زبان تركی و موقعیت گذشته و كنونی آن در ایران
زبان تركی و موقعیت گذشته و كنونی آن در ایران !/نویسنده : حسن راشدی در این جزوه به موضوع هایی چون بحران هویت در بین جوانان ترك زبان ایران , تحریف تاریخ تركان در زمان خاندان پهلوی , و موقعیت كنونی زبان وفرهنگ تركی در كشور به صورت خلاصه پرداخته شده است.
بحران هویت درمیان جوانان آذربایجان !
یكی
از معضلات اجتمای جامعه روشنفكری و جوان آذربایجانی امروز بحران هویت است.
بهجز جوانان و پیشقراولان حركت ملی آذربایجان هنوز هم جوان عادی و
دانشگاهی آذربایجان از ترك نامیدن خود ابا دارد ! چرا كه در طول دوران
حكومت پهلوی كه آثار شوم آن هنوز هم بر جامعه سنگینی می كند
ناجوانمردانهترین ضربهها بر شخصیت تركان ایران وارد آمد !
در طول
حاكمیت 53 ساله رضاخان و فرزند وی، تركان ایران از توهینها و بی
احترامیهای آشكار و مستقیم تا تحقیرهای مدون و كلاسیك در رادیو و
تلویزیون و كتابهای درسی مدارس و دانشگاهها در امان نبودند . امروزه هم
گویی كلمه ترك كابوس وحشتناكی است كه بر سینه جوان آذربایجانی و جوانان
ترك دیگر مناطق كشور سنگینی می كند !
دردوران حاكمیت پهلوی، صحنه جامعه
را آنچنان بر تركان و حتی كلمه تُرك تنگ كردند كه آن عده از جوانان
آذربایجانی كه زندگی را نه در مبارزه برای رهایی از ظلم و ستم مضاعف پهلوی
بر علیه تركان، كه در به دست آوردن نان و آبی بی دردسر میدیدند تنها راه
رهایی از كابوس دردناك "تُرك"را در جایگزین شدن این كلمه با واژهای دیگر
جستجو میكردند!
در حقیقت تمام صحنهها برای اجرای نمایش تغییر
هویت برای افرادی كه تاب تحمل تحقیرها و توهینها را نداشتند و توان
مقابله و مبارزه با آن را در خود نمی دیدند و مستحیل شدن در زبان و فرهنگ
حاكم و غالب را آسانترین راه فرار از اهانتها و بی احترامیها
میدانستند ،حاضر و مهیا بود !
"آذری" آنهم از نوع غیر تركی واژهای
بود كه كشف آن ! بیشتر از سقوط امپراتوری هزار ساله تركان ایران، رضاخان و
پانآریائیستها را خوشحال كرد تا فراریان از هویت تركی را نشان ودرجهای
بس زیبا و افتخارآمیز از نوع "پارسی" ارزانی دارند !
آری چنین شد كه
جوان تبریزی ، زنجانی ،ارومیهای ، اردبیلی ، آستارایی، همدانی ،
ساوهای و ... با دو نوع هویت تحقیر شده تركی ، و افتخار آفرین آذری از
نوع پارسی ! روبرو شد كه این دومی را نمیدانست چگونه جایگزین اوّلی كند ؟!
به
تركی سخن میگفت امّا خود را آذری مینامید ! تازه آذری او با آذری كسروی
فرق داشت ، او آذری را فقط برای رهایی از كلمه ترك بر خود گزیده بود !
وقتی از او میپرسیدی تو تركی یا آذری ؟ میگفت ،آذری . وقتی میپرسیدی
آذری یعنی چه و منظور از آذری چیست ؟ چیزی برای گفتن نداشت ، حتی تئوری
كسروی را هم نمیدانست ، فقط میخواست ترك نباشد ، تركی كه در طول دوران
حكومت پهلوی به بدبختترین ، تحقیرشدهترین و كم ارزشترین عنصر جامعه
تبدیل شده بود !!
ولی همین آذری وقتی پای از ایران بیرون مینهاد و دل
به فرنگستان میداد ایرانی بودن خود را انكار می كرد و خود را ترك اصیل ،
آنهم نه از نوع ایرانیاش, ! مینامید .
