود.اولین نوشته های او قصیده و غزل بود. نظامی تحولی عظیم در سرودن قصیده و غزل پدید آورد و روح و جان تازه ای به آنها بخشید.
نظامی یک دیوان اشعار 20 هزار بیتی دارد که متاسفانه امروز تنها قسمتی از آن موجود است و نسخه کامل آن شاید در یکی از کتابخانه های دنیا یافت شود.
آنچه موجب ماندگاری ابدی نام نظامی شده و او را در ردیف اول ادیبان جهان قرار داده، پنج مثنوی با نام «پنج گنج» یا «خمسه» است که تعداد ابیات آن را تا حدود 20 هزار بیت نوشته اند و عبارتند از:
مخزن الاسرار(1177)، لیلی و مجنون(1188)، خسرو و شیرین(1180)، هفت پیکر(1196 (Yeddi gözəl))، اسکندرنامه(1203)، که تمامی مثنویها به سبک عراقی است.
اشعار مخزن الاسرار سراسر پند و نصیحت است و شامل 2260 بیت می باشد. این مثنوی مشتمل بر 20 مقاله در مواعظ و حکم است و حاوی اندیشه های زاهدانه و عارفانه اوست.
در هر مقاله پس از شرح عنوان مقاله، برای تأثیرگذاری بیشتر داستانی کوتاه اما پر محتوا و دلنشین روایت شده است.
به نظر نظامی خدمت بی تمنا و صرفا در جهت رضای الهی به انسانها و عدالت برترین ارزشها هستند.


 
Çalış öz xalqının işinə yara
چالیش اوز خالقینین ایشینه یارا
Dünya əməlindən geysin zər-xara
دونیا املیندن گئیسین زر-خارا
Bacarsan hamının yükünü sən çək
باجارسان هامینین یوکونو سن چک
İnsana ən böyük şərəfdir əmək
اینسانا ان بویوک شرفدیر امک
Yaxşılıq etməsən əgər insana
یاخشیلیق ائتمسن اگر اینسانا
Böyüklük şərəfi verilməz sana
بویوکلوک شرفی وئریلمز سانا

نظامی با دختری از طایفه ترکان قبچاق به نام آپاغ (Apağ) ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب پسری به نام محمد (1174) شد.
نظامی در اشعاری تحت عنوان "نصایحی برای پسرم محمد" چنین می نویسد:

Yeddi yaşlı balam, gözümün nuru
یئددی یاشلی بالام، گوزومون نورو
Dilimin əzbəri, qəlbim süruru
دیلیمین ازبری، قلبیم سورورو
Ruzi verdi sənə o Pərvərdigar
روزی وئردی سنه او پروردیگار
Üstündə mənim yox, Onun adı var
اوستونده منیم یوخ، اونون آدی وار
Bilik kəsb etməklə dünyanı qazan
بیلیک کسب ائتمک له دونیانی قازان
Əsmanı oxu ki, məna alasan
اسمانی اوخو کی، منا آلاسان
Qaç o sözlərdən ki, mənasız, boşdur
قاچ او سوزلردن کی، مناسیز، بوشدور
İlahi elmlər öyrənmək xoşdur
ایلاهی ئلملر اویرنمک خوشدور
Elə namuslu ol, desin hər görən
ئله ناموسلو اول، دئسین هر گورن
Ağıllı oğluna, Nizami, əhsən
آغیللی اوغلونا، نیظامی، احسن

 

