درس هفتم : فعل (2) آموزش زبان آذری

1_ فعل از نظر نحوي
از نظر نحوي از چند منظر مي توان به فعل نگاه کرد: لازم يا متعدي بودن ، معلوم يا مجهول بودن ، مثبت يا منفي بودن ، فعل اشتراکي ، فعل عطفي ، فعل اجباري.
در ابتداي مبحث دوم از فعل مي خواهيم فعل را از منظر نحو بشناسيم:
1_1: فعل لازم و متعدي
فعل متعدي نياز به مفعول دارد ولي فعل لازم بي نياز از مفعول مي باشد. براي يافتن نوع فعل از اين نظر کافيست قبل از آن فعل «کيمي؟ ، نه يي؟» (چه کسي را؟ ، چه چيزي را؟) را بيآوريم و به آن پاسخ دهيم. براي نمونه نمي دانيم افعال «گئتمک ، يئمک ، آپارماق ، قاچماق» لازم هستند يا متعدي. کافيست آزمون فوق را اجرا کنيم: «کيمي گئتمک! ، نه يي يئمک (غذاني يئمک) ، نه يي آپارماق (کيتابي آپارماق) ، کيمي قاچماق!». ملاحظه مي شود که دو فعل گئتمک و قاچماق در اين سئوال نمي گنجند. لذا اين دو لازم هستند و يئمک و آپارماق افعال متعدي اند.
البته بعضي افعال در مرز اين دو تعريف قرار دارند و گاهي از گروه افعال لازم هستند و گاهي ممکن است نقش افعال متعدي را به خود بگيرند. مثلاٌ فعلي مانند «آچماق» در جمله اي مانند «قاپيني آچدي» نقش متعدي دارد اما در جمله اي مانند «گۆل چيچک آچدي» نقش لازم دارد. اين نوع افعال را افعال دووجهي گويند.

1_1_ الف : تبديل فعل لازم به فعل متعدي
در زبان ترکي به روشهاي متنوعي مي توان فعل لازم را به فعل متعدي تبديل نمود. در اين روشها يک پيوند به انتهاي فعل لازم چشبيده و فعل متعدي ساخته مي شود. اين پيوندها عبارتند از:
o «ت» : با الحاق «ت» به انتهاي فعلهاي لازم «چۆرومک (فاسد شدن) ، قورخماق (ترسيدن) ، اوتورماق (نشستن)» خواهيم داشت: «چۆروتمک (فاسد کردن) ، قورخوتماق (ترساندن) ، اوتورتماق (نشاندن)» که همگي فعل متعدي هستند.
o «ار» : با الحاق «ار» به انتهاي افعال لازمي چون «چيخماق (درآمدن) ، قوپماق (قطع شدن)» به افعال متعدي «چيخارماق (درآوردن) ، قوپارماق (قطع کردن)» مي رسيم.
o «ير» : با پيوستن اين پيوند به انتهاي افعال لازمي مانند «قاچماق (فرار کردن) ، بيشمک (پخته شدن)، اوچماق (خراب شدن)» مي توان به افعال متعدي «قاچيرماق (فراري دادن) ، بيشيرمک (پختن)، اوچورماق (خراب کردن)»رسيد.
o «يرت» : اين پيوند تركيبي از دو پيوند «ير» و «ت» و با همان نقش است. با پيوستن اين پيوند به انتهاي افعال لازمي مانند «قاچماق (فرار کردن) ، بيشمک (پخته شدن)، اوچماق (خراب شدن)» مي توان به افعال متعدي «قاچيرتماق (فراري دادن) ، بيشيرتمک (پختن)، اوچورتماق (خراب کردن)»رسيد. ملاحظه مي شود که از نظر وظيفه همان نقش «ير» را دارد. براي همين در هر دو حالت را مي توان استفاده کرد و هر دو صحيح است.
o «دير» : نسبت به بقيه پيوندها استفاده بيشتر و متداولتري دارد. جالب است که اين پيوند هم به انتهاي فعل لازم مي چسبد و هم به انتهاي فعل متعدي. البته با اين تفاوت که فعل لازم را متعدي مي کند و فعل متعدي را اجباري ، و اين از توانمنديهاي زبان ترکي است. مثلاً افعال لازم «گۆلمک (خنديدن) ، باريشماق (آشتي کردن) ، يانماق (سوختن)» به کمک اين پيوند به افعال متعدي «گۆلدورمک (خنداندن) ، باريشديرماق (آشتي دادن) ، يانديرماق (سوزاندن)» تبديل مي گردند اما افعال متعدي «ايچمک (نوشيدن) ، يئمک (خوردن) ، آلماق (خريدن)» به واسطه اين پيوند مي توانند افعال اجباري «ايچديرمک (مجبور کردن به نوشيدن) ، يئديرمک (مجبور کردن به خوردن) ، آلديرماق (مجبور کردن به خريدن)» را خلق کنند.
o «يز» : از متعدي سازان کم نقش و نادر است ولي به هرحال در ادبيات ما جايي براي خود دارد. اگر در جايي مي خوانيم: «قالخيزماق (خود را بلند کردن و بپا خاستن) ، اميزديرمک (شير خوراندن) ، دويوزماق (خود را سير کردن) ، قورخوزماق (ترس فرا گرفتن) » ، اين افعال صورت متعدي از افعال لازم «قالخماق (بپا خاستن) ، اممک (شير خوردن) ، دويماق (سير شدن) ، قورخماق (ترسيدن) » هستند.

1_2: فعل معلوم و مجهول
در جمله اي با فعل معلوم ، جمله داراي فاعل است اما اگر فعل آن مجهول باشد ، فاعلي در جمله ديده نخواهد شد و فعل با مفعول در تعامل خواهد بود. اگر فعلي مجهول باشد ، ناگزير بايد از نوع فعل متعدي باشد.
با الحاق يکي از پيوندهاي چهارگانه «ين» و «يل» به انتهاي فعل متعدي ترکي مي توان فعل مجهول ساخت. براي نمونه از روي افعال متعدي «يازماق (نوشتن) ، يئمک (خوردن) ، بوغماق (غرق کردن) ، بيلمک (دانستن) ، اوخوماق (خواندن)» به افعال مجهول «يازيلماق (نوشته شدن) ، يئييلمک (خورده شدن) ، بوغولماق (غرق شدن) ، بيلينمک (کشف شدن) ، اوخونماق (خوانده شدن)» مي رسيم.

1_3: فعل منفي و مثبت
در ترکي با ترکيب فعل و پيوند دوگانه «ما/مه» مي توان فعل را منفي کرد. براي نمونه مي توان افعال مثبت «آلماق (گرفتن) ، باخماق ، دورماق (ايستادن) ، دئمک (گفتن) ، ايچمک (نوشيدن)» را به افعال منفي «آلماماق (گرفتن) ، باخماماق ، دورماماق (ايستادن) ، دئمه مک (گفتن) ، ايچمه مک (نوشيدن)» تبديل کرد. در واقع «ما/مه» بعد از بن همان پيوند منفي ساز است و «ما/مه» دومي صائت اول نشانه مصدري «ماق/مک» است.
توجه: با چسبيدن =يوند «ما/مه» به انتهاي فعل ممكن است اسم و صفت نيز درست شود. آنرا با فعل منفي اشتباه نگيريم. مانند: سۆرتمه ، چكمه ، قييما (قئيمه) ، قوورما ، دولما ، سۆرمه ، ساچما ، يۆرتمه ، دۆگمه ، تسمه

1_4: فعل اشتراکي (قارشيليق)
در زبان عربي بابي داريم به نام «مفاعله» که هر فعلي در آن قالب بيآيد ، نقش دو طرفه مي گيرد ، مانند: مناظره ، مباحثه ، مصاحبه ، متارکه ، منازعه ، مباهله و ... . اين قابليت در زبان ترکي با الحاق پيوند چهارگانه «يش» به انتهاي فعل ساخته مي شود. مثلاً براي افعال «وورماق (زدن) ، قووماق (راندن) ، سورماق (پرسيدن) ، دئمک (گفتن) » مي توان به افعال مشارکتي زير رسيد: «ووروشماق (زدو خورد کردن) ، قوووشماق (با هم به رقابت پرداختن) ، سوروشماق (سئوال و جواب کردن) ، دئييشمک (با هم بحث و جدل کردن) ».
اگر فعل به صائت «آ/ا» ختم شود ، خصوصاً فعلهاي مشتقي که از «لا/له» ساخته مي شوند ، از پيوند «ش» به تنهائي استفاده مي کنيم. براي نمونه فعل «آغلاماق» (گريستن) را در نظر مي گيريم که حرف آخر بن آن صائت «آ» است. لذا فعل مشارکتي آن «آغلا+ش+ماق» يا آغلاشماق مي شود. به همين ترتيب داريم: ياناشماق ، ساواشماق ، قاراشماق ، قوجاقلاشماق.

1_5: فعل عطفي يا بازگشتي (قاييديش)
اين نوع فعل نيز از شگردهاي زبان ترکي است. در اين فعل نتيجه فعل به صاحب آن فعل بازمي گردد. پيوند چهارگانه «ين» در انتهاي بن فعل ظاهر شده و اين معني را به فعل مي دهد. مثلاً براي افعالي مانند «يوماق (شستن) ، دئمک (گفتن) ، سۆرمک (هل دادن) ، اريمک (آب شدن) ، سويماق (پوست کردن)» مي توان به افعال جديد زير رسيد که داراي نقشي متفاوت با فعل اصلي ولي همخانواده با آن مي باشد: «يويونماق (استحمام کردن) ، دئيينمک (زير لبي چيزي گفتن) ، سۆرونمک (يک پا ـ دو پا کردن و به تأخير انداختن) ، ارينمک (تنبلي و سستي کردن) ، سويونماق (لباس درآوردن)».

2ـ افعال قيدي
با اضافه شدن پيوند به انتهاي آن به شکل قيود زماني ، کيفيت ، علت و ... درآمده و در کوتاهي جملات ترکي نقش بسيار حائز اهميتي پيدا مي کند. مانند: ياز گلنده (وقتي بهار مي آيد) ، باخاندا (وقتي نگاه مي کند) ، گؤرجک (همين که نگاه کرد).
اين قيود در دو گروه قيود زماني و قيود کيفيتي و حالتي بحث مي شوند.
2ـ1: قيود زماني
چند پيوند در زبان ترکي اين وظيفه را برعهده مي گيرند که در اينجا به اهم آن اشاره مي شود:
o «آندا/انده» :که به انتهاي فعل چسبيده و کلماتي مانند: آچاندا (هنگام باز کردن) ، گلنده (هنگام آمدن)، باخاندا (هنگام نگاه کردن) درست مي کنند.
o «ديقدا/ديکده» که مي تواند افعال قيدي مانند : «گؤردوکده (به محض ديدن) ، چيخديقدا (به محض بيرون آمدن)» درست کند.
o «کن» که بسيار متداول است و جزو نادرترين پيوندهايي است که به يک صورت ظاهر مي شود. مانند: آلارکن (ضمن گرفتن ، همينکه گرفت)
o «جاق/جک» : امروزه کمتر استفاده مي شود و اگر هست در حد شعر استفاده مي شود. مانند: گؤرجک (به محض ديدن) ، آلجاق (به محض گرفتن)
o «جاغين/جگين» : امروزه جاي پيوند فوق را گرفته است. مانند: گؤرجگين (به محض ديدن) ، آلجاغين (به محض گرفتن)
o «ديقجا/ديکجه» : گؤردوکجه (هر بار که ديده مي شد)
o «اينجا/اينجه» : آلينجا (تا وقتي او بگيرد) ، گلينجه (تا زماني که او بيآيد)

2ـ2: قيود حالتي ، کيفيتي ، علتي
چند پيوند در زبان ترکي اين وظيفه را برعهده مي گيرند که در اينجا به اهم آن اشاره مي شود:
o «يب» : از تکرار ضمير در دو فعل متوالي جلوگيري کرده و با نشستن به جاي ضمير فعل نخست جمله را شيوا مي نمايد. مانند «آلدي گئتدي» (گرفت و رفت) که به «آليب گئتدي» تبديل مي شود. به همين ترتيب: «باخيب دوردو ، قاچيب دۆشدو ، آغلاييب يالواردي».
o «آراق/ارک» : در آذربايجان امروزه عادت دارند بگويند: «قاچا قاچا» (دوان دوان) ، آغلايا آغلايا (گريان گريان) ، ولي در ترکي ادبي با اضافه شدن اين پيوند به انتهاي کلمه اين نقش ايفا مي شود. مانند: قاچاراق (ضمن دويدن) ، آلاراق (ضمن گرفتن) ، گۆله رک (ضمن خنديدن) ، گئده رک (ضمن رفتن)
o «بان/بن» : آغلايابان (گريه كنان ، ضمن گريه) ، گۆله بن (ضمن خنديدن)
o «آلي/الي» : من آلالي (همينكه گرفتم ، بجاي آنكه من مي گرفتم) ، سن باخالي (به محض اينكه نگاه كردي)
o «مادان/مه دن» : من آلمادان سن آلدين (بجاي آنكه من مي گرفتم ، تو گرفتي)
o «آ/ا» : در انتهاي دو فعل متوالي مي آيد: آلا قاچا (بگيرد و فرار كند) ، گله باخا (بيآيد و نگاه كند). اين پيوند نقش «يب» را بازي مي كند و همان معنا را مي دهد. يعني فرق نمي كند بگوئيم: «آلا قاچا» يا «آليب قاچا».
o «آرـماز / ارـمز» : يك فعل دو بار تكرار مي شود. به انتهاي اولي پيوند زمان دائم «آر/ار» مي آيد و در انتهاي دومي پيوند انكار دائمي «ماز/مز». مثلاً از «گلمك» (آمدن) داريم: گلر ـ گلمز (آمد نيآمد). براي نمونه مي توان گفت: تعارفين گلر گلمزي وار (تعارف آمد نيآمد دارد) ، شانسين دوتار دوتمازي وار (شانس بگير نگير دارد).

3ـ وجوه فعلي
وجه فعلي نيز در زبانهاي مختلف متفاوت است. وجه فعلي چنان مهم است كه گاهي مي تواند مستقلاً نقش فعلي بازي كند. هر زباني از اين لحاظ گسترده باشد ، مي تواند امتيازي به نفع آن زبان از نظر گستردگي و تنومندي باشد.
در زبان تركي وجوه فعلي با الحاق به فعل ، يك نقش مستقل بازي مي كنند و گويا نمي توان آنرا به عنوان يك فعل مشتقي و تركيبي درنظر گرفت. وجوه تركي بسيار متنوع است و مانند مباحث گذشته تنها براي اشاره به موارد مهم آن رضايت مي دهيم.

3ـ1: وجه خبري يا شهودي فعل
گوينده بلاواسطه انجام فعل را از جانب خود نقل مي كند. مي تواند در تمام زمانها (كه در درس آتي خواهيم گفت) بيآيند. مثلاً در ماضي استمراري داريم: «يازيرديم» و در ماضي بعيد هم داريم: «يازميشديم».

3ـ2: وجه نقلي (روايي ، غيرشهودي) فعل
برخلاف وجه خبري با واسطه و از زبان ديگري نقل مي شود و گويا گوينده قطعيتي درباره آن ندارد. در زمانهاي آينده در گذشته غيرقطعي نقلي ، ماضي بعيد و ... كاربرد دارد. مانند: يازميشام ، يازميش ايديم. اين وجه با تركيبات «ايميش» شناخته مي شود.

3ـ3: وجوه شك ، التزام ، تمنا ، آرزو ، تأكيد ، نصيحت ، امر در فعل
از نظر محتوا شبيه هم هستند و در ازمنه مختلف مي آيند: يازسييام ، يازسيميشام ، يازيم ، يازام

3ـ4: وجه استمراري فعل
تمام فعلهائي كه در آن حالت استمرار و تداوم وجود دارد ، وجه استمراري دارند. مانند: يازارديم ، يازيرديم ، يازار ايميشام ، يازماقدايديم ، يازماقدايام ، يازماقدايميشام

3ـ5: وجه شرطي فعل
در تمام زمانها وجه شرطي با نشانه «سا/سه» مي تواند بيآيد. مانند: يازسام ، يازديمسا ، يازميشامسا ، يازمالييامسا. در محاوره كمتر از حالتهاي اخير استفاده مي شود. گاهي از نشانه شرط فارسي «اگر» استفاده مي شود و حتي گاهي هم دو علامت استفاده مي شود. مانند: اگر آلسام! اگر يازديم ، كه اشتباه است.
نشانه شرط تركي ممكن است به اسم نيز اضافه شود. مانند: سو سرين سه منه وئر (اگر آب خنك است ، به من هم بده) ، يوخسا (اگرنه ، وگرنه) ، حسن سه قاپيني آچ (اگر حسن است ، در را باز كن)

3ـ6: وجه توانائي فعل
به كمك قعل كمكي «بيلمك» مي توان مفهوم توانائي را در فعل آورد. پيوند «آ/ا» به بن فعل چسبيده سپس تركيبات بيلمك در زمانها و اشخاص مختلف مي آيد. مانند: آتا بيلمه رم (نمي توانم رها كنم) ، باخا بيلمز (هرگز نمي تواند نگاه كند) ، يازا بيلنمه رم (نمي توانم بنويسم) ، يازا بيله جيميشم (نگو مي توانستم بنويسم ولي ننوشتم)

3ـ7: وجه استفهامي فعل
نشانه سئوال در تركي پيوند چهارگانه «مي» است كه در تركي آذربايجان رها شده است و تنها در اشعار مي توان آنرا ديد: آلدينمي (آيا گرفتي؟) ، گؤردونمۆ (آيا ديدي؟) ، يئدينمي (آيا خوردي؟). اين پيوند نيز در تمام ازمنه فعلي مي تواند بيآيد.

4: صفات فعلي
صفات فعلي از فعل ساخته مي شود و خصوصيات موصوف را كه فاعل و مفعول است ، بيان مي دارد.

4ـ1: حالت صفت فاعلي
از پيوستن «آن/ان» به بن فعلي ساخته مي شود و فاعل مي سازد: باخان (نگاه كننده) ، آلان (گيرنده) ، گئدن (رونده) ، يئين (خورنده).
جالب اين است كه در تركي مي توان از فعل منفي نيز صفت فاعلي ساخت: باخمايان (آنكه نگاه نمي كند) ، آلمايان (آنكه نمي گيرد) ، گئتمه ين (آنكه نمي رود) ، يئمه ين (آنكه نمي خورد).

4ـ2: حالت صفت مفعولي
به اشكال مختلفي ساخته مي شود كه در اينجا اشاره مي شود:
* بن فعل + ميش : باخميش (نگاه كرده شده) ، آلميش (گرفته شده) ، گئتميش (رفته) ، يئميش (خورده شده)
* بن فعل + ديقيم/ديگيم : باخديغيم (آنچه نگاهش كرده ام) ، آلديغيم (آنچه خريده ام) ، گئتديگيم (آنچه رفته ام) ، يئديگيم (آنچه خورده ام)
* بن فعل + آجاق/اجك : باخاجاق (نگاه كردني) ، آلاجاق (گرفتني) ، گئده جك (رفتني) ، يئيه جك (خوردني)
مورد اخير را نبايد با قعل آينده تركي اشتباه كنيم.

4ـ3: حالت وجوبي فعل
از تركيب بن فعل با «مالي/مه لي» به وجود مي آيد. مانند: باخمالي (قابل نگاه كردن ، آنچه بايد نگاه كرد) ، آلمالي (قابل گرفتن ، آنچه گرفتني است) ، گئتمه لي (قابل رفتن ، رفتني) ، يئمه لي (قابل خوردن ، خوردني)

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

درس ششم : فعل (1)

فعل در تركي
مبحث فعل در تركي به خاطر گستردگي در سه درس تدريس مي شود. در قسمت نخست از اين بخش ، مي خواهيم فعل در تركي ، انواع آن از نظر ساختار ، انواع آن از لحاظ نحوي و نحوه ساختن فعل در تركي را بيآموزيم.
همانطور كه هنگام آموختن زبانهاي فارسي ، عربي و انگليسي ياد گرفته ايم ، «فعل ، به وقوع يا انجام كاري در زمان خاص دلالت دارد». فعل ، شامل تمام اشكال وقوع و حدوث و تغييرات و تبديلات و جنبشهايي است كه موجودات زنده يا بي جان ، مادي يا معنوي در بستر زمان و مكان از خود بروز مي دهند يا آنرا مي پذيرند. با فعل ، يك جمله معنا و مفهوم پيدا مي كند.

نشانه مصدري در تركي «ماق/مك» است كه بنا به قوانين آوائي ، «ماق» در انتهاي افعال ثقيل و «مك» در انتهاي افعال ظريف مي آيد. در گويش آذربايجان اين نشانه جاي خود را به «ماخ/مخ» داده است كه صحيح نيست. حتي در گويش زنجان تنها از يك نشانه مصدرساز «ماخ» استفاده مي شود و در انتهاي تمام افعال چه ثقيل و چه ظريف ، «ماخ» مي آورند كه قوانين آوائي را به هم مي ريزد.

بحث فعل در تركي آنچنان بيكران و گسترده است كه بسياري از صاحبنظران دنيا مانند هرمن ونبري فعل در تركي را عامل گستردگي آن و باعث عرض اندام كردن آن در ميان زبانهاي بزرگ جهان مي داند. دنياي گسترده فعل در تركي آنچنان قانونمند و روشمند است كه دنياي محقر و كوچك افعال فارسي با كمتر از صد فعل آنچنان نيست. اگر در فارسي 20 تا 30 فعل تك هجائي وجود دارد كه آنهم با اضافه شدن «ب» به ابتداي آن بايد دو هجائي شود و بقيه 60-50 فعل آن چند هجائي است ، زبان تركي فقط ششصد فعل تك هجائي دارد و نزديك به سه هزار فعل دو هجائي در خود جاي داده است.

تقسيم بندي ساختاري فعل تركي
فعل در تركي از نظر ساختاري سه گونه است:
الف ـ فعل اصلي (آنا فعل)
اين فعلها غالباً تك هجايي هستند و اجزاي كوچكتري در دل خود ندارند. مانند: چيخ (بالا بيا) ، يئن (پائين برو) ، آش (يك بلندي را بالا بيا و دوباره پايين برو) ، دؤز (صبر كن) ، آت (بيانداز) ، دۆز (بچين) ، تاخ (بيآويز) ، ياز (بنويس) ، ايچ (بنوش) ، يئ (بخور)

ب ـ فعل مشتق (دوزلمه فعل)
به عنوان يك فعل جاافتاده و مستقل مي پذيريم ولي در اصل با كمك پيوند از روي اسم يا فعل خلق شده اند. اين نوع افعال غالباً دو هجائي هستند. مانند: گؤزت (مواظب باش) ، بوشا (طلاق بده) ، باشلا (شروع كن) ، ديشله (گاز بگير) ، ياغلا (روغن كاري كن) ، آلدير (بده برايت بخرند) ، ياندير (بسوزان). افعال مشتق مذكور به ترتيب از ريشه هاي زير ساخته شده اند: گؤز (چشم) ، بوش (خالي) ، باش (سر) ، ديش (دندان) ، ياغ (روغن) ، آل (بخر) ، يان (بسوز)
در درسهاي قبلي اشاره كرديم به نظريه اي كه مي گويد: زبان تركي تك هجائي است و اگر بعضي كلمات آن دو هجائي است بايد ريشه تك هجائي آنرا از تاريخ پيدا كنيم. يكي از عوامل دو هجائي شدن كلمات تركي همين افعال مشتقي است كه بسياري از آنها را مانند مثال فوق تشخيص مي دهيم كه از ريشه تك هجائي تشكيل شده اند. بعضي ها را احتمال مي دهيم كه به نوعي از يك ريشه تك هجائي تشكيل يافته اند اما مانند مثالهاي فوق صراحت ندارند. مانند: آغلا (گريه كن) از ريشه آغ (سفيد) شايد به تعبير سفيد و روشن كردن صورت هنگام گريه. بعضي از افعال نيز معلوم نشده است داراي چه ريشه تك هجائي هستند. مثلاً دانيش (صحبت كن) آيا واقعاً به دان (منكر شو) ربطي دارد؟ آيا گتير (بيآور) در اصل گلتير يا گلدير بوده است كه نوعي متعدي از فعل گل (بيا) است؟ به هر حال اين امر قابل بررسي است.
پس از تعريف فعل مركب ، سراغ پيوندهايي خواهيم رفت كه براي ساختن فعل در تركي مورد استفاده قرار مي گيرند و ما در درس قبلي آنرا قول داده بوديم.

ج ـ فعل مركب (قوشولما فعل)
فعل مركب در تركي مانند ديگر زبانها از همراهي يك اسم با يك فعل به وجود مي آيد و اكثراً داراي فعل معين است. فعل مركب در تركي چهار نوع است:
ج ـ 1: تركيب با مشتقات فعل كمكي «ايمك». اين فعل اكنون در تركي استفاده نمي شود ولي تركيبات آن مانند «ايميش ، ايدي» كاربرد فراوان دارد. مانند: يازميش ايدي ، گلميش ايديك ، آلسايديق
توصيه مي شود در زبان نوشتار ، «يازميش ايدي ، آلميش ايدي» بنويسيد نه «يازميشدي ، آلميشدي».
ج ـ 2: تركيب با فعلهاي معين «اوْل ، ائت ، ائله ، ائيله». مانند: حاضير اوْل ، ترك ائت (تركيت!) ، ناز ائله
ج ـ 3: تركيب با فعل «بيل» بصورت تركيب يك فعل با صداي «آ/ا» و سپس «بيل»: يازا بيلمك (توانائي به نوشتن) ، دؤزه بيلمك (توانائي تحمل) ، اوچا بيلمك (توانائي پرواز)
ج ـ 4: تركيب ساده اسم با فعل. البته همه جا فعل داراي يك فاعل است ولي در اينجا معناي صريح ندارد و نمي توان برداشت مستقيم از آن كرد. مانند: گؤز قويماق (كنترل كردن و مواظبت نمودن) ، گؤزه گلمك (به چشم آمدن) ، گؤزدن دوشمك (از چشم افتادن). همانطور كه از معاني فارسي هم مشهود است ، از چشم افتادن به معناي افتادن يك قطره اشك از چشم نيست. گؤزه گلمك (به چشم آمدن) به معناي آمدن يك چيز به داخل چشم نيست!.
در اينجا به نكته اي دقت كنيم. گاهي ضمن داشتن افعال اصلي يا مشتقي تنها به خاطر عدم آشنائي يا گرته برداري از فارسي ، از افعال مركب استفاده مي كنيم كه بهتر است عادت و تمرين كنيم تا آنها را كم كم اصلاح كنيم. مانند: پئشمان اولماق (پئشمانلاماق) ، صبر ائله (دؤز) ، مواظب اول (گؤزت) ، قارا اولدو (قارالدي) ، زخمي اولدو (يارالاندي) ، داوا ائله دي (ساواشدي)

پيوندهاي فعلساز
پيوندها در تركي مي توانند به فعل ، اسم ، صفت ، عدد و حتي صداهاي طبيعي بچسبند و فعلي جديد ، اسمي جديد و يا صفتي جديد بسازند. فعلهائي كه با كمك پيوندها ساخته مي شوند ، در دو گروه بررسي مي شوند. فعلهائي كه از يك اسم (به معناي عام) به وجود مي آيند و فعلهائي كه از يك فعل ديگر و اينبار با معنا و نقشي ديگر خلق مي شوند.
پيوندها در تركي بسيار متنوع و گسترده است و پرداختن به همه آنها لازم نيست. تعدادي از آنها نيز بصورت نادر و شاذ استفاده مي گردند. با شناختن پيوندها ، نيمي از راه مربوط به كشف ريشه لغات تركي پيموده مي شود و با شناختن ريشه تك هجائي آن مي توان آن كلمه را ريشه يابي نمود. لذا به دانشجويان توصيه مي شود ، هميشه نسبت به لغات تركي حساس باشند و تا به لغات تركي مي رسند آنرا به اجزاي پيوندي و ريشه اي تجزيه كرده و سپس آنرا تحليل كنند.
براي آشنائي با كار ، اين دو نوع تركيب را بررسي كرده و متداولترين پيوندهاي آنرا ارائه مي دهيم:

فعل = اسم + پيوند
* آ/ا : ياشاماق ، بوشاماق ، قيناماق ، ساناماق ، اله مك
* آت/ات : گؤزتمك ، اؤيرتمك ، دۆزتمك ، ياراتماق ، گئنتمك ، داراتماق ، ياراتماق
* آر/ار : باشارماق ، بئجرمك ، كؤزرمك ، اوْتارماق ، سووارماق ، آغارماق ، قيزارماق
* آش/اش : ساواشماق ، ياناشماق
* آل/ال : چوخالماق ، آزالماق ، دوزلمك ، دينجلمك ، بوشالماق
* ايلدا/ايلده/اۆلده/اولدا : جۆكۆلده مك ، تاقيلداماق ، تاپيلداماق
* قير/قور/گير/گۆر : آسقيرماق ، قيشقيرماق ، ايشقيرماق ، اؤسگۆرمك
* لا/له : داشلاماق ، آغلاماق ، باغلاماق ، ديشله مك ، باشلاماق ، ايزله مك
* لان/لن : باغلانماق ، ديشلنمك ، باشلانماق

فعل = فعل + پيوند
* آر/ار : قوپارماق
* يز/يْز.وز/ۆز : قالخيزماق ، اميزمك ، داميزماق ، داديزماق ، اودوزماق ، قورخوزماق
* يق/وق/يك.ۆك : يانيقماق ، سينيخماق ، بئزيكمك ، گؤروكمك ، قاريخماق
* يل/يْل/ول/ۆل : يورولماق ، بورولماق ، قوولماق ، گؤتورمك
* نا/نه : اسنه مك ، قايناماق
* دير/ديْر/دور/دۆر : انديرمك ، يانديرماق ، قوْشدورماق ، سۆردۆرمك
* اي/ايْ/او/اۆ : سۆرۆمك


منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

درس پنجم : پيوندها (2)

پيوندهاي چند شكلي در تركي
پيوندها در تركي مانند فارسي تك شكل نيستند ، بلكه در سه حالت زير ممكن است ظاهر شوند:
الف ـ تك شكل : اين پيوند نيازي به بررسي مصوتهاي ريشه ندارد و هر ريشه اي باشد ، مي تواند به آنها پيوند يابد. لذا كار ما هم با اين نوع پيوندها بسيار آسان خواهد بود. البته سهم اين نوع پيوندها نسبت به دو نوع ديگر بسيار اندك و در حد شاذ و نادر است. از مهمترين پيوندهاي تك صورتي مي توان به پيوند «كن» اشاره كرد. مانند: قاچاركن (همينكه دويد ، ضمنٍ دويدن) ، باخاركن (ضمن نگاه كردن) ، سئوركن (ضمن دوست داشتن) ، سؤيركن (ضمن فحش دادن) ، گولركن (ضمن خنديدن)
در بعضي كتابها به اشتباه ، پيوندهائي مانند «چين ، كي ، ايم ، لاق ، داش و ... » را تك شكلي معرفي كرده اند ، درحاليكه در خواهيم ديد كه اين نوع پيوندها دو شكلي هستند.
ب ـ دو شكلي : اين پيوندها در دو صورت ظاهر مي شوند و بايد از لحاظ پيوند به ريشه با آن تطابق داشته باشند. پيوندهائي كه داراي مصوت از نوع باز مي باشند ، داراي دو شكل هستند. از مصوتهاي باز «آ ، اَ ، ائـ ، اۏ ، اؤ» مشخص است كه مصوتهاي «ائـ ، اۏ ، اؤ» نمي تواند در نقش پيوند كمك كنند ، چرا كه در درسهاي قبلي گفتيم كه صداهاي «ائـ ، اۏ ، اؤ» نمي توانند در هجاهاي بعدي بيآيند ، لذا از اين دسته ، تنها مصوتهاي «آ ـ اَ» مي توانند در نقش پيوندي پديدار شوند. از اين ميان هم مشخص است كه پيوندي با مصوت «آ» براي ريشه هائي با مصوت ثقيل و پيوندي با مصوت «اَ» براي ريشه هائي با مصوت ظريف پيش بيني شده اند. از مجموعه پيوندهائي با اين مشخصات مي توان اشاره كرد به: «ما ـ مه» (مانند: دولما ، قوورما ، ساچما ، ياغما ، ييغما ـ كسمه ، سورمه ، سورتمه ، دوگمه ، چكمه) ، «لار ـ لر» (مانند: قيزلار ، آيلار ، داغلار ، باغلار ، يايلار ـ كيشيلر ، كنيزلر ، گوندوزلر ، گئجه لر ، كندلر).