ترك ستیزی و تحقیر تركان از
زمانی كه امپراتوری هزار ساله تركان با سقوط دولت قاجار پایان یافت و
حاكمیت نژادپرستانه رضاخان بر كشور كثیرالمله ایران تحمیل گردید آغاز شد .
از
روشنفكران نژادپرست این دوران محمود افشار بود كه با نزدیكی به دربار
رضاخان ثروت و مكنت هنگفتی بهم زد و از تئوریسینهای شوونیستی دربار پهلوی
بشمار میرفت . وی از جمله كسانی بود كه هیچگونه حق وحقوق فرهنگی به
تركانی كه نصف جمعیت كشور را تشكیل می دادند قائل نبود و حتی با تدریس 5
دقیقهای زبان تركی در مدارس و دانشگاهای آذربایجان هم مخالف بود !! (زبان
فارسی در آذربایجان ،گردآوری ایرج افشار ،تهران-1368،ص 288)
محمود
افشار با تشكیل "بنیادافشار" تنها قسمتی از ثروت بادآورده و هنگفت خود را
كه شامل "32 رقبه" میشد و یكی از رقبات آن یعنی "
باغفردوسشمیران " به مساحت كلّ 10239 (دههزارودویستوسیونه) متر مربع
عرصه ، مشتمل بر : 1- دوازده دستگاه آپارتمان مسكونی و چهار باب مغازه 2-
ساختمان تولیت خانه كه دفتر مجله آینده است 3- ساختمان متولی خانه 4- دو
باب دكان در قسمت جلوی كتابخانه [علاوه بر 4 باب مغازه قبلی ] 5- دو
ساختمان و دو باغ مجزّا 6- 18 شمارهتلفن 7- 5ساعت و 53قیقه از آب قنات
فردوس (پنج وقفنامه،مجموعه انتشارات ادبی تاریخی موقوفات ...افشاریزدی-
شماره 16- یادبود نخستین سال در گذشت واقف،28/آذر/1362،صص 12-13) را طبق
مفاد وقفنامه در جهت پیشبرد اهداف واقف كه همانا شوونیسم و پانفارسیسم
است قرار داد !
محمود افشار وصیّت كرده بود علاوه بر موقوفاتی كه در
حال حیات وی در نظر گرفته شده است و 32 رقبه میباشد، یكسوم از ثروت باقی
مانده از وی نیز بعد از مرگش به 32 رقبه قبلی موقوفات افزوده شود !
"
هم اكنون به موجب همین سطور وصیّت میكنم كه بعد از من یكسوم از
"ماتَرَك" به عنوان "ثلث" شرعی بر این موقوفات افزوده شود . هر گاه در
آخرین وصیتنامه شرایط و مصرف خاصی برای ثلث معیّن نكردم منظور این است كه
عملاً و قانوناً یكسوم نامبرده نیز زیر نظر متولیانی كه معیّن كردهام
قرار گیرد ..." (پنج وقفنامه،ص23 )
"موقوفات افشار" با سرمایه نجومی
هم اكنون نیز در راه رسیدن به اهداف شوونیستی فعّال میباشد. كتابهای
نژادپرستانهای كه توسط این بنیاد منتشر و با قیمت ارزان در اختیار
خوانندگان گذاشته می شود مؤید اهداف این بنیاد است !
محمود افشار در وصیتنامه خود نوشته است:
"بعد
از تعمیم زبان فارسی و وحدت ملّی [!]كه باید هدف اصلی باشد منظورهای دیگری
كه این موقوفات برای آنها بنیاد یافته و اساسنامه آن نوشته شده توجه خاص
به نسل جدید از راه آموزش و پرورش كودكان بهوسیله كودكستان شبانهروزی
نمونه و تربیت اجتمای و سیاسی جوانان...خواهد بود...كه بر اینها اضافه
شود " مدرسههای مادرانه " در آذربایجان [!!]كه شرح آنرا بعد در
مجله آینده خواهم آورد.". (پنج وقفنامه،صص 27-28)
آنچه از زبان محمود
افشار به عنوان "مدرسههای مادرانه در آذربایجان" جاری میشود همان چیزی
است كه از طرف همفكر وی جواد شیخالاسلامی یكی دیگر از نژادپرستان دورهی
پهلوی و یكی از اعضای شورای تولیت "بنیاد افشار" جهت رسیدن به اهداف
شوونیستی عرضه گردید.