مرگ آپاغ روحیه نظامی را سخت تحت تاثیر قرار داد و پس از آن بود که مثنوی دوم خود "خسرو و شیرین" را سرود.
مثنوی خسرو و شیرین شامل 6500 بیت است. این مثنوی داستان عشق خسرو پرویز به شیرین شاهدخت می باشد.
مثنوی لیلی و مجنون شامل 4500 بیت است. در این مثنوی داستان پر سوز و گداز عشق مجنون و لیلی به رشته نظم درآمده است.
مثنوی هفت پیکر در 5136 بیت سروده شده است. این داستان شرح روابط بهرام گور با هفت دختر از پادشاهان هفت اقلیم است که بهرام برای هر کدام گنبدی به رنگی خاص بر پا می کند و هر روز از هفته را میهمان یکی از آنان می شود و داستانی از هر کدام می شود.
مثنوی اسکندرنامه شامل 10500 بیت و در دو بخش به نامهای شرفنامه و اقبالنامه به نظم درآمده است. در بخش اول نظامی اسکندر را به صورت فاتحی بزرگ و در بخش دوم در لباس حکیم و پیامبری خردمند معرفی می کند.
اگرچه زبان مادری نظامی ترکی بود اما در بزم سرایی، بزرگترین شاعر ادبیات فارسی است. به جرأت می توان گفت که او در سرایش لحظه های شادکامی بی همتاست، زبانش شیرین است و واژگانش نرم و لطیف، و گفتارش دلنشین. آن گونه که در بازگویی لحظه های رزم، نتوانسته از فشار بزم رهایی یابد به اشعار رزم نیز ناخودآگاه رنگ غنایی داده است. این شاعر بزرگ خود را به اخلاق پایبند می داند و برخلاف بسیاری از شاعران و سرایندگان، هرگز در سروده هایش بی پرده سخن نگفته است.نظامی گنجوی استاد مسلم شعر غنایی و داستانهای عاشقانه است.
برجستگیها و ویژگیهای شعر نظامی :
تشبیهات و توضیحات او، زیبا و هنرمندانه و بسیار خیال انگیزند.
در تصویر جزئیات طبیعت و حالات، بسیار تواناست.
انتخاب الفاظ و کلمات مناسب که نتیجه آشکار آن، موسیقی شعر اوست.
ایجاد ترکیبات خاص و ابداع و اختراع معانی و مضامین نو و دلپسند.
تازگی معانی و ابداع ترکیبات تازه که در شعر نظامی به وفور یافت می شود، کلام وی را گاهی دچار ابهام می کند،
علاوه بر اینها کثرت «لغات عربی» و «اصطلاحات علوم» و «اصول و مبانی فلسفه و معارف اسلامی» سخن این شاعر را دشوار و پیچیده کرده است.

 

زندگینامه استاد جبار باغچه بان


 

زندگینامه استاد جبار باغچه بان

 

جبار عسگرزاده، معروف به باغچه بان، در سال 1264 خورشیدی در شهر ایروان به دنیا آمد. پدرش عسگر بنا و اهل تبریز و صنعت کار بود و به همین خاطر به ایروان رفته بود و تولد پسرش میرزا جبار در همان سالها اتفاق افتاد.

(ایروان جزو سرزمینهای تاریخی آذربایجان است اما تحت فشار روس ها توسط حکومت جمهوری اول آذربایجان به رهبری محمد امین رسول زاده به منظور تشکیل یک دولت فدرال به ارمنی هایی که از مراغه و مناطق مختلف ترکیه به ایروان مهاجرت کرده بودند، واگذار شد اما ارمنی ها پش از تشکیل دولت ارمنستان این معاهده را نقض کرده و ترکان مسلمان آذربایجانی را تحت فشار و ارعاب از ایروان و نواحی اطراف رانده و یا قتل عام نمودند).

باغچه بان در پانزده سالگی به ناچار آموزش را رها كرد و از خبرنگاران روزنامه های قفقاز و از فكاهی نویسان روزنامه ملانصرالدین و مجله فکاهی لک لک شد.
با شدت گرفتن ارعاب ها ، تهدیدها ، قتل عام ها و غارت مسلمانان قفقاز و ایروان توسط روسها و ارمنی ها مهاجر ، باغچه بان به ناچار به همراه همسرش صفیه میر بابائی در سال 1298 شمسی از راه جلفا وارد شهر مرند شد.

او در آن وقت بیش از سی و چهار سال نداشت. جبار در مرند به شغل آموزگاری در مدرسه دولتی احمدیه مشغول شد. در اواخر اردیبهشت سال 1299 شمسی به تبریز منتقل شد. در این زمان جبار چون شیوه تدریس الفبای فارسی را نارسا دید روش تازه ای برای تدریس آن به کار برد که موفقیت زیادی به همراه داشت.
باغچه بان برای آموزش دانش آموزان خود از روشهای نو بهره میگرفت كه با روش قدیمی كه با خشونت همراه بود، بسیار تفاوت داشت. او برای آموزش حساب به دانش آموزان از یك تخته سیاه بزرگ و دو چرتكه دیواری(یكی برای آموزش عددهای صحیح و دیگری برای آموزش عددهای كسری) استفاده كرد. با این روش دانش آموزان مردود سال گذشته نیز توانستند به آسانی در آزمونها پیروز شوند كه این باعث امیدواری بیشترباغچه بان شد.

نوآوریهای باغچه بان

باغچه بان از همان آغاز شیوه آموزش سنتی را كنار گذاشت. لحظه ای آرام و قرار نداشت و هر روز با یك فكر تازه پا به مدرسه میگذاشت. نوآوریهای وی در آن روزگار مانند شعبده بازی شگفتی و تحسین همه را برمی انگیخت. برای نخستین بار برای آموزش جغرافیا از نقشه ای استفاده كرد كه خود آن را ساخته بود. آن نقشه شامل دو تخته ساده بود كه روی آن نمونه ای از دریا و اقیانوس و پدیده های طبیعی نشان داده شده بود.