ج ـ پيوندهاي چهار شكلي : اين پيوندها در چهار شكل متفاوت ظاهر مي شوند و كار ما براي انطباق با ريشه مانند دو حالت پيش آسان نخواهد بود. پيوندهائي كه مصوت آنها از نوع بسته باشد ، در اين حالت ظاهر خواهند شد. مصوتهاي بسته را قبلاً بصورت «اي ْ ، اي ، اوُ ، اۆ» ياد گرفتيم. پيوندهائي كه يكي از اين مصوتها را داشته باشند ، قطعاً صورتهاي ديگر آنرا نيز خواهند داشت. مثلاً وقتي پيوند «چي» را مي بينيم ، بايد پيش بيني كنيم كه شكلهاي ديگر آن بصورت «چي ْ ، چوُ ، چۆ» نيز موجود است. وقتي به اين نكته واقف شديم ، بايد سراغ انطباق هر كدام از اين پيوندها با ريشه مخصوص خود باشيم. پس سئوال درس پيش را پاسخ داديم. در تركي نمي توانيم مانند فارسي بگوئيم: «شيشه چي ، ابريشم چي ، آبدارچي ، دوغچي» ، بلكه مصوت هر پيوند بايد با مصوت ريشه تطابق آوائي داشته باشد كه در درسهاي قبلي ذكر شده است.
با كمك درسهاي قبلي دليل چسبيدن اين پيوندها به انتهاي ريشه هاي خود را بيآبيد:
چي : باليْقچي ْ ، ديلنچي ، يولچوُ ، سؤزچو ، سيْنيقچي ْ ، اۏدونچو ، اكينچي ، يالانچي ْ
سيز : آدامسيز ، گؤزسۆز ، فيكيرسيز ، قۏلسوز ، ديلسيز ، جانسيْز ، يۏلسوز ، شامسيْز
لي : شهرلي ، آنلاقلي ، دؤزوملو ، كسيملي ، قوهوملو ، باشاريقلي ، پوللو ، وارلي ، سؤزلو

پيوندهاي اسمي و پيوندهاي فعلي
پيوندها هم ممكن است به انتهاي اسم بچسبند و هم در انتهاي يك فعل پديدار شوند. (منظور از اسم به معناي عام يعني اسم ، صفت ، عدد و ... است) نقش و وظيفه كلمه جديد متفاوت خواهد بود. در مثالهاي فوق ديديم كه يك پيوند چه سان به انتهاي اسم افزوده مي شود. مثالي از الحاق و الصاق يك پيوند به انتهاي فعل گفته نشد. مثلاً از الحاق پيوند «يم» به انتهاي فعل «دؤزمك» (شكيبائي كردن) مي توان به كلمه جديد «دؤزۆم» رسيد كه يك اسم به معناي شكيبائي و صبر است. يا از چسبيدن پيوند «يون» به انتهاي مصدر «يوماق» (شستن) ، به مصدر جديد «يويونماق» (استحمام كردن) مي رسيم.
پيوندها از اين نظر در چهار شكل ظاهر مي شوند:
الف : اسم + پيوند = اسم (مانند : يۏل + چو = يۏلچو)
ب : اسم + پيوند = فعل (مانند : ايش + له = ايشله)
ج : فعل + پيوند = اسم (مانند : بؤل + وم = بؤلۆم)
د : فعل + پيوند = فعل (مانند : بيش + ير = بيشير)

در درس اسم و فعل و نحوه خلق اسمها و فعلهاي جديد از ريشة اسمي يا فعلي به تفصيل روي اين مبحث صحبت خواهد شد.

پيوندهاي تصريفي و توصيفي
از ميان چند نمونه پيوند ذكر شده ملاحظه نموديد كه بعضي آنها در ماهيت و ذات كلمه تغييري ايجاد نمي كنند ، مانند پيوند جمع «لار». كلماتي مانند «آغالار ، باجيلار» از ريشه اصلي خود دور نشده اند و همان معناي «آغا ، باجي» را حفظ كرده اند. به عبارتي رابطه نزديكي بين ريشه و كلمه جديد وجود دارد. اين نوع پيوندها را «پيوندهاي تصريفي» مي ناميم. پيوندهاي تصريفي جهت آماده سازي كلمات براي انجام نقش گرامري و ايجاد همبستگي ميان عناصر مختلف كلام مورد استفاده قرار مي گيرد. اين نوع پيوندها كاري به معناي كلمه ندارند و آنرا از ماهيت اصلي دور نمي كنند. يعني ضمن انجام وظيفه خود ، ذات و ماهيت ريشه را حفظ مي كنند. اين نوع پيوندها حالتي گذرا و موقتي دارند و دامنه شمول آنها گسترده است. از جمله پيوندهاي تصريفي در تركي مي توان گفت:
اسمي : پيوند جمع ، پيوندهاي ملكي ، پيوندهاي حالت ، پيوند استفهام
فعلي : پيوندهاي وجه ، زمان ، شخص
(فعلاً نگران اين اصطلاحات نباشيد. آنها را در درس مربوطه خواهيم گفت)
در كنار اين نوع پيوندها ، پيوندهائي هم وجود دارند كه ذات و ماهيت ريشه را تغيير مي دهند و جزو ذات كلمه جديد مي شوند. در پيوندهاي تصريفي ديديم كه قيزلار ، منيم ، سنين و ... نمي توانند كلمه جديد باشند ولي در اينجا پيوندي مانند «ار» در «آچار» كلمه جديدي ساخته است كه هرچند خويشاوندي با ريشه «آچماق» دارد ولي يك هويت جديد و مستقل از ريشه خود دارد. اينگونه پيوندها «توصيفي» هستند. اين پيوندها مانند پيوندهاي تصريفي ، گذرا و موقتي نيستند و براي هميشه با كلمه جديد مي مانند ولي دامنه شمول كمتري نسبت به تصريفي دارند. مثلاً در آنجا پيوند «لار» به انتهاي هر كلمه اي مي آيد ولي در اينجا «ار» به انتهاي هر كلمه اي نمي تواند بيآيد.
همانطور كه ذكر شد ، اين نوع پيوندها مي توانند فعل را به اسم و بالعكس تبديل كنند و از اسم يا فعل ، اسم و فعل جديد بسازند.

توالي پيوندها در تركي
اصل توالي پيوندها از ويژگي هاي بارز زبان تركي است. به تسلسل پيوندها در اين كلمات دقت كنيد: «باشاريقسيزليغيميزداندير ، يويونمالييام ، سوسوزلاميشام ، آلاجاقليسان»
چرا نمي توان گفت: «باشاريقليغسيزيميزداندير ، يويونلي ماييم ، سوسوزميشاملا ، آلالياجاقسان»؟
براي اينكه پيوندها در تركي داراي قانون و روشي جهت تسلسل و پشت سر هم قرارگيري هستند.
طبق اين اصل:
«هرچه دامنه شمول و حدود عمل پيوندها محدودتر باشد ، به ريشه نزديكتر و هرچه عامتر و گسترده تر باشند ، از ريشه دورتر خواهند بود».
با پذيرش اين اصل و با عنايت به تعريف پيوندهاي تصريفي و توصيفي مي توان نتيجه گرفت كه پيوندهاي توصيفي در چسبيدن به ريشه در اولويت قرار دارند. چراكه دامنه شمول محدودتري دارند. لذا «آل+اجاق+لي» صحيح و «آل+لي+آجاق» اشتباه است.
غير از بحث تقدم پيوندهاي توصيفي بر تصريفي ، در ميان خود اين پيوندها نيز تقدم و تأخر وجود دارد. مثلاً در انواع پيوندهاي تصريفي ، پيوند جمع بر پيوند ملكي مقدم است. لذا «قيزلارين» صحيح است و «قيزينلار» اشتباه.

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

درس چهارم : پيوندها (1)

پيشتر گفتيم كه در زبان تركي پيشوند استفاده نمي شود بلكه زباني است بر اساس پسوندها. پسوند همانطور كه از نامش پيداست ، آخرين افزوده به ريشه است درحاليكه در تركي ممكن است چندين افزوده به انتهاي ريشه وجود داشته باشد. براي نمونه افزوده ها به انتهاي بن «داغ» را ملاحظه كنيد: داغ – داغدا – دغداكي – داغداكيلار – داغداكيلاردان – داغداكيلاردانيميش – داغداكيلاردانيميشلار

مي بينيم كه در زبان تركي مانند زبان فارسي تنها يك افزوده به انتهاي بن نداريم كه لاجرم نام آنرا «پسوند» بگذاريم بلكه ممكن است بيش از ده افزوده به انتهاي ريشه اضافه شوند. آيا مي توان همه را پسوند نام گذاشت؟ نه! آيا مي توان تنها آخري را پسوند ناميد و بقيه را بدون نام رها كرد؟ البته كه نه! لذا از اين به بعد هر نوع افزوده به انتهاي ريشه را «پي افزوده» يا «پي وند» (پيوند) خواهيم ناميد. پس پيوند داراي وظيفه و نقشي گسترده تر و متفاوتتر از پسوند خواهد داشت.

بحث پيوند در تركي مانند بحث پسوند يا پيشوند در فارسي مختصر و كوتاه نيست. اين قسمت از ادبيات تركي بسيار غني و گسترده است و چون اساس تركي را تشكيل مي دهند ، دقت و توجه زيادي را مي طلبند. لذا همانند مباحث پيشين ولي اينبار با تأكيد بيشتر سفارش مي شود كه هنگام فراگيري زبان تركي هرگز به حالت قياسي با زبان فارسي مقايسه نكنيد ، چون به نتايج غلط مي رسيد (مگر اينكه روي اين قياس تأكيد كنيم). خصوصاً كساني كه ترك زبان هستند ، اين زبان را در خود تركي ياد بگيرند و دنبال معادل آن در فارسي نگردند.

قبل از هر چيز بايد تعريفي از «پيوند» داشته باشيم تا آنرا بشناسيم. «پيوند» ها تركيباتي بسيار متنوع و گسترده هستند كه به تنهائي معني خاصي ندارند بلكه پس از تركيب با كلمات ديگر به آنها معاني و مفاهيم جديدتري مي دهند. البته نقش و وظيفه هر پيوند مشخص است ولي باز اين ، نمي تواند دليل بر معنادار بودن آنها داشته باشد. براي نمونه پيوند «لاق» مي تواند منطقه و مكان را نشان دهد مانند: چايلاق ، يايلاق ، قيشلاق و ... ، يعني نقش پيوند «لاق» دادن مفهوم مكاني به كلمه است ولي نمي توان از روي اين نقش نتيجه گرفت كه «لاق» يعني «مكان»!.

مسئله بسيار مهم در بحث پيوندها در تركي اين است كه آنها تابع قوانين همآوائي اصوات و همآوائي لبي هستند ، لذا قابل پيش بيني است كه يك پيوند تنها به يك صورت ظاهر نخواهد شد بلكه صورتهاي مختلفي به خود خواهد گرفت تا با انواع مصوتها خود را سازگار كند. براي قياس در نظر بگيريم كه كتاب و دفتر را در زبان فارسي مي خواهيم جمع ببنديم. مي شود: كتابها و دفترها. اما در زبان تركي مي شود: كيتابلار ـ دفترلر. پس در فارسي براي جمع بستن كافيست «ها» را در انتهاي كلمه بيآوريم ، اما در تركي اين كار با بررسي قوانين آوائي امكان پذير است.

نشانه جمع (البته يكي از نشانه هاي جمع) در تركي ، پيوندهاي «لر ـ لار» است. اگر آخرين مصوت كلمه ثقيل باشد ، از پيوند «لار» و اگر ظريف باشد ، از پيوند «لر» استفاده مي كنيم. لذا در تركي داريم: قاشيقلار ـ آغاجلار ‍ـ قارداشلار ـ باجيلار ـ قوشلار ـ باليقلار ـ آداملار ـ خانيملار ـ اوشاقلار (دقت شود كه همگي داراي مصوت ثقيل هستند) چنگللر ـ نه نه لر ـ سئرچه لر ـ جوجه لر ـ گئجه لر ـ گوندوزلر ـ كيشيلر(دقت شود كه همگي داراي مصوت ظريف هستند)

مثالي ديگر از پيوند شغل ساز «چي» مي زنيم. اين پيوند كه به فارسي هم رفته است ، در آن زبان با همان تك صورت ، كلمات تركيبي مانند: موتورچي ، آبدارچي ، تفنگچي ، فرشچي ، ساعتچي ، شيشه چي و غيره ميسازد ، اما در تركي بسته به نوع مصوت ، شكل خود را تغيير مي دهد و به اشكال مختلف درمي آيد.

چي در تركي بصورتهاي مختلف «چي ، چيْ ، چوُ ، چۆ» در تركيبات ظاهر مي شود. مي خواهيم براي تمام مصوتهاي تركي اين پيوند را استفاده كنيم. كلمات زير تمام نه مصوت تركي را در خود دارند: ساز ـ دوه ـ ائل ـ يۏل ـ قوُش ـ گؤز ـ سۆت ـ ديش ـ قيْر اشتباه است اگر صورت اصلي «چي» را به انتهاي اين كلمات بيآوريم و كار خود را راحت كنيم: سازچي ـ دوه چي ـ ائلچي ـ يۏلچي ـ قوُشچي ـ گؤزچي ـ سۆتچي ـ ديشچي ـ قيْرچي البته در تركي محاوره گاهي اين نوع پيوندها در دو صورت «چي ـ چيْ» به انتهاي كلمات افزوده مي شود كه باز نسبت به صورت تك شكل «چي» بهتر است اما به هر حال اشتباه است.

با مراعات قوانين آوائي كه در دروس ابتدائي گفتيم ، بايد بگوئيم: سازچيْ ـ دوه چي ـ ائلچي ـ يۏلچوُ ـ قوُشچوُ ـ گؤزچۆ ـ سۆتچۆ ـ ديشچي ـ قيْرچيْ

شما با مراجعه به دروس قبلي علت اين مسئله را بيابيد تا در درس بعدي به بررسي دقيقتر اين مسئله بپردازيم.

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

درس سوم آموزش زبان تركي : بن شناسي

«كؤك» ، «ريشه» و «بن» ، كلماتي هم معني هستند كه با يك مفهوم در ادبيات تركي ، فارسي و عربي مورد استفاده قرار مي گيرد. بن كوچكترين ، خالصترين و تجزيه ناپذيرترين قسمت يك كلمه مي باشد. در واقع كلمات قابل تجزيه به اجزاي اصلي هستند و آنچه ديگر تجزيه نگردد ، ريشه آن كلمه مي باشد.

همانطور كه در درس اول ذكر شد ، زبانهاي تصريفي مانند عربي و فارسي (خصوصاً فارسي) نمي تواند بن كلمه در در ساختارهاي جديد و كلمات جديد حفظ نمايد و چنان صورت تازه اي در كلمات جديد پيدا مي كنند كه گاهي يافتن ريشه اصلي آن بسيار سخت است. براي نمونه در فارسي از فعل امر از مصدر «ديدن» مي شود: «بين». ريشه «ديد» چه ارتباطي به «بين» دارد و شخص از كجا مي تواند با مشاهده واژه هاي «بينا ، بينش ، خوش بيني و ...» احتمال بدهد كه ريشه همه اينها «ديد» است ، مگر آنكه قبلاً اين موضوع را شنيده يا حفظ كرده باشد.

زبانهاي التصاقي مانند تركي چنين نيستند. ريشه كلمه هميشه سالم و دست نخورده باقي مي ماند ، آنهم در ابتداي كلمه. نه حروف آن جابجا شده و بهم مي ريزد ، نه موقعيت آن تكان مي خورد ، بلكه هر تغييري هست ، بصورت اضافه شدن و التصاق يك پسوند جديد (به عبارت دقيقتر پي افزوده) به انتهاي ريشه ايجاد مي شود. مثلاً براي معادل همين مصدر ديدن (گؤرمك) در تركي داريم:
گؤر (به عنوان ريشه) ـ گؤروش (ديدار) ، گؤركم (نماي خوب) ، گؤركملي (ديدني) ، گؤروم (يك بار ديدن) و ....
يا در عربي بايد بدانيم «موذي» و «اذيت» همريشه اند و به اين شكل درآمده اند. البته در زبان عربي طبق قانون و نظم خاصي اين تغييرات صورت مي گيرد ولي به هر صورت ريشه سه حرفي كلمه نمي تواند هميشه خود را يكپارچه نگه دارد و در ساختن كلمات جديد سازه آن فرو مي پاشد.

شناسائي بن در تركي
شناسائي بن يا ريشه در تركي نسبت به زبانهاي ديگر بسيار آسان است. از اين لحاظ آسان است كه منطبق بر اصول و روابط منظمي است كه براي كسي كه اين زبان را نمي داند يا آشنائي با علم ريشه شناسي ندارد ، مي تواند ريشه كلمات تركي را حدس بزند. از اين رو كار يك واژه شناس يا اتيمولوژيست در تركي آسانتر است. از طرفي كلمات تركي به هر زباني بروند و هر صورت جديدي به خود بگيرند ، بالاخره اصالت خود را حفظ كرده و تعلق خود به زبان تركي را نشان خواهند داد.

ريشه در تركي همان است كه در ابتداي كلمه مي آيد. چراكه در زبان تركي ، پيشوند وجود ندارد و تمام كلمات از اضافه شدن پسوند (بگوئيم پي افزوده) به انتهاي ريشه حاصل مي شود. پس براي يافتن ريشه كلمه بايد سراغ ابتداي كلمات را بايد بگيريم.

اينكه ريشه بيش از 90% كلمات تركي تك هجائي است ، كار ما را بسيار آسان مي نمايد. چرا كه كلمه را تا رسيدن به يك ريشه تك هجائي دنبال مي كنيم. حتي نظريه اي وجود دارد كه مي گويد: «زبان تركي تك هجائي است». البته اين نظريه اثبات نشده است ، چون ما بعضي ريشه هاي تك هجائي را ديگر نمي شناسيم و صورت هزاره هاي پيش آنرا نمي دانيم. مثلاً نمي دانيم آياق (پا) كه دو هجائي است از چه ريشه تك هجائي ايجاد شده است؟ با اينهمه در تركي غالباً با فعلهايي مانند زير سر و كار داريم كه تك هجائي هستند: قاچ (فرار كن) ، آش (يك بلندي را بالا برو و پائين بيا) ، چيخ (بالا بيا) ، يئن (پائين برو) ، مين (سوار شو) ، آت (بيانداز) ، سر (پهن كن) ، سيل (پاك كن) و ... .

با علم به اين مسائل ، سراغ چند كلمه مي رويم تا ريشه آنها را پيدا كنيم:
الك (غربال): در اصل از مصدر «اله مك» (غربال كردن) است كه پي افزوده «ك» آنرا به اسم تبديل كرده است. پس ريشه آن فعلاً «اله» (غربال كن) است. از طرفي ريشه دوهجائي «اله» داراي ريشه تك هجائي «ال» (دست) است كه مفهوم الك كردن هم از همين ريشه استنباط مي شود.

بورون (دماغ): چون دو هجائي است ، شك داريم كه ريشه اصلي باشد. سراغ هجاي اول آن «بور» مي رويم كه از مصدر «بورماق» (انحنا دادن)است و كاملاً معناي دماغ از آن قابل تشخيص است.

بوشانماق (طلاق گرفتن): هر چند اين كلمه خود مصدر است اما بخاطر چند هجائي بودن ، احتمال بايد داد كه ريشه خالص و ناب نيست. با حذف نشانه مصدري «ماق» به «بوشان» (طلاق بگير) مي رسيم كه يك فعل لازم است و از فعل متعدي «بوشا» (طلاق بده) حاصل شده است. باز مي توان احتمال داد كه «بوشا» هم ريشه اصلي نيست چراكه دوهجائي است. ريشه تك هجائي ابتداي آن «بوش» (خالي) است كه مفهوم «خالي كردن ، عدم پشتيباني ، تنهائي» را مي توان از آن استنباط نمود. لذا ريشه «بوشانماق» ، اسم «بوش» است.

نوع بن : بن يا ريشه لزوماً يك فعل نيست. ممكن است اسم ، صفت ، عدد و حتي صداهاي طبيعي پرندگان و حيوانات هم باشد. در بحث فوق ديديم كه ريشه «بورون» يك فعل است اما ريشه الك يا بوشانماق يك اسم بود. در زبان تركي از اسم مي توان فعل ساخت و بالعكس از فعل هم مي توان اسم ساخت كه در درس پي افزوده ها آنرا ياد خواهيم گرفت.

به ريشه اصلي اين كلمات دقت كنيم تا ببينيم از چه تشكيل شده است:
گؤزل (زيبا) : از اسم گؤز (چشم) تشكيل يافته است.
اودون (هيزم) : از اسم اود (آتش) ايجاد شده است.
قاپي (در) ، قاپقا (دروازه) ، قاپاق (سرپوش) ، قاپيق يا قابيق (پوست ميوه): همگي از فعل قاپماق (پوشاندن ، بستن) خلق شده اند.
گئجه (شب): از اسم گئج (دير) به وجود آمده است.

مي بينيم كه با كمي زحمت و آشنائي با افعال و ريشه هاي تك هجائي مي توان ريشه كلمات تركي را تا تك هجا بودن دنبال كرد. حال واژه هاي يك زبان با اين نظم و قانون به هر زبان ديگري منتقل شوند ، باز مي توان تركي بودن آنها را اثبات نمود. براي نمونه:


يافتن بن كلمات تركي در عربي
در زبان عربي كلمه «قلعه» ريشه اي به نام «قلع» ندارد كه از آن ايجاد شده باشد. در تاريخ اين كلمه نيز اشاره اي به قلعه سازي عربها نشده است بلكه آنها چادر نشين بودند. اين كلمه همان «قالا» در تركي از ريشه «قالماق» (ماندگاري) است كه اتفاقاً واژه نزديك آن به نام «قالاق» (هيزم يا سوخت روي هم چيده شده جهت آذوقه) همكنون هم در تركي وجود دارد.
در عربي واژه «مأوا» يا خانه و مسكن بر وزن مفعل از ريشه تركي «ائو» (خانه) به وجود آمده است.

يافتن بن كلمات تركي در فارسي
وقتي در فارسي مي گوئيم: «دوقلو ، سه قلو ، چهارقلو» آيا در لغتنامه دنبال لغت «قلو» گشته ايم كه همينطور اعداد را دنبال آن مي چينيم؟ «قلو» در فارسي وجود ندارد. اصلاً «دو» در «دوقلو» عدد دوي فارسي نيست. همانطور كه دو در «دوجين» يا «دوبله» فارسي نيست. اين كلمه بصورت يكپارچه است و در اصل «دوغولو» از مصدر «دوغماق» (زادن) است كه در تركي به معناي «همزاد» است.

براحتي مي توان شناخت كه «قاشق» از مصدر «قاشيماق» (خراطي كردن) است و با شناخت تاريخي اين موضوع و پي بردن به اينكه اولين قاشق از خراطي كردن روي يك چوب بدست آمده است ، مفهوم آنرا مي پذيريم.
كار سختي نيست اگر روي ريشه دلمه (دولماق = پر شدن) فكر كنيم.
به همين ترتيب مي توان ريشه تركي كلماتي مثل اين كلمات را يافت:
كمك ، كرنش ، چكمه ، ساناز ، قيمه ، قورمه ، يونجه ، يغما ، سرمه ، قابلمه ، تابه ، دشمن ، يورش ، سراغ

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

درس دوم : آوا شناسي

1ـ حروف صدادار (مصوتها) در زبان تركي

حروف در زبان تركي نيز مانند همه زبانهاي ديگر از دو نوع صدادار (مصوت ، صائت ، آوا) و بي صدا (صامت ، گنگ) تشكيل مي شود. زبان تركي از لحاظ حروف صدادار يا مصوتها ، كاملترين صداها را در ميان زبانهاي دنيا داراست. زبان تركي در مقابل شش مصوت كوتاه و بلند عربي و فارسي (اَ ـ اِ ـ اُ ، آ ـ اي ـ او) داراي نه مصوت كوتاه است كه اگر كلمات دخيل فارسي و عربي را هم در نظر بگيريم ، در تركي به دوازده مصوت تكلم مي شود. چرا كه در تركي دو نوع صداي «آ» بصورت كوتاه (آلاجاق) و بلند (آرامش) تلفظ مي شود. به همين ترتيب براي صداهاي «اي» و «او» مي توان دو نوع صداي بلند و كوتاه ذكر كرد. البته در اين درس به اين سه مورد صداي عاريتي يا دخيل اشاره اي نمي كنيم و تنها به نه صداي مخصوص تركي بسنده مي كنيم.

در جدول زير اين نه مصوت با رسم الخط عربي همراه با مثالهائي از كاربرد اين صداها در ابتدا ‏، وسط و انتهاي كلمه ارائه شده است:

 

جدول (1) : مصوتهاي نه گانه تركي

رديف عربي مثال
1 آ آز (كم) ، آخشام (مغرب) ، ياز (بهار)
2 اَ اَل (دست) ، درين (عميق) ، دوه (شتر)
3 اِ ائل (قوم) ، سئل (سيل) ، گئج (دير)
4 اي ايز (اثر) ، ديز (زانو) ، ديري (زنده)
5 اﻯْ اﻯْشيق (روشني) ، قﻯْز (دختر) ، آرﻯْ (زنبور)
6 اۏ اۏتاق (اتاق) ، يۏل (راه) ، سۏي (شهرت)
7 اؤ اؤز (خود) ، گؤز (چشم) ، سؤز (سخن)
8 اوُ اوُچماق (پريدن) ، قوُروُت (كشك) ، قوُروُ (خشك)
9 اۆ اۆز (صورت) ، دۆز(صاف) ، سۆرۆ (گله)

 

2 ـ تقسيم بندي مصوتهاي تركي

مصوتهاي تركي نقش بسيار مهم در انسجام ، زيبائي ، واژه سازي ، تركيب با پي افزوده ها و ... دارند ، طوريكه عده اي را نظر بر اين است كه زيبائي و شيريني تركي به همين قوانين حاكم بر مصوتهاست.

مصوتهاي تركي از نقطه نظرهاي مختلف به دو گروه تقسيم مي شوند كه بنا به همين تقسيم بندي ها نظم و قانون خاصي به كلمات مي دهند. اين تقسيم بندي ها بدين صورت هستند:

 

1ـ2ـ مصوتهاي ثقيل (قالين) و ظريف (اينجه):

تمام نه مصوت زبان تركي از لحاظ تلفظ به يك شدت نيستند. مصوتهاي «آ ، اﻯْ ، اوُ ، اۏ» كه بصورت پر و با شدت ادا مي شوند را مصوتهاي ثقيل (قالين) مي گويند. در مقابل ، پنج مصوت «اَ ، ائـ ، اي ، اؤ ، اۆ» را كه بسيار سبك و خفيف ادا مي گردند ، مصوتهاي ظريف (اينجه) مي گويند.

 

جدول (2) : مصوتهاي ثقيل (قالين) و ظريف (اينجه) در تركي

نوع مصوت مصوت نمونه
ثقيل (قالين) آ آز ، آريق ، آرمان ، قارا ، ياد
اﻯْ ايشيق ، ايليق ، قيز ، قيرميز ، قاري
اوُ اوُشاق ، اوُنودماق ، قوُش ، قۏنشوُ ، دوُز
اۏ اۏدون ، سۏراق ،سۏن ، دۏنماق ، سۏل
ظريف (اينجه) اَ اسمك ، گزمك ، گزه نك ، سئرچه ، ائرته
ائـ ائشيك ، ائشيتمك ، ائل ، سئل ، يئر
اي ايز ، ديز ، ديش ، گيزلي ، سئچگين
اؤ اؤن ، سؤز ، گؤز ، سؤندورمك ، گؤندرمك
اۆ اۆز ، يۆك ، گؤزۆنده ، دؤنۆم ، اۆزلۆ

2ـ2ـ مصوتهاي غنچه اي (دوداقلانان) و غيرغنچه اي (دوداقلانمايان)

مصوتهاي «اۏ ، اوُ ، اؤ ، اۆ» كه هنگام تلفظ آنها ، لبها بصورت غنچه اي بسته مي شوند ، مصوتهاي غنچه اي (دوداقلانان) نام دارند. در مقابل ، هنگام اداي مصوتهاي «آ ، اي ، اﻯْ ، ائـ ، اَ» ، دهان باز مي شود. اين مصوتها را به نام غيرغنچه اي (دوداقلانمايان) بشناسيم.

 

جدول (3): مصوتهاي غنچه اي (دوداقلانان) و غيرغنچه اي (دوداقلانمايان) در زبان ترکي

 

 

  ثقيل (قالين) ظريف (اينجه)
غنچه اي (دوداقلانان) اۏ ، اوُ اؤ ، اۆ
غيرغنچه اي (دوداقلانمايان) آ ، اﻯْ اَ ، اي ، ائـ

 

3ـ2ـ مصوتهاي باز (آچيق) و تنگ (دار)

هنگام اداي مصوتهاي «آ ، اَ ، ائـ ، اۏ ، اؤ» فك پائين دهان به سمت پائين رفته و دهان كاملاً باز مي شود. اين مصوتها را باز (آچيق) مي نامند. از طرفي هنگام اداي مصوتهاي «اي ، اﻯْ ، اوُ ، اۆ» آرواره پائين جمع تر و بسته تر مي شود دهان با حجم نيمه باز آنها را تلفظ مي كند. اين مصوتها را نيز تنگ (دار) مي گويند. (جدول 4).

جدول (4): مصوتهاي باز (آچيق) و تنگ (دار) در زبان ترکي

  ثقيل (قالين) ظريف (اينجه)
مصوتهاي باز (آچيق) آ ، اۏ اَ ، ائـ ،اؤ
مصوتهاي تنگ (دار) اﻯْ ، اوُ اي ، اۆ

4ـ2ـ نتيجه گيري از چهار جدول قبلي

با نگاهي به جدول (1) مي توان نتيجه گرفت كه هر كدام از مصوتها بايد در قالب يكي از تقسيم بندي هاي جداول (2) ، (3) و (4) دربيآيند. ادغام اين چهار جدول ‏، جدول زير را به ما مي دهد:

 

جدول (5) : تقسيم بندي مصوتهاي تركي از سه منظر

 

 

مصوت ثقيل ـ ظريف غنچه اي ـ غيرغنچه اي باز ـ تنگ
ثقيل ظريف غنچه اي غيرغنچه اي باز تنگ
آ *     * *  
اﻯْ *     *   *
اوُ *   *     *
اۏ *   *   *  
اَ   *   * *  
ائـ   *   * *  
اي   *   *   *
اؤ   * *   *  
اۆ   * *     *

 

3ـ قانون هماهنگي آواها (سس اويغونلوغو)

قانون هماهنگي آواها اساسي ترين عامل ملوديک بودن و ريتميک بودن زبان ترکي است و آنرا براحتي از ديگر زبانها متمايز مي کند ، طوريکه حتي اگر کسي اين زبان را بلد نباشد ، مي تواند متوجه شود که به زبان ترکي صحبت مي شود. اگر کسي اين قانون را بداند ولي ترکي را بلد نباشد ، مي تواند بصورت استنتاجي فعل ، اسم ، صفت و ... بسازد.

اين قانون که در اصل داراي يک اصل اساسي است ، چند قانون فرعي نيز از آن بدست مي آيد که واژه سازي ، ترکيب ريشه با پي افزوده ها و ... براساس اين قوانين بدست مي آيد. اين قوانين عبارتند از:

 

1ـ3ـ قانون هماهنگي مصوتها :

همه مصوتهاي يک کلمه از نظر ثقيل و ظريف بودن تابع مصوت هجاي اول هستند. يعني اگر مصوت هجاي اول ، ثقيل بود ، تمام مصوتهاي ديگر آن کلمه يا پي افزوده هاي آن ، ثقيل خواهند بود و اگر مصوت هجاي اول ، ظريف باشد ، ديگر مصوتها نيز ظريف خواهند بود.

براي نمونه در ترکي يارا (زخم) درست است يا ياره؟ چون مصوت هجاي اول (يا) بصورت ثقيل (آ) است ، پس مصوتهاي ديگر هم که در ادامه خواهند آمد ، ثقيل خواهند بود. پس يارا صحيح است. از طرفي اگر پي افزوده هاي ديگري به آن اضافه شوند ، به همين صورت ثقيل خواهند بود. لذا يارالا (زخمي کن) صحيح است و به همين ترتيب: يارالاندي ، يارالانديردي ، يارالانديرديلار.