وی غیر انسانیترین تفكر عصر خود را كه در هیچ
دورهای از تاریخ بشریّت و در هیچ نقطعهای از دیكتاتورترین و بدوی ترین
مناطق جهان دیده نشده است به معرض نمایش گذاشت !
جواد شیخالاسلامی
تئوری جدا كردن اجباری نوزادان شیرخوار آذربایجانی و نوزادان دیگر مناطق
ترك ایران از مادرانشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاهای مخصوص كه تا
هفتسالگی تماس و ارتباطی با والدینشان نداشته و كلامی از زبان آنها
نشنیده باشند را تقدیم دیكتاتور زمان و همفكران خود كرد !
تكرار و
پیگیری این تفكر قرون وسطایی از طرف وی ، بعد از انقلاباسلامی همچنان
ادامه داشته است !! (زبان فارسی در آذربایجان،ص 445/ مجلهآینده سال
هفتم-1360،شمارههای سوم و چهارم)
از دیگر باصطلاح روشنفكرانی كه در
دوران ستمشاهی پهلوی پشت به هویت خود كرده و هضم شدن در زبان وفرهنگ حاكم
را افتخاری بزرگ برای خود دانست احمدكسروی بود . وی با حمایت رضاخان به
مخالفت آشكار علیه دین اسلام و انكار امام دوازدهم پرداخت و پا به میدان
مستحیل شدن در زبان وفرهنگ تحمیلی رضاخانی گذاشت و تئوری "زبانآذری" را
باصطلاح به صورت علمی تقدیم وی كرد !
تئوری خود ساخته كسروی آنچنان بر
مذاق نژادپرستان خوش آمد كه سر از پا نمیشناختند . در تئوری كسروی ساكنان
روستاهایی كه تعداد آنها كمتر از انگشتان یك دست یعنی چهار روستا بود و
این روستاهادر منطقه قرهداغ و اطراف مرند و زنوز قرار داشتند و زبان آنها
غیر تركی بود دلیلی شد بر اینكه ساكنین اصلی و بومی آذربایجان ترك نباشند !
كسروی
وقتی با اهالی این چهار روستا، یعنی روستاهای هرزند و گلین قیه در اطراف
مرند ، حسنو در قرهداغ و تاتنشینهای اطراف خلخال روبرو شد و از زبان
آنها پرسید ، آنها نام زبان خود را هرزندی ، تالشی و تاتی نامیدند ؛ ولی
كسروی با اصرار تمام آنها را " آذری" نامید ! گر چه زبانی كه در هرزند و
گلینقیه صحبت میشد با زبانی كه تاتهای خلخال صحبت میكردند از هر جهت
متفاوت بود و حتی قابل فهم برای هم نبود ، اما كسروی نام مشترك " آذری"
از نوع زبانهای پهلوی را بر آنها نهاد كه فقط بر روی صفحات كتابها ثبت شد
و اهالی این روستاها هیچوقت نام زبان خود را آذری ننامیدند !
كسروی با
استناد به نظریه زبانشناسان مبنی بر اینكه روستائیان خالصترین و
دستنخوردهترین زبانها را دارند و زبان آنها زبان اصلی و بومی منطقه است
و زبانی است دست نخورده؛ وجود این چهار روستا در آذربایجان را دلیلی بر
غیر تركی و باصطلاح آذری بودن زبان بومی مردم آذربایجان دانست ، غافل از
اینكه اگر مردم چهار روستا در آذربایجان به زبان غیر تركی صحبت میكنند ،
در مقابل اهالی هزاران روستا و به بیان دیگر بهجز این چهار روستا بقیه
مردم ساكن در تمام روستاهای آذربایجان از دور افتادهترین نقاط آن و از
میان كوههای سر به فلك كشیده سهند و ساوالان گرفته تا دشتهای پهناور مغان
و زنجان و همدان تا اطراف تهران،كرج ، ساوه ، اراك ، قم، تفرش , دماوند و
فریدن اصفهان به تركی تكلّم میكنند؛ لذا بومی بودن زبان تركی در
آذربایجان و دیگر مناطق یاد شده ایران مدللتر و مستندتر است .
از طرف
دیگر, اگر دلایل كسروی را بر كل ایران تعمیم بدهیم در این صورت می توان
ادعا كرد كه نزدیك به 90% (نود درصد) مردم ایران ترك هستند و زبان اصلی
وبومی فارسهای ساكن در استانهای مختلف كشور نیز در اصل تركی بوده است !!
چرا كه كمتر استانی را در ایران می توان پیدا كرد كه در آن چند روستای ترك
نباشد.
در باره تركان ایران دكتر م . پناهیان تحقیقاتی انجام داده و بر
اساس ده جلد " فرهنگ جغرافیای ایران " از انتشارات ستاد ارتش , سال
1328-31 مجموعه ای در چهار جلد به نام " فرهنگ جغرافیای ملی تركان
ایران زمین " همراه یك جلد حاوی نقشه , فراهم آورده ودر سال 1351 در خارج
از كشور به چاپ رسانیده است (سیری در تاریخ زبان ولهجه های تركی , دكتر
جواد هئیت- چاپ سوم , سال1380,ص307) كه ما در اینجا به نقل از این كتاب
به تعداد روستاهای ترك زبانی كه خارج از چهار استان آذربایجان شرقی ,
آذربایجان غربی , اردبیل و زنجان ( كه تقریباً همه روستاهای این چهار
استان ترك هستند ونیازی به آوردن آنها در این لیست نمی باشد ) هستند
اشاره ای می كنیم :
نام شهرستان روستاهای ترك وابسته نام شهرستان روستاهای ترك وابسته
..................... .......................... ..................... ........................
تهران 209 روستا شهرضا 19 روستا
قزوین 441 // شهركرد 30 //
اراك 334 // فریدن 82 //
ساوه 224 // بیجار 135 //
دماوند 28 // تویسركان 9 //
قم 17 // شاه آباد(اسلام آباد) 2 //
محلات 12 // كرمانشاه 8 //
طوالش(هشتپر) 68 // همدان 452 //
رشت 39 // اهواز 5 //
بندر انزلی 10 // خرم آباد 65 //
فومن 4 // آباده 65 //
لاهیجان 4 // بوشهر 57 //
آمل 2 // شیراز 29 //
ساری 7 // فسا 47 //
شاهرود 15 // فیروزآباد (فارس) 12 //
گرگان 107 // كازرون 53 //
نوشهر (1) 1 // سیرجان (2) 4 //
اصفهان 7 // سبزوار 109 //
لار 10 // بجنورد 193 //
(1) در اطراف كلاردشت چالوس چند روستای ترك ازجمله ده "بازارمحله" موجود هست كه اینجا نیامده است
(2) دركتاب "جغرافیای انسانی " (زمان رضاخان)روستاهای پیچاقچی و افشاركرمان2000 خانوار قید شده است
نام شهرستان روستاهای ترك وابسته نام شهرستان روستاهای ترك وابسته
.................... ............................. ...................... ...........................
سنندج 83 روستا درگز 99 روستا
مشهد 25 // قوچان 330 //
نیشابور 46 //
..........................................................................................................................
كسروی
در رساله 56 صفحه ای كه در زمان رضاخان به چاپ رسانده از زبان غیر تركی با
نام آذری درآذربایجان صحبت به میان می آوَرَد كه در طول تاریخ هیچگونه
آثار و نشانه ی ادبی و مكتوب هر چند اندك از این زبان دیده ویا شنیده نشده
است و خود كسروی هم به آن اعتراف می كند :
" چنانكه باز نمودیم آذری
زبان گفتن بوده و همیشه در پیش روی او زبان همگانی روان , و برای نوشتن جز
این یكی بكار نمی برده اند . از این رو نوشته ای به زبان آذری در دست
نبوده و یا اگر بوده از میان رفته . " ( آذری یا زبان باستان آذربایجان –
احمد كسروی – ص 35 ).
بعد از امپراتوری هزار سالة ترکان ایران , یعنی
بعد از سقوط دولت قاجار و از زمان شروع حاكمیت رضاخان که حکومت نژاد
پرستانه پارسی را بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل کرد, افرادی از میان مردم
آذربایجان که تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی رضاخان قرار داشتند, بر علیه
هویّت و موجودیت خود عصیان كردند !
علّت این عصیان, احساس حقارت و بی¬هویّتی
بر اثر عدم آگاهی از پیشینة زبان, ادبیات , فرهنگ , تاریخ , موسیقی و در
یک کلام موجودیت خود , و خالی شدن از فرهنگ خودی که منجر به از خود
بیگانگی و یا بقول دکتر شریعتی الینه شدن می¬گردید بود .
وقتی انسان اِلینه گردید و از خود بیگانه شد , احساس پوچی و بی¬هویّتی می¬کند
و برای رهایی از این حقارت و دربدری معنوی به دنبال هویّت جدید است, حال
این هویّت را هر کس با هر نیّت و مقصد به او بدهد با آغوش باز می¬پذیرد .
چنین شخص مثل فردی می¬ماند که در منجلاب سیلاب خروشان در حال غرق شدن است و برای نجات خود چنگ به هر خار و خاشاکی می¬اندازد تا خود را نجات دهد !
در چنین شرایطی اطلاعات آسان, بی¬زحمت
و بدون هزینه از سنین کودکی تا بزرگسالی از خانه و مدرسه و دانشگاه گرفته
تا کوچه و خیابان و در هر زمان و مکان از افتخارات ساختگی زبان, فرهنگ و
تاریخ قدرت حاکم در اختیار اوست؛ یعنی پر شدن از فرهنگ تحمیلی.
طبیعی
است افرادی که قدرت مقاومت در مقابل فرهنگ مهاجم را ندارند و بدست آوردن
معلومات و اطلاعات واقعی از افتخارات ملّت خویش را توأم با سختی¬ها, ممانعت¬ها, دردسرها و هزینه¬های زیاد می¬بینند راحت¬ترین و بی دردسرترین راه را هضم شدن در فرهنگ حاکم می¬بینند و پشت به هویّت خویش می¬کنند.
اینها به سربازانی در جبهه می¬مانند که بجای مقابله و مبارزه با دشمن و کشته شدن یا پیروزی, راه اسارت آسان را برمی¬گزینند !
سیاست اِلیناسیون و یا هویّت¬زدایی
ایرانیان غیر فارس نیز از زمان رضاشاه آغاز گردید , در این دوران گویی در
ایران هیچ قوم و ملّتی جز با هویّت فارسی حق حیات ندارد و هر آنچه از
تمدّن و گذشته درخشان است مخصوص فارس زبانهاست و دیگران اگر تمدّنی
برایشان منتسب است از اعقاب فارسیان هستند, در غیر اینصورت محکوم به بی¬تمدّنی و بی¬فرهنگی هستند !
بدینسان
تاریخ جدیدی برای ایران نوشته شد و افتخار بر کوروش و داریوش و نژاد موهوم
آریایی و قوم پارس که سر آمد همة ملّتهای جهان باشد سرلوحه تبلیغات
رضاخانی قرار گرفت و در این میان اگر کسی می¬خواست برای خود هویّتی که بتواند بر آن ببالد دست و پا کند, چاره¬ای جز چسباندن خود به پارس و پارسیان نداشت و این در حالی بود که تاریخ واقعی حقایق را به شکل دیگری آشکار می¬کرد ! : [«. . . پارسیان در نزد یونانیان, که معمولاً آنها را ماد می¬نامیدند, وحشیانی بیش نبودند . یونانیان در قدرت و سلطة بلامنازع شاهنشاه بر دست نشاندگان, استبداد مخوف و دهشتناک می¬دیدند و در وفاداری ساتراپ¬ها نسبت به خاندان شاهی, حالتی کورکورانه و محض را مشاهده می¬کردند».
« من, [داریوش] هم¬ بینی و هم گوش و هم زبان او (فرورتی سردار استقلال¬طالب ماد) را بریدم و یک چشم او را هم کندم (به همین حال) او را به در کاخ بستم تا همه او را ببینند, سپس او را در همدان به¬ دار زدم و تمام یاران برجستة او را در دورن دژ حلق آویز کردم " ( شارپ, فرمانهای شاهان هخامنشی, کتیبة بیستون 2, بند 13).
«.
. . کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها, که از شدت احتیاج مجبور گردید
راهزنی پیش گیرد . کوروش در ایام جوانی به کارهای پَست اشتغال می¬ورزید و از این جهت مکرّر تازیانه خورد. . . . »
«.
. . . در ماه تیشری وقتی کوروش در اوپیس واقع در ساحل دجله با ارتش بابل
نبرد کرد , مردم اکد عقب نشستند , او به تاراج و کشتار مردم پرداخت . اینک
یهودیان به عنوان تنها سروران بین¬النهرین عازم خانه خویش¬اند و امپراتور جدید به قلع و قمع و تصرّف ثروت, هویّت و هستی تاریخی مردمی می¬پردازد که در ایران کهن, به ازای2000 سال پیش از او, در نهایت آرامش گرد آمده بودند . مردمی که از درون به توطئه یهود پوک می¬شدند و از بیرون نیز اقوام مهاجم [پارس] بر آنان می¬بارید . این¬جاست که برای نخستین بار مردم ایران, این قوم بی¬نشان و ناشناخته و خون¬ریز
را, «پارسه» خواندند, لقبی که در ایران کهن و ایران کنونی و در فرهنگ ماد
و عیلام «گدا, وِلگرد, مهاجم» معنی شده است . از این لقب مشتق «پرسه¬زدن»
در فارسی آمده است ؛ وحتی صدای عصبانی سگ را مردم ایران، به قیاس , صدای
"پارس" شناختند .".] (دوازده قرن سکوت, ناصر پورپیرار , صص 25, 42, 217,
بر 218برآمدن هخامنشیان نشر کارنگ 1379 تهران ).
بر این اساس پروژه¬های کوتاه مدت و طولانی مدت با هزینه¬های سرسام آور براه افتاد و زبان¬سازی و هویّت¬تراشی برای ایرانیان غیر فارس رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و فرهنگهای غیرفارسی بخصوص ترکی در اولویت این برنامه¬ها قرار داده شد .( کثرت قومی و هویّت ملّی ایرانیان- دکتر ضیا صدر ص 62- 64).
با
گردآوری چند بیتی از زبانهای مهجور تاتی, تالشی و گیلکی در کنار- گوشة
آذربایجان و گذاشتن نام ساختگی «آذری» بر آن که هرگز اثر و نشانة ادبی و
مکتوب از این زبان در هیچ دوره¬ای
از تاریخ بدست نیامده, زبان قانونمند, موزون و آهنگدار ترکی مردم
آذربایجان با میراث ادبی و کم نظیر هزارساله و منحصر به فردش انکار گردید
و زبانِ ساختگی و موهوم «آذری» دستپخت کسروی زبان مردم آذربایجان قلمداد
گردید !
در دوره ی حاكمیت نژاد پرستانه ی رضاخان , پروژه انکار زبان و
فرهنگ مردم آذربایجان و دیگر ترک زبانان ایران تا بدانجا پیش رفت که بعد
از زبان ادبی (فارسی), نام زبانهای افغانی یا پشتو, کردی, بلوچی, ارمنی,
بنی¬اسرائیلی, زرتشتی, و لهجه¬های مازندرانی, گیلکی, سمنانی, بروجردی و کاشی در لیست زبان و لهجه¬های رایج مردم ایران آورده شد و از برده شدن نام زبان ترکی, ترکمنی و عربی که نصف جمعیت ایران بدان تکلم می¬کردند به طرز احمقانه¬ای امتناع گردید! (جغرافیای انسانی ص 251, چاپ در دوره رضا خان )
از اوایل حاکمیت رضاخان و به دستور او تدریس در مدارس کشور به جز زبان فارسی ممنوع گردید و سیاست حاکمیّت مطلق و بی¬چون و چرای زبان فارسی در کشوری که در طول تاریخ چند هزارساله¬اش حتی