باغچه بان علاوه بر استعداد و عشق به معلمی، استعداد شاعری، نقاشی، روزنامه نویسی و بازیگری و حتی قالبكاری داشت كه از همه این تواناییها برای آموزش هر چه بهتر دانش آموزان كمك میگرفت. او نمایشنامه می نوشت و بچه ها ان را اجرا میكردند. به علاوه، او برای نخستین بار لباسهای یك شكل و برنامه ورزشی برای دانش آموزان تدارك دید.

باغچه بان در سال 1303 كودكستانی با نام " باغچه اطفال" بنیانگذاری كرد و با نوآوریهای خود برنامه هایی از جمله كاردستی، نقاشی، بازی، نمایش، سرود، شعر و قصه و ... در آن آموزش داد. او نام باغچه بان را برای مربیان این كودكستان و همچنین برای نام خانوادگی خود برگزید.

یكی دیگر ازكارهای ارزندهی باغچه بان، بنیانگذاری كلاسی برای آموزش به دانش آموزان كر و لال بود. هنگامی كه این فكر نو را با رئیس آموزش و پرورش آن زمان(رئیس فرهنگ) در میان گذاشت، در برابر شور و هیجان خود با این پاسخ دلسردكننده روبهرو شد كه: " اگر تو چنین استعداد و قدرتی داری كه لالها را زباندار كنی، بهتر است زبان فارسی را در باغچه اطفال بیشتر كنی. ما به آموزش زبان فارسی به این مردم ترك زبان بیشتر نیاز داریم تا زبا ندار كردن كر و لالها."

اما این سخنان دلسرد كننده و كارشكنیهایی بسیار دیگر، باغچه بان را در راهی كه در پیش گرفته بود سست نكرد و او دو روز پس از شنیدن آن سخنان، اعلان ثبت نام را در مدرسه نصب كرد. این اعلان، كه شبیه ادعای پیغمبری بود، سر و صدای بسیاری به پا كرد تا آنجا كه یكی از دوستانش به او گفت:" تو دشمن آبروی خود هستی. چرا فكر نكردی كه یهودیها با همه زرنگیشان نتوانسته اند در تبریز مغازه باز كنند؟ این دكان چیست كه تو باز كرده ای؟ مگر تو پیغمبری كه میخواهی لالها را زباندار كنی؟ من تا به حال نماز نخوانده ام. اما امشب میخوانم و از خدا برای تو شفا میخواهم!" و باغچه بان چه نیكو به او گفت:" این نخستین معجزه من، كه آدم كافری مثل تو به خاطر من مسلمان شد!"

سرانجام پس از كشمكشهای بسیار، چند كودك كر و لال را نام نویسی كرد و پس از شش ماه در حضور پدر و مادران و برخی از مقامهای آموزش و پرورش، از آنها آزمون گرفت. آن روز بچه ها برای مردمی كه روی در و دیوار مدرسه نیز نشسته بودند، درس خواندند و روی تخته دیكته نوشتند. پس از آن روز باشكوه بود كه سیل سپاسگذاریها و گرامیداشتها به سوی او سرازیر شد كه البته در برابر سیل كارشكنیها چندان چشمگیر نبود.

مهمترین نوآوری باغچه بان، روشی نو در آموزش الفبا است كه به روش تركیبی مشهور شده است. در این روش، آموزش الفبا بر اساس دانسته های پیشین دانش آموزان انجام میشود. برای مثال، هنگامی كه میخواهید به كودك حرف "آ" را یاد بدهید اگر این حرف را روی تخته بنویسید و بخواهید كه شاگردان آن را بخوانند و بنویسند، اهمیت نمیدهند. اما اگر آب را به آنها نشان بدهید، اسم آن را بپرسید و از آنها بخواهید صداهای واژه آب را بكشند، آن دو صدایی را كه آب از آن ساخته شده است، پیدا میكنند.

دیدگاه باغچه بان در آموزش كودكان

باغچه بان بر این باور بود كه یك كودك نوزاد، كه ذهنش از هر گونه دانستنی تهی است، بدون آموزش آموزگار، زبان محیط پیرامون خود را یاد میگیرد و پر از دانستنی می شود. اما همین كودك هنگامی كه به دبستان میرود، نمیتواند از پس آموزش براید و مردود می شود. این پیشآمد، خلاف نهاد او و قانون آفرینش كودك است.