حال اگر مصوت هجاي اول ظريف باشد ، مانند «ائـ» در ائشيک ، تمام مصوتهاي بعدي ظريف خواهند آمد: ائشيکده ، ائشيکده کي ، ائشيکده کيلر ، ائشيکده کيلرين ، ائشيکده کيلرينکي و ... .

لذا همانطور که ياره اشتباه است ، ائشيکدا يا ائشيکداکيلار! هم صحيح نيست.

تبصره 1 : در اشعاري که از اوزان عروضي عربي يا فارسي استفاده مي شود ، بنا به اجبار مي توان از اين قانون عدول کرد. مثلاً فضولي شاعر ترک عراقي مي گويد: «احتياط ايلن ايچر هر کيمده اولسا ياره سو» که در اصل بصورت « هر کيمده يارا اولسا ، احتياط ايلن سو ايچر» (آدم زخمي با احتياط آب مي خورد) مي باشد که بنا به ضرورت واژه «يارا»(زخم) بصورت «ياره» آمده است.

تبصره 2 : در کلمات دخيل (کلماتي که از زبان ديگر وارد يک زبان ديگر مي شوند) ، مبناي مصوتهاي اضافه شده ، مصوت هجاي آخر است. چون ممکن است مصوت هجاي اول با آخر متفاوت باشد. مانند: «اينسان» که مصوت هجاي اول (يعني ايـ) ظريف است ولي مصوت هجاي آخر (يعني آ) ثقيل است ، لذا پي افزوده هاي اين کلمه بايد بر اساس هجاي آخر ، ثقيل باشند. مانند: اينسانلار ، اينسانلاردا. البته تأکيد مي شود که اين مورد درباره کلمات خالص ترکي صادق نيست. کلمات ترکي همگي يا مصوت ثقيل هستند يا مصوت ظريف.

تبصره 3 : تعميم قانون هماهنگي مصوتها به کلمات دخيل

خيل ورود کلمات عربي ، فارسي و حتي انگليسي به زبان ترکي مستلزم ترکيزه شدن آن و پالايش يافتن آنها در قانون هماهنگي مصوتهاست. کلمات بيگانه هنگام ورود به زبان ترکي در ساختار آن قرار مي گيرند ، طوريکه گاهي تشخيص صورت اصلي و دست نخورده آن بسيار سخت مي شود. براي نمونه از اين کلمات دخيل داريم: باهار (بهار) ، هاوا (هوا).

 

2ـ3ـ قانون هماهنگي لبها:

نه تنها مصوتهاي يک کلمه (اعم از ريشه و مصوتها) از لحاظ تقسيم بندي ثقيل و ظريف نمي توانند همزمان با هم بيآيند ، از لحاظ نوع غنچه اي يا غيرغنچه اي نيز داراي ضوابط و نظم خاصي هستند که از آن هم بايد تبعيت نمايند. اين قانون چنين است:

الف ـ اگر مصوت اول غيرغنچه اي (دوداقلانمايان) باشد ، مصوتهاي ديگر نيز غيرغنچه اي خواهند بود. به عبارتي اگر مصوت اول غيرغنچه اي باشد ، مصوتهاي ديگر مجاز نيستند از نوع غنچه اي باشند. مانند: قاپي ـ قاپيدا ـ قاپيداكي ـ قاپيداكيندا ـ قاپيداكيندادير

ب ـ ولي اگر مصوت اول غنچه اي (دوداقلانان) باشد ، اگر يكي از مصوتهاي آن از نوع باز باشد ‏، مصوتهاي بعد از خود را تابع خود خواهد كرد. براي نمونه در اين پي افزوده ها هيچ مصوت بازي در تركيبات دخالت نمي كند: قوزو ـ قوزوچو ـ قوزوچونون ـ فوزوچونوندور

اما در اين مثال مصوت باز «آ» در «قوناق» عرصه را بر مصوت اول يعني «اۏ» تنگ كرده و مصوتهاي بعدي را از حالت غنچه اي خارج مي كند: قوناق ـ قوناقلار ـ قوناقلارين ـ قوناقلارينكي ـ قوناقلارينكيدير

تبصره 1 : تعميم اين قانون به کلمات دخيل

کلمات به عاريت گرفته شده از زبانهاي عربي و فارسي نيز در ترکي در قالب اين ساختار مي آيند. براي نمونه: آبيري (آبرو) ، ميرده شير (مرده شوي) ، فينديق (فندق) ، قورو (قوري) ، نوخوش (ناخوش).

 

3ـ3ـ قانون عمومي هماهنگي مصوتها:

تمام پي افزوده ها نيز از لحاظ داشتن مصوتهاي ثقيل و ظريف يا غنچه اي و غيرغنچه اي از مصوت هجاي نخست تبعيت مي کنند. اين بحث را در آينده در درس پي افزوده ها به تفصيل بررسي خواهيم كرد.

 

4ـ3ـ قانون توالي مصوتها (سسلرين آرديجيلليغي):

در کنار تمام محدوديتها و قوانين حاکم بر مصوتهاي ترکي ، اين مصوتها اجازه ندارند در هرجائي از کلمه که خواستند ، ظاهر شوند. مثلاً مصوت «اﻯْ» با شرايط خاصي حق دارد در ابتداي کلمه بيآيد ، از طرفي مصوت «اؤ» نمي تواند در داخل کلمه بگنجد و تنها مي تواند در ابتداي کلمه نقش ايفا نمايد.

با دقت به جدول زير مي بينيم که مصوتها در کجا مي توانند بيآيند و کجاها حق ندارند بيآيند:

 

جدول (6): قانون توالي مصوتها در زبان ترکي

 

موقعيت مصوتها مصوت مصوتهاي بعدي نمونه
فقط در اول کلمه ائـ ي ـ ـه (ه ، اَ) ائشيک ، يئريمک ، يئددي ، سئرچه ، ائرته
اؤ ۆ ـ ي ـ ـه(ه ، اَ) اؤزوم ، تؤکندي ، گؤزل ، گؤزلدي ، سؤزومه
اۏ وُ ـ آ ـ ﻯْ اۏروج ، اۏتاق ، قۏناق ، قۏناقلﻯْق ، قۏنشو
در همه جاي کلمه آ آ ـ ﻯْ آنا ، آشاغي ، قارا ، آغيز ، خانيم
اَ اَ ـ ي الک ، اسکي ، اسمک ، گلمک ، ازيلگن
اﻯْ آ ـ ﻯْ ايشيق ، ايلديريم ، ايليق ، ايلان ، اينان
اي اَ ـ ي ايستک ، گيرمک ، ديري ، ديرک ، ايکي
اوُ وُ ـ آ ـ ﻯْ قوُشچُو ، قوُلاق ، اوُجاليق ، قوُرشاق ، اوُشاق
اۆ ۆ ـ ـه(ه ، اَ) ـ ي تۆرکچۆ، تۆرکجه، يۆزلري،يۆزلرجه، اۆزمك

 

 

نكته 1: اگر مصوت «اﻯْ» در ابتداي كلمه بيآيد و مصوت بعدي «آ» باشد ، در اينصورت مصوت «اﻯْ» جاي خود را به «اي» مي دهد ، لذا در اين مورد مي توان استثنائاً مصوتهاي ثقيل و ظريف را در كنار هم ديد. مانند: ايلان (مار) ، اينام (باور) ، ايلقار (پيمان) ، ايسلانماق (خيس شدن) ، ايسمارلاماق (بدرقه کردن). 

نکته 2: گاهي حتي در ادبيات مکتوب مي بينيم که برخلاف جدول فوق ، «اﻯْ ، اؤ ، ائـ » در وسط و انتهاي کلمه هم ظاهر مي شود ، مانند: «قﻯْرۏ ، بيزۏ ، بنؤشه ، گۆنئي». اين کلمات صورت واقعي نيستند و تحريفي هستند. مثلاً «ۏ» در انتهاي بعضي کلمات ترکي در اصل «آو» است که «و» حرف واو است نه صداي «او». لذا در اصل «قﻯْراو ، بيزاو» است که جهت تسهيل اينگونه مي خوانند.

 

4ـ نكاتي ديگر در آواشناسي تركي

1ـ4ـ تعميم خصوصيت کوتاهي صائتهاي زبان ترکي به کلمات دخيل

گفتيم که زبان ترکي زباني کوتاه صائت با بياني سريع و تند است و هيچ کشيدگي و مدّ دادن در آن وجود ندارد مگر به ندرت آنهم براي کلمات بيگانه. يعني اگر فارس زبان هم «بادام» مي گويد ، ترک زبان هم «بادام» مي گويد ، سرعت آنها يکي نيست. فارس زبان کشيده تر و بصورت ممدود آنرا ادا مي کند ولي ترک زبان بسيار سريع و تند تلفظ مي کند. همين خصوصيت زبان ترکي باعث مي شود ، کلمات دخيل از زبانهاي ديگر از يک فيلتر ديگر عبور کنند ، سپس وارد زبان ترکي شوند. لذا اگر در فارسي مي گوئيم: «يارم آمد» ، در ترکي همين «يارم» را بسيار سريعتر تلفظ خواهيم کرد: «ياريم گلدي». به همين ترتيب: بادام ، شيرين ، ناشي ، گيج ، داغ ، چاي ، امامزادا ، خارابا و ... .

 

2ـ4ـ ادغام مصوتهاي کلمات ترکيبي  

گاهي ترکيب دو کلمه ، خود يک کلمه تلقي مي شود و ما آنرا ديگر به عنوان يک کلمه واحد مي پذيريم. مانند : بوُگۆن (امروز). حال اگر به عنوان يک کلمه بپذيريم ، بايد از قوانين آوائي ترکي تبعيت کنند. از جمله اينکه مصوتهاي هر دو کلمه بايد همجنس شده و هر دو يا ثقيل باشند يا ظريف. در کلمه ترکيبي بوُگۆن که ترکيبي از بوُ (اين) و گۆن(روز) است ، مصوت کلمه اول ثقيل بوده ولي مصوت کلمه دوم ظريف است. لذا مي بينيم که مصوت اول فدا شده و به شکل مصوت دوم يعني ظريف درمي آيد و آنرا «بۆگۆن» يا «بۆيۆن» مي گوئيم.

به همين ترتيب داريم: بۆرۆسۆگۆن (او بيريسي گۆن) ، بوُجوُر (بوُ جۆر) ، ناوار نه يوخ؟ (نه وار نه يوخ؟) ، بييل (بوُ ايل) و ... .

 

3ـ4ـ التقاء ساکنين در ترکي

در ترکي نمي تواند دو حرف در کنار هم ، هر دو ساکن باشند. زبان ترکي بسيار روان و جاري است و تحمل مکث در دو حرف پشت سرهم را ندارد و برخلاف زبان عربي نمي تواند کلماتي مانند: قبض ، وقف ، اکل ، خبط ، حکم و ... را تحمل کند. حتي کلمات فارسي و عربي هم که وارد ترکي مي شوند بايد خود را با اين قالب سازگار کنند و با متحرک کردن سکون اول تنها به سکون دوم راضي باشند و اين هم يکي ديگر از فيلترهاي زبان ترکي براي ورود کلمه است. لذا در ترکي مي گوئيم: قبير (قبر) ، نذير آشي (نذر آشي) ، قدير گئجه سي (شب قدر) ، صبير گلدي (صبر آمد) ، عؤمور کئچدي (عمر رفت) ، ظولوم (ظلم) ، حوکوم (حکم) ، طبيل (طبل) و ... .

تبصره : يک استثنا براي التقاء ساکنين يا همجواري دو حرف مسکون در ترکي وجود دارد که باز خواهيم ديد بخاطر رواني و ريتميک بودن اين زبان است. در ترکي دو حرف همجوار مي توانند هر دو ساکن بيآيند به شرطي که حرف ساکن اول ، يکي از حروف «ن ـ س ـ ل ـ ر» باشند. اين چهار حرف چنان مخرجي دارند که اگر ساکن باشند ، حتي اگر حرف بعدي ساکن بيآيد ، باز براحتي قابل ادا هستند و دهان را دچار مشکل تلفظ نمي کند. البته تعداد اين کلمات در ترکي اندک است و به دنباله اين حروف هم هر حرفي نيآمده است بلکه حروفي مي آيند که واقعاً در ادا کردن آنها زبان راحت است.

جدول (7) : التقاءساكنين در زبان تركي

 

ساكن اول نمونه
ن بانگ ، زيرنگ ، ديرنگ ، ياپينج ، قاخينج ، دينج ، انگ ، دنگ
س آست ، اۆست
ل آلت ، قالخ ، اوجالت ، اؤلچ ، آلتميش
ر قيرخ ، تورك ، دؤرد ، برك ، قورخماق ، آرخ ، ييرتماق ،آرتماق

مي بينيم که «رک» در «تورک» التقاء ساکنين دارد اما چقدر راحت ادا مي شود. چقدر با التقاء ساکنين در وقف يا طبل متفاوت است.

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

درس اول : زبانشناسي

زبان يك پديده اجتماعي است كه به عنوان ابزاري براي مبادله فكر و احساس استفاده مي گردد. زبان بخاطر زندگي اجتماعي پديد مي آيد حتي اگر اين زندگي اجتماعي ، دو نفره باشد. بديهي است زندگي انفرادي و تك نفره نيازي به زبان ندارد.
زبان مانند يك موجود زنده داراي تكامل و پويائي است و از ابتدائي ترين اصوات و كلمات شروع شده و در طول قرنها و هزاره ها كم كم ساختار يك زبان توانمند را به خود مي گيرد و با تغيير و تحولات فرهنگي ، سياسي ، اقتصادي و ... تكامل مي يابد. از اين رو عده اي را اعتقاد بر اين است كه از روي گستردگي و غناي يك زبان مي توان قدمت آنرا حدس زد.
يك زبان به همان آرامي و پويائي كه مي تواند شكل بگيرد و غني شود ، به همان صورت آرام و آهسته نيز مي تواند منقرض شود. لذا تصور اينكه زبان يك محل در عرض چند دهه كاملاً منقرض شده و جاي خود را به زبان يا تركيبي از زبانهاي ديگر داده است ، بي اساس و غيرعلمي است.
زبانشناسان ، زبانهاي موجود دنيا را از نظر ساختاري در سه دسته مستقل بررسي مي كنند: زبانهاي تك هجائي ، زبانهاي تحليلي و زبانهاي التصاقي.

زبانهاي تك هجائي: در اين زبانها ، كلمات همگي تك هجائي بوده و جملات تركيبي از همين تك هجاها هستند. در اين زبانها ، خبري از پسوند ، پيشوند و ميانوند نيست و كلمات داراي حالت پذيري نيستند. در واقع تنها حالت پذيري كلمات همان همسايگي با كلمات تك هجائي ديگر مي باشد. زبانهاي چيني ، ويتنامي ، جاوه ، تبت و زبانهائي از آفريقا نمونه اي از زبانهاي تك هجائي هستند.

زبانهاي تحليلي : در اين گروه از زبانها ، ريشه كلمات ممكن است چند هجائي باشد. در اين زبانها ، از پيوستن پسوند يا پيشوند به كلمات ، كلمات جديدي بوجود مي آيند ، اما ضمن اين تركيبات ، تغييراتي نيز در ساختمان اصلي ريشه بوجود مي آيد. به عبارتي ، در اين زبانها ، ريشه كلمات ثابت نيست و ممكن است به صورتهاي ديگر تبديل گردد ، حتي ممكن است صورت اصلي ريشه كاملاً از بين رفته و صورت متفاوتي جايگزين آن گردد. مجموعه زبانهاي هند و اروپائي و سامي از اين دسته زبانها هستند كه بصورت خاص مي توان به زبانهاي فارسي و عربي اشاره نمود. البته ميزان اين تغيير و تحولات در ريشه كلمات در يك زبان نسبت به زبان ديگر يكسان نيست. مثلاً در زبان فارسي در اثر اين تركيبات ، صورت اصلي اسم پايدارتر است ولي ممكن است ريشه اصلي فعل كاملاً تغيير پيدا كند اما در زبان عربي هم اسم دچار تغيير اساسي مي شود هم فعل. براي مثال از فارسي: ديدن ، بين ، بازبيني ، ديدار.

زبانهاي التصاقي (پيوندي): در اين گروه از زبانها ، ريشه كلمات ممكن است چند هجائي باشد. در اين زبانها ، پيوند ريشه كلمات با بعضي كلمات كه ريشه نيستند ، معاني ديگري براي ريشه استخراج مي كند كه اين معنا ممكن است بسيار متفاوتتر از معناي ريشه باشد. براي همين دامنه لغات در اينگونه زبانها بسيار گسترده تر مي گردد. در اينگونه زبانها ، ريشه اصلي كلمات دست نخورده مي ماند و به راحتي قابل استخراج مي باشد. پيوندها در اينگونه زبانها ممكن است پيشوندي يا پسوندي باشد. مجموعه زبانهاي اورال ـ آلتاي و از آن جمله گروه زبان تركي اعم از آذربايجاني يا غيره ، در قالب زبانهاي التصاقي و از نوع پسوندي مي باشند. براي مثال از تركي:
گؤز ، گؤزل ، گؤزليم ، گؤزليمين ، گؤزليمينكي ، گؤزليمينكيدير.

تقسيم بندي گروه زبانهاي اورال ـ آلتاي
مجموعه زبانهاي اورال ـ آلتاي بسيار گسترده و متنوع هستند و از زبان تركي تا كره اي را شامل مي شوند اما هر كدام از آنها در شاخه ها و تقسيم بندي هاي جزئي تر از هم مستقل مي شوند. گروه زبانهاي اورال ـ آلتاي را مي توان بصورت زير تقسيم بندي نمود:
* شاخه تركي : كه خود به دو زيرشاخه تركي غربي (شامل آذري ، استانبولي ، تركمني) و تركي شرقي (شامل قزاقي ، قرقيزي ، ازبكي ، ياقوتي ، چاوشي ، اويغوري) تقسيم مي شود.
* شاخه مغولي : شامل مغولي ، قالموق و بوريات است.
* شاخه فيني : شامل فيني ، لاپني ، مجاري و فنلاندي است.
* شاخه تونغوز : شامل تنغوز و مانجو است.
* شاخه ساموييد : شامل ساموييد است.
* شاخه خاور دور : شامل كره اي و ژاپني است.

پس زبان تركي آذربايجاني ، در مجموعه زبانهاي اورال ـ آلتاي و در شاخه زبانهاي تركي و در زيرمجموعه زبانهاي تركي غربي مي باشد.

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

تورکی اوغلان آدلاری و اونلارین فارسی معنی لری

ترکی اوغلان آدلاری

 

آباقا:ازنامهای کهن است،عمو،دوست،نخ ویاریسمان بافته شده ازگیاه کتان

آبانوز:درخت آبنوس

آتا:مرد اولاددار،صاحب فرزند ،پدر ،اجداد ،نیاکان ،عنوانی برای مردان سالخورده در خور حرمت

آتابک :دایه ،مربّی

آتابَی:دایه ،مربّی،لَلِه

آتامان :فرمانده ،رهبر ،سرگروه،سرکرده

آتای :شناخته شده ،بارز ،آشکار ومعلوم شونده

آتایمان :شهیر،معروف

آتلی:شناخته شده،مشهورشده، کسی که اسب داشته باشد

آتون:جسور،دلیروقهرمان

آتیق:جسورودلیر،مشهور،نیرومند؛ چالاک

آتیلا :مشهور،شناخته شده

آجار:مهاجم ،غیور،زبردست وماهر

آجاراٶز:راستگو ،پایبند به عهد وپیمان

آجاسوی:اجداد نیرومند ، نیاکان شهیروشناخته شده

آجارمان :باغیرت

آجای:آنکه قادر به مباحثه باشد ،سخنگو،دستگیر کننده ،راه گشاینده

آجلان :کسی که ازخود غیرت نشان دهد

آجونال : به اندازۀ دنیا،احاطه کننده ودربرگیرندۀ هر چیز

آچیق اَل:جوانمرد ،نیک خواه ،مردانه

آدا:خشکی که هرچهارطرفش راآب فراگرفته باشد،جزیره

آدار:جدا کننده ، تحلیل گر،دلیر ،شجاع

آداش:دارای نام مشترک،دوست ورفیق ،صداقت داشتن ،هم کلام بودن

آداق:مالی که بخشش آن درقبال برآورده گشتن حاجتی وعده داده شود ،معادل کلمه نذردرآذربایجان است

آدال:مشهورشده

آدالان : شناخته شده، صاحب شٲن وشهرت

آدای :معادل کلمه نامزد درآذربایجان ،هم به معنی نامزدی برای ازدواج وهم به معنی کاندیدا برای امورانتخاباتی ویا احرازیک وظیفۀ خاص

آدسای:محترم ،دارای نام لایق ودرخورحرمت

آدلان: معروف شو،اسم نیگوکسب کن

آدلی:نامدار،معروف ومشهور

آدی سٶنمه ز:آنکه نامش همیشه ماندگارباشد

آرات : دراصل« اَرَت» است مردان ،جنگجویان ،جسور ،بی باک

آراز:سعادت ،خوشبختی ،لذّت ،خشنودی،آرامش ،اطمینان

آرتام :ارزش،قیمت،برتری،مزیّت،خصوصیّت،ویژگی

آرتوم :تلاشگر      

آرتون:جدّی

آرزیق:ابرارواولیا ؛زاهد،تارک دنیا،انسان نیکوخصال

آرسلان :شیرغرّان

آرقان :بسیار ،جمع ،تعداد زیاد

آرقون:صاف ،پاک شده ،برگزیده شده

آرکان:فراوان،بی حدّ وحصر،کمند،کمرکوه ،پشت ،غالب

آرکیش:خبربَرَنده ،پیک،خبرچی،قاصد،رهبرکاروان وگروه

آرمان :بی باک وجسور،توانا،خواسته،آرزو،هوس

روزآآآآ آروز:بزرگ،هدف،انسان با تجربه وخوش یُمن،کسی که خسته واز طاقت افتاده باشد

آسال:دارای اصالت،اساس،شالوده،پایه وپی،برتروحائزاهمیّت

آسلان :شیر،دلیر،قوی،جسور

آشار:آذوقه،خوراک،غذا

آشام:رتبه،درجه،مرتبه،مرحله

آشکین : قایق آینده،آنکه موفق به پیشروی شود،فراوان وافزون

آغا:محترم وبزرگوار،سرپرست خانواده یاطایفه،ریش سفیدقوم

آغابالا:اولاد عزیز،فرزند گرامی ودوست داشتنی

آغاجان:دریا دل،آنکه عزت وحرمتش بسیاراست،نیرومند،قوی،عنوان خطاب محترمانه به افراد بزرگترازخویش،شخص گرامی ودوست داشتنی 

آغار:مرد سپید رخ،قهرمان سپیدروی ،جوانمرد جسور،چالاک ،پارۀآتش

آغازال :شخص مسنّ محترم وریش سفید

آغازَر:آقایی همچون طلا

آغاسَف :شخص محترم ،باعزت وگرامی

آغامیر:رهبر محترم ،امیر ویا رئیس بزرگ

آغایار:بزرگ وشایسته حرمت ،رفیق صادق ،دوست ،محبوب

آفشین :لباسی که به هنگام رزم پوشند ،نیزه

آک بولوت :ابرسفید رنگ

آک پای : سهم ویا بخش خالی ازهر گونه حرام ،سهم حلال

آکتان :سپیده ،وقت طلوع خورشید در سحرگاهان ،میدان ،فضای باز

آکتای:مایل به سفیدی ،شبیه رنگ سفید

آک دنیز:دریای مدیترانه واقع در جنوب غرب کشورترکیه

آک شیت :خورشید ،نور آفتاب دارای صورتی نورانی ،آنکه سیمایش نورانی ودوست داشتنی است

آلا:دارای رنگهای گوناگون ومختلط

آلاتان:به سرخی گرائیدن ویاروشن شدن افق درسحرگاهان

آلاز:شعله ،اخگر،برافروختن وسرخ گشتن

آلاو:شعلۀ آتش

آلپ :قهرمان ،دلاور،پهلوان ،ماهر،جسور،شجاع ،جوانمرد

آلپ آیا:دلاور وجنگجوی مقدّس

آلپار:دلیر ،سربازجسور،مرد شجاع

الپ سو: سپاه جسور،قشون بی باک،سرباز شجاع

آلپ سوی:آنکه از سلاله ونسل قهرمانان باشد ،دارای نیاکان واجداد دلیر

آلپ کارا: پهلوان نامدار ،قهرمانی که مایۀ ترس سایرین است ،جسور

آلپمان :شخص جسور ،شجاع ،قهرمان

آل تاچ : تاج درخشان،تاج برّاق ودرخشنده

آلتای:طلا،نگین سنگی،باارزش،اصول ،متد،تدبیر،درختستان ویا بیشه زارمرتفع ،کوه بلند ورفیع

آلتون:طلا

آلتونجو:زرگر،طلافروش

آل سوی :دارای اصل ونسب نیکو،آنکه ریشه واجدادش نجیب اند

آلقان:ستودن وتمجید کردن،به شهرت رساندن،خوشبخت ساختن،فاتح ،ضبط کننده

آلقو : ازاسامی کهن است،کلاً وتماماً،همه ،یکپارچه

آلقین :محکوم کردن ،متّهم نمودن ،تجمّع ،دریک جا اجتماع کردن

آلیشیک :عادت کرده ،خو گرفته ،آنچه که شعله ور گشته وبه سرخی گراید

آنار:نامی است بسیار کهن ،به خاطر آورنده

آند:قسم ،دلیلی برای ابراز واثبات صداقت کلام

آنلار:فهمیده ،درک کننده

آنیت :مجسّمه ،تندیس یاد بود

آوجی:شکارچی ،صیّاد

آیاچی:محافظت کننده ،حامی وپشتیبان ،دلسوزوغمخوار

آیاز:ازاسامی کهن است ،تمیز ،روشن ،شب زمستانی بسیار سردی که آسمانش صاف ومهتابی باشد

آی بار:براق ،نورانی ودرخشان همانند ماه ،با هیبت ،ترسناک

آی بَرک :درخشان همانند ماه ،استوار وبی نقص ،نیرومند،پایدارو باوقار

آی دَنیز:«آی» و«دنیز»

آیدین :روشن ،واضح ،درخشان ،آشکار

آیقین :آنکه از فرط علاقه مدهوش گردد ،حیران ،شیدا ،عاشق

آی کاچ :ناطق ،سخنگو،خواننده ،شعر،شاعر

آیما:به خود آمدن ،بیدار شدن

آیماز :غافل ،بی خبر ، بی رنج وغصّه

ائرتَن:شفق ،صبح هنگام ،فجر

ائرکین : آزاد ورها ،مستقل

ائریشمَن:آنکه به هدفش رسد ،نائل آینده ،ملحق شونده

ائل:خلق ،جماعت،انسانها،دولت،سرزمین وولایت

ائل آرسلان :شیر ایل وطایفه ،جوانمرد وجنگاورمیهن

ائل آلان :فتح کنندۀ ممالک ،کشور گشا

ائل اوغلو :پسرایل وعشیره ،اولاد وطن ،پسربیگانه ،غریبه ،ناآشنا

ائلبارس:پلنگ ایل

ائل باشی :رئیس ورهبرایل ،مدیر وراهنمای قوم وطایفه، والی

ائل تَن:متناسب وسازگارباایل وقبیله ،تابع عادات ورسوم وآئین های متداول درایل

ائل دار:دارای ایل وسرزمین ومملکت ،ایلی که جا ومکانی دارد ،صاحب وحاکم قوم وخلق

ائل داش:هم ملیّت ،هم نژاد

ائل سئوَن :دوستدار میهن وقوم ،خواهان خلق ومرز وبوم

ائلسس:ندای ایل ،ندای خلق

ائلشاد:حکمران ایل ،شادی وسرورمردم

ائل شَن :مسرور وشاد شونده به همراه طایفه وایل ،مایۀ شادی وسعادت خلق،خوشحال وشاد کنندۀ قبیله

ائلمان :سمبل ونشانۀ ایل

ائل میر: آقاوسرورایل ،امیروراهبرورئیس طایفه وخلق

ائل یار:دوستدار قوم ،یاور وپشتیبان ملّت

ائلیاز:بهارایل ،مایۀ خرّمی ونشاط سرزمین

ائلیگ :حکمران ،پادشاه

ائوگین :همراه باتعجیل ،بدون تأخیر،عجولانه

اَبروک :دارای ثبات ودیانت،صبورواستوار

اَتابک :دایه، مربّی

اَر:مرد ،قهرمان ،جوانمرد ودلیر،مورد اعتماد ومقیّد به کلام خویش

اَرال : قهرمان ، آنکه جوانمرد وشجاع باشد

اَرتاج :قهرمان تاجدار

اَرتاش: جوانمرد

اَرتان :مرکب است ازدو کلمه «ار»و«دان»یعنی صبحگاه ،سپیده دم،هنگام شفق

اَرتایلان :زیبا ،ظریف وباطراوت ،جوان خوش قدوقامت

اَرتَک :همچون مرد ،همانند قهرمانان

اَرتَم :ادب وتربیت ،ارکان،درک وشعور

اَرتوران :قهرمان توران زمین ،جوانمرد وپهلوان توران ،تورانی

اَرتوز: انسان راستین ،قهرمان حقیقی

اَرچئویک:بسیار جلد وچالاک ،تند وتیز،جوانمردی که سریع بجنبد

اَرچین :دارای ناموس وشرف،پهلوان وقهرمان حقیقی ،جوانمرد واقعی

اردالان :کسی که سریع ضربه می زند

اَردَم :شایستگی ،فضیلت ،راستی

اَرَز:سکوت وآرامش ،خوشبختی ،لذّت

اَرسان :شهیر،معروف وشناخته شده

اَرسَل:دلیرهمچون پهلوان

ارسلان :شیر دلاور

اَرسومَر:قهرمان سومری ،مردی که از تبار سومریان باشد

اَرسوی:آنکه ازتبار ونسلی قدرتمند وجوانمرد باشد

اَرسین:قهرمان وجسور باشد ،مرد باشد

اَرشاد:حکمران دلاور

اَرشان :دلاور نامدار ،جوانمرد شهیر

اَرشَن:خوش بخت واقبال ،شادمان

اَرکال:بیانگر آرزوی جسارت ودلاوری است

اَرکوت:انسان خوش یمن ومبارک

ارگون:دلاور وقهرمان زمانه

اَرگونَش:جوانمرد خورشید ،مرد آفتاب

اَرگیل :جوانمردان ودلاوران ،مردان

اَرَم :خواسته وآرزو ،رضایت داشتن

اَرمان :مرد جسور وبی باک ،قهرمان

اَرونات :انسان با نظم وترتیب،بااخلاق

اَرییلماز :بی امان ،استوار وباصلابت

اَزَگی:نغمه ،آواز،آهنگ یا ملودی ،مقام موسیقی ،اصول وشیوه

اَژدر:اژدها،قوی وقدرتمند ،مهیب وترسناک ،جسور

اَفشار :آنکه کاری راسریع وصریح انجام داده مشکلی را حل نماید ،نام یکی از بیست وچهار قبیله وطایفه اوغوزها

اَمراح :دوست داشتن ،شیفته و واله گشتن ،عاشق وشیدا شدن

اَمران : دوست داشتن ،حُبّ،رفاقت کردن

اوبچین :اسلحه

اوجامان :بلند مرتبه ومعظم

اوچار :آنکه قادر به پرواز کردن باشد

اوچکان :پرواز کننده

اوچکون :جرقه یا ریزۀ آتش

اوچمان : خلبان ، پرواز کننده واوج گیرنده

اورآلتای :شبیه به تپه ،نظیر قلعه

اوراز:هدیه ،بخت ،طالع

اوراقان :جنگ جو ،ستیزکننده

اورال:تپّه دار ،مکانی مرتفع نظیر تپّه

اورام :محله ،راه عریض وپهن

اوران :ندا،آوا قول والتزام ،هنر

اورتاچ :قسمت،سهم،بخش

اورخان :خان قلعه و دژ،خان اردو گاه ،خان شهر

اورشان :نبرد ،ستیز ومبارز ،نزاع طلب

اورقا:درخت بسیاربزرگ وتناور

اورکمَز:بی باک ونترس ،جسور

اورکوت:دژ یا قلعۀ مقدّس ،اردوگاه مقدّس ،استحکام شریف

اورکون:ساختن مسکن برای خویش ،ایجاد اقامتگاه

اورمان :بیشه ،جنگل

اوروز:هدف ،بخت ،طالع

اوروش:نبرد ،ستیز،جنگ ،محاربه

اورون :تخت وتاج ،مکان خصوصی وشخصی ،مقام ورتبه ای والا

اوزان :شاعرمردمی ،عاشیق

اوزتورک:ترک توانا ومجرّب،شخص بسیارزیبا،انسان قدرتمندونرم خوی

اوزحان :خان آزاد،خان مستقلّ وغیر وابسته،خان رستگارشده

اوزگون :متأسف گشتن ،معذّب شدن

اوزمان :بالغ شده ،تکامل یافته ،بزرگ شده ،رسیده ،متخصّص ،خِبره واهل فن

اوزه ک :الماس ،جواهر

اوسال:عاقل،مثمرثمر،باتدبیرمحتاط

اوغان :خداوند،قادر،حکمران،خدای صلح وآشتی،قوی ونیرومند،کائنات

اوغلا :جوان ،جسور ،قهرمان ،جوانمرد

اوغوز:نخستین شیری که ازسینه مادرتراوش میشود یا همان آغوز ،پاک وصاف آفریده شده ،انسان ساده عادی

اوفلاز:بسیارزیبا ،نفیس ،نجیب

اوفلاس:مرتفع ،جسور،جوانمرد،بی باک

اوقتای:اوکتای

اوکار:پرنده ای است ماهی خوار با کاکلی به شکل تیر یا پیکان برسرش

اوکتام :مغرور ،باوقار ومتین

اوکتای:نظیرتیر ،قوی وقدرتمند ،خشمگین

اوکسال:منسوب به تیر،همانند تیر

اوکمان:کسی که همچون تیرسریع وتیزتند حرکت کند

اولقون :بالغ ورشید ،رسیده

اولوتورک:ترک بزرگ ،ترک قدرتمند

اولوجا:بزرگ ،تاحدودی قدرتمند ونیرومند

اولوسیار:یارویاورملّت

اولوشان:مشهور، دارای نام وشهرت

اومار:چاره، علاج ،امید

اوموتلو :امیدوار ،آرزومند ،منتظر

اومود :آرزو ،توقع ،امید

اومید :آرزو ،آمال وخواسته

اونال :صاحب نام،دارای شٲن ومنزلت

اونای:مناسب ،کارآمد ،پسندیدن

اون تورک :ترک شهیروسرشناس ،ترک پرآوازه

اونساچ:آنکه آوازه ونامش فراگیر باشد

اونلواَر:مرد سرشناس ،جوانمرد صاحب نام

اونور :باعظمت ،افتخار ،اعتبار وسربلندی ،نیرومند

اویار:متناسب ،مطابق ،نظیر

اویقار:پیشرفته ومتمدّن ،متعالی

اویقان :متناسب باچیزی یا کسی،هماهنگ ومطابق 

اویقو:تناسب ،هماهنگی ،تطابق

اویقور:دارای تطابق،متّفق

اویقون:متناسب،مطابق ،هماهنگ

ایل آرسلان :شیرسرزمین وایل ،جسور وقهرمان

ایل آیدین :«ائل» و«آیدین»

ایل بای :والی ،امیرولایت

ایلحان:پادشاه ،حکمران ،امپراتور

ایلدیریم :صاعقه ،آذرخش،تند وتیز

ایلقار:یورش،تهاجم ،حمله ،حرکت تند وتیز

ایلقاز:سلسله جبالی در شمال آناتولی

ایلکین :اولین،نخستین،پیش ازهمه

ایمگه:خیال ،تصوّر،نشان وعلامت

ایمیر : شفق،مقدّمه ،بسیار نیکو وعالی

اینان:باور کردن ،اطمینان نمودن

اینجه:چیزی که باظرافت وزیبایی بر رویش کار شده باشد ،نفیس

اٶتکم:از خود راضی ،متکبّر ،کلّه شق ومغرور ،مرد پردل وجراَت

اٶتکون:برتر ،مقاوم وپایدار

اٶجال:انتقام گرفتن،تلافی نمودن

اٶدول:انعام ،بخشش وارمغان

اٶرگین :تاج وتخت ،تخت سلطنت

اٶزآک:سیّار ،جاری شونده

اٶزال:خالص ،خاصّ،عصاره ،مایه

اٶزبایار:بزرگترین ؛عالی ترین

اٶزبیر:تک ،یگانه ،واحد

اٶزَت :خلاصه ،چکیده ومختصر

اٶزتک(اُزبَک ):جسور،دلاوروپردل

اٶزتورک:ترک مادرزاد وخالص ،ترک عزیزودوست داشتنی

اٶزداغ :متین وباوقار همچون کوه

اٶزگور:آزاد،رها ،مستقل ،غیروابسته

اٶزمان:نزدیک به خود ،گرامی ،با شخصیت

اٶکتَم :مغرور ،کله شق،جسور

اٶکتو : مدح وستایش ،تعریف وتمجید

اٶکمَن :بسیار ذکاوتمند ،مرد عاقل

اٶگون:درک کننده ،دقیق،وهله یا نوبت

اٶگونچ:شٲن وشرف ،مدح و ستایش

اٶلچَن:سنجیده

اٶلمز:فناناپذیر ،جاودان

اٶنال:به پیش آمدن ،به عنوان رهبر وجلوه دار بودن ،پیشگویی نمودن

اٶنجَل:پدران ونیاکان که پیش تر می زیسته اند ،گذشتگان ،راه گشا

اٶندَر:رهبر،جلوه دار،راهنما،لیدر

اٶنَری:عقیده وطرزفکر،پیشنهاد

بابک :بابای کوچک،نام یکی ازقهرمانان آذربایجان

بابور:دراصل ببراست حیوانی درنده وگوشتخوارازتیره گربه سانان

بارقین :سیّاح ،گشت وگذارکننده ،آنکه راه رفته رادوباره بازنگردد

بارلاس:جنگاور،نبرد کننده،جوانمرد دلیر،قهرمان جسور

بارلاک :پناه گاه،جان پناه،سر پناه

باریمان : غنی،مالداروثروتمند

باشار:ازعهدۀ انجام کاری برآمدن ،قادربودن،مهارت یافتن

باشال:پیشرو،آنکه دررٲس سایرین باشد،ارشد

باش قارا:صاحب قدرتی عظیم،رهبرقدرتمند

باشکان:مدیر،سرپرست،رئیس ویارهبریک تشکیلات،مٶسسه،اداره ویا جمعیتی خاصّ

باش کایا : صخرۀ عظیم ،قدرتمند

باشمان:مدیر،رهبر،سرپرست

باغاتور:دلیر،شجاع،جوان مرد

باکمان:مفتّش،بازرس،ناظر

بالازر:فرزندی همانند طلا،اولاد زیبا

بالاش:فرزند کوچک

بامسی:عقاب،پرنده شکاری،طرلان

باولی:جوجه شاهین ویا بازاهلی شده ودست آموز

بای:عالیقدر،عالی جناب،غنی ومالدار

بایار :دارای نام وجاه، شهیر،بلند مرتبه

بایازید(بایزید):ارمغان الهی،پدری که خداوندعطایش نموده باشد،شخص با قابلیت وکارآمد،باهوش وذکاوت،توانا

بای بَک :آقای بزرگواروغنی

بایتور:بِیک ،همانند بیک،لایق حرمت،عالیقدر،ثروتمند

بایتوک :دارا،غنی،ثروتمند

بایرام :روزی که اختصاص به یک حادثه مسرت انگیزوبه یادماندنی ملّی،تاریخی ،دینی و..داشته باشد وبه یاد بودش جشن وسروروپایکوبی برپاگردد

بایسان:دارای شٲن ومنزلت ،بسیارمحترم،شهیر،بزرگوار،غنی

بایول:برگزیده،لایق حرمت،مُعَظّم،غنی ودارا

باییر:تپّه ،دامنه کوه،کوهپایه،گذرگاه،باریکه تنگ ودرازبین دوکوه

باییندیر :آنکه به حدّ تکامل وتعالی رسد،ترقی کننده

بَرکمان:نیرومندوقوی،انسان استوارومقاوم

بَرکیش:سالم وبی نقص بودن،سفت وسخت شدن

بَرگین :مقاوم واستوار،محکم وپابه جا،بی نقص،نیرومند

بَکمات:متشکل ازکلمات «بَی» و«محمد» است ازاسامی متداول درمنطقه ترکمنستان

بَکمان:محکم ،استوار،سخت،مقاوم وسالم،انسان نیرومند

بن تورک :من ترک هستم(دلی ،جسوروجوانمردم)

بوداق :شاخه هایی که ازتنه درخت رشد می کنند،تَرکه

بوراک :کویر،مکان غیرقابل کشت وزرع

بوران:کولاک،باران شدیدی که همراه با رعدوبرق بارد،برف وبوران، هوای برفی

بورقوت:نوعی شاهین شکاری

بورکوت :عقاب

بولات:فولاد،پولاد

بولاق:چشمه یامنبع آبی که اززمین جوشد

بویسال:وابسته ومرتبط با قدوقامت،راست قامت

بویسان:راست قامت،رشید وبرازنده،خوش قدوبالا

بَی:امیروحاکم یک مکان،رئیس،سردَمدار،درس خوانده وتحصیل کرده، داماد یا پسری که ازدواج کند،همچنین بعضاً به جای عناوین آغاوجناب نیزبه کارمی رود

بَیاض:کاملاً سفید

بیلتان:عالم،آنکه بواسطۀ دانش ومعرفتش کسب شهرت نماید

بَی لَربَی(بیگلربیگ)عنوانی بود که درقدیم به حاکم یک ولایت اطلاق می گردید،والی،ناظر

بیلسای:به خوبی آشکارشونده،آنکه بدلیل معلومات ودانشش شناخته شود

بیلگن:صاحب معلومات وسیع،عالم ،باسواد

بیلَن:داننده ،فهمیده ،صاحب قوۀ ادراک وشعور،متوجّه شونده،خبردار

بیلیک :علم ،سواد وآگاهی

بٶیوک:آنچه که از لحاظ حجم،تعداد،مقدارومقیاس بزرگ ودرشت باشد، حجیم،دارای اهمیّت 

پاشا:فرمانده کل قوا،متین وباوقتر

پاکمان:انسان پاک وصاف،بی گناه

پَک آلپ:جوان متین وباوقار،قهرمان استوارومقاوم

پَک اول:محکم وقوی باش

 پَک شَن:بی نهایت شادمان ومسرور

پَکین :کسی که موردشک وسوءظن سایرین نباشد،به وضوح نمایان شونده

تئزآل:جَلدوچالاک،سریع وچابک

تئزآی:ماه عجول،ماهی که درابتداآید

تئلمان:زبانشناس،ادیب

تاپار:پرستش کننده،عبادت کننده

تارکان:پراکنده،پریشان،پاشیده شده

تاشکین:سیل،داشقین،جوشان وخروشان

تالای :اقیانوس،دریا،رودبزرگ،دریای بزرگ

تالو:برگزیده شده،ممتاز،پسندیده،زیبا

تامال:کامل وبی نقص،یکپارچه،مکمل

تامقا:مُهر،نشانه،علامت

تان:شفق،سپیده،دم،معجزه

تان آیدین :سفید شدن افق

تان پینار:چشمه یا منبع آب غیرعادی،چشمه فجر

 تانری وئردی(تاری وردی):عطاشده ازجانب خداوند،بخشیده شده ازسوی پروردگار

تان سئو:شیفته وعاشق معجزه ها

تان سئوَن:شیفتۀ عجیب

تانیل:شهیر،سرشناس ومشهور

تایاق(دایاق):پایه،بنیان واساس،تکیه گاه

تایان :تکیه دادن،مطمئن بودن

تایلان:خوش قدّوقامت

تایماز:پابرجا،استوار

تَجَن:بُزکوهی

تک سوی :ازنسل وریشه ای واحد،خالص

تَکفور:حاکم امیر،حکمران

تَکیل:تنها،واحد،مفرد،تک

تَکین :واحد،یگانه،بی همتا،مفید

توپراک :خاک،زمین،اَرض،سرزمین

تورال:ثابت،نامتغیّر،ماندگار و زنده

تورقان:سالم وتندرست،سرحال وفعال

تورک آرسلان :شیرقوی وقدرتمند،ترکی که چون شیرقدرتمندوقوی باشد

تورک(ترک):نیرو،قوّت،قدرت،قوی

تورک سوی:صاحب اجداد ونیاکان ترک

تورک ییلماز:ترک جسوروبی باک

تورَل:مرتبط باحق وعدالت،عادل

توزون:صبوروحلیم،لایق وشایسته،درست،مطابق ودارای تناسب،منتظم

 توغار:سمت مشرق،خاور

توغان :عقاب

توکتاش:سنگ عظیم وبزرگ،دارای استقامت،مقاوم

توکتای:مقاومت کننده،بردباروصبور

تولقا:کلاه خود،کلاه آهنین

تونچای:محکم وسفت وسخت،مقاوم وقوی

 تویقان:شاهین،لاچین

تیلاو:بهادرودلیر

تیمور:آهن،غیرشکننده

تٶرَل:متناسب بااخلاق

تٶکمَن :زیبا،برازنده

جئیحون:نام قدیمی رود« آمودریا»،خروشان وجوشان

جوشار:به هیجان آینده،ازخودبی خودشونده،خروشنده،لبریزو مالامال،غرّان

جوشغون:جوشان وخروشان،همواره درهیجان،غرّنده،لبریزشونده،سریع وشتابدار

چئویک:چالاک وزیرک،جَلد،سرزنده،ماهروزبردست،تندوتیز،محکم ونیرومند واستوار

چاپار:قاصد پیک ،چاپار؛خالدار،لکّه دار،دارای پوست ومویی سفید،زالی

چاپکان:آنکه دائم در حال حرکت باشدویک جا نایستد،مهاجم

چاچا:کماندو،دونده ،دریانورد با تجربه و ورزیده(به اصطلاح گرگ دریا)

چارمان:انسان خنده روومتبسّم ،بشّاش ومهربان

چاروم:درخت چنار

چاغماق:شعله شونده،جرقه زدن،فندک،آلتی که ایجاد جرقه کند

چاقین:آذرخش،صاعقه

چاکار:دیوارقلعه،رعدوبرق

چالیش:نبردوجنگ،مبارزه،محاربه

چام:درخت کاج

چانتای:همانند شفق،نظیرشفق،زنگ ،دارای صدایی مانندزنگ

چانقا:نوعی تله،دام،پنجه،نجیب،بااصال ونسب

چاولان :آبشار،شلاله،معروف،چاوالان

چاووش:راهنما،جارچی،گروهبان درارتش،سرکارگر

چووغون:بوران ،کولاک وبرف شدید ی که سرعتش از یکصدوبیست کیلومتر در ساعت تجاوز کند

چینار:درخت چنار

حاق تان :آنکه راستین ودرستکارباشد ،منصف،طرفدارحق وحقیقت

خاقان:خان بزرگ،خان خانان،شاهنشاه وامپراتور

خان:سلطان ،شاهنشاه ،حکمران

خانیم ناز:نازنین ودوست داشتنی چون خانم ،خانم بانازوغمزه

خَزَر:گشت وگذارکننده،آنکه درحال سیروسیاحت باشد،آنکه کسب نیرو نماید،ترقی وپیشرفت کننده،تولید کننده وبوجودآورنده

دئوریم :انقلاب،دگرگونی،تحوّل وتغییرریشه ای

داشقین:طغیان آب ازحاشیه دریابه اطراف،سیل،خروج خروشان سیلاب ازبسترواحاطۀ اطراف

داغ تکین :نظیرکوه،استواروپرعظمت چون کوه

داغلارجا:همانند کوهها،به اندازۀ کوه ها

دانیش:علم،معلومات واطلاعات،سواد

دانیشمان:مشاور،رایزن،طرف شور ومشورت

دَمیر:آهن،سخت ومحکم،استوار ومقاوم

دَنک:برابرومتعادل،متوازن ومتناسب

دورال:تغییرناپذیر،باقی ماندن به همان حالت گذشته،کاملاساکت وبی صدا         

دوران:زیست کننده،آنکه زندگی کند و وجودش مشهود باشد،ماندگار

دورسون:بقا،ماندگاری وحیات،دراغلب موارد برای فرزندان مذکری که خواهان بقایشان بودند(به نیت آنکه نمیردودارای عمرطولانی باشد) برگزیده می گردید

دورو:صاف وتمیز،زلال ودرخشان،روشن وتابناک،عاری ازهرنوع آلودگی

دوروک:رٲس،نوک،قله،بلندترین نقطۀ درخت،پاک،آشکار،تابناک

دورول:پاک شدن،صاف وزلال گردیدن

دوغرو:راست ودرست،حق،صاف وزلال،آبرومند،عاری ازخطاوسهو، جهت مستقیم،استقامت

دومان:تودۀ هوایی متشکل ازبخارات ریز،مه،آلودگی که دراثر برخاستن دود و گرد و غباربه هوا ایجاد می شود،دود،پرده،غمگینی،غصّه وکدورت،اغتشاش واختلاف،ناسازگاری وعدم درک متقابل

دونات :لباس پوشانیدن،تزئین نمودن،تجهیز کردن

دویار:درک کننده،احساس کننده،حسّاس

دویال:حسّاس،نیروی ادراک وفهم دقیق،توانا در تشخیص وتمییزسریع وبهتر

دَوین:جنبش وتکان،حرکت کردن،پیشرفت کردن،ترقّی وتعالی

دیریم :حیات،زندگی

دیزمَن : شاعر، سراینده 

دیل چین:متناسب وهم وزن بااسم «ائل چین» ساخته شده است،ازبرای دل،به خاطردل

دیلمَن:آنکه مسلط به زبانهای زیادی باشد

دٶنمَز:با ثبات،صبوروپایدار،آنکه به باورهایش جامۀ عمل بپوشاند،کسی که ازراهی که درپیش گرفته است بازنگردد،مقیّدبه کلام خویش ،راسخ ومصمّم،جسورودلیر،جوانمرد

زاغانوس:پرنده ای ازتیرۀ شاهین

سئودالی:دلباخته وعاشق،سودا زده

سئویک :دوست ورفیق

سئویگ:عشق،محبّت،مهربان،مفتون

سئیحان:جاری وروان،خروشان،جوشان

سارمان:قوی هیکل،تنومند

ساغ آی:سالم ونیرومند،محکم واستوار،زنده،مقاوم

ساغمان:مقاوم ،دارای استقامت

ساغون:پیمانه،وسیله اندازه گیری

سالار:سردار،رهبرورئیس،بزرگ ومهتر،فرمانده

سانال:جذاب،شهیر،نام دار

سانلی:لایق حرمت وگرامی داشت

ساوورال:آنکه برسخن وقول خویش پایبند باشد

سایان:کسی که به سایرین احترام گذارد،درخورحرمت

 سای دام :شفّاف،عاری ازعیب ونقص

سایمان:حسابدار،محاسب

ساییل:محترم،گرامی،معتبر

سَنجَر:نشاندن وشکافتن،غلبه کردن و فائق آمدن

سولدوز:ستارۀ آب،نام قدیمی سیّارۀ عطارد یاتیر

سونگو:سرنیزه تعبیه شده دردهانۀ لولۀ تفنگ،زوبین،نیزه کوچک

سٶنمَز:همیشه روشن وشعله ور،آنکه تاابد بسوزد وپرتوافشانی کند

شاکیر(شاکر):شکرگذار

شانار:نام داروشهیر،پراُبُهّت

شانال:صاحب نام وجاه،شهیر

شانلی:مشهور وصاحب نام ،دارای شٲن وشهرت،صاحب رتبه ومقام

شاهلار:سلاطین ،حکمرانان ،پادشاهان

شاهین :پرنده ای شکاری ودرنده با منقار کوتاه کج وبسیار تیز پرواز در صورتی که اهلی گردد درشکارمورداستفاده قرارمی گیرد

شَن سوی:کسی که ازنیاکان وتباری خوشبخت باشد

شوبای:مرد قوی وسالم واستوار

شیراوغلان :پسری نظیرشاه

شیمشَک:صاعقه،رعدوبرق،آذرخش

قاپلان:پلنگ

قاچای:دونده،جَلدوتندوتیز

قاراتان:قبل ازسپیده دم،پیش ازشفق صبح ، قبل از طلوع آفتاب

قارادَنیز:دریای سیاه واقع درشمال کشورترکیه

قارتال:عقاب،قدرتمند وقوی

قایا:صخره،پرتگاه

قوباد :درشت وناخوشایند،ناموزون وبی ریخت،زُمُخت

قوتاد:شاد ومسرور باشد

قوتال:نیک بخت،شادمان وخوشحال،مسروروبا نشاط

قوتلو مارال:ماده گوزن مقدس وخوش یمن

قوچاق:جوانمرد،جسورونترس،دلیروشجاع،مردانه،سخاوتمند

قورخماز:بسیارنترس وبی باک

قورقود:دارای هیبت وشکوه،وحشت برانگیز،تندخو وخشن

قیلینج:شمشیر،قیلیج

کاراچور:شمشیر،کمر

کامو:تمام ،عامّ،اجتماع ،عموم

کانیت:دلیل وبرهان،مدرک،ثبوت

کایان:آب پرسرعتی که ازکوه جاری شود ،سیل شدید کوهی،بهمن

کَسکین:تیز،برّنده ،تیغ

کوجامان:بسیار بزرگ ،درشت جثّه

کورال:قانون وقاعده،نظام وضابطه

کورجان:گداخته

کورشون:عنصرسُرب

کولک(کولاک):بادوطوفان،کولاک

کونای:نشاط وسرور،شادمانی،فرح،خورشید،آفتاب کوچک

کونتای:محکم،نیرومند ومقاوم

کیپَر:دلاوروجوانمرد نمونه

کیرال:خلق،اجماع،حکمران،قیصر

کیرمان:انسانی که پوستش سفید باشد یا به سفیدی گراید

کیوانچ:اعتماد نمودن،احساس غرورکردن،افتخار،شادمانی

کٶک سان:دارای اصل وتبار

کٶک سَل:ریشه ای،پایه ای واساسی

گَرمَن:قلعه،بارو

گَزگین:سیّاح،توریست

گورسئل:سیل دمان،آب جاری خروشان وپرسرعت،،سیلاب

گورسان:صاحب شهرت وحرمت بسیار،شهیر ونامدار

گورساو:بسیارسالم واستواروسرزنده

صاحب سخن نغزوارزشمند

گول اوغلان :پسری همچون گل،گل پسر

گول مان :انسان خوشایند ونیکو چون گل،دوست داشتنی چون گل

گونئی:سمت جنوب،مکان آفتابگیر

گون ایشیق:نورودرخشش خورشید

گوندَن:تابناک ودرخشنده همانند آفتاب،پارۀ خورشید،مهربان

گون دَنیز:«گون» و«دنیز»

گون شَن :خوشبخت

گون یاز:آفتاب بهاری

گٶک سئوَن:دوست دارنده آسمان

مانچو:اعاده کردن،حق کسی رابازگرداندن

مَحَمَّد:ستوده،بسیارخوشایند،پسندیده

موتسان:کسی که خوشبخت وسعادتمند محسوب می شود

نورپاشا:پاشای نورانی

نویان:سرکرده،فرمانده،شاهزاده،اصیل زاده،نجیب صاحب اصل ونسب

وورغون:دلباخته وشیفته،مفتون،شیدا،فریفته وواله گشته

وولکان:کوه آتشفشان

یئتکین:تکامل یافته ،بالغ شده،مجرّب

یئنَر:غالب ،پیروز وچیره

یئنیلمَز:آنکه هرگزشکست نخورده،ملغوب نگردد،صاحب دیانت

یاربَی:دوست ویاوربیک وآقا

یاردیمجی:کمک کننده ،مدد دهنده

یارقی:عدالت،رٲی وحکم ،شعور

یارقیچ:حاکم ،قاضی،داور

یازقی:سرنوشت ،بخت وطالع ،تقدیر

یاشموت:جوان خوش یمن ومبارک وخجسته ،خوش بخت واقبال

یاغیز:سیاه،مایل به سیاهی،خاک

یاکار:سوختن،شعله ورگشتن

یاکان:سوزاننده ،آتش زننده

یالچین:صخره بسیارمحکم ومقاوم وراست ،صخره قائم وتیز

یالمان:تپّۀ قائم وتیز،قلۀ کوه

یالین:شعله ،درخشان،درخشش آذرخش

یامچی:نامه رسان،چاپار،پیک ،قاصد

یانار:شعله ور،آتش افشان،آتشین

یورد:وطن ،سرزمین،مملکت یا ولایت

یوکسَک :والا،بلند،فوق،عالی

یولاچ:رهبر،راهنما،ایلچی،پیامبر

یول بارس:پلنگ

ییگیت:جوانمرد،جسور،شجاع

ییلماز:انصراف ناپذیر،کسی که ازگفته اش عدول نکند ،بی باک

یٶنتَم:مِتُد،روش واصول،قاعده  

تورکی قیز آدلاری و اونون فارسی معنی لری

قیز آدلاری

ائل آبا:مادر،خواهربزرگتر

آباقای:عنوانی برای خطاب به بانوان مسن ومحترم

آپا:بزرگ،خواهربزرگتر

آچا :خوشایند،مادر،بانوی مسن درخوراحترام

آچالیا:نام گلی است

آچقین گول :گل شکفته شده

آچیق گول :غنچه یا گل شکفته شده

آدیگول :آنکه نامش همچو گل است

آدینا :نام کوهی معروف که شهرزنوزازبلاد آذربایجان رادربرگرفته

آرایلی :دختر پاکنام،همچوماه پاک ودرخشان

آرزی :آرزو

آرسیتا :نام منطقه ای ازسرزمین ماننا درغرب همدان فعلی

آسانا: دختر زیبا 

آسلیم :مفید،دارای خیروفایده


آسوده :آرام، راحت، دنج ، آرامش یافته،آسوده گشته

آغان :شهاب آسمانی،شراره آتش،شعله ،زبانه آتش

آغ بنیز:سفید چهره،دارای صورت روشن

آغجاقیز:دخترسپید پیکروسپید چهره

آغجاگول :زیباهمچوگل سپیدرنگ،کاملا سفید

آک ایپک :ابریشم سفید،پارچه ابریشمی سفید رنگ

آک چیچک :گل سپید رنگ

آکچین :معصوم ،پاکدامن،آبرومند

آک ییلدیز:ستاره درخشان،جسم آسمانی سفید رنگ

آلا گؤز:چشم درشت وآبی رنگ،چشمان شیفته کننده درخشان

آلاله :لاله سرخ

آلانور :نوردر خشان،برّاق

آلتینای :ماه طلایی

آلتینلی :طلایی

آلتینیار :یارطلایی

آل چیچک :گل سرخ رنگ

آچیق :روشن ،آشکار، سعادت،نیکبختی*

آچیق گون :روزصاف وروشن *

آرال :جزایرنزدیک به هم،مابین دوجزیره،رود دریایی که دروسط دو خشکی باشد *

آرین :پاکیزه،خالص،درخشان،اصیل*

آسا :بسیار،فراوان،بی حد ومرز*

آغجا :سفید رخسار،بسیارروشن روی،مایل به سفیدی *

آک بوداک :شاخه درختی که سپید رنگ است، بوته سفید *

آکمان :کاملا سفید بی گناه، پاک ومعصوم،آبرومند *

آک یورت :میهن نیک،ایل وسرزمین آباد*

آلتان :طلا،شفق سرخ رنگ *

آلتین :طلا،فلزقیمتی وزردرنگی که ضد زنگ می باشد*

آلقا :پسندیدن،راضی شدن، دعای خیربدرقه کسی ساختن،تعریف وتمجید کردن *

آلقیش :ستودن،مدح گفتن،تعریف وتمجید،تشویق *

آل کیم :رنگین کمان،قوس قزح *

آل گول :گل سرخ رنگ

آلگون :آفتاب سرخ

آلنار :انارسرخ

آلِو :زبانه آتش،داغ وپرحرارت *

آلیشان : علف آهو

آمراق :عزیز،دوست داشتنی،شیدا،شیفته،پاک وصاف *

آمول :صبو،حلیم،ساکت،آرام،بانزاکت،مٶدب منظم *

آناشن :مادر شاد ومسرور

آناک :خاطره،هدیه،حافظه *

آناگول :گل مادر،گلی که همچومادرباشد(منظورازگل همان فرزند است)،دخترزیبا،برتر

آنایار :دوست ویارمادر

آنداچ :خاطره،هدیه ،یادگار،ارمغان*

آنسال :مربوط به قوۀ تفکر،عقلی *

آنلیک :فهمیده،عقل،ذهن *

آنناک :یادگار،خاطره *

آنی:خاطره،به یادآوردن  *

آی :ماه ،روشن،زیبا،براق،جذاب وگیرا *

آی بن :آفریده شده همانند ماه،جذاب ودرخشان همچون ماه

آی بنیز:ماه چهره،آنکه سیمایش مثل ماه باشد،زیباروی

آی پار :درخشنده وفروزان همانند ماه

آیپارا :ماه نو،هلال ماه *

آی پری :زیبامانندماه

آیتاج :تاجی که همانندماه درخشان وبرّاق باشد،زیبا،ناطق*

آیتار :بشارت دهنده

آیتارشن :قاصدشادی

آی تن :ماه پیکر،همچون ماه،زیبا،خوش قدوقامت،خوشایند

آی جامال :ماه رخسار،آنکه صورتی زیباهمچون ماه داشته باشد

آیجان :پاکدل،دختری که تن وروانش به پاکی ماه باشد

آی چیچک :گل آفتابگردان

آیدا :درماه،گیاهی خوشبوکه درکنارآب بصورت خودرومی رویدویا گیاهی بنام« قایتارما» یا «بئش مارماق »که کاربرد طبّی دارد  

آی دار :کاکل،یال

آیداشن :شادی وسروردر ماه

آیداگول :گلی که در سطح کره ماه روئیده باشد یااز ماه آورده شده باشد ،گل ماه .زیبا ،خوب روی

آیدان : آفریده شده ازماه،ایجاد شده ازماه زیبا چهره ای که از ماه آمده باشد ،نیکو چهره همانندماه

آی دینچ :استواروپابرجا چون ماه برّاق،درخشان،انبوه *

آیرال :مستثنی،آنکه استثنا شده باشد *

آی سِئو :دوست داشتنی مثل ماه *

آیسان :شبیه به ماه،مانند ماه *

آی سَل :سیل نورماه،پرتوماه،زیباودرخشان چون ماه

آی سَن :همانند ماه هستی،به ماه می مانی

آیسودا :ماه درآب

آی سون :ارمغان ماه،هدیه ماه

آی سونا :سونای ماه،قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد ،زیباچهره ای که اختصاص به ماه دارد

آی سوی :آنکه ازماه باشد،ازنسل ماه،برازنده ونیک خوی*

آی سین :مثل ماه هستی،همانند ماهی،زیبا هستی*

آیشان :شناخته شده چون ماه،مشهور،نامداروشهیر

 آیشن :مثل ماه صاف ودوست داشتنی

آی فَر :سفید مثل ماه ،نورودرخشش ماه،زینت ماه

آی قاش :دارای ابروانی همچون هلال ماه (در شعر کاربرد بسیاردارد )

آی قیز:دختری که ازماه آمده باشد دخترزیباوخوشایند

آی گئن :مرتبط با ماه،دوست بسیارنزدیک وهمدل،همراز*

آی گول :گل ماه،زیبا همانند ماه

آیلا :هاله اطراف ماه وسایرسیارات،شفق،درخشش

آیلار :ماه ها

آیلان :همراه ماه،شبیه به ماه

آیلین :دایرۀاطراف ماه،هاله

آیمان :انسانِ ماه،آنکه ازماه باشد،زیبا چون ماه *

آیمان :مثل ماه

آیناز :زیباچهره ای که نازوعشوه داشته باشد،مهناز

آی نور :نورانی مثل ماه ،پرتو ماه،درخشان چون ماه

آی نیسه :بانویا دختری که چون ماه زیباباشد

ائتکین :تأثیرگذارنده،مؤثرواقع شونده،فعّال،اقدام کننده *

ائتناز :نازکن

ائل آی :ماه ایل،زیباروی طایفه 

ائلبالی :شیرین وعسل ایل وطایفه

ائل بَزَر :زینت طایفه،زیباچهرۀ قبیله،انسان نیکوی ولایت   

ائل بزه ر:زینت دهندۀ ایل وطایفه

ائلتاج :تاج ایل ،شخص مورد احترام خلق،زعیم ورهبرسرزمین*

ائلتاش:هم ایل ،هموطن،هم طایفه

ائلچین:لایق ایل ،برای مردم وایل

آئل سئوَر :عاشق وشیفتۀ سرزمین وایل

ائلکین :میهمان،سیاحت کننده*

ائلگین :غریب ،مهاجر،آنکه ازخانه وکاشانه اش مهجورمانده باشد*

ائل ناز (الناز) :نازنین قوم،زیبا وعشوه گرطایفه

ائوین:هسته یادانه،تخم،مایه واصل هرچیزجوهروعصاره

اَبرَن :دنیا،کائنات،سما وفضا *

ابرو:خطوط موج دارکشیده شده برروی لوحه های آهنی وکاغذ یا پارچه،نقوش طبیعی موجود درسطح سنگ مرمر،خط یا خراش،درزبان فارسی نیزبه معنای ابرو وابرسیاه است

أ دا (عربی )نازوعشوه،رفتار وسلوک،طرز،اسلوب،اجرا وایفا نمودن

أرسن :شبیه به قهرمانان وجوانمردان*

أ رکانا :آزاد،مختارومستقل

أرگم :نازنین من،محبوب من

أرگول :همانند گل،انسانی نظیرگل*

أرمغان :هدیه،تحفه

أرمَن :لایق حرمت واحترام،خوش یمن ومبارک

أسمر:گندمگون

أسیم :وزش باد،شدّت باد،مه

أسین :مه صبحگاهی،نسیم سحری،الهام،احساساتی شدن،هوس*

ألیک :جیران،آهو،غزال کوهی

اوتکو :سر انجام نیک،ظَفَر*

اود آنا :مادرآتش

اود دنیز:دریای آتش

اودشَن :شاد آتشین وپرحرارت

اوروز:بخت وطالع ،خوشبخت،ماه،روزه داری،ماه صیام (رمضان )*

اوزای :فضا،عالم لایتناهی *

اوزوک :انگشتر

اوستون :بهتر، درسطحی برتر*

اوسلو:صاحب کمال،عاقل،آرام *

اوغور :موفقیّت،نیکی،بخت ،طالع

اوغورلو :شخص خوش یمن ومبارک وخجسته،مایۀ برکت *

اوکای :بیانگراحساس رضایت وخوشنودی است،احسنت،آفرین،بسیار نیکو

اولجا :غنیمت،بخشش وعطا *

اولجای :بخت،طالع،اقبال *

اولدوز:ستاره

اولکان:بسیاربزرگ،عظیم*

اولکَر:هفت ستاره خوشه پروین،ثریّا

اولگون :رنگ آبی،به رنگ آب

اولوس:ملّت،خلق،قوم وطایفه*

اوماچ :امید،مقصد وهدف،آرزو

اومای :الهه

اومیده :آرزو،آمال،خواسته

اونای :شریف، نامدار،پرآوازه*

اونسال :بسیارمشهور*

اونلو :شهیروپرآوازه،جذّاب وگیرا*

اویسال :حرف شنو،مطیع *

ایپک :تارهای بسیارظریف ودرخشان ابریشم

ایپک تن :دارای پیکری لطیف وظریف نظیرابریشم

ایپک نور:برّاق

ایزگی :عاقل،باهوش وباذکاوت،عادل ومنصف *

ایزیناز:خوش اثر

ایستَر :خواستن،طلب نمودن *

ایستَک :آرزو،خواسته،مراد

ایشیک :روشنایی،فروغ،تابناکی*

ایشیل:منوّرشدن،درخشیدن،فروغ،پرتو

ایشیلار :تابنده ،منوّر ،درخشنده *

ایشیلاک :براق وتابناک،دارای درخشش وپرتو*

ایشین :اشعه ،شعاع نور،پرتو،شفق

ایشین سو :درخشش آب،روشنایی حاصل ازبازتابش نورتوسط آب *

ایلدَش :متولد شدگان در یک مکان *

ایلدیر:روشنایی ،برق زدن ،درخشش

ایلقیم :سراب

ایلک آی :ماه نو ،ماه هلال *

ایلک ایز:اولین نشانه ،نخستین علامت *

ایلکناز:اولین ناز (اولین دختر خانواده )

ایلگی :مناسب،ارتباط ووابستگی،کنجکاوی

ایلمَن :وابسته به ایل وطایفه*

اینجی :دُرّ،مروارید،بسیار تابناک

اٶزآیتان :کاملا شبیه به شفق*

اٶزآیسان :نظیرماه

اٶزبال :عسل اصل وحقیقی

اٶزبَن :خال ویژه ومادرزاد

اٶزبیل :آنکه دارای دانشی خاص است،باسواد وآگاه *

اٶزپینار:منبع آب منحصربه فرد،آب حیات بخش وزلال چشمه

اٶزجان :تَنی،عزیزومحبوب*

اٶزدَش:فاقد تفاوت،کاملا یکسان*

اٶزدَک :ماده،ماتریال،تنۀ درخت*

اٶزگو :منحصربه فرد،خاص وویژه*

اٶزگول :ویژگی،گونه ونوع

اٶزگولَچ :آنکه خنده منحصربه فردی دارد،دارای طرزخنده ای ویژه *

اٶزگونَش:نظیرخورشید*

اٶزَل :چیره دست وماهر،ویژه،مخصوص،جداگانه*

اٶزلَر:حسرت کشنده،دلتنگ *

 اٶزلَم :درذوق وشوق دیدار کسی یا چیزی بودن،حسرت،آرزو*

اٶزن :توجه واعتنای جدی *

اٶزیورت :سرزمین مادری،میهن،ایل ووطن وطایفه*

اٶکه :تیزفهم ،باهوش،متفکروعاقل *

اٶگه :متفکر،عاقل،وزیر،مشاور

اٶن ایز:اوّلین اثر،نخستین راه

اٶوگول :لایق تعریف وتمجید

اٶیوک :هیجان حاصله ازحس عشق ومحبّت،جوش وخروش عشق *

باخیش :نگاه

بادام گؤز :چشم بادامی

باریش :صلح،آتش بس،آشتی

بارینج :شبدرکوهی

باغیش :بخشیدن،هدیه نمودن،عطا

بالا :اولاد،فرزند،نوزاد

بال سان :شیرین همانندعسل،متعلق به عسل

باللی: ترکیب شده باعسل،شیرین ولذّت بخش همانندعسل

بایاز :دراصل بیاض است ؛کاملا سفید

بایان :خانم ،بانو

بایراق :تکّه پارچۀ رنگی که بررویش علامت با نشان خاصّ یک دولت ،خلق ،حزب ویا تشکیلات ومؤسسه ای باشد

بَتی :تصویرکردن ،چهره وصورت،فرم،اندام وپیکر،قدوقامت

بَتیک :مکتوب،نامه،نوشته های رسمی،سند،دعای مکتوب

بَدیز:زیبا ،خوش قدوقامت،ظریف

بَگَنچ :خوشایند ،پسندیده ومطلوب

بَزَک :نقش ونگار ،آرایش وزینت

بَلگَن :شایسته ،لایق ،سزاوار

بَلگَین :واضح،بارز وآشکار،روشن

بَنزَر :شبیه ،نظیر،مانند ،شایسته ،مناسب

بَن شَن :من خوشبخت هستم ،بختیار ونیک اقبالم ،من شاد ومسرورم

بنفشه :مَنَکشه

بَن گول :گل ویا شکوفه خالدار

بَنگین :دائمی ،جاویدان وابدی

بَن لی:آنکه در چهره ویا پیکرش خال داشته باشد ،دارای خال یا لکه

بَنیجه :ابدی، جاودان ، بی انتها ،ماندگار وهمیشگی

بولود:ابر ،بخار

بیرجه :واحد ،تک ،یگانه ،یکی

بیرسَن :آنکه یکی باشد،بی بَدیل،یکّه وتنها

بیر گول :گل بی مثل ومانند،گل یگانه وَبدیل 

بیلگه :عالم ،انسان مُدرک ،صاحب معلومات ومحفوظات ذهنی عمیق ووسیع

بیلگی :علم ودانش ،سواد ومعلومات ،معرفت وآگاهی

بیلگین :عالم ،صاحب دانش وفضیلت

پارلا :بدرخش!تابناک شو !

پارلار :نور می افشاند ،می درخشد

پارلاش :روشنی ،درخشندگی

پارلاک :نورافشان ،بَرّاق وتابناک

پَتَک :کندو

پَک اؤز :دارای صبرواستقامت

پیرلانتا :برلیان ،الماس تراش خورده ،سنگ ذی قیمتی که در برابرنوربه رنگهای زیبا ومتنوعی گراید

پینار:چشمه ،چشمۀ جوشان آب اززمین

تئللی :دختری با گیسوی بلندوزیبا ،دارای زلفهای زیباومُزیِّن  

تئل نار:زیبارویی که موهایش درخشان چون آتش است

تئلناز:دختری با گیسوی ناز وقشنگ

تئل نور :دارای موهای شفاف وبرّاق

تابراک :سرزنده ،زرنگ وکاری ،قبراق وسرحال *

تاتلی :بامزه وبانمک

تاچلی:آنکه تاج برسرداشته باشد

تارو :به حالت ظریف درآورنده ،به هیجان آمدن ،عصبانی گشتن

تاریم :چادر ،خانه ،مکان ،سر پوشیده

تالکوک :محل اتصال کوه هابه همدیگر

تان آک :سرخی افق ،عجیب وغریب *

تان آل :نظیرشفق ،مایۀ حیرت ،عجیب *

تان زَر:طلای غیر عادی وعجیب

تان سو :خارق العاده ،بسیارعجیب

تان گول:گلی که صبح زود بشکفد ،گل صبحگاهی

تان ییلدیز:ستاره ،زهره ،ونوس* 

تایسیز :بی همتا

تَجیم :تجارت ،خرید وفروش *   

تَرگول :گل نوشکفته ،شکوفه تازه

تَرنیسه :دختر جوان وبا طراوت

تَک آی :ماه یگانه ،ماه تک وبی همتا ،زیباروی بی نظیر*

تَکسین :یکی یکدانه ،یگانه ،بی نظیر

تَک گول :گل بی نظیر،آنکه در زیبایی بی نظیراست

تَگیر:ارزش ،بهاء ،قیمت *

 َتن آی :همانند وهمسان ماه ،نظیرماه

توپاز :نوعی سنگ الوان وقیمتی *

توراج :نوعی پرنده از تیرۀ ماکیان شبیه به مرغ باگوشت بسیار لذیذ

تویقو(دویغو):احساس ،عاطفه ،درک*

توران :نامی بود که ایرانیان باستان به محل زندگی وسرزمین ترکهانسبت دادند ،زیستگاه ترکها *

تورانلی : اهل توران زمین،ترک *

تورک تَن :از جمعیت وتبار ترکها*

تورمَن :مرغوب وبا کیفیت ،اعلا*

تورناز:دخترترک ونازدار

تولین :آنکه بسیار ظریف دیده می شود، آینه

توماقان :گل نیلوفر

تونا :نام ترکی رود« دونای» که پس از رود وولگا واقع در اروپا طولانی ترین محسوب می شود*

جئیران : غزال ،آهو

جان ایپک : آنکه روح وقلبش همچون ابریشم لطیف وظریف است

جان سِئل :متعلّق به روح وجان ،زنده وجاندار

جان سونار:کسیکه جان ودلش رادر تَبَق اخلاص گذارد ،آنکه از جانش نیزدریغ نورزد

جان سوی : آنکه از تبارنیاکانی نیکو وقدرتمند باشد *

جان شَن : مسرور وبانشاط ،خوشبخت ، خوشحال وسرزنده

جَرَن :جیران،گوزن ماده،کاربرداین نام بصورت «جَران »نیزدیده می شود

جیلوه لی :باناز وغمزه ،آنکه عشوه وکرشمه کند

جیلوه ناز : نازنین ،دارای ناز وغمزه ،عشوه گر

چئچئن: زیبا،برازنده وخوشایند*

چاغداش :معاصر، هم عصر، زندگی کردن در یک برهۀ زمانی واحد *

چاغری : شاهین شکاری ،طرلان؛ دعوت کردن ،بیانیه ،فراخواندن *

چاغلار :آبشار، آبی که جوشان وهمراه باغلیان وکف جاری گردد *

چاغلایان : آبشار،آبشار مصنوعی ،آب یارودی که از یک مکان مرتفع سرازیر گردد *

چاقیر : نام مخلوط با خاکستری ،پرنده شاهین تند وتیزودرشت *

چایلان :ماسه زار ،ریگزار *

چلنگ : حلقه گل ، تاج طلایی یانقره ای

چولپان : ستارۀ زهریاناهید،ونوس *

چیچک :شکوفه ، گلهای گیاهان ودرختان که دارای رنگها ورایحه های متنوّعند

چیچک ناز:نازنین همانند گل ،زیبا رخسارعشوه گر

چیلَک :گیاه توت فرنگی ومیوۀ آن

چیم ناز : بسیار ناز کننده ،دارای عشوه وناز

حاک سال :منسوب به حق وحقیقت ،درارتباط با حق*

حورال: آزاد، مستقل،آزاده*

خاتون:درزن ،عیال،زوجه وهمسر

خانیم :عنوانی است مختص بانوان وبرگرفته از کلمه خان

خانیم زَر: خانمی نظیر طلا

دادلی : خوشمزه،بامزه

داغشَن : شادی وسرور کوهستان

دالغا:موج

دانشن :فجر شادی

دَفنه : درخت همیشه سبزی که ازبرگهایش درصنایع غذایی استفاده می شود،درختچۀ غاز،درختچۀ برگ بو

دَنیز : بحر یا دریا ،آن بخش ازکره زمین که ازآب پوشیده شده ،دریای آب شوری که با خشکی احاطه شود،وسیع وگسترده،افزون،بی نهایت *

 دورا : قله کوه

دور تَکین : همچون دُرّ،نظیر مروارید ،عزیز ودوست داشتنی

دوردانه:مرکب ازکلمه عربی «دورّ»وواژۀ فارسی دانه می باشد،دانه مروارید،دُرّ،لٶلٶ،عزیزومحبوب،خلف یااولاد گرامی ودوست داشتنی

دورنا:درنا

دوزگون : راست ودرست،عاری ازکجی وانحراف،مطابق باقاعده واصول ،بدون کمی وکاستی،کامل *

دوزلو: بانمک ،ملیح ،باملاحت

دولغون: پر ،تمام

دولقون : تمام وکامل ،پروانباشته شده ، دارای مضمون،مهم،والا،برتر*

دونیا :کائنات ،کرۀ زمین ،عالم هستی ،عالم اجتماعی انسانها

دویسال : دارای احساس وعاطفه ،صاحب حس وادراک واندر یافت ظریف،حسّاس  

دویغو: درک ودریافت حوادث عالم خارج،قابلیت فهم وادراک،متوجه شدن وآگاهی یافتن *

دیرلیک :آسایش ،امن وامان ،آرامش ،حیات ،تفاهم وسازش متقابل دیکمَن: رأس ،نوک ،قلۀ کوه *

دیلَک: آرزو وخواسته،مراد،خواهش *

دٶکمن : جذاب،برازنده ولایق *

دٶنوش : مفهوم لفظی اش به عقب بازگشتن ومراجعت نمودن است لیکن مجازا به معنی تغییر وتحول اساسی جهت توسعه وگسترش چیزی ونیز ترقی وپیشرفت می باشد *

رشمه :روبان یا لنتی که به منظور زینت استفاده می شود

ریما : نام قدیم در یاچه ارومیه .

زئینَب :نگین سنگی قیمتی ،جواهرات ،زینت پدر

َزرتکین :دختر یابانویی که نظیرطلااست ،همانند طلا

زَرخانیم :خانمی نظیرطلا ،زیبا روی

زَرلی :پوشانده شده باطلا ،مزیّن به طلا

زومرود (زُمُرد ): سنگی قیمتی وبراق به رنگ سبز

ژاریک :درخشنده ،منوّر

ژالین : شعله

ژَمیس : میوه ،ثمر

سئچکین : ممتاز،لایق گزینش ،برگزیده *

سئزال :دارای احساس ،درک کننده ،فهمنده ،حسَاس

سئزَر: آنکه بتواند درک کند*

سئل شن :سیل شادی

سئلناز : سیل ناز وعشوه ،دنیایی از قشنگی

سئودا (سودا):عشق ومحبّت،سُودا ،عشق شدید،میل ورغبت،هوس وخواسته،آرزو

سئودیم :علاقه مند شدم ،پسندیدم *

سئوَر:دوست دارنده وعاشق،محبوب ودوست داشتنی

سئوسای : احترام متقابل در عشق ورفیق

سئوشن : شادی را دوست دار

سئوکال : محبوبیّت داشته باش وزندگی کن ،حس صداقت درعشق

سئوگی :احساس علاقه ودوستی *

سئوگیم :بیان واژه «سئوگی»اززبان اول شخص مفرد *

سئوَن :دلباخته شونده *

سئوناز:نازدوست ،عشق ناز

سئویل :دوست داشتنی ،لایق ، محبوب ، شایستۀ دوست داشته شدن

سئویم :جذّاب ،جلب کننده *

سئوین : خوشحال گشتن ، شادمان ومسرور شدن  *

سئوینج :حس شعف وشادی ،فرح

ساچلی :گیسوی بلند

ساچناز :دختری که گیسوان قشنگی دارد

سارا :این نام دراصل درزبان عبرانی به معنای خانم وبانوی سالخورده وکبیره بوده وارد زبانهای عربی وفارسی وترکی نیزشده است درترکی به معنای قوت وجسارت در فارسی نیز به معنای صاف وخالص ،پاک ونیکو و زیبا می باشد

سارای :ماه زرد و روشن،نام یکی ازآبادیها درجزیرۀ شاهی دریاچۀ ارومیه .

سارین :ترانه

ساناز: بی همتا ،کم نظیر

سانای :محترم ،لایق احترام *

سایا : یک رنگ وبی ریا

سایات : دارای نام وجاه *

سایرا(سِهره یاسِیره ):آواز خواندن ،چه چه زدن ،بلبل *

سایراش:نجوا کردن ،زمزمه نمودن ،به آرامی آواز خواندن *

سایراو : پرندۀ آوازه خوان ،بلبل

سایقی:احترام ،حرمت ،ادب ونزاکت *

سایقین : حرمت نشان دهنده ، احترام گذارنده ،انسان شایسته احترام *

سای گول :گل مورد احترام ،زیبارخساری که لایق احترام است

سایلان:مورد احترام ،معتبر ومحترم *

سایلاو : نماینده ،وکیل ،برگزیده *

سایین : لایق حرمت ،محترم ،آنکه دیگران باوی محترمانه رفتارنمایند*

سَرپیل : پاشیدن ،پراکنده گشتن ،جهیدن

سَرمین :محجوب ،باحیا ،آبرومند

سرین :صبور بودن

سَلما : برگ درشت ،برگ پهن

سَلَن : صدا ،آوای موزون ،لحن خوش ودلنشین ،آهنگ *

سورمه : ماده ای که بانوان بر چشم کشند ،کَحل

سوسن :دراصل «شوسانّا» است گیاهی از تیره زنبق دارای برگهای باریک ودرازوگلهای زیباوخوشبوبه رنگ زرد یا کبود یاسفید،این نام ازاسامی بین المللی است

سولماز:آنکه تازگی وطراوتش راحفظ کند،همیشه شاداب،به دوراز پژمردگی

سومَر:قوم سومریان که بنابه نظریۀ بسیاری ازدانشمندان ازاقوام ترک بوده .*

سونا:قو،اُردک ،اردکی که در ناحیۀ سرش پرهای سبزرنگ دارد،جهت مدح زیبا رویان بسیاربه کار می رود

سونار: تقدیم می کند ،اهدا می نماید *

سونال:تقدیم شده ،پیشکش شده ،عطا گشته ،هدیه شده *

سونای :آخرین شب طلوع ماه،عطا شده ،تقدیمی*

سوندوس : دیبا ،پارچه ابریشمی لطیف وگرانبها

سون گول: آخرین گل متولد شده از مادر (فرزند دختر)

سیبئل:قطرۀ باران ،سنبل ،خوشۀ گندم

سیرما:گلابتون،رشته های نازک وظریف وباریک طلایانقره شبیه به نخ،رشته زرین،یاسمین

سیلا :ملحق شدن ،وصال*

شَن آی : ماه شادی بخش ،ماه خوشایند

شَنال : خوشحال ومسرور ،راضی وخوشنود ،شاد،دلخوش *

شَن ایز:علامت یااثر شادی بخش ،نشانۀ خوشبخت *

شَن سَس:خوش آوا *

شَن گول :گلی که مایه خوشبختی است ،گل رضایت بخش

شَن ناز:دختر نازوشاد

شن یار : یارشاد وخوشحال

طرلان :بازشکاری،«طارلان»

فَرآی: نورماه ،مایه زینت وزیبایی ماه

فولیا : گل نسرین ،نرگس زرد

فوندا:علف جارو یاجاروب ،بیشه ای که در آن علف ها وبوته های بسیاری روئیده باشد،علفزار

قاراتئل :سیاه مو

قاراجا:تیره رنگ،بُز کوهی

قاراگیله :انگور سیاه دانه

قاراگٶز:سیاه چشم ،دارای چشمانی بامردمک سیاه رنگ*

قَرَنفیل:گل میخک

قلم گول :دارای نگاری چون گل ،زیبارخسار

قنیره : بی مثل ومانند ،زیبارخسار بی نظیر

قوتلوآی :ماه مقدّس وخوش یمن *

قیز ناز:دختر نازنین وعشوه گر

قیزیل :سرخ ،طلا *

قیزیل گول :گل سرخ(رُز)،گل محمدی

کاراک :مردمک چشم *

کاواک:درخت تبریزی ،سپیدار *           

 کایرا:لطف واحسان ،نیکی کردن *

کایران :چمن ،مکانی مسطح ،میدان *

کایناک :منبع ،مٲخذ،فعال ، پرانرژی

کَپَنَک : پروانه

کَکلیک:کبک،پرنده کوهی

کَلَبَک:پروانه

کوتکو :ساده ،متواضع ،مٶدّب*

کونات : آنکه محبت وعلاقه سایرین راجلب می نماید ،مهربان *

کیمیا :علم شیمی ،حکمت وقدرت

کٶلگه :سایه

کؤنول :قلب ،دل ،احساسات قلبی ،میل واشتیاق ،آرزو ،هوس

گلین :عروس

 گول آی :متشکل است ازدوکلمه «گول» و«آی»

گول ایز:نشان وعلامت گل ،ردِّ گل

گول باهار :گل وبهار

گول بَن : آنکه خالی زیبا چون گل داشته باشد

گول بنیز:گل چهره ،گل گونه

گول بوداق :شاخه گل ،بوته گل

گول تَک : گل نادروکمیاب ،نظیر گل

گول دَم : دارای نَفَسی خوشبوهمانند گل

گولدَن : به عمل آمده از گل ،متعلق به گل

گولر : خنده رو ،خندان ،تبسم کننده ، خوشحال ،مهربان ومشفق

گولرآی : «گولر» و«آی»

گول سئل :سیلی از گل وشکوفه، نظیروشبیه گل ،متعلق به گل

گول سئو:علاقه نسبت به گل ،دوستدار گل ،شیفته وشیدای گل

گول سئوَن :عاشق گل

گل سئوین :خندیدن ،رقص وخنده ،شاد ومسرور گشتن

گول سَرَن :پراکنده کننده گل

گولسون :همواره شاد ومسرور ،خوشبخت وخرّم ،خندان *

گول سوی :ازسلالۀ گل ،صاحب اصل و تباری نجیب وپاک چون گل *

گوللَر:گلها

گوللو :مزیّن شده با گل ،گلدار

گولوش :خنده،شاد ومسرورگشتن،حالت ووضعیت خندیدن،مزاح شادی ونشاط

گولومسَر :همیشه خندان *

گلابتون : رشته های باریک طلاونقره یارشته های نخی شبیه به آنها،نخ زردار

گول یاز: گل بهاری ،گیاهی که در فصل بهار گل دهد

گولین :نظیر وشبیه به گل ،گلزار ،گلستان

گوموش : نقره *

گون :خورشید،روز،دوره و زمان *

گون سئل :نظیر ومانند خورشید*

گونَش : خورشید *

گون فَر :اشعه خورشید ،پرتو آفتاب *

گونول : خواسته وخواهش دل

گٶرکم :منظره،معروف شدن،شٲن وجلال،نمای خارجی *

گٶزده :محبوب وپسندیده،تقریر شده،برتراز همه،خوشایند

گؤزَل : زیبا،بی عیب ونقص *

گؤزَن : جذاب وگیرا ،زیبا

گؤک سئل:متعلق به آسمان *

گؤک سَن :متعلق به آسمان،آسمانی

گؤک من: چشم آبی وبور،دختری با پوست سفید وموی زرد رنگ

گؤنَن :شاد گشتن،مرطوب *

گؤی چَک : زیبا،دوست داشتنی

لاچین :پرنده ای شکاری ازجنس شاهین با پاهای قرمزرنگ *

لیل پار :گیاهی برگ دار که درمناطق پُرمی روید

مئلیسا :تُرَنج ،علف لیمو ،بالنگ

مارال : گوزن ماده ،زیبا

مارتی :مرغ دریایی

ماگنولیا : درخت یا بوته ای است همیشه سبز دارای گلهای درشت خوش عطروزیبا وبرگهایش گاهی می ریزد

ماویش : دختر بچه بور یا سفید چهره ای که چشمانی به رنگ آبی روشن داشته باشد

ماه پاره : پارۀ ماه ،تکّه ای ازماه

مایوک :غنچه ،گل نشکفته

مَلتَم :باد ساحلی ،مه

مَنَکشه :گل بنفشه

مورایپَک : نوعی پارچه مخمل ،ابریشم بنفش رنگ

مورتان : رنگ  صورتی شفق به هنگام سپیده دم *

مورگول :گلی که به رنگ بنفش است ،گل بنفش رنگ

مورَن : رود ،آب روان وجاری ،نهر بزرگ *

مویان :خیرات،خیرونیکی ،ثواب *

مین گول :دسته ای حاصل ازهزارگل 

مین ناز :  آنکه نازوغمزه اش فراوان است،کسی که بسیارنازو آدا دارد

ناخیش:در اصل « نقش »است،طرح،شکل،زینت وخط

نارچیچک :گل انار

نارگول : گل انار

نارگیله : دانه های داخل انار

نارین :ظریف وباریک ،نازک ، ریزوکوچک

نارین گول: گل یا شکوفه ظریف وریز

ناز گول : گلی که ناز کند ،گل نازنین

نازلی: پرنازوعشوه ،ب اادا و اطوار

نسترن :نسرین

نورال :نورانی شونده ،روشنایی مقدّس

نورایشیک : بسیار درخشان،برّاقترین نور،بسیارتابناک

نورپری:پری تابناک ونورانی

نورجان :دارای جانی تابناک ودرخشان،آفریده شده ازنور،بسیارزیبا

نورچین :سیل روشنایی ،درخشش نور

نوردان : خلق شده ازروشنایی

نورسان : همچون نور،نظیر نور

نورلان : تابناک گردنده،درخشان شنونده،نورانی وبرّاق *

نورمان :خلق شده ازنور،نظیر نور

وارجان :دارای قلب وروح وجان،اهل دل،صاحب حیات *

وَردا : برگرفته از واژه عربی« وَرد» به معنای گل سرخ است

هومای(الهه) :الهه،پرندۀ هما،پرنده دولت وسعادت،یمن وبرکت

یئشیم :سنگی سبزرنگ وبسیارقیمتی،سنگ یَشم

یئنی شن :شادی جدید،جشن وشادی نو

یئنی گول :گل نوشکفته،گلی که هنوز طراوت داشته باشد

یاراش :خوشایندی،زیبایی،جذّابی *

یاراشیق : دوست داشتنی ،زیباوجذاب ،خوشایند وخوش ظاهر *

یارپاق :دراصل «یاپراق» است،برگ درخت وگیاهان

یارلیک :فرمان امر،دستور *

یارماکان :هدیه،ارمغان *

یازباهار : فصل مابین تابستان وزمستان،فصل پاییز

یازگول :گلی که درفصل تابستان می شکفد،گل تابستانی

یاسام :نظم وترتیب ،قاعده وقانون *

یاشا :آفرین ،زنده باد *

یاشار : زندگی کننده ،دارای عمری طولانی ،سالم وسرزنده *

یاشام : حیات،عمر،زندگی *

یاشیق : خورشید،نور آفتاب *

یاشیل :سبزرنگ،تروتازه،باطراوت *

یاشین :رعدوبرق،صاعقه،آذرخش *

یاغمور : باران،بارندگی*

یالدیز:مزیّن به آب طلا ونقره، زینت داده شده

یالقین :سراب *

یاناک :گونه ،هریک ازلپهای درصورت *

یوجَل : رفعت، بلندی، گرانقدری *

یورتسال:منسوب به وطن ،وطنی*

یوردام :چالاکی ،باسرعت وباشتاب حرکت کردن ،ناز،عشوه وآدا *

یوردوم : وطن من ،زادگاه ومیهن من *

یوروک :حیات ،آفرینش ،طرززندگی *

یوسما: نازنین ،دارای عشوه وادا

یوکسَل:برتر، والا ،اوج گیرنده وبالا رونده ،محترم، ذیقیمت *

یٶنال :دارای هدف وسمت وسو *

 

* هم قیزآدی دی و هم اوغلان آدی   

آموزش لغات ترکی با شعر

آغاز سخن

خدا را صدهزاران شكر و تحميد
نصابي گويمت با پنج صد بيت
ازاين علم نصاب اكنون چه داني؟
چو آموزي زبان تازه اي را
نصابي آفريدم تا بخواني
بدين راه و روش ، تركي نداني
به ژرفا ، اين زبان درياي عمّان
ز اوراق زمان ، تاريخ او پيش
نبايد با دوصد بيت اين زبان ديد
هزاري از لغاتش نظم يابد
دهي آيد ز قانون زبانِش
نشايد چشم بست از آن هزاران
وليكن اين ورق ،گام نخستين 
ز تركي ، كاخ نظمي برفكندم
ز من پيشينيان هم گفته اندش
«ابونصر فراهي» صدر بوده است
ز«شكرالدين شمس الدين احمد»
«حسام الدين حسن»هم نيك بسرود
ز«خسرو دهلوي» يادي كنم باز
بيآمد بعد از آن «سلك الجواهر»
«بهاءالدين مغول»،«درويش جامي»
«محمد قونيه لي» ، «ابن بوّاب»
ز «اكبرخان» و «بدر الدين» بگويم
نصاب «تحفه وهبي» چو جويند
«بديعي» و «غريبي» را به ياد آر
نصاب «بهجت» و «نظم الجواهر»
از اين تركان خدا خشنود باشد
الهي! نام استادم بيآراي
«صديق» آنكه نزاده مثل او دهر
نصاب صادق اكنون مي سرايم
زماني را كه صادق شعر بسرود
گذشته سي بهار عمر از من
ندارم ادعاي شاعري ليك
نصابم را چو فرهنگ لغت دان
زبان تركي و تازي در اشعار
كه تركان،شعرشان بحروهجا است
لذا بحر عروضي برگزيدم
سرودم پنج صد بيت اندرين نظم
هزاران واژه در آن آوريدم
به خودداردنصابم بيست ويك باب
نصابم باشد از من يادگاري

 

به ذات كبريايش نيست ترديد
چراغاني كني هر منزل و بيت
به نظم و شعر آموزي زباني
گشائي روي خود دروازه اي را
لغات تركي افزونتر بداني
وليكن يابي از تركي ، نشاني
به پهنا شرق و غربش گشته پنهان
ز اقطار زمين ، پهناي او بيش
چو بلبل اين زبان را نيك فهميد
هزاران واژه در اشعار نآيد
صدي ماند از اين درياي دانش
اگر خواهي بيآموزي فراوان
بود از اين زبان ژرف و ديرين
لغات غيرتركش را بكندم
رهي كو مي روم هم رفته اندش
به سال ششصدوهفده سروده است
بگويم يا كه از «سيد محمد»؟
كه مردي فاضل و انديشگر بود
نصابش را بدان «تجنيس الالفاظ»
كه «انگوري» درآن بوده است شاعر
«ابوالفتح حجازي» و «حليمي»
«مطهّر» ، «گرمياني» بود نصّاب
ز «كسگين» و ز «صدرالدين» بگويم
ز «سنبل زاده ي وهبي» بگويند
نصاب آندو را بربند در كار
سلامم باد بر «يحياي مضطرّ»
تراب قبرشان پر عود باشد
ز عمر من بكاه و بر وي افزاي
اگر من قطره باشم او بود بحر
ز ارض و آسمان ، از بحر و از يم
هزار و سيصد و هشتاد و دو بود
نمي دانم چه سان بگذشت اَزمن
زبان تركي انشا مي كنم نيك
معاني را به نظم و شعر مي خوان
به نظم و شعر نآيند آندو يكبار
هجا در شعر تازي گو كجا است؟
گهي از صوت و از آوا گزيدم
بخوان آنرا بوقت شادي و بزم
نصاب بي نظيري آفريدم
بيآموزي لغاتش را چنان آب
شود ابيات آن چون آب جاري

نصاب صادق

 

فصل نخست : نصاب موضوعي

شامل 10 باب در 10 وزن مختلف

باب1. واژگان ناب تركي (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)

چون بياموزي زبان ديگري جز مادري
برگشائي روي خود دروازه هاي ديگري
گويمت از واژگان ناب تركي، گوش كن
فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن
سيب آلما و اريك زردآلو، قاوون خربزه
هئيوا به ، انگور اوزوم، دال شاخه ، دادلي بامزه
ايستي گرما و سويوق سرما ، ايليق با اعتدال
آست پائين ، اوست بالا ، اؤن جلو و پشت دال
ديز زانو،ديش دندان،ريش ساققال،ديل زبان
بازو قول،گردن بويون،كيپريك مژه،پاشنه دابان
قاش ابرو،چشم گؤز،بورون دماغ وگوش قولاق
دست ال ، انگشت بارماق ، لب دوداق و پا آياق
مه دومان،باران ياغيش،قار برف و شاختا سوز سرد
قايغي غم ، زخمه يارا ، تاول سولوق و آغري درد
اؤلكه كشور ، بؤلكه استان ، شهر باليق ، كند ده
بوغ بخار و سوز شاختا ، چن ـ دومان هر دوست مه
خاك توپراق است و آتش اود ، سو آب و باد يئل
گيسوساچ،توك موي،سانجاق گيره باشد، زلف تئل
آسمان گؤي ، يئر زمين ، دريا دنيز ، كؤوشن فلات
نان چؤرك ، ميوه يئميش ، تازه يئني ، مانده بايات
آتش عشقت مرا سوزاند در هر صبح و شام
من گئجه گوندوز سنين سئوگي اودوندا يانميشام
قارين اشكم،آرخا پشت و سينه كؤكسو، دل كؤنول
كوه داغ ، چشمه بولاق ، دؤش دامنه و غار كؤوول
شير آسلان ، قوش پرنده ، آهو جئيران ، مار ايلان
گاواينك،گربه پيشيك وموش سيچان،شاهين توغان
دي دونن، فردا يارين ، امروز بوگون ، امشب گئجه
روزگون،آي ماه و ايل سال و يوز ايلليك يك سده
سوچ گناه ، دامو جهنم ، آتش اود، اوچماق بهشت
ياخشيراق باشد نكوتر ، ياخشي خوب و پيس زشت
روز گوندوز ، شب گئجه ، آخشام غروب و دان سحر
سوروجو راننده و مركب بينيت ، تاير تكر
پنجره آچيشقا و قاپي در و كليد آچار
بسته باغلي ، باز آچيق و گن گشاد و تنگ دار
مس پاخير ، نقره گوموش ، آهن دمير ، آلتين طلا
سونسوز ابتر ، ته تغاري سون بئشيك ، كودك بالا
آبي گؤي ، آل سرخ و ياشيل سبز و ساري زرد رنگ
كرپيج آجر ، ماسه قوم ، توپراق خاك و داش سنگ
گلدي آمد ، گئتدي رفت و ايچدي نوشيد ، قالدي ماند
يازدي بنوشت و آپاردي برد و اوچوتدو پراند
گئتميش ايدي رفته بود و گؤرموش ايدي ديده بود
وئرميش ايدي داده بود و درميش ايدي چيده بود
گول بخند ، آغلا بگري و دور بمان و قاچ بدو
باخ ببين و چيخ برو بالا و يئن پائين برو
دل ز دستم رفت ، اما اي گل من! نآمدي
كؤنلوم الدن چيخدي گئتدي ، آمما او گول گلمه دي
بير،ايكي،اوچ؛دؤرد،بئش،آلتي؛يئددي،سكگيز؛دوققوز،اون
يك،دو،سه،چار؛پنج و شش،هفت؛ هشت و نه ده،حفظ كن
بيست ايگيرمي ، سي اوتوز، چل قيرخ و پنجاه اللي دان
شصت آلتميش، يئتميش هفتاد ، سكسن هشتاد بربخوان
گر تو خواهي آوري اعداد تركي را به كار
هم ، نود دوغسان و يوز صد ، مين هزار آيد شمار
لر نشان جمع و سيز معناي نفي اندر بيان
ائللر اقوام ، دختران قيزلار و ديلسيز بي زبان
صادقم كو مانده ام از يار خود اندر فراق
صادقم كيم قالميشام من سئوگيليمدن چوخ اوزاق
قيش زمستان ، عيد بايرام ، ياز بهار ، پائيز گوز
ياخشيليق خوبي بود ، دالدا نهان و صورت اوز
بوغچا بقچه ، گيره سانجاق ، باغلا بند و وا كن آچ
گوزگو آئينه بود ، شانه داراق و گيسو ساچ
نيزه ميزراق است و قالخان هم سپر ، چاليش جنگ
چاغ زمان ، زود ائرته ، گئج دير است و تأخير هم ديرنگ
سردسير يايلاق و كؤچمه كوچ و قيشلاق گرمسير
كوه داغ و دشت كؤشن ، يورد خانه ، يول مسير
ييغما يغما ، جمعيت ييغوا و ييغجام جمع و جور
نان چؤرك ، ياپماق نان پختن شود ، تندير تنور
«يئل ، يئلك ، يئلپيك و يئلكان» ، گر بخواهي اين بدان
«باد» و «پر» ، هم «باد زن» وآن ديگري هم «بادبان»

 

باب 2. بُرقع گشائي (مستفعلن فع ، مستفعلن فع)

خواهي كه تركي ، ازبر بداني
بايد گشائي از روي ، بُرقع
تونلوك شلوغ و سايخاش خلوت
اؤيرنجي شاگرد ، استاد اوستا
اوختاي كمان وش ، لنگه بود تاي
گمنام ايتگين ، آيدين نمايان
آرام دينج و سوسغون ساكت
سئودا محبت ، سئودالي عاشق
دريا دنيز و درياچه اورال
اولگو نمونه ، بؤلگو بريده
سئومك محبت ، تشويق آلقيش
سگ ايت،سيچانموش،خرگوش دووشان
آلوچه آلچا ، سيب است آلما
يولداش رفيق و قارداش برادر
باشماق كفش و قايتان بود بند
همسايه قونشو ، هم قوم ائلداش
قار برف باشد ، ياغمور باران
توز گرد و خاك است ، جارو سوپورگه
قاپلان پلنگ و قارتال عقاب است
قويدوم نهادم ، آلديم خريدم
پر نور ايشيقلي ، گون آفتاب است
برچيده ييغما ، پر گشته دولما
قانون ياسا و مجري ياساوول
دنيا آژين و يارين قيامت
يانليش خطا و آماج نشانه
ساوجي پيمبر ، رهبر قيلاووز
يول راه ، يئل باد ،كج اگري، دوز راست
قاچماق دويدن ، زويمك سُريدن
برّان كسگين ، چكيده سوزگون
چون او كسي را دنيا نزاده
مخروبه اوچغون ، دلداده وورغون
گمراه آزغين ، آزوغا توشه
سرما سويوقلوق ، اؤكسورمه سرفه
پيمانه اؤلچو ، پيمايش اؤلچوك
پيمان ايلقار ، گئج دير و تئز زود
دنيا نيارزد از بهر انسان
گرگ است قورد و ييرتيق دريده
دردت به جانم ، قادان جانيما

با خاطري خوش ، تركي بخواني
مستفعلن فع ، مستفعلن فع
مهمان قوناق و اوتراق اقامت
يئيين سريع و آهسته آستا
گردهمآئي باشد قورولتاي
چاي رودخانه ، يازي بيابان
دورو زلال و دورغون راكد
گئرچك حقيقي، دوزگون چو صادق
آدا جزيره ، شاهين قارتال
گؤز چشم باشد ، گؤزلر دو ديده
سؤيمك تنفّر ، نفرين قارقيش
قارقا كلاغ و شاهين توغان
ميوه يئميش و بِه است هئيوا
مادر آنا و آباجي خواهر
بن بست ديبسيز ، كويچه است دربند
ال دست،قيچ پا، قول بازو ، سر باش
جان اؤز،داماررگ،آل سرخ،خون قان
هامون جلگه ، حلقه است جرگه
جوشان قاينار،سوتشير،سوآب است
بردم آپارديم ، اوچدوم پريدم
آيدين زلال و آي ماهتاب است
بشكسته سينما ، بگرفته آلما
لشكر قوشون و سردار قاراوول
دامو جهنم ، اوچماق جنّت
تاراج چيدن ، تاراق شانه
گئي نيك باشد ، زشت است ياووز
سرشيرقايماق،سوتشير،قاتيق ماست
دوتماق گرفتن ، قيرماق بُريدن
تبعيد سورگون ، صدّيق دوزگون
اول تك دوغولماز دونياده بيرده
افسرده سوسغون ، اِستاده دورغون
يان ـ يؤره اطراف ،بوجاق گوشه
ساغليق سلامت ، آسقيرما عطسه
گؤز چشم و عينك گويند: گؤزلوك
دريا دنيز و نهر آرخ ، چاي رود
دونيا ياراماز انسانا بير آن
پُررو است سيرتيق، قيرتيق بُريده
آ در كنارم ، گل بير يانيما

 

باب 3. شعري جديد (مستفعلن مستفعلن)

گويم ترا شعري جديد
در خاطر خود حفظ كن
چاق كؤك ـ پوتا ، لاغر آريق
اوس عقل و اوسلو اوستاد
آدديم قدم ، ايز رد پا
ايچ اندرون ، ديش در برون
قوم ماسه و غربال الك
گلمه نيا ، گئتمه نرو
بورايا گل ، اينجا بيا
هانسي؟ كدام؟ ، هاردا؟ كجا؟
اي گل! بيا پيشم سري
گيزلين نهان ، آيدين عيان
اوز صورت و اؤز خويشتن
قيل موي و قيل بگزاشتن
درگي مجله ، در بچين
هانسي؟ كدام؟ هامي همه
كيمسه؟چه كس؟نسنه چه چيز
مردم اولوس ، والا اولوق
سير توخ ، گرسنه آج بود
آرتيق اضافه ، اندك آز
همكار امكداش ، كار امك
ايقاق خبرچين ، سؤز خبر
تورغاي هدهد ، خرس آيي
كوته ـ بلند ، آلچاق ـ اوجا
قيز دختر و اوغلان پسر
تئل زلف و گيسو هم ساچاق
مجنون دلي ، ديوانه خول
بنشين اوتور ، بِرهان اؤتور
از دست تو رنجيده ام
رنجيده اي آيا ز من؟
ساوجي نبي ، تانري خدا
باشقا دگر ، باشدا به سر
ياخشيـ ايييـگئي خوب و نيك
يونگول سبك ، سنگين آغير
خانه به خانه ائو ائوه
شوش تيز بود ، شيشه شوشه
انگشت بارماق ، دست ال
صحرا يازي ، دريا دنيز
شير سوت، شير آسلان ، شير لوله
مردن اؤلوم ، زايش اولوم
داش سنگ و داشليق سنگلاخ
گوئي سامان برجاي كاه
گريان شدم هر روز و شام
آيدان آري چون ماه پاك
ماه شب چارده ساراي
خندان گولوش ، كشتي گولش
بابك ـ اتابك خانِ خان
ايش كار باشد ايچ درون
گل بشكفد ، گوللر آچار
ديدار گؤروش ، بيدار اوياق
كشتي گولش ، كشتي گمي
اود آتش ، آتشدان اوجاق
ماند دورار ، جاري آخار
بي تو شوم بيچاره من
آدليم بنام ، سانلي شهير
هوشيار آييق ، بيدار اوياق
هيزم اودون و داس اوراق
اندرز اؤگود ، يانليش خطا
ائركك نر و ماده ديشي
خوشگل گؤزل ، زينت بزك
يوك بار بود ، گوني تايا
قير عشوه ، قيوراق عشوه گر
ماهي باليق ، ناققا نهنگ
درّه ده ره ، تپّه ته په
آتش آتيش ، درهم قاريش
اورتا وسط ، اورتاق شريك
جاي ريال گوئي: قيران
اي گل! نرو ، آ پيش ما

كو كس به عمر خود نديد
مستفعلن مستفعلن
وصله ياماق ، پاره جيريق
سوي شهرت است و نام آد
بانو خانيم ، مرد است آغا
يوكسك زبر، اكسيك زبون
آل حيله و آلداق كلك
وئرمه نده ، قاچما ندو
هارا گليم؟ آيم كجا؟
آرزو ديلك ، اوميد رجا
آي گول! يانيما گل بري
جارو سوپورگه ، خار تيكان
اؤز جان و روح و بوت بدن
يوغ حلقه ، ييغ انباشتن
گئرچك حقيقي،راست چين
دعوا ساواش ، شمشير قمه
من من،تو سن،او وي،ما بيز
پاشنه دابان ، تاول سولوق
شاه پاشا ، باشليق تاج بود
بسته يوموق ، آچيق باز
يولداش رفيق، ياري كؤمك
چاقو پيچاق ، بالتا تبر
ميلچك مگس ، زنبور آري
برنا ايگيد و پير قوجا
مادر آنا ، آتا پدر
دزد اوغرو و دزدي قاچاق
ساعد بيلك ، بازوست قول
آور گتير ، بردار گؤتور
سنين اليندن اينجييم
اينجيميسن مندن مي سن؟
بيرله يكي ، آيري جدا
دزدي اوغورلوق ، ايز اثر
سالم بوتون ، سوراخ دليك
آواز بان ، نعره باغير
اسب آت بود ، اشتر دوه
تئش كاوش و تيشه تئشه
بامزه دادلي ، بال عسل
چاي رود و داغ كوه، تيز بيز
طعمه دوزاق و دام تله
قسمت بؤلوم ، يابم بولوم
تر تازه و خشكيده قاخ
آيتك چو ماه،آيسان چو ماه
گوندوز گئجه آغلاميشام
توپراق توپو يك تلّ خاك
ماه هلالين هم توغاي
پوشش گئييش ، پوشال كولش
چاغ سالم و چاق و زمان
دوش خواب و ديش اندر برون
در گل رود ، زيغدا باتار
محكم قاييم ، پشتي داياق
آيا روان شد؟ گئتدي مي؟
روزن باجا ، گوشه بوجاق
بيند باخار ، مالد ياخار
سنسيز اولام آواره من
يل قاهرامان ، بي باك دلير
بستر دؤشك ، هذيان ساياق  
پرسش سوروق ، جويا سوراق
قيتمير خسيس ، باغيش عطا
آرواد زن و مرد است كيشي
اينجي است دُر ، چيده دوزك
داغ كوه بود ، صخره قايا
باشقا دگر ، سا هم اگر
زود ائرته و تأخير ديرنگ
آيد گله ، پاشد سه په
خودرو بينيت ، ورزش ياريش
ايلقار پيمان ، له ازيك
هر ده ريال گوئي: تومان
آي گول قاييت گل يانيما

 

باب 4. خود را مهيا كن (مفاعيلن مفاعيلن)

اگر خواهي بياموزي
بيا خود را مهيا كن
دونن ديروز ، يارين فردا
بولاق چشمه ، پينار چشمه
نرس يئتمه ، نرو گئتمه
گتير آور ، گؤتور بردار
آخين حمله ، آژين دونيا
دؤزوم صبر و دوزوم چيده
يانيق روشن،سؤنوك خاموش
جوان گنج و قوجا پير است
باليق ماهي ، ايلان هم مار
گؤيرچين را كبوتر دان
باساق سقف و دورار ديوار
قويو چاه است و دلوش دول
قازان ديگ و قالان مانده
قانات بال و پرنده قوش

ز تركي يا كه از تازي
مفاعيلن مفاعيلن
ساغير ساغر ، سبو بايدا
اوبا باشد همان خيمه
نده وئرمه ، نكن ائتمه
پارا پول است و ساي بشمار
چؤرك نان و تيليت تيلتا
اؤزوم خويش و گؤزوم ديده
ائشيت بشنو، قولاق هم گوش
گرسنه آج و توخ سير است
باليقچين مرغ ماهيخوار
بجاي سار ، سيغيرچين خوان
صحت ساغليق ، ناچاخ بيمار
كمي آزجا ، فراوان بول
اؤلو مرده ، ديري زنده
پيشيك گربه،سيچان هم موش

 

باب 5. گوش به هر قول مكن (مفتعلن مفتعلن)

وه! كه تو چه سيمتني
گوش به هر قول مكن
كامپيوتر بيلگي سايار
گئتميش ايديم رفته بُدم
گئتمه لي يم رفتني يم
وئرمه نده ، گئتمه نرو
خشم آجيق ، تلخ آجي
باش سر و تاس كئچل
صلح باريش ، جنگ چاليش
زانو ديز و ديل زبان
گربه پيشيك ، موش سيچان
بال عسل ، زنبور آري
شاه به تركي است: پاشا

با تو بگويم سخني
مفتعلن مفتعلن
فاكس بود بلگه يازار
دلميش ايديم سُفته بُدم
دلمه لي يم سُفتني يم
قالما نمان ، قاچما ندو
خواهر تركي است باجي
چشم گؤز و ناز گؤزل
توپ توپ و شلّيك آتيش
گيزلي نهان ، آيدين عيان
كي ـ چه زمان؟هست هاچان؟
گنج جوان ، پير قاري
زنده بمان هست: ياشا

 

باب 6. نيك تر انديشه كن (فاعلاتن فاعلن)

گويم از تركي كنون
نيكتر انديشه كن
بوغدا گندم ، كشت اكين
اينجي مرواريد هست
بوغ بخار و بوز يخ است
ديل زبان ، آرزو ديلك
چوخ زياد و آز كم است
چاقو چاققي هم پيچاق
كوسمه قهر ، آشتي باريش
روزنامه گونده ليك
گلدي آمد ، گئتدي رفت
زخم يارا ، آغري درد
بويلو آبستن بود
جشن و شادي توي ـ تؤرن
نام آد ، فاميل سوي آد
گؤرموش ايدي ديده بود
دان سحر ، آخشام غروب
گل بيا ، بنشين اوتور
ديل زبان و كام داماق
سوي من آ يك سري

غم كنم از دل برون
فاعلاتن فاعلن
خلق اولوس و شاه تكين
هم كه بايرام عيد هست
ايگنه سوزن،ساپ نخ است
سا اگر ، بايد گرك
بيرله باهم ، داش هم است
زلف و گيسو هم ساچاق
قاچ بدو ، ورزش ياريش
سوزن ايينه ، دوز تيك
آسمان گؤي ، يئددي هفت
زن قادين و كيشي مرد
جان اؤز و بوت تن بود
آنكه مي بيند گؤرن
پا آياق و پر قانات
درميش ايدي چيده بود
كرده پرواز او اوچوب
قوي بنه ، بردار گؤتور
خر اولاق و بار چاتاق
گل منه ساري بري

 

باب 7. غم دل (فَعلَن فعلن فعلن فعلن)

اي دل! بي غم يكدم منشين
از دست دل ، ديوانه ، من
گئتمك رفتن ، گؤرمك ديدن
قالدي ماند و آمد گلدي
اگلش بنشين ، بوشلا برهان
روباه تولكو ، حيله آلداق
درديم چيدم ، دردين چيدي
من من ، تو سن ، او وي ، ما بيز
بوغدا گندم ، گوني تايا
يخ زد دوندو، آب سو ، يخ بوز
پرده اؤرتو ، اُردك اؤردك
گؤردون كؤنلوم الدن گئتدي؟
آسلان شير و اورمان جنگل
ديرسك آرنج و زانو ديز
بايقوش جغد و بوزقوش شاهين
قيمه قييما ، دولمه دولما
آذربايجان جان جانان
توپراغينا سجده ائدم
اويخو خواب و بيدار اوياق
ياپراق برگ و توپراق خاك است
سو آب است و دورغون راكد
چي خام است و بيشميش پخته
آنلام فهم و آننا مادر
سوت شيراست و سرشير قايماق
دوُيما حس و دويما سيري
پائين آست و آرام آستا
اوتدو برد و اوتدو بلعيد
ياغي دشمن ، زندان دوستاق
گئتديم رفتم ، گؤردوم ديدم

دل را غم بين ، غم را دل بين
فَعلَن فعلن فعلن فَعلَن
دؤزمك صبر ، درمك چيدن
وئردي داد و سفته دلدي
باخگيل بنگر ، آلگيل بستان
گوجلو پر زور ، لوطي قالتاق
چيديم درديك، چيد او دردي
آنها اونلار و شما سيز
داغ كوه است و صخره قايا
ديمديك منقار و شاخ بوينوز
پوشش اؤرتوم ، روكش اؤرتك
رفت از كف دل ، آيا ديدي؟
ناخن ديرناق ، پا قيچ ، دست ال
قار برف است و زويگن هم ليز
ايندي اكنون ، اسكي ديرين
آمرود آرمود و سيب آلما
جانلار جاني آذربايجان
بر خاك تو سجده كردم
اوز صورت است و لپ ياناق
انگور اوزوم و مؤو تاك است
آرام دينج و سوسغون ساكت
سؤزحرف است و دئميش گفته
خانيم بانو ، آغا سرور
يايماق پخش و گفتن آيماق
اوستون زبري ، آستين زيري
اوس عقل است و عاقل اوستا
قاپدي قاپيد ، چاپدي چاپيد
دوزسوز لوس و لجباز قالتاق
وئرديم دادم ، درديم چيدم

 

باب 8. اي آن من! كجائي؟ (مستفعلن فعولن)

اي آن من! كجائي؟
آزار دل رها كن
بالا و فوق يوكسك
تيپا تپيك ، آياق پا
دندان ديش و بنوش ايچ
آهو مارال و جئيران
بوي قد و كوته آلچاق
يالتاق بود رياكار
كول بوته و تيكان خار
بي تو نمي روم من
فردا يارين ، دونن دي
اورتاق شريك باشد
قايغي غم و كؤنول دل
دشمن ياغي ، چاليش جنگ
ورزش ياريش ، قاچيش دو

پنهان ز من چرائي؟
مستفعلن فعولن
پائين و دون اكسيك
قات در كنار و قات تا
بيرون ديش و درون ايچ
باشد پلنگ قاپلان
پُرزور و ضرب قوچچاق
قاپلان پلنگ ، ايلان مار
ارك افتخار و مان عار
سنسيز گئدنمه رم من
با تو سنينله ، سيز بي
پخته بيشيك باشد
ملت اولوس و قوم ائل
آل قرمز است و بوي رنگ
گئتمه نرو و گئت رو

 

باب 9. گريه به حالم مكن (مفتعلن فاعلن)

آمده در خاطرم
گريه به حالم مكن
روده باغيرساق بود
كيرپي بود خارپشت
بز كئچي ، بي مو كئچل
خرس آيي ، زنبور آري
زور گوج و مچ بيلك
مشت يوموروق ، سيلي چك
علم شمارش ساياق
قلعه به تركي قالا
كوشش تركي تالاش
رنگ سياهي قارا
شانه به تركي تاراق
روشني و نور چيراق
هرچه جزيره آدا
كاشت اك و ريشه كؤك
كِشتي تركي گمي
گؤرموش ايدي ديده بود
گئتمه نرو ، گل بيا
تير اوخ و ياي كمان

ياد خوش آن صنم
مفتعلن فاعلن
سير ساريمساق بود
توسباغا هم لاك پشت
لنگ چولاق و چول
ماه آي و پاك آري
شن قوم و غربال الك
يك تك و مانند تك
بار يوك است و چاتاق
كودك و نوزاد بالا
صاف و منظم تاراش
گوشه بوجاق ، بين آرا
آلت و ابزار ياراق
گوشه و سرحد قيراق
خوف و خطر هم قادا
لاغر آريق ، چاق كؤك
سا اگر و آيا مي
درميش ايدي چيده بود
باخما نبين ، گير درآ
مرد قدر قاهرامان

 

باب 10. ضمير دل كنم عيان (مفاعلن مفاعلن)

بگويمت بدين بيان
ز ياد خود برون مكن
موما نهال ، درخت آغاج
دولو تگرگ و برف قار
دمي بيا به پيش من
دولان بچرخ و گز بگرد
بخواب يات ،اوتور نشين
هاچان كي؟و هارا كجا؟
پاي آياق ، قاچان دوان
باخيش نگاه و باخ ببين

ضمير دل كنم عيان
مفاعلن مفاعلن
سير توخ و گرسنه آج
آغاج درخت و ميوه بار
بير آز يانيما گلگيلن
ياراست زخم وآغري درد
ائشيت شنو و گؤر ببين
آماج هدف ، اومود رجا
راه يول و گئدن روان
درخت آغاج و در بچين

 

نصاب صادق

 

فصل دوم : نصاب حرفي

شامل 11 باب در بحر رجز مربع و همگي با مطلع يكسان

 

باب 11. نصاب حرف آ (مستفعلن مستفعلن)

از حرف آ گويم به تو
سيب آلما ، شليك است آتيش
درد آغري و ابيض آپاق
پشت سرت آرخا بود
مهسا همان آيسان بود
آخشام غروب و ماه آي
جاي كليد گوئي: آچار
آيدين عيان و باز آچيق
آل سرخ و آغ رنگ سپيد
سنگين آغير ، دنيا آژين
زنبور آري ، لاغر آريق
آسقيرما عطسه ، تلخ آجي
مادر آنا ، والد آتا
آرتيق اضافه ، اندك آز
گم كرده ره آزغين بود
آدديم قدم ، آدليم بنام
جاي گرسنه آج بخوان
آلقيش دعا و آو شكار
همنام آداش ، توشه آزيق
آيغير نر و غارت آخين
بر نامزد گوئي: آداق
آهسته را آغرين بگو
درك و شعور آنلام بخوان
دوغ آيران و آيري جدا
آل حيله است و سرخ آل
بيگانه آيريق ، خرس آيي

اكنون كلام من شنو
توشه آزيق ، شعله آليش
جاي جزيره گو: آداق
مهتاب وش آيدا بود
آد نام و شهرت سان بود
ماه زرين باشد آلاي
رود روان بر گو: آخار
آويخته باشد آسيق
آماج هدف ، آلدي خريد
آيري جدا ، غارت آخين
شير آسلان است و خشم آجيق
تشويق آلقيش ، خرس آيي
هر مهتر و سرور آغا
رود ارس را گو: آراز
زرّ و طلا آلتين بود
آلتي شش است و آد نام
نهر آرخ و آرام آستا دان
آرپا جو و مفتاح آچار
بر منفعت گوئي: آسيق
پيشاني تركي آلين
هشيار آييق و پا آياق
هم هاله را آيلين بگو
قصد و هدف آرمان بدان
هم آرخاليق باشد ردا
آلماق گرفتن ، گير آل
جاري آخار ، آلو آلي

 

باب 12. نصاب الف (مستفعلن مستفعلن)

حرف الف گويم كنون
انگور اوزوم ، ايز رد پا
اوز صورت و اؤز خويشتن
اود آتش و اوغلان پسر
اؤن پيش و زردآلو اريك
درياچه ي تركي اورال
خانه ائو و دزد اوغرو دان
بيرون ائشيك ، ايچ اندرون
والا اولوق ، غربال الك
اورتاق شريك ، اورتا ميان
زايش اولوم ، مردن اؤلوم
اينجي دُر است و نور ايشيق
ايلقار پيمان ، گاو اينك
اوختاي كمان وش، عقل اوس
ميمون اوغور ، پيغام اولام
ائركك نر و بازي اويون
دور و بعيد باشد ايراق
انگشتر تركي اوزوك
اوغلان پسر ، قهّار اوغان
ابريشم تركي ايپك
اوخشار شبيه ، اورتا ميان

از فوق و وسطي و ز دون
ملت اولوس ، والا اوجا
اردم هنر ، عارف ارن
جاي وزان مي گو: اسر
له گشته در تركي ازيك
ال دست باشد ، ايل سال
اولگو نمونه ، مار ايلان
اكسيك كم و اكسيك زبون
زحمت امك ، دامن اتك
جاي بهشت اوچماق بخوان
بر خويشتن گوئي: اؤزوم
نه سرد و نه گرم است ايليق
اوتراق اقامت ، كار امك
برتر اولو ، ملت اولوس
قهّار اوغان ، باور اينام
كشت است اكين ، هيزم اودون
صنعت اوران ، بيدار اوياق
برچيده مو باشد اوتوك
آنجا اورا ، آنسو او يان
دامن به تركي خوان: اتك
اووشار شكاري ، اوخ كمان

 

باب 13. نصاب ب (مستفعلن مستفعلن)

حرف ب هم گويم ترا
مركب بينيت ، امروز بوگون
ماهي باليق ، چشمه بولاق
كودك بالا ، گوشه بوجاق
بيني بورون ، ساعد بيلك
يخ بوز شود ، بالتا تبر
شاخ بوينوز و قسمت بؤلوم
دانش به تركي بيلگي دان
روده باغيرساق ، بيل بدان
بايراق عَلَم ، باي مالدار
بوش خالي است و بوغ بخار
تنگه بوغاز ، حلقوم بوغاز
يك يك به تركي بير به بير
بللي عيان ، قنداق بلك
بوي قد و بويلو حامله
باتمان من تبريز دان
باشلا شروع كن ، بئل كمر
باشليق گوئي: شيربها
اين سو بو يان ، اينجا بورا
بوي رنگ و صبّاغي بوياق
بغض و گلو باشد: بوغاز
گردن بويون ، كودك بالاش

افزون كنم اين ماجرا
پخته بيشيك ، كامل بوتون
روزن باجا ، بوته بوداق
مانده بايات ، قبلاً باياق
آرايش تركي بزك
باش سر بود ، باشقا دگر
نعره باغير ، دسته بوكوم
روئيدني را بيتگي دان
باغ بسته و آواز بان
آشتي باريش و ميوه بار
باخگيل ببين ، بينا باخار
خيلي بول و اندك بير آز
شهبانو بيگيم ، بي امير
‏فاكتور بيجك ، نقطه بنك
بيز ما و اينگونه بئله
باسما نشان و مهر خوان
پيكان باشاق و بار ثمر
باغلا ببند ، قيمت باها
باشماق بگوئي كفش را
بنزر شبيه ، چشمه بولاق
معشوق و راغب هست: باز
خر مهره بونجوق ، رأس باش

 

باب 14. نصاب تا (مستفعلن مستفعلن)

اي ماه خوش سيماي ما
گيسوي تركي تئل بدان
توپراق خاك و لنگه تاي
تاير تكر ، تانري خدا
شاهد تانيق ، زحمت تالاش
ناخن همان تيرناق بود
تيپا تپيك ، مانند تك
توز گرد و توپ گرد آمده
بر ماه كامل گو: تاماي
سلطان تكين و خار تيكان
توي جشن و شادي ، ميله تير
توتغون گرفته ، شاه توغان
تندير تنور ، تپّه تپه
تيمور مرد آهنين
بر دوخت مي گوئي: تيكيش
دوزخ تامو ، قوزك توپوق
تپرنتي لرزش ، تؤك بريز
تعجيل تلسمك ، دوز تيك
تكّه ـ پراكنده تالا
مدرك ـ سند باشد تانيت
روباه تولكو ، دود توتون

گويم ترا از حرف تا
مو را به تركي توك بخوان
توغان عقاب و گوني تاي
شانه تاراق ، تابه تاوا
شب تون بود ، كندن تاراش
سقف كماني تاق بود
تنها و واحد نيز تك
توپلونتو هم «گرد آمده»
ماه هلالين هم توغاي
غارت تاراج ، غارت تالان
تندير تنور ، توخ نيز سير
شلوار تركي هم تومان
تونلوك شلوغ ، تيشه تئشه
تيلتا تيليت ، چونان تكين
بر آشنا گوئي: تانيش
مرغ است در تركي: تويوق
تئز زود و وسواس هم تيتيز
پاشنه تابان ، ماشه تتيك
هر بي قراري تالواسا
خرد و خمير باشد تيليت
تاريكي شب نيز تون

 

باب 15. نصاب چ (مستفعلن مستفعلن)

حرف چ در تركي بخوان
گونه چئشيت ، غنچه چيچك
چي خام باشد ، نان چؤرك
چاغداش به تركي همزمان
جدول چيزيلگه ، چاغ زمان
ديوانه چيلغين ، راست چين
چيلپاق برهنه ، بار چاتاق
دعوت به تركي چاغري دان
آتش زنه چاخماق بود
جذب و كشش را دان: چكيش
قاصد چاپار است و چاپان
سبزه چيمن ، گمراه چاشان
چاققي همان چاقو بود
نمّامي تركي چوُغول
خيمه چادير و مي چاخير
جاي چدن باشد چويون

نشنيده هايت را بدان
چابوك سريع و سيلي چك
پژمرده هم باشد چوروك
چؤكگون به تركي ناتوان
كذب و دروغ و لاف چاخان
چيل لكه و مشكل چتين
لنگيده پا باشد چولاق
ضرب رياضي چيرپي دان
بالا روي چيخماق بود
جنگ و نزاع باشد چاليش
چيزگي به تركي سطر دان
چن مه ، نوازنده چالان
جاي چپوو ، چاپو بود
چاي رود باشد ، رخت چول
پستي ـ بلندي هم چوخور
زيرا به تركي هست چون

 

باب 16. نصاب دال (مستفعلن مستفعلن)

افزونتر از اكنون بدان
دندان ديش و پاشنه دابان
جاي نمك گويند: دوز
تپه دولاي و رگ دامار
ﭘايه ـ ستون باشد ديرك
منقار ديمديك ، ديل زبان
موج دالغا و دريا دنيز
دؤش سينه ، داغ كوه و جبل
احساس دويغو ، داش سنگ
دالماق تفكر ، لب دوداق
دام و تله باشد دوزاق
افتد دوشر ، خارج ديشار
درگي مجله ، ريزه دن
دام پشت بام و دام تله
ديلداش به تركي همزبان
دول دلو و دولماق پر شدن
انواع دورلو ، داي دگر
كم عمق در تركي: داياز

از دال تركي بربخوان
ديروز دونن ، صبح است دان
دؤز صبر باشد ، صاف دوز
دال پشت باشد ، تنگ دار
هم آرزو باشد ديلك
دولو تگرگ و مه دومان
آرنج ديرسك ، زانو ديز
گوئي دوه اشتر ـ جمل
دالدا عقب ، تأخير ديرنگ
ديرناق ناخن ، كام داماق
واحد دنه ، شانه داراق
لبريز مي گردد داشار
درنك گروه و انجمن
دوغرو حقيقي و سَره
ديلماج به تركي ترجمان
ناظم دوزن ، صابر دؤزن
پيچد دؤنر ، ارزد دگر
تعويض دگيش ، مايه داماز

 

باب 17. نصاب سين (مستفعلن مستفعلن)

از حرف سين گويم ترا
ساپ نخ ، ساچاق گيسو بود
ساغ سالم است و كاه سامان
ريش ساققال و تعداد ساي
سالخيم بود خوشه ، تو سن
سؤز حرف و سس باشد صدا
وهم و تصور شد: سانام
سولماز هميشه جاودان
ساوجي پيمبر ، ساو پيام
جويا سوراق ، پاره سؤكوك
پرسش سوروق ، دستار ساريق
سايغي گرامي ، سات فروش
سرگي نمايشگاه دان

تا خاطري باشد ز ما
ساخسي سفال ، آب سو بود
سيرتيق سمج ، آوازه سان
ماه شب چارده ساراي
گلّه سورو ، شوفر سورن
سؤيله بگو ، سسله صلا
بر آزمون گوئي: سينام
سوت شير باشد ، موش سيچان
تاول سولوق ، ساغلام سلام
ساغرساغير ، خاموش سؤنوك
بشكسته هم باشد سينيق
سان اعتبار ، پرسش سوروش
تنها سوباي ، مانند سان

 

باب 18. نصاب قاف (مستفعلن مستفعلن)

گويم ترا از حرف قاف
قان خون و قاش ابرو بود
قيز دختر است و قيش شتا
قاب ظرف شد ، تاول قابار
مانا قالار ، پيشين قاباق
قيرقي عقاب ، قاپلان پلنگ
درپوش قاپاق و در قاپي
قارداش برادر ، زن قادين
يَل قاهرامان ، قلعه قالا
قازما كلنگ ، اشكم قارين
مهمان قوناق ، نازا قيسير
قالخان سپر ، شمشير قيليج
گوشه قيراق و ني قاميش
قولتوق بغل ، قاتي قاريش
حفظ و نگهداري قوروق
قييماز خسيس و گوش قولاق
زر شد قيزيل ، برّه قوزو

كين هم بماند زين صحاف
قيل موي و قول بازو بود
قول بنده و صخره قايا
بر صف شده باشد قاتار
رويه قابيق ، تلّه قالاق
قارقا كلاغ ، قارماق چنگ
قاخ خشكه برگ ، پيره قاري
داداش همسر هم قايين
قار برف و مشكي هم قارا
فرش ضخيم باشد قالين
قايغي غم و قاطر قاتير
قيوراق خرامان ، پاي قيچ
با هم قوشا ، درهم قاتيش
چين و چروك باشد قيريش
قايق قاييق ، مهمان قونوق
خشكه قوروت، پيشين قاباق
قوم ريگ باشد چاه قويو
 

 

باب 19. نصاب ك (مستفعلن مستفعلن)

گويم كنون از حرف كاف
كيپريك مژه ، ريزه كيچيك
پوشال كولش ، دل هم كؤنول
ده كند و كؤكسو سينه دان
كؤپرو پل و كوچك كيچي
كسمه برش ، پارو كورك
كال نارس و ياري كؤمك
دكّان كبيت ، كل گاو نر
جاي نمد گوئي: كئچه
كوپ خُم بود ، لوله كوره
خاكستر تركي است: كول

چون آب جاري ، پاك و صاف
كؤوشن فلات ، دژبان كئشيك
كول بوته است و غار كؤوول
كؤك چاق و كؤك ريشه بخوان
بي مو كئچل شد ، بز كئچي
كولاك را گوئي: كولك
كنده كؤتوك ، تنبيه كؤتك
نابينا كور ، كار نيز كر
كيپ محكم و معبر كوچه
سركش كورن ، دفعه كره
كوتاه قد باشد: كوتول

 

باب 20. نصاب گ (مستفعلن مستفعلن)

از گاف تركي بر بخوان
زيبا گؤزل ، چاقو گزن
بايد گرك ، آيد گلر
گؤي آسمان ، پوشد گئيه
پائيز گوز ، نقره گوموش
گيزلين نهان ، كِشتي گمي
ديدار گؤروش ، پوشش گئييش
گؤزله بپا و پوش گئي
آئينه گوزگو ، زور گوج
گؤرنك مثال ، پوشش گئيين
كبتر گؤيرچين ، گل بيا
كوتاه گوده ، آهو گئييك
گيز سرّ و راز ، گيزلي نهان
گؤل بركه است وپوست گؤن
پر زور و محكم هست: گور

ناخوانده هايت را بدان
گؤز چشم و گردشگر گزن
آور گتير ، گردد گزر
گوندوز همان روز ، شب گئجه
كشتي گولش ، خنده گولوش
پشت و عقب باشد گئري
گسترده هم باشد گئنيش
گئرچك حقيقي ، خوب گئي
مدخل گيريش و دير گئج
بر نوعروس گوئي: گلين
گؤيچك جميل و باصفا
پائيز گوز ، خارش گيجيك
گؤركم شكوه و گوج توان
مشرق گونل ، خورشيد گون
گؤرگيل ببين ، بردار گؤتور

 

باب 21. نصاب ياء (مستفعلن مستفعلن)

از ياي تركي هم بخوان
باران ياغيش ، زخمه يارا
ياغمور باران ، يئر زمين
تازه يئني ، ميوه يئميش
كذب و دروغ باشد يالان
دشنام و سب باشد يامان
يانليش خطا و ياي كمان
يازي بيابان ، ياز بهار
يايلاق زمين سردسير
بيگانه ياد ، فردا يارين
يوغ حلقه و ابزار ياراق
ياغ روغن و چربي بدان
يابان بيابان ، يان كنار
افروخته باشد يانيق
ماتم ياس و خوراك يئييم
وصله ياماق و صف ياسال
صلح و صفا باشد ياراش
آرام ياواش ، بنّا ياپان
يوخسول فقر و بي نوا
همتاي تركي يئنگه دان

افزون و افزونتر بدان
جاي گريبان هم ياخا
يئل باد و چابك هم يئيين
خورد و خوراكي هم يئييش
ياوه ياوا ، خالي ياوان
يولداش رفيق ، كاتب يازان
خوابنده در تركي ياتان
جاويد و جاويدان ياشار
قانون ياسا و يول مسير
يونگول سبك ، نزديك ياخين
بسته يوموق و لُپ ياناق
يئل باد و يئلكان بادبان
نيمه ياريم ، كاتب يازار
سبزه ياشيل ، عاصي يازيق
تقدير تركي هم يازيم
موي سر اسب است يال
ياستيق متكا ، اشك ياش
رفتار يئريش ، سوزان يانان
كافي يئتر ، لانه يووا
داماد تركي يئزنه دان

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

«نصاب صادق» آموزش منظوم لغات تركي به فارسي

محمدصادق نائبي

مقدمه مقاله

كتاب «نصاب صادق» بصورت شعر ، زبان تركي را به فارسي زبانها ياد مي دهد. با اينكه اين كتاب دو بار انتشار يافته است اما تقاضاي زياد علاقمندان مبني بر چاپ مجدد و عدم توانائي در انتشار و نيز تقاضاي دوستان مبني بر انتشار الكترونيكي آن در اينترنت مرا وا داشت كه اين كتاب را بوسيله اينترنت و توسط پايگاه اطلاع رساني ميانه در اختيار علاقمندان داخل و خارج از كشور بگذارم. اين تجربه را در انتشار اينترنتي كتاب «واژگان زبان تركي در فارسي» در چند سايت ديگر داشتم كه استقبال زيادي از آن گرديد. جهت مراعات حوصله خوانندگان ، كتاب را تلخيص كرده و قسمتهاي اصلي آنرا در اين مجال گنجانده ام تا شايد مفيد واقع گردد. قسمتهاي ارائه شده در اين مقاله به ترتيب عبارتند از: مقدمه مؤلف بر كتاب ، مقدمه پروفسور صديق درباره كتاب نصاب صادق ، شرح جامع نصاب و نهايتاً ارائه تمام 21 باب از نصاب صادق.

مقدمه كتاب

زبان تركي در كنار اينكه جزو گسترده ترين و كهن ترين زبانهاي بشري است ، پيچيده ترين قوانين آوائي را نيز دارد. به هر حال ، تركها با يادگيري سريع زبان فارسي و عربي ، زبان خود را به غيرتركان ياد دادند. چنانكه ، بعد از اسلام لغتنامه سترگ تركي ـ عربي بنام «ديوان لغات الترك» توسط شيخ محمود كاشغري خلق مي گردد. شيخ محمود در ابتداي اين گنجينه به حديثي از پيامبر (ص) درباره زبان كهن تركي و خصوصيات متكلمين آن و حكومت طولاني و جهاني آنها اشاره كرده و اضافه مي كند كه لازم است زبان تركي را عربها ياد بگيرند. بعد از اين لغتنامه نيز عالمان و دانشمندان چندي مانند اميرعلي شير نوائي و مفسّر بزرگ ـ زمشخري دست به خلق لغتنامه هاي تركي زدند.

اما چند سده بعد ، روش ديگري توسط تركها ابداع شد تا بتوانند زبان خود را به ديگران و بعدها هر زباني را به زبانهاي ديگر منتقل كنند و آنهم استفاده از هنر شعري بود. اين هنر شعري را «نصاب» ناميدند. آنها در نصاب بصورت منظوم ، معادل كلمات دو زبان را در كنار هم مي آوردند. خواننده گاهي با حفظ آن شعر و يا به كمك حلاوت و طراوت شعري ، براحتي معادل كلمه را حفظ مي كرد. اين نوع هنر ، به فارسها و عربها و هنديها و ... نيز منتقل شد و آنها براي آموزش زبان خود به ديگران در قالب اوزان عروضي به سرودن شعر پرداختند. البته بعدها دامنه «نصاب» گسترده تر شد و شامل شرح لغات و اصطلاحات رشته هاي مختلف نيز گرديد. 

تاكنون در حدود 60 نصاب منظوم شده است كه 40 نصاب از آن يا توسط تركها خلق شده و يا به تركي سروده شده است. شايد 10 مورد از نصابهاي مذكور را نصابهاي تركي به فارسي تشكيل داده باشند و اگر ميانگين بگيريم ، معلوم مي گردد كه تقريبا در هر قرن ، يك نصاب تركي به فارسي خلق شده است كه با توجه به آفرينش لغات و اصطلاحات جديد ، چندان رقم خوبي نيست. نصاب حاضر در ادامه همين روش و در پاسخ به خيل مشتاقان يادگيري زبان تركي منظوم شده است.

نصاب صادق ، در 500 بيت از اوزان عروضي و در دو فصل سروده شده است. فصل نخست ، نصاب موضوعي است كه در 10 باب يا 10 وزن عروضي متنوع است و در هر مصرع ، كلماتي از يك جنس و يك خانواده آورده شده اند. فصل دوم ، نصاب حرفي است و در 11 باب و همگي در بحر رجز مربع منظوم شده اند و در هر باب ، كلماتي با مطلع حرفي مشخص آورده شده اند. بدين ترتيب لغتنامه منظومي براي آشنائي فارس زبانان با زبان تركي بوجود آمده است. اين نصاب داراي وجه تمايزاتي با نصابهاي گذشته است كه در جاي خود به آن اشاره خواهد شد.

مقدمه دكتر صديق بر كتاب نصاب صادق

هنگامي كه «نصاب صادق» را خواندم ، به حيرتي آميخته به احترام گرفتار آمدم. آقاي «محمدصادق نائبي» با درجه كارشناسي ارشد مهندسي مكانيك ، در كنار محاسبات شبانه روزي و پيچيده فني ، احساس لطيف و شاعري خود را در اين نصاب نشان داده اند.

ايشان ، سالها پيش ، از شاگردان من در كلاس زبان و ادبيات تركي در دانشگاه صنعتي اصفهان بود و اولين تحقيق و پژوهش خود را به كنكاش در دو زبان تركي و فارسي و استخراج بيش از يكهزار واژه ناب تركي از دل زبان فارسي و شرح اتيمولوژي عالمانه آنها اختصاص داده و تحت عنوان «واژگان زبان تركي در پارسي» منتشر نمود. در اندك زماني ، چنان در تركي پژوهي پيش تاختند كه علاوه بر تصحيح و چاپ چند جلد از «رسالات قارا مجموعه» ، موفق به كشف و بازخواني يكي از نسخه هاي خطي اصيل از همين مجموعه شدند و با عنوان «قارا مجموعه ـ 2» به دست شيفتگان ادب تركي رسانيدند. مجموعه گرانجاي «قوتادغوبيليك» را براي نخستين بار از تركي كهن شرقي به تركي معاصر غربي آذري برگردانده و شرح دادند.

با شناختي كه در چند ساله ي اخير ، از توانائي و شايستگي ايشان در ادراك مفاهيم ادبي و انطباق داده هاي زبانشناسي با فرمولهاي رياضي و فني داشتم ، مي دانستم كه به هر كاري دست بزنند ، كاري كارستان و شايان ايقان و اطمينان خلق مي كنند و خلق هيچ اثري توسط ايشان را شگفت انگيز نمي دانستم اما ذوق لطيف شاعري اين دانشمند جوان فني و احاطه چشمگير ايشان به هر دو زبان تركي و فارسي ، اين بار مرا به حيرت و شگفت واداشت.

مجال سخن پيرامون آفرينش شعري و ابداعات نوين ايشان در «نصاب سرائي» بسيار گسترده است ، اما از آنجا كه قصد دارم خواننده را به خلوت كتاب فراخوانم ، تنها به ذكر چند نكته مهم پيرامون «نصاب صادق» بسنده مي كنم:

· نخست آنكه: در اين نصاب ، واژه گزيني مد نظر بوده است و براي همين تماما از واژگان ناب و اصيل تركي بهره گرفته اند.

· دوم آنكه: نوع بندي بديعي در نصاب لحاظ كرده اند. نصاب موضوعي كه در هر مصرع ، كلمات همجنس آمده است و خواننده بخاطر كلمات پراكنده ديگر سردرگم نمي شود و نيز نصاب حرفي كه در هر شعر تنها كلماتي با مطلع حرفي خاص را آورده اند.

· سوم آنكه: در انتخاب بحور و اوزان ، دقت فراوان شده است و غالبا بحور منطبق با هماهنگي آوائي تركي را برگزيده اند.

· چهارم آنكه: واژگان مورد استفاده در اشعار ، دوباره همراه با مباحث اتيمولوژيك در مخزن لغات نصاب آورده شده و توسط ايشان شرحي عالمانه و گسترده داده شده است.

· پنجم آنكه: مباحث نصابشناسي را بصورتي روان و جامع در ابتداي كتاب آورده اند.

· ششم آنكه: تقريبا در هر قرن ، 2 يا 3 نصاب تركي ـ فارسي يا بالعكس ، منظوم شده است كه با توجه به خلق اصطلاحات و لغات جديد ، تعداد اندكي است. نصاب حاضر داراي لغاتي است كه در نصابهاي قبلي نبوده است.

بهره جوئي از همه زوايا و ظرائف زيبائي شناسانه شعري ، استفاده بهينه از كلام ، تسلط و مهارت استادانه به هر دو زبان تركي و فارسي ، شيفتگي و عشق لايزال به فرهنگ ديرپاي تركي ، ذهن وقّاد و محاسبه گر و ... ، ابعادي هستند كه در وجود ايشان به يكجا گرد آمده اند و بي گمان خوانندگاني كه كم و بيش با آثار قلمي ايشان آشنائي دارند ، با اينجانب هم آواز خواهند بود كه:                                

باش تا صبح دولتش بدمد       كين هنوز از نتائج سحر است

شرح جامع نصاب

«نصاب» واژه اي است عربي از ريشه «ن ص ب». معاني قريب و غريب زيادي در مباحث ادبي و شرعي و اجتماعي از آن متولد شده است كه مستقيم يا غيرمستقيم باهم مرتبط هستند كه ذيلا بدانها اشاره مي شود:

آن قدر از مال كه زكات بر وي واجب گردد(غياث اللغات). اصل مال چون بدان حد رسد كه بر آن زكات واجب بود (السامي). عددي كه زكات در او واجب شود (دستور اللغت). نژاد و اصل هر چيزي (منتهي الارب). بازگشت (منتهي الارب). اول هر چيزي (دستوراللغت). جاي غروب آفتاب (منتهي الارب). دسته ي كارد و چاقو و جز آن (ناظم الاطباء). مال و منال (غياث اللغات). جاه و مقام و رتبه (ناظم الاطباء). بخت و طالع (ناظم الاطباء). نصيب و بهره(دهخدا).مقدار معين از هر چيز(معين). حد و اندازه هر چيز (دهخدا).

همچنين آنكه به كاري پردازد كه بدان مامور ومنصوب نشده باشد (المنجد). عيّار و حيله باز (ناظم الاطباء). در تداول عامه ي اعراب در مفهوم حيله گر و مال مردمخور. آن كه حيله ميكند تا مال ديگري را بگيرد و به او برنگرداند يا از كسي قرض كند و ادا ننمايد.(المنجد).

نصاب در ادبيات                     

نصاب در ادبيات ، آنست كه واژه و اصطلاحي ، به زبان و بيان ديگر شرح داده شود آنهم بصورت منظوم. براي نمونه مي توان به نصابهاي تجويدي اشاره كرد كه براي شرح روان و ساده از اصطلاحات و مفاهيم قرائتي و تجويدي مي پردازد(نصاب بياني). مثلا بيت زير براي شرح قاعده ادغام در تجويد قرآني (نون ساكن قبل از حروف يرملون قرار گيرد) است:

نون ساكن حذف كن ، تشديد گردان يرملون           يرملون دان: ياء و راء و ميم و لام و واو و نون

از بزرگترين كتب نصاب بياني مي توان به گلشن راز شيخ محمود شبستري اشاره كرد كه مفاهيم فلسفي را به ساده ترين بيان ممكن شرح مي دهد. غالب ابيات اين ديوان هزار بيتي را مي توان نصاب ناميد ولي مجموعه گلشن راز را نمي توان كاملا  نصاب نام نهاد. براي نمونه در تعريف مسافر:

مسافر آن بود كو بگذرد زود            ز خود صافي شود چون آتش از دود

اما نصاب زباني در شعر و ادبيات آنست كه واژه اي را از يك زبان به زبان ديگر شرح دهند يا معادل آنرا بيآورند. اين هنر شعري توسط شاعراني با ذوق و دو زبانه خلق شده است و مانند نصاب بياني نيست كه يكي دو بيت ناگريز در ميان دهها بيت ديگر آورده شده باشد بلكه دقيقاً به منظور آموزش واژگان يك زبان به متكلمين زباني ديگر و انتقال واژه اي از يك زبان به زباني ديگر منظوم گشته اند. لذا سرايندگان آن بايستي تسلط كافي به هر دو زبان داشته باشند. هرچند شاعراني بوده اند كه در سه زبان هنرنمائي كرده و متكلمين هر سه زبان را محفوظ كرده اند.

نصابها ، چنان حلاوت و طراوت و جذابيت دارند كه خوانندگان را در پاي شعر ميخكوب مي كنند و غالباً خواننده به يكباره سر از انتهاي نصاب درآورده و آنرا تمام مي كند.دكتر صديق در اينباره مي گويد: «اينگونه نصابها جنبه لغوي داشته و شاعر ، قدرت شعري خود را اينگونه به منصه ظهور مي رساند و انتظارِ داشتن شور و حال و عواطف از اينگونه نصابها صحيح نيست».

ترك زبانان را بايد پيشگامان اين هنر شعري بناميم. آنها در هزاره گذشته ، براي آموزش زبان تركي به اعراب و فارسي زبانان ، دهها نصاب آفريده اند. دامنه هنري آنها گسترش يافته و حتي نصابهاي عربي ـ فارسي خلق كرده اند. با گسترش اين هنر شعري در بين اعراب و فارسها ، آنها نيز به سرودن نصاب در زبانهاي خود پرداختند. در هر حال نصاب ، هنري است اسلامي در خانواده تركي ، فارسي و عربي. هرچند نصابهائي نيز به زبانهاي هندي، انگليسي، فرانسوي و غيره منظوم شده است اما همين نصابها نيز تقريباً بدست ايرانيان سروده شده است.

زبان تركي بلحاظ ملوديك و كوتاه صائت بودن و زبانهاي عربي و فارسي بخاطر بلند صائت بودن ، شاعران ترك و خالقان نصابها را بر آن وا داشت تا قالب عروضي شعر را بر قالب هجائي ترجيح داده و نصابها را بر مبناي عروض بسرايند نه هجا. چراكه آندو زبان ديگر قابليت انطباق بر شعر هجائي را ندارند.

كتب نصاب غالباً در محدوده 200 تا 500 بيت شعر سروده مي شود كه در حدود 7 تا 10 بحر از بحور عروضي را شامل مي گردد. نصابهائي كه داراي ابياتي اضافه بر شرح لغات هستند ، حتي بالاي 500 بيت را هم شامل مي گردند. گاهي بعضي نصاب سرايان ، نيمي از مصرعهاي خود را به شرح و بسط اختصاص مي دهند كه غالباً يا بخاطر تنگي وزن و قافيه است و يا حلاوت و ملاحت شعري و يا خسته نكردن خواننده. مثلاً مصرع دوم از بيت زير:

ستاره اولدوز و گون مهر و آي ماه         بگـــو بر خالقش: الحـــمدلله

يا اينكه در نصاب الصبيان مجتهدزاده گنجوي مي خوانيم:

رسول ساوجي ، پيمبر چه؟ ايلچي تاري          كه رحمت است ز منان ايزد غفار

دكتر صديق تعداد نصابهاي تركي ـ عربي ـ فارسي را نزديك به 60 نصاب مي داند و در اين رابطه مي گويد: «از ميان نزديك به 60 نصاب سروده شده در دوره اسلامي ، حدودا 40 نصاب را تركها خلق كرده اند و 20 نصاب ديگر غالبا به تشويق و اهتمام ترك زبانان آفريده شده اند. مثلا نخستين نصاب فارسي به عربي توسط «فراهلي ابونصر محمد بدرالدين» سروده شده است كه خود از تركان «فراه» افغانستان بود». البته شاعران صاحبنامي شيفته هنرنمائي در اين وادي بوده اند كه به خاطر تكزبانه بودنشان ، مشتاقان را حظّي حاصل نيآمده است.

 

نامهاي ديگر نصاب

بعضي خالقان نصابها نامهاي ديگري غير از نصاب براي آثار خود گذاشته اند كه از آن جمله مي توان نام برد:

·تجريد: در مفهوم جدا كردن ، تنها و مجرد كردن. شايد بدان مفهوم كه بحث اينگونه اشعار ، مستقل و خاص و منفرد است. مانند تجريد اللغات و تجريد قلندري

·تحفه: در مفهوم هديه و پيشكش. بدان مفهوم كه دريائي از مفاهيم به خواننده ارزاني مي گردد. مانند: تحفه علائي ، تحفه حسام ، تحفه وهبي

·تجنيس: در لغت عرب همانند و همسان كردن و متحد كردن دو چيز راگويند. در اصطلاح اهل بلاغت آوردن دو كلمه متفق اللفظ و مختلف المعني است ، مانند تجنيس الالفاظ

نحوه سرودن نصابها

قانون و اسلوب خاصي براي سرودن نصابها وجود ندارد و اين اسلوب به سليقه و هنر شاعر برمي گردد. مثلا تركها بنا به ماهيت زباني خود ، غالبا بحور عروضي شاد و مترنم و ملوديك را براي بيان اشعار برمي گزينند. يا اينكه شاعران ، يكي دو بيت با احساس (و گاهي يك غزل كامل) ، در مطلع اشعار خود مي آورند كه اين كار دو حسن دارد: اولاً خواننده ، ريتم و وزن شعر را بدست مي آورد. ثانياً شاعر ، قدرت احساسي و شعري خود را به رخ مي كشد كه بدين ترتيب مي توان اميد داشت كه نظر دكتر صديق مبني بر بي احساس بودن و غير عاشقانه بودن اين غزليات تا حدودي ترميم گردد.

انتخاب غزل بجاي مثنوي ، براي سرودن نصاب حداقل اين سه اشكال را دارد:

اولاً: غزل براي سرودن اشعار عاشقانه و عارفانه تعريف شده و براي اشعاري مانند نصاب مناسب نيست.

ثانياً: غزل ، محدوديت بيتي دارد و غالبا 7 تا 12 بيت را دربر مي گيرد. حال آنكه بعضي اشعار در نصابها تا 50 و 100 بيت هم مي رسد.

ثالثاً: مقفّي بودن يا مردف بودن مصرع دوم ابيات غزل ، محدوديت عمده اي براي كاربرد لغات متنوع و جديد است.

سرودن نصابهاي تركي ـ فارسي و يا تركي ـ عربي به مراتب سختتر از نصابهاي فارسي ـ عربي است. زيرا زبان تركي از نظر آوائي با اين دو زبان هم خانواده نيست. زبان تركي زباني است كوتاه صائت و تند و سريع. در مقابل ، زبانهاي فارسي و عربي ، بلند صائت و كند بوده و در قالب شعري نيز از بحور به اصطلاح آرام و كند تبعيت مي كنند. لذا ادغام اين دو زبان بهم آنهم در يك بحر عروضي كاريست سخت و طاقت فرسا. بر اين مشكل ، بايد مشكلاتي چون زياد بودن آواها در تركي ، مقدم بودن صفت بر موصوف در تركي و... را هم بايد افزود.

نصاب سرايان در تنگناي وزن و قافيه ، ناگريز از بكار بردن افعال كمكي مانند «است ، بود ، باشد» و حروف عطف و اضافه مانند «و ، با ، كه» و گاهي جملات كمكي و يدكي  و ادات استفهام و ... بوده اند. از همين جا مي توان فهميد كه مثلا يك نصاب ، تركي به فارسي است و يا فارسي به تركي. چراكه اگر بخواهد تركي را به فارسي زبانان ياد دهد بايد از افعال و حروف فارسي استفاده كند و بالعكس.

 

نصابهاي مهم

·      نصاب الصبيان

نام ديگرش نصاب البيان است. شاعر آن «ابونصر محمد بدرالدين فراهلي» (قرن 6 و 7) از تركان فراه بوده ، چنانكه گويند ، او كور مادرزاد بوده و كتاب را جهت آموزش زبان فارسي به اعراب سروده است. در عربي خصوصا علم حديث مهارت زيادي داشته است. او كتاب جامع الصغير شيباني را نيز در سال 617 ق. منظوم كرده بود. نصاب الصبيان در 200 بيت و 8 وزن سروده شده است. نصاب الصبيان به كراراً تجديد چاپ شده است.

·      زهره الادب

نصابي است عربي ـ فارسي از «شكرالدين شمس الدين احمد». اين اثر را در سال 640 ق. منظوم كرده است. در اين نصاب ، علاوه بر لغت ، از سيارات و هفت اقليم و هشت بهشت و هفت جهنم و ... بحث مي گردد. او ترك زبان و معاصر با فراهلي امّا بعكس او ، در غرب ايران ساكن بوده و آنرا به شهاب الدين احمدالقاضي هديه كرده بود. نصاب او داراي اين ويژگي خاص است كه براي هر حرفي ، مستقلاً 10 تا 15 بيت اختصاص داده شده و 48 بند و 418 بيت دارد. 28 بند نخست شامل 360 بيت ، مربوط به 28 حرف الفباء بوده و 20 بند بعدي تنها 58 بيت را شامل مي شود كه در مباحث نجومي و آخرتي و ... است.

·      نصاب الفتيان و نسيب البيان

اين نصاب عربي ـ فارسي در نيمه دوم سده هفتم هجري بدست شاعر خوئي «حسام الدين حسن بن عبدالمؤمنين خوئي» آفريده شده است. او علاوه بر زبان مادري خود ، به زبانهاي فارسي و عربي هم تسلط كامل داشته است. چنانچه كتاب انشائي او با نام «نزهه الكتاب» در ادبيات فارسي جايگاهي رفيع دارد. او صاحب «قوائد الرسائل و فوائد الفضائل» نيز است. نصاب او داراي 50 بند و 2 رباعي و مجموعا 550 بيت است. نصاب فارسي ـ تركي «تحفه حسام» نيز متعلق به اوست.

·      تحفه حسام

اين نصاب فارسي ـ تركي نيز اثر «حسام الدين حسن خوئي» است.

·      تجنيس الالفاظ

صاحب اين نصاب كسي نيست جز شاعر هندوستاني ترك زبان و تداومگر شيوه شعري گنجوي و اميرعلي شير نوائي يعني «امير خسرو دهلوي».

·      سلك الجواهر

اين نصاب يادگار شاعري بنام «انگوري» است.

·      نصيب الاخوان

اين نصاب متعلق به عالم آذربايجاني بنام «مطهّر».

·      محمّديه

شاعر اين نصاب ، «بهاءالدين مغول قره لي» در سده 9 هجري است.

·      مرقات الادب

شاعر آناتولي «احمدي گرمياني» در سده 9 هجري اين نصاب را سرود.

·      تحفه علائي

صاحب اين اثر «ابن بوّاب» است.

·      كاتبيه

اين نصاب توسط «كاتبي انقره اي» منظوم شده است.

·      شاديه

«يحيي اوغلو محمد قونيه لي» در سال 889 ق. اين نصاب فارسي ـ تركي را آفريد.

·      عقودالجواهر

اين نصاب نيز به دست شاعر گرمياني «احمد داعي» منظوم شده است.

·      مثلثات منظوم

شاعر ترك زبان بنام «بدرالدين» ناظم اين نصاب عربي ـ فارسي است.

·      تجريد قلندري

«جاني بن ملكشاه خراساني» اين نصاب تركي ـ فارسي را به نظم درآورد. نسخه استنساخ شده موجود آن در كتابخانه شهيد مطهري تهران مربوط به سال 1092 ق. است اما اين نصاب در اصل در سال970 ق. منظوم شده است. داراي 21 بند است و در انتهاي هر بند نام «ميرعلي شير نوائي» ذكر شده است.

·      فتحيه

اين نصاب نيز از جانب «ابوالفتح حجازي آذربايجاني» و در سده 11 هجري به رشته نظم درآمده است.

·      ابواب العلوم

«درويش جامي» در سده 11 هجري اين اثر را آفريد.

·      فتيه الفتيان

اين نصاب توسط «صدرالدين ابن بدر» منظوم شده است.

·      تحفه وهبي

«سنبل زاده وهبي» شاعر عثماني در سال 1266ش. در سفرش به ايران نصاب تركي ـ فارسي خود را به نظم چيد. سبك وي 32 بند بر اساس حروف الفباء بود. در مطلع نصاب وي آمده:

ائيله ديم حرف هجادا ترتيب       اوخور ابجد كيمي هر طفل اديب

در بند حرف «دال» اين نصاب آمده است:

دلستان دلدار تعبيــــر اولونور دلبـــــــرلره     دل كؤنول دور ، قلب معناسيندا ، باغلاما مبند

دادلي گولمك دير شكرخند و لطيفه بذله دير      گولمــك استهزاء ايله هم خنده ريش و ريشخند

 

·      نخبه اللغه

«سنبل زاده وهبي» غير از نصاب تركي ـ فارسي خود ، اين نصاب تركي ـ عربي را سرود.

·      تجريد اللغات

«حاج ملا مصطفي اوغلو ملا علي بادكوبه اي» در سال 1286 ق. اين نصاب تركي ـ فارسي را آفريد. اثر براساس چند بحر متعارف و معروف مانند رمل، رجز، متقارب و مجتث سروده شده است. در بحر رمل از اين نصاب آمده:

آي قمر ، ياغيش مطر ، گون شارق و ييلديز شيد  ـ   بولوت ابر و قار برف و يئر زمين ، گؤي آسمان

·      كالنصاب تركي

اين نصاب را «علي بادكوبي» در سال 1265 منظوم كرد. او اينچنين نصاب را مي آغازد:

چنين گويد علي بادكوبي       كتاب من بخوان تا خصم كوبي

·      سبيكه المعاني

اين نصاب متعلق به«ملا حسن طوطي اهري» (سدة اخير) است. نام اصلي اين نصاب «سبيكه المعاني للمصادر و المباني» است. اين اثر يكبار در سال 1345 در تبريز منتشر شده است.

·      بحرالغرائب

نصاب تركي ـ فارسي «بحرالغرائب» و يا «نصاب حليمي» توسط «قاضي لطف الله بن يوسف حليمي» به نظم چيده شده است و 220 بيت دارد. 

·      نظم الجواهر

اين نصاب در سال 1241 ق. در استانبول سروده شده است و داراي 1300 بيت است. «سيد حسن عيني نقشبندي» شاعر آن است. او اين نصاب را در 61 سالگي منظوم كرده است. نقشبندي بنا به تسلطش به سه زبان تركي و عربي و فارسي ، در نصاب خود ، كلمات عربي و فارسي را به تركي تبديل كرده است.

·      نصاب بهجت

شاعر نابينا ، «بهجت قاجار» در سال 1324 ق. اين نصاب را سرود.

·      نصاب انگليسي

«فرهاد ميرزا» در سال 1269 ق. اين نصاب خاص را به نظم چيد. گويا اين نصاب اولين نصاب انگليسي مي باشد.

·      تحفه كسگين

شاعر عثماني با تخلص «كسگين» در نيمه هاي سده 13 هجري اين نصاب را سرود. او در اين نصاب معادل تركي كلمات عربي و فارسي را به نظم درآورده و آنرا در سال 1248 به اتمام رسانده است. نسخه اي از آن در كتابخانه ملي تبريز نگهداري مي شود.

·      نصاب تركي

خالق اين نصاب تركي ـ فارسي مجهول و ناشناس است. داراي 12 بند است. آغاز نصاب چنين است:   

          بو دور قطعه ي ابتداي نصاب    بخوان تا ز تركي شوي سر حساب

·      مشوّق الصبيان

«يحيي مضطر زنوزي» اين نصاب تركي ـ فارسي را در 8 بحر و 130 بيت سروده است. البته نمي توان گفت كه اين نصاب براي ياد دادن تركي به فارسي يا بعكس سروده شده است. چراكه گاهي كلمات فارسي را به فارسي توضيح مي دهد و گاهي تركي را به تركي:

كلك است خامه يعني قلم كان معدن است         قـاصد بريد باشد و نخجيـــردان شكار

اين نصاب با مطلع زير در سال 1308 ش. در تبريز و 1333 ش. در تهران چاپ شده است:

نصاب تركي دور ، اي مرد با هوش!           اوخــــــو ، ائيله روان ائتمه فراموش

مقفّي دير ، مسجّـع دير ، خوشايند           سؤله بولبول كيمي ، اگلشمه خاموش

·      نصابچه

عالم تبريزي با نام «بديعي» ناظم اين نصاب است كه در سال 1277ش. در تبريز چاپ شده است. نصاب او داراي اين ويژگي است كه كلمات متضاد و متشابه را يكجا آورده است. مثلا براي كلمات متجانس مي گويد:

از يكي لفظ ار سه معني خواهي،اي صاحب كمال      اولش را فتح و كسر و ضم بدين ترتيب خوان:

رَبّ دان پروردگــــــار و رِبّ دان جمعي ز خلـــق      رُبّ ، آب خــالص از انگـــور و سيب و ناردان

·      مرقات الصبيان

«سيدمحمدباقر مجتهدزاده گنجوي» اين نصاب را براي پيوند متكلمين سه زبان تركي ، عربي  و فارسي در بحر مجتث سرود و در سال 1317 به چاپ رسيد. در اين نصاب مي خوانيم:

خـدا بود الله ، تنگــــــــري ، تانــــــري     رحيم ، رحم ائله ين ، كارساز هر ناچار

رسول ، ساوچي ، پيمبر چه؟ ايلچي تاري      كه رحمت است ز منــــان ايزد غفار

رجل چه؟مرد، كيشي،مرئه زن بگو، آرواد     چو زوج شوي ار آمد به تركي اي دلدار

·      نصاب يكاني

«اسماعيل يكاني» در سده معاصر اين نصاب فارسي ـ تركي را به رشته نظم درآورد. علاوه بر اين ، نصابي ديگر خلق كرد به زبان فرانسوي كه بنظر اولين نصاب فرانسوي است.

 

·      قاراقانلي نصابي

«قاراقانلي حاج قاسم اوغلو اكبرخان رزاقي»(1299 ت. و 1368ف.) ناظم اين نصاب است و در سال1360 شمسي آنرا منظوم نموده است. از اين شاعر و خطاط، ديوان مديحه سرائي با نام «گلزار حسيني» نيز چاپ شده است. در بحر مجتث از نصابش مي خوانيم:

يگـانه دلبر نازك ميان و سينه فـــراخ      يكي نگاه بمن كن! منه طرف بير باخ

بخوان اوخو بود و بو قوخو ، بباف توخو     ندارد او يوخو ، ليكن كلاه پوست پاپاخ

·      نصاب غريبي

از اين نصاب در جائي سخن به ميان نيآمده است اما دكتر صديق در مقدمه ديوان غريبي (شاعر معاصر با دوره شاه طهماسب صفوي) كه به كوشش خود ايشان بعد از سالها بازخواني و چاپ گرديد ، به نصاب تركي ـ فارسي غريبي اشاره مي كند. عجيب آنكه در مقدمه نصاب اعتماد بدان اشاره نكرده است.

·      گوهر منظوم

«محمدعلي مولوي هندي» ناظم اين نظم است.

·      نصاب هندي

اين نصاب را شاعر هندي سروده است.

·      نصاب شيدا

«شيداي يزدي» آنرا به نظم چيده است.

·      درر اللغات

شاعر آن ، «شيخ نظرعلي» از شاگردان شيخ مرتضي انصاري است.

·      نصاب بيرجندي

«ملاصبوحي علي اشرف بيرجندي» ناظم اين نصاب100 بيتي است.

·      مصاب

«ميرزا نظام» معاصر با ناصر الدين شاه نصاب طنزگونه عربي ـ فارسي بنام مصاب را آفريد:

خواهمت از بام افتي چار عضوت بشكند    جيد گردن،صدر سينه،ركبه زانو،رأس سر

·      نصاب ميرزا عبدالحسين

او از فارغ التحصيلان دوره نخست دارالفنون بود. نصابش فرانسوي ـ فارسي است. او 3400 واژه فرانسوي را به فارسي آورده است. اين نصاب در سال 1303 شمسي منظوم شده است. او نصابش را به تقليد از نصاب فراهلي ابونصر منظوم كرده است. چنانچه خود گويد:

ختم كردم نصاب از بو نصر        بر وي افزودم از لغات بس

در ربيع هزار و سيصد و سه        يادگار اين نصاب شد از ما

 

پيرامون نصاب صادق

«نصاب صادق» شايد شصتمين نصابي باشد كه تاكنون سروده شده است. در بين نصابهاي تركي به فارسي نيز احتمالا دهمين نصاب منظوم است. اين نصاب نسبت به بقيه نصابها ، داراي مشخصات و وجوه تمايز ذيل است:

1.   شامل500 بيت در دو فصل موضوعي و حرفي است كه مجموعاً 1000 واژه تركي را شامل مي گردد.

2. فصل نخست شامل 10 باب در 10 بحر عروضي مختلف و فصل دوم شامل 11 باب و همگي در يكي وزن مي باشد.

3. لغات تركي آن ناب است نه دخيل. در انتهاي كتاب نيز ناب بودن آنها به بحث گذاشته شده است. در نصابهاي سابق ، به كلماتي اشاره مي شد كه تركي نيستند اما در تركي استفاده مي شود.مانند: صاباح ، كوناز ، موفته ، ميمون ، ناغيل و ... . 

4. درج لغتنامه الفبائي نصاب در انتهاي كتاب همراه با بحث اتيمولوژي براي 1000 واژه تركي نصاب و 2000 واژه همريشه.

5.   انتخاب قالب شعري مثنوي بجاي غزل براي منظوم كردن نصاب.

6.   آوردن لغاتي جديد و به روز مانند بيلگي سايار ، بلگه يازار، چيرپي ‏، درگي ، درنك و ....

7. وجه تمايز بارز اين نصاب با ديگر نصابها ، موضوعي و حرفي بودن آن است. در نصاب حرفي ، لغاتي با مطلع حرفي مشترك در يك شعر آورده شده اند. در نصاب موضوعي ، لغات هر مصرع در يك خانواده قرار دارند. مانند خانواده ميوه ها، حيوانات ، آخرت ، دنيا ، غذاها ، فعل ها و ... . خواننده در اين نصاب بخاطر پراكندگي لغات ، دچار سردرگمي نمي شود و لااقل در يك مصرع ، ذهني هماهنگ دارد. پراكندگي لغات و تفرق ذهني خواننده در خواندن نصاب ، يكي از عيوب شعر نصابي است. مانند لغات پراكنده بيت زير:

بود ران ، گئجيشمك خوش ـ خوشه ، شيش سيخ ، قنشر پيش چشم         افســوس آخ ، پيســراق بتر ، دور از شما گــؤزدن ايراق

8.   شرح كامل بحث نصاب و معرفي نصابهاي معروف سده هاي گذشته.

 

نصاب صادق

لغتنامه منظوم تركي ـ فارسي

آسانترين روش براي آموزش واژگان تركي براي فارسي زبانان

 

ادامه سی وار ...

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهرستان میانه

سگگیزیمجی لغت لر معنی سی

لغت

توضيح اضافه

معنيAday

ايتگي

ضايعه 

ضايعه

ايرنج               

ايرگنمه لي

چيزي كه آدم از آن متنفر ميشود

انتباه  

آييق ليق- ساييق ليق       

آگاهي، با اطلاعات

اجتهاد 

صاحب نظرليك- فتوا

فتوا،كسيكه صاحب نظر است

ايلگي

علاقه  

علاقه

دوغوران

يارادان

خلق كننده

اويغونسوز

نامناسب

نامناسب

افاده

بيان ائتمك 

بيان كردن

آنا ياسا 

قانون اساسي 

قانون اساسي 

چيتمه

تلنگر

تلنگر

آخينينا

جريانينا- گئديشينه

در جريانش،در طول...

بينؤره

بنانبن پاياسي، بينوره سي

؟؟؟

ياناشي

بير يئرده

در يك جا

سوي

تبار

تبار

سيرا 

صف- رديف

صف- رديف

ساختاكارليق

تقلب

تقلب

سيناق

امتحان

امتحان

ديره نيش        

مقاومت

مقاومت

جبيشدان

جيبدن  

جيب

جايماياق

يانيلماياق

؟؟؟

حاشا

اينكار

انكار كردن،نهي كردن

توققوشمالار    

منازعه

منازعه

پداقوق            

مربي- اويرديجي

مربي

كرالانميشيك

ائوتوتماق

مستاجر شدن،خانه گرفتن

قاپيلماق

يؤنلمك

؟؟؟

قوتسال           

مقدس

مقدس

معارف

فرهنگ

فرهنگ

مقوله

مطالب-بحث لر

مطالب،بحث ها

ماترك

ميراث

ميراث

 

منبع : وبلاگ سؤزلوک

یئتدیمجی لغت معنی لری

 

من سئويرم آذربايجان ائليني،

اؤيره نيرم اونون شيرين ديليني،

بو ديل اجداديمين حيات سسي دير،

اودلار يوردوموزون اود نفسي دير!

لغت

ايضافه توضيح

(توضيح اضافه)

معني Aday

اورپك

باش اؤرتوگو- چرقت

چادر،چارقت،روسري

بولانليق

كئدر

تيره، سياهي

قوبولار

باتلاقلار 

باتلاق ها،پستي ها

بويلارين

دستانلارين

عياران

پئشه

حرفه

حرفه،كاري كه كسي درآن ماهرباشد

سومورروردولار

سورماق (ائتمك)

پرسيدن،در برخي جاها: ليسيدن

كوشولتو

سس

صدا،آمدن ناگهاني صدا

قاپسانماق

اؤزونه يئر آچماق

براي خودجاكردن(دربرخي جاها: پررويي)

گزينتي

سياحت، دولانماق

گردش كردن،سياحت كردن

قات

مرتبه

مرتبه،درجه،اندازه

جالاييرديلار

ياييرديرلار

پخش كردن

چكورا

ساز نوعي

نوعي ساز،ازآلات موسيقي

اوزه يي

ايچي- هسته سي

داخل چيزي،هسته چيزي

چئوريك

زرنگ- زبردست

زرنگ- زبردست

ايز 

علامت- تاثير

علامت- تاثير

سينه گرميش

سينه سپر قابارميش

سينه سپر شدن

اكليل

بيربسته ساچ

موهاي بسته شده

رومانسلي

رومانس اسلوبو

اوسلوب رومان ،روش رمانويسي

 

منبع : وبلاگ سؤزلوک

آلتیمجی لغت لر معنی سی

لغات6

 

اؤیرتمن:معلم

سیمگه:سنبل،نماد

دویماق:احساس کردن

دویغو:احساس

دوستاقلاماق:زندانی کردن

...زوروندایدی:مجبور به...بود

ییه:صاحب،مالک

قات:دفعه،مرتبه

تؤره= یاسا:قانون

دؤزولمز:تحمل ناپذیر

آجیناجاق= آجیناجاقلی:تلخ و آزاردهنده

تهلکه= تهلوکه:خطر،ناامنی

تهلوکه لی:خطرناک

سونا:قو

چاغ:زمان

ترلان:پرنده شکاری، باز

اویلاق:سرزمین،جولانگاه

ماغار:هحل برگذاری مراسمات جشنوعزا/غار

فسله:نوعی شیرینی،نان روغنی

یایماق:پهن کردن،گستردن(مانند خمیر)

بیلرزیک:النگو، دستبند

آلتین:طلا

یای:زه کمان/تابستان

سورور:گله

اوچار:پرنده

قاچار:دونده

توراج:نام پرنده ای است(قرقاول)

سیخناشماق:متراکم شدن، جمع شدن

چوغون:مه وطوفان

تَکه:بز نر، پیشاهنگ گله

اووچو:شکارچی

قییماق:از دل آمدن،مضایقه نکردن

ضال:خوار

دؤیونتو:تپش قلب

بئشیمجی لغت معنی لری

 

لغات5 Beşimci Sozlük

كلمه

معني

اوتاق یولداشی

هم اوتاقی

گونده لیک

روزانه،روزنامه

یاتاق

رختخواب

سؤیکنمک

تکیه دادن

درگی

نشریه

اوخشارلیق

تشابه

قابیق

جلد

کیمسه

هیچ کس

ایلگی

رابطه

رغمأ

علی رغم

چکینمک

خودداری کردن

سانکی

گویا

سانماق

گمان کردن

ساختا

ساختگی،قلابی

توتوشدورماق

گرم گرفتن

ایسمارلاماق

نثار کردن،سپردن

سئونیج

شادی

ماراق

علاقه،دغدغه

آیدین

واضح، روشن

ایلک

نخست

دؤنه:

دفعه

قارشی

مقابل

قاریشلاشماق

روبه رو شدن

اؤتمک

سپری شدن

چاشماق

اشتباه کردن

چاشقینلیق

سردرگمی

آرتماق

افزودن

قوللانماق

استفاده کردن

آدلیم

مشهور

ائله جه

همچنین

تمثیل ائتمک

تداعی کردن

اؤن

مقابل،پیش

اؤزل

ویژه،مخصوص

اؤزللیک

ویژگی،خصوصیت

اؤوزللیکله

به ویژه،بخصوص

یالتاقلیق

تملق و چاپلوسی،پرحر فی

بیلگین

دانا،دانشمند

دوردومجی لغت لرین معنی سی

 

لغات 4 Dordumüncü Sozlük

كلمه

معني

سورنگلی رسیم

نقاشی آبرنگ

رسم کاغیذی

بوم نقاشی

دیزاین

طراحی

قارانداش

مداد

دولوسچولوق

سفالگری

چیخیش قاپی

درب خروجی

گیریش قاپی

درب ورودی

هئیکل

مجسمه

هئیکل تراش

مجسمه ساز

اویما چیلیق

کنده کاری

خالچا تابلوسو

تابلوی فرش

کیلیم

گلیم

توخوجو

فرشباف

خالچا توخوجو

فرشباف

چیچک سالما

گلدوزی

ساق

راست

سول

چپ

آکتیو،ایفاچی

هنر پیشه

استحصالچی

تهیه کننده

رئژیسیور

کارگردان

کینو زالی

سالن سینما

آکتریسا

هنر پیشه زن

کینو اولدوزو

ستاره فیلم

استول

صندلی

آرخا

عقب

سیرا

ردیف

فوتبول

فوتبال

والبیول

والیبال

ایدمان

ورزش

دؤیوش ایدمانلاری

ورزش های رزمی

یاریش

مسابقه

قاچیش

دو میدانی

اوزمه

شنا

چکی قالدیرما

وزنه برداری

گولش

کشتی

آت چاپما

اسب سواری

گیمناستیکا

ژیمناستیک

حاکیم

داور

آوتوموبیل سورمه

ماشین سواری

ایدمان گئییمی

لباش ورزشی

بدن یوموشالتما

نرمش

ایدمان آیاق قابی

کفش ورزشی

بیرینجی تور

نیمه اول

اوچومجی لغات

 

لغات 3 OÇUNCU SOZLÜK

كلمه

معني

یاماج

پرتگاه ، کوهپایه

یئکن

باد بان

یاییلیم

شلیک

یالتاق

چاپلوس

چاناق

کاسه

کیر پی

جوجه تیغی

قارینجا

مورچه

ایره لی

جلو

اوگی

نا تنی

چیر مالاق

بالا کشیدن

دوستاغ

زندان

بایراق

پرچم

بیلگی سایار

کامپیوتر

دان یئلی

نسیم ِ صبحگاهی

قارشی

مقابل

گرکمک

ایجاب کردن

قارشیلاماق

استقبال کردن

اینام

باور، عقیده

کوتله

توده،خلق،مردم

شانلی

مشهور

اوزگور

آزاد

اوُمماق

آرزو کردن، انتظار داشتن

اومود

امید

یارارلی

مفيد

یاراماق

مفید واقع شدن

یاراماز،ياراسيز

بی فایده،به درد نخور

 

وارلیق

دارایی

دویغو

احساس

ماراق

علاقه

گنج

جوان

ایلک

اول،اولین

ایلک تحصیلات

دوره ابتدایی

قازئت

مجله

ساحه

زمینه

خسته

بیمار

خسته لیک

بیماری

تالان

ویران

تالاماق

ويران كردن،غارت كردن

دایاق

پشتیان، تکیه گاه

ماراقلاری

جالب و جذاب

آلیشماق

شعله ور شدن

قوُل

برده ، اسیر

قوشالاشماق

جفت شدن

قوشا

جفت،زوج

تمل

اساس،پایه

امکداش

همکار

امک

کار، زحمت ، تلاش

داش

پسوند با هم بودن

اوغور

موفقیت

اوزمان

متخصص

دربه چه

دریچه

آراشدیرماق

تحقیق ،جستجو

آرایشدیریجی

محقق

گورکملی

خوش سيما،برجسته

یاساقلا نماق

ممنوع شدن

یاساق

ممنوع

درگی

نشریه

ضیالی

روشنفکر

آیدین

روشنفکر

کولتور

فرهنگ

قابغی

دغدغه،علاقه

وُورغون

عاشق

اویرنجی

دانشجو، دانش آموز

زنگین

غنی،ثروتمند

کیملیک

هویت

دونوش نقطه سي

نقطه عطف

باشقان

رئیس

جمهور باشقانی

رئيس جمهور

توء رن

مراسم

جانلی

زنده

آنسکلو پئدی

دايره المعارف

دَ یَرلی

با ارزش

دَ یَر

ارزش،اهمییت

یاییلماق

پخش شدن،انتشار يافتن

اوغروندا

در راه....

گئدرلی

پر رهرو

سوروملو

مسئول

اندیتور

ویراستار

قیدا

غذا

گوستریجی

نشانه

گئری،آرخا، دال

پشت،از عقب

بالتا

تبر

باشقا

دیگر،غیر

وطنداش

هموطن

ایلگیلنمک

مرتبط شدن،ارتباط برقرار كردن

سیناماق

امتحان کردن

اؤزرللیک

خصوصیت

دینجلیک

آرامش

تهلوکه

خطر

دویغو

احساس

جیهاز

دستگاه

آرخایین

امین، مطمئن

آلیزلیق

خسته لیک، مریضی

سؤزجوک

کلمه

اوتمک

ترانه خواندن

آنلام

مفهوم

کاپا

مغز،سر(برای انسان).

آتلار

افتادن، گرفتار شدن

جایار

جدا شدن

کادَ ر

سرنوشت

فلک

روزگار

کییسی

ساحل

دنیز

دریا،اوقيانوس

یاناق

گونه (صورت)

ائل

قوم ، قبیله

ساوورقان

ولخرج

قارداش:داش برای پسوند با هم بودن میباشد و این کلمه در اصل قارین داش هست و بمعنیدو نفر هست که ازیک شکم با هم بیرون آمده اند (منظور مادر)

و برادر معنی آن میباشد

 

منبع : وبلاگ سؤزلوک

اکینجی لغات

لغات2

قیز»دختر----------------------گیرده یاخا:یقه گرد

اوغلان:پسر-------------------بولوز:بلوز

بؤیوک:بزرگ------------------پامبیق پالتار:لباس نخی و پنبه ای

کیچیک:کوچک-----------------آچیق یاخا:یقه باز

رازمئر:اندازه------------------تونیکه:تی شرت و شورت

آیاق قابی:کفش-----------------بوتؤو گئییم:لباس سرهم

مئشین:چرمی------------------رسمی گئییم:لباس رسمی

ایدمان:ورزش------------------تومان:دامن و شلوار زیر

آلپینیست:کوهنورد--------------دار تومان:دامن چین دار

دیکدابان:پاشنه بلند-------------دؤز کؤنیک:پیراهن راسته

قیسا دابان:پاشنه کوتاه----------گئن تومان:دامن گشاد

باغلی آیاق قابی:کفش ِ بندی----شالوار:پیژامه

باشماق:دمپائی-----------------یاتاق تونیکه:شورتِ اسلیپ

کاستیوم:اِوِر کت----------------قیچلی تونیکه:شورتِ پادار

پئنجک:کت----------------------چییمه تونیکه سی:مایو

یاغیش پنجه یی:کاپشن بارانی--لیفچیک:سینه بند

گئجه گئیمی: لباس شب---------گؤدک:کوتاه

قیسا شالوار:شلوارک----------بویلولوق گئییمی:لباس حاملگی

کؤینه:پیراهن-------------------اوزون:بلند

اوست کؤینه یی:پولیور---------اوزونگیلی:رکابدار

قاییش:کمربند-------------------آلت گئییمی:زیر پوش

خزلی پالتو:پالتوی خز دار------پیله کلی:پیله دار

کاتان:کتان---------------------اوزونان:کشی

قالستوک:کراوات--------------کؤبه:فاق

یون:پشم-----------------------اوچ بوجاق یایلیق:روسری سه گوش

جیلیقا:جلیقه-------------------چادیرا:چادر

پول بابیژنیکی:کیف پول-------قویون باببژنیکی:کیف بغل

چتیر:چتر---------------------اَل سومکاسی:کیف دستی

درسلیک:کتاب درسی---------حکایه:داستان

ایضاحلی:تشریحی------------فونکسیونئل:کاربردی

یاردیم کیتابی:کتاب راهنما----شکیللی:مصور

پیسخولوژی:روانشناسی------طب:پزشک

بیوقرافیا:زنگینامه------------صنعت:هنر

یازینچی:نویسنده--------------نشریاتچی:ناشر

بیریمجی لغات

 

لغات 1 Birimci Sozlük

كلمه

معني

تاوا

ماهی تابه

آز

کم

بئی

داماد

گلین

عروس

زمستان

قیش

قالوش

نوعی کفش

اَت

گوشت

یئر

جا

ده لیک

سوراخ

دورنا

درنا

آرخ

جوی آب

یاز

بنویس

سس

صدا

آشیریم

خاکریز

یاش

مرطوب

تظاهور

نمود

ایظطراب

اظطراب

فه ره

مرغ جوان

قاشیق

قاشق

یئمک

خوراکی

گیریش

مقدمه

سوموک

استخوان

آژان

پاسبان

هاچان

چه وقت

آی

ماه

آنا

مادر

آتا

پدر

اَل

دست

قوجاق

آغوش

ایشیق

روشن

بورا

اینجا

ائو

خانه

جووت

جفت

اورک

دل

گؤز

چشم

بوغاز

گلو(براي انسان)

قابان

گراز

پاپاق

کلاه

ساپ

نخ

آچار

کلید(وسیله ای که برای باز کردن بکار میرود)

کئچی

بز(حیوان)

اعلا

عالی

بیدان

نهال

بوشقاب

بشقاب

کسیک

بریده

اؤلوم

مرگ

دیل

زبان

سامان

کاه

هارا

کجا

قویون

گوسفند

قورو

خشک

ائو

خانه

اؤرده ک

اردک

کؤرپو

پل

بیچاق

چاقو

فصیل

فصل

گون

روز

قوهوم

فامیل

سایلار

اعداد

چوغ

بیشتر

رسام

نقاش

ساخسی

سفال

بیلئط

بلیط

کیشی

مرد

قادین

زن

اینک

گاو

تمیز له ییجی توزو

پودر لباس شویی

صابین

صابون

آغاردان

سفید کننده

علف یاغی

روغن نباتی

 

منبع : وبلاگ سؤزلوک

آموزش گرامر 1

زبان تركي آذربايجاني

 

زبان امروزي آذربايجان، که در گروه بندي زبانها و کتب دايره المعارف از آن به اختلاف به نا م آذربايجاني ، زبان آذري و ترکي آذري نام مي برند، به زباني اطلاق مي شود، که امروزه اکثريت بزرگ سكنه محدوده اي که از نظر جغرافيائي نام آذربايجان بر خود دارد، به طور عموم و اقوام و عشاير و واحد هاي پراکنده اي به فوا صل دور و نزديك از اين خطه جغرافيائي ، به آن تكلم مي کنند. و احساسها و انديشه ها و مقاصد خود را در قالب الفاظ و کلمات آن مي ريزند . اين زبان، در داخل مرزهاي ايران زبان محاوره اکثريت ساکنان منطقه شمالغربي آشور ( آذرباجان و خمسه) و طوايف و گروههاي مختلفي در سراسر ايران

است.

زبان کنوني آذرباجان، از نظر منشا و پيوسته گي تاريخي، از زبانهاي منشعب از شاخه ترکي زبانهاي آلتائيك است که موطن اصلي آن در ادوار تاريخي، نخست جلگه هاي وسيع آسياي مرکزي و سواحل يني سئي بوده و بعدا ، در طول اعصار و قرون ، در نتيجه مهاجرت و اسكان قبائل و اقوام ترك زبان گسترش يافته و دامنه آن از يك طرف تا سوريه و بين النهرين و از طرف ديگر تا شبه جزيره بالكان کشانده شده و زبان تكلم و کتابت ملل و اقوام مختلف گشته است.

جريان استقرار و رواج ترکي آذري در آذربايجان ، از ديرباز موجب گفتگوها و مباحث گوناگون گشته و عقايد مختلف و غالبا متناقض در اين باره اظهار شده است . ولي آنچه که در ميان اين همه گفتگوها و نظر پردازيهاي ضدونقيض، محروز و بي گفتگوست، اين است که به دليل هر تقدير تاريخي که بوده اين

زبان اکنون قرنهاست که زبان دل و قالب انديشه و احساس مردم اين ديار است.

زبان ترکي آذربايجاني ، که در گروه بندي امروزي زبانهاي ترکي جزو زبانهاي گروه جنوب غربي محسوب مي شود، در عين حال که در اساس از زبان عشيره اوغوز منشعب گشته است، در سير تاريخي خود به اقتضاي موقعيت جغرافيائي اين خطه ، از يك طرف با عناصر ديگر زبان ترکي قديم و در درجه اول با زبان قپچاق ، که به وسيله قبايل ترك زبا ن به اين نواحي منتقل مي شده الفت يافته و از طرف ديگر با زبانهای فارسي و آردي در جنوب و مغرب و زبانهاي گرجي و ارمني و روسي در شمال و شمال غربي مجاورت و آميزش پيدا کرده است.

با اينكه اين الفت و آميزش، موجب تاثير لفظي متقابل اين زبانها در همديگر گرديده با اينهمه زبان ترکي آذري مانند هر زبان زنده ديگر ، سير تكاملي خود را بر اساس مشخصات ذاتي ويژه خود ادامه داده و ضمن اينكه زبان ادبي آن در ادوار مختلف ، به علل تاريخي ، تحت تاثير و جاذبه زبان فارسي و از

مجراي زبان فارسي در معرض نفوض لغات و کلمات عربي قرار گرفته و از اين رهگذر مقدار نسبتا زيادي لغات مانوس و نامانوس فارسي و عربي در زبان ادبي آن را يافته ، معهذا سير تكاملي زبان در اساس بر طبق مشخصات ذاتي آن دوام داشته و علاوه بر ميراث ادبي کلاسيك، ادبيات فلكلوريك غني و سرشاري از خود به جا گذلشته که يكي از شكوفاترين ادبيات فلكلوريك بوده تاثير آن در ادبيات خلق اقوام و ملل همجوار مشهود و نمايان است.

دورنماي کللي و اجمالي فوق ايجاب مي کند قبل از طرح مباحث اصلي گرامر زبان آذرباجان به نكات و مسائل عمومي چندي به اختصار اشاره شود. اشاره به اين نكات به آنجهت مفيد و ضروري به نظر ميرسد که افق ديد ما را براي برسي مباحث اصلي آماده تر خواهد ساخت.

اين مسائل عبارتند از : ١ - زبان يك عامل اجتماعي تحول پذير ٢ - زبان گفتار و نگارش ٣ - زبان و کلمات بيگانه ٤ - درباره ويژگيهاي عمومي زبانهاي ترکي.