نظرهای باغچه بان در آموزش كودكان بر این پایه استوار است كه كودك پیش از ورود به دبستان با مفهومهای گوناگونی در محیط پیرامون خود آشنا میشود و حتی بدون آن كه واژهای را به زبان بیاورد، مفهوم برو، بیا، بنشین، در و پنجره و دیگر چیزهای پیرامون خود را درك میكند. او چون این مفهومها را میداند، بدون تشویق یا تهدید، واژه های مربوط به آنها را میآموزد. پس كودك هر واژه ای را در برابر چیزی یاد میگیرد و راز یادگیری كودكان است.

باغچه بان نظرهای خود را پیرامون آموزش الفبا در كتابی با نام "دستورتعلیم الفبا" نوشته است كه كه در سال 1314 منتشر شد. این كتاب پنج فصل دارد:

فصل اول: ویژگیهای شخصی معلم. معلمی كه میخواهد به دانش آموزانی كه تازه وارد مدرسه شده اند آموزش بدهد، باید هفت ویژگی داشته باشد. بردباری و شكیبایی، خوشرویی و فروتنی، انتظار و امید، جدیت و درست قولی، ثبات و جدیت، وقار و سنگینی و احاطه و آمادگی.

فصل دوم: شناخت دانش آموزان. شاگردان شباهتهایی به هم دارند و تفاوتهایی كه نهاد آنان و خانواده ها و تربیت آنها موجب شده است.

فصل سوم: سرآغاز خواندن و نوشتن (دوره آمادگی). اصلاح گفتار و مخرج ادای كلمه ها، همراه با خواندن كلمه ها و نام چیزها و تمرین نوشتن. در گذشته، كار نوشتن بعد از خواندن انجام میشد، اما امروزه نوشتن همراه با خواندن از روز اول آموزش داده میشود.

فصل چهارم: آموزش الفبا. آموزش باید بر اساس دانسته های پیشین دانش آموزان انجام شود. موضوع انتخابی برای درس بسیار مهم است كه باید مبهم نبوده و در اندازهی درك دانش آموز باشد.

فصل پنجم : حرفها و طرز هجی كردن(بخش كردن) و ارتباط آموزش با تواناییهای فكری كودكان. در این مرحله، معلم برای این كه بتواند سی و دو حرف را به آسانی آموزش دهد، اول باید توجه دانش آموزان را به كیفیت مخرج صداها و تقسیم كلمه به بخشهایی كه در هر بخش یك حركت دارند، جلب كند.

نوشته های باغچه بان

باغچه بان كتاب "زندگی كودكان" را كه شامل شعر، سرود و چیستان برای كودكان بود در سال 1308 در شیراز چاپ كرد. او چند نمایشنامه برای كودكان نوشته و به اجرا درآورده است. او چند كتاب پیرامون روش آموزش تركیب نیز نوشته است كه از آن جمله است: دستور تعلیم الفبا؛ الفبای خودآموزی برای سالمندان؛ اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا. چند كتاب هم دربارهی آموزش معلمان برای دانشسرای تربیت معلم نوشته است.

باغچه بان شعر هم میگفت و شعر را نیز به عنوان ابزار كمك آموزشی به كار میگرفت. در این جا نمونهای از شعرهای او را میخوانید.

روی سعی بكن كه مرد احسان باشی
نیكی بكنی به خلق و انسان باشی
بیرنج به مفت سودی از كس نبری
چون شمع برای جمع سوزان باشی

فهرست نوشته های باغچهبان

1. برنامه كار آموزگار - 1302
2. الفبای آسان - 1303
3. الفبای دستی مخصوص ناشنوایان - 1303
4. زندگی كودكان - 1308
5. گرگ و چوپان - 1308
6. خانم خزوك - 1311
7. پیر و ترب - 1311
8. بازیچه دانش - 1311
9. دستور تعلیم الفبا - 1314
10. علم آموزش برای دانشسراها - 1320
11. بادكنك - 1324
12. الفبای خود آموز برای سالمندان - 1326
13. پروانه نین كتابی - 1326
14. الفبا - 1327
15. اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا - 1327
16. الفبای گویا - 1329
17. برنامه یكساله - 1329
18. كتاب اول ابتدایی - 1330
19. حساب - 1334
20 كتاب اول ابتدایی - 1335
21. آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی - 1336
22. درخت مروارید - 1337
23. خیام آذری - 1337
24. رباعیات باغچه بان - 1337
25. روش آموزش كرولالها - 1343
26. من هم در دنیا آرزو دارم - 1345
27. بابا برفی - 1346
28. عروسان كوه - 1347
29. زندگینامه باغچه بان به قلم خودش - 1356
30. شب به سر رسید - 1373
31 . كبوتر من كبوتر من - 1373


 

bag1.gif

 

 



bag2.gif

 



bag3.gif

 



bag4.